کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو


 



تنها وقتی که یک بیمار از این جنبه­ ها آگاه شود، می ­تواند از MBCT استفاده نماید تا از این راه بتواند تغییرات هیجانی خود را شناسایی کند و دو راه را برای مقابله با آن­ها برگزیند. یا در کوتاه مدت آن­ها را کنترل نماید و یا در دراز مدت با آن­ها چالش ورزد. این کار مستلزم فاز دوم MBCT و مربوط به جلسات پنجم تا هشتم است. در جلسات پنجم تا هشتم درمانجویان یاد خواهند گرفت چگونه تغییرات خلقی خود را بلافاصله یا چند لحظه بعد از تغییرات، دست کاری نمایند. درمانگران باید ‌به این نکته توجه نمایند که هرگاه افکار یا احساسات منفی در درمانجویان ظاهر شد به آن ها گوشزد کنند که قبل از پاسخ های مهارت آمیز به آن ها، اجازه دهند که افکار به همان صورت در ذهنشان باقی بمانند. با این کار آزمودنی ها یاد می گیرند که چگونه به طور کامل از تفکر یا احساساتشان آگاه شوند و یک تا دو دقیقه قبل از اینکه توجه خود را به کل بدن معطوف سازند به تنفس خود توجه نمایند. چنین عملی برای کنترل کردن مشکلات در هر لحظه و آگاهی نسبت به افکار یا احساسات ناخوشایند بسیار مفید است. در هر بخش از تمرین ، این اولین قدم اساسی در رویارویی با افکار و احساسات منفی است. به دنبال این فرایند درمانجویان می‌توانند بهترین پاسخ احتمالی را انتخاب کنند. برای مثال، ممکن است مشکل را فقط به عنوان یک فکر یا احساس در نظر بگیرند و آن را گذرا ببینند و یا ممکن است در دراز مدت رویارویی مستقیم با آن را انتخاب نمایند ویا از طریق توجه به بخشی از بدن که در اثر احساسات منفی تنیده شده است و همچنین آگاهی نسبت به آن، از تنفس برای آرام کردن حس های بدنی استفاده کنند، یا از راهبردهایی استفاده کنند که در گذشته برای داشتن احساس راحتی یا تسلط به کار می بردند. نکته بسیار مهم در تمرین تنفس، انعطاف پذیری آن است زیرا در این تمرین، تنفس به طور وسیعی در بدن گسترش می‌یابد. شاید برای درمانجویان بستن چشم ها به مدت سه دقیقه مشکل باشد، ولی این کار برای آن ها این امکان را به وجود می آورد که در پذیرش برداشت های خودشان درنگ ورزند. ‌بنابرین‏ قبل از توجه وسیع به رویکرد اینجا و اکنون، تنفس به عنوان اولین گام مهم به شمار می رود(یونسی و رحیمیان بوگر، ۱۳۸۷).

در این برنامه درمانجویان باید تکالیف مربوط به جلسات درمانی ششم و هفتم را در خانه انجام دهند تا مهارت های هشیاری ذهن را در خود تقویت نمایند و در نتیجه در کاربست هوشیاری ذهن در زندگی خود منجر گردند(یونسی و رحیمیان بوگر ، ۱۳۸۷).

در نهایت افراد تشویق می‌شوند که از نشانه­ های هشدار دهنده افسردگی آگاه شوند و زمانی که افسردگی رخ می‌دهد از راهبردهای عملی تری استفاده نمایند. تیزد(۱۹۹۹) بر این اعتقاد است که بهتر است MBCT ترکیبی از موضوعات اولیه رویکرد هشیاری ذهن و کمک به رویارویی با مسائل خاصی باشد که باعث افسردگی شده اند. در این حالت ، موضوع اصلی تغییر دادن ارتباط با آن چیزی است که مشکل ترین مورد محسوب می شود(یونسی و رحیمیان بوگر، ۱۳۸۷) .

هدف فعلی برنامه MBCT افزایش آگاهی به گونه ای است که افراد قادر باشند به جای واکنش[۱۱۹] نشان دادن به موضوعات به آن ها پاسخ [۱۲۰]دهند(یونسی و رحیمیان بوگر، ۱۳۸۷).

۲-۴-۵-۱ نکات اساسی در رویکرد MBCT

سگال، ویلیامز و تیزدل(۲۰۰۲) نکات اساسی MBCT را این چنین شرح داده‌اند:

۱ـ یافتن بهترین روش پیشگیری از ایجاد و تحکیم الگوهای تفکر منفی: این موضوع دربرگیرنده ی تمامی راه ­هایی است که از استحکام یافتن الگوهای مداومی که منجر به برگشت افسردگی می‌شوند، پیشگیری می­ نماید.

۲ـ یافتن راه اندازه­هایی که عادات کهنه­ی تفکر را به جریان می اندازند: الگوهای تفکر منطبق بر اساس عادات شناختی خودکار، کهنه و تثبیت شده ای بنا نهاده شده اند که معمولا به شکل نشخوار ذهن جریان دارند و به گونه ای ناکارآمد برای اجتناب از افسردگی یا موقعیت های مشکل ساز زندگی فراخوانده می‌شوند.

۳ـ هدایت خودکار[۱۲۱]: که به معنی تمایل به خودداری از خلق منفی و تمایل قوی برای داشتن احساس خوشایند، پایش مداوم[۱۲۲]، مقایسه ی حالت اخیر با حالت مطلوب و اعتماد به روش های کلامی حل مسأله است.

۴ـ مهارت بنیادین که در این رویکرد آموخته می شود، چگونگی خروج از این عادات شناختی است: اساس این است که ذهن آگاهی داشته باشید و افکار و هیجانات منفی را رها سازید. رها نمودن افکار منفی به معنای رهایی از درگیری با این امور روزمره و رهایی از وابستگی به الگوهای فکری است.

۵ـ مهارت مورد نیاز می‌تواند از طریق تجربه ی مستقیم و به شکل یادگیری تجربی[۱۲۳] آموخته شود: دانستن منطق این مهارت ها مفید، ولی کافی نیست، چرا که، سبک مهارت نیازمند تکرار و تمرین است.

۶ـ برای اینکه شرکت کنندگان قادر باشند حجم وسیعی از تجاربی راکه در استفاده از درمان MBCT نیاز است به کار گیرند، بایستی در این زمینه توانا گردند(توانمند سازی[۱۲۴]) و جهت سودمندی این توانمندی، باید یادگیری، اساسی و کاملا مبتنی بر تجربه ی خود شرکت کنندگان و نه ‌بر اساس سخنرانی های آموزش دهنده باشد.

۷ـ آنچه آموخته می­ شود، شامل تمرکز بر کانونی خاص(به ویژه تنفس) ، آگاهی، حضور در لحظه، تمرکز زدایی(از افکار، احساسات و حس های بدنی) پذیرش، رها سازی و حضور داشتن است:

تمرکز: توانایی نظم بخشی و حفظ توجه به کانون خاص، اصلی ترین جنبه MBCT است. این توجه، کیفی و باثبات است و به جای آن که بر جز جز معطوف گردد، بر کانون خاصی متمرکز است.

آگاهی، بر حضور ذهن از افکار، احساسات و حس های بدنی : افراد قادر نیستند به طور ارادی الگو های غیر مفید را کنار بگذارند، مگر آن که از آن­ها آگاهی داشته باشند. پس آگاهی از تمام موارد ذکر شده حائز اهمیت خواهد بود.

خود آگاهی مانع پردازش و در نتیجه تداوم الگوهای غیر مفید فکری می شود و آگاهی از مشکلات(به ویژه در بدن)، به بهترین وجه، منجر به پردازش خلاقانه­تری می شود.

حضور در لحظه: آموزش اصول می‌تواند بدون آن که شرکت کنندگان را به دنبال خود بکشاند، در لحظه به لحظه به کار گرفته شود. بدین معنی که هر زمان شرکت کنندگان نیاز به تمرین بیشتر دارند، آموزش دهنده، این فرصت را به آن ها بدهد.

تمرکز­زدایی[۱۲۵]: این روش ابتدا به عنوان راهی برای آگاهی یافتن از افکار، احساسات و حس های بدنی، و سپس برای برداشتن تمرکز از افکار، احساسات و حس­های بدنی نامطلوب آموزش داده می­ شود.

پذیرش / عدم بیزاری، عدم دلبستگی، آگاهی دوستانه: انگیزش عامل ایجاد عادات شناختی خود کاری است که بخشی از آن ها ناشی از بیزاری یا اشتیاق به چیزی است. به همین دلیل پذیرش آنچه اتفاق می افتد، راه ­اندازی این عادات را متوقف می‌سازد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 11:43:00 ق.ظ ]




    1. تعدیل و اصلاح میزان اطلاعات افشا شده؛

    1. میزان پذیرش دیگران؛

  1. و میزان نظارت اعمال شده؛ می‌گردد. آن ها ادراک از قابل اعتماد بودن دیگران را با تعامل مکّرر به دست می آورند. بازخورد این عقاید در کوتاه مدت، اعتقادات زمینه ساز افراد را تأیید یا رد می‌کند. تعادل پس از بازخورد کوتاه مدت، تکرار می شود و اعتماد به شرایط پایداری می‌رسد (همان منبع).

وقتی افراد به یکدیگر اعتماد می‌کنند، سه وضعیت در مارپیچ منفعتی جریان می‌یابد. وقتی آن ها با بی اعتمادی شروع می‌کنند، احتمالاً در یک مارپیچ رو به پایین قرار می گیرند تا زمانی که به سطح پایداری از عدم اطمینان و بد گمانی می‌رسند (زند، ۱۹۹۶: ۹۵-۹۴ به نقل از گری رودر، ۲۰۰۳: ۲۷-۲۵).

نظارت پذیرفتن: – وابستگی – وکالت به دیگران – قابلیت اعتماد به دیگران

اطلاعات افشای: – حقایق – گزینه ها – قضاوت ها – نیات – احساسات

تأثیر آغاز و پذیرفتن تغییرات به: – اهداف – مفاهیم و ادراک – برنامه – معیار و منابع

اعتماد افزایش آسیب پذیری از دیگران که نمی توانیم بر آن ها نظارت کنیم.

نگاره ی (۲-۶). مُدل مارپیچی اعتماد (زند، ۱۹۷۲)

عقاید زمینه ساز

بازخورد در زمان کوتاه

تعادل

۲-۱-۱۱-۳ مدل پیشنهادی اعتماد مایر، داویس و اسکورمن[۲۰۵] (۱۹۹۵)

مایر، داویس و اسکورمن (۱۹۹۵)، مدلی از اعتماد مطرح کردند که رابطه ی بین اعتماد کننده و فرد مورد اعتماد را در یک سازمان توصیف و علت اعتماد افراد به یکدیگر را روشن می‌کند (مایر، داویس و اسکورمن، ۱۹۹۵).

در نگاره ی (۲-۷)، مایر و همکارانش اظهار کردند که سطح اعتماد و سطح خطر ادراک شده در یک وضعیت خاص، به ریسک پذیری در رابطه منجر می شود. در این مدل اعتماد یک طرفه است و اعتماد متقابل بین فرد اعتماد کننده و فرد معتمد در نظر گرفته نشده است. گرایش اعتماد کننده برای اعتماد و درک او از قابل اعتماد بودن فرد دیگر، از عوامل کلیدی در تعیین میزان اعتماد است. درک وجود تمایز بین گرایش و میل به اعتماد کننده برای اعتماد کردن و قابل اعتماد بودن فرد مورد اطمینان، مهم است. گرایش به اعتماد کردن، مشخصه ای است که اشتیاق کلی برای اعتماد کردن به دیگران را نشان می‌دهد (مایر و همکاران، ۱۹۹۵: ۷۱۵ به نقل از گری رودر، ۲۰۰۳: ۲۷).

سطح گرایش افراد به اعتماد کردن، متفاوت است. با این حال این یک ویژگی پایدار است که در شرایط مختلف وجود دارد. گرایش بر میزان اعتماد فرد به دیگران، قبل از اینکه هیچ شناختی نسبت به آن ها نداشته باشد، تأثیر می‌گذارد (همان منبع).

قابلیت اعتماد شامل: توانایی، خیرخواهی و درستکاری می‌باشد. توانایی: به مهارت های ارتقاء یافته ی فرد و صلاحیت های او در یک حوزه ی خاص اشاره دارد که باعث اعتماد به وظایف مربوط با آن حوزه می‌گردد. خیرخواهی: به رابطه ی فرد معتمد و اعتماد کننده اشاره می‌کند به عنوان مثال رابطه ی اُستاد و شاگرد که در آن اُستاد بدون انتظار پاداش به فرد دیگر کمک می‌کند. درستکاری به موارد زیر برمی گردد: ۱- ثبات رفتارهای گذشته ی یک طرف. ۲- ارتباطات معتبر پیرامون اعتماد کننده از طرف مقابل. ۳- و اعتقاد به اینکه فرد مُعتمد حس عدالت طلبی قوی تری دارد و میزان همخوانی اقدامات طرف با گفتارش دلالت می‌کند (مایر و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۷۱۹ به نقل از گری رودر، ۲۰۰۳: ۲۸).

خطر (ریسک) از عناصر مهمّ دخیل در یک رابطه ی اعتماد به شمار می رود. خطرجوئی (ریسک پذیری) در رابطه یکی از نتایج اعتماد است. خطرجوئی در رابطه با رفتار خطرجویانه ی عمومی متفاوت است. زیرا آن تنها می‌تواند در متن یک رابطه ی خاص و قابل شناسائی با طرف دیگر رخ دهد (مایر و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۷۲۵ به نقل از گری رودر، ۲۰۰۳: ۲۸).

اگر اعتماد کننده در یک رابطه ی ریسک پذیر درگیر شود، آنگاه میزان خطر ادراک شده تعیین می شود. خطر ادراک شده شامل ارزیابی نتایج مثبت و منفی توأم با یک رفتار مخاطره پذیر است. اگر میزان اعتماد بالاتر از خطر ادراک شده باشد، اعتماد کننده به رابطه تن درمی دهد یا در رابطه درگیر خواهد شد (مایر و همکاران، ۱۹۹۵، به نقل از گری رودر، ۲۰۰۳: ۲۹).

در این مدل حلقه ی بازخوردی از نتایج خطرجوئی در رابطه با عوامل قابلیت اعتماد ادراک شده، وجود دارد. نتیجه ی مثبت، دیدگاه اعتماد کننده نسبت به اعتماد شونده را بهبود داده و تأثیر مثبتی روی تعاملات آینده خواهد داشت. نتیجه ی نامطلوب، باعث کاهش اعتماد و تعاملات مقتضی پس از آن می شود (همان منبع).

عوامل ادراک شده قابلیت اعتماد

توانایی

خطر ادراک شده

خیرخواهی

نتایج

ریسک پذیری در رابطه

اعتماد

راستی و درستی

گرایش اعتماد کننده

نگاره ی (۲-۷). مدل پیشنهادی اعتماد مایر، داویس و اسکورمن (۱۹۹۵)

۲-۱-۱۲ پیامدهای اعتماد در سازمان

محققان، پیامد های مختلفی را برای اعتماد سازمانی بر شمرده اند؛ به عنوان مثال:

فارد و همکاران (۲۰۱۰)، نشان دادند که اعتماد سازمانی به بازدهی سازمانی منتج می‌گردد و تأثیراتی روی روابط بین فردی و درون فردی در داخل و خارج از سازمان خواهد گذاشت. آن ها توضیح می‌دهند که اعتماد سازمانی باعث بهبود روحیه ی کارکنان می شود. پژوهش های زیادی در زمینه ی ارتباط اعتماد سازمانی با متغیرهای دیگر سازمانی صورت گرفته است، که از جمله ی آن متغیرها می توان به تعهد، مشارکت، نوآوری، اختیاردهی، تعارض، اختیاردهی ساختاری، خلاقیت و افکار انتقادی اشاره کرد (راکشانی و سنتیل ناتان، ۲۰۱۳: ۴-۳).

    1. – Trust ↑

    1. – Organizational Justice ↑

    1. – Cho et al ↑

    1. – Gayton ↑

    1. – Organizational Trust ↑

    1. -Smith Birney ↑

    1. – Shockley Zalabak ↑

    1. – Nyhan ↑

    1. – Ellonen et al ↑

    1. – Jeon ↑

    1. – Mishra Morrissey ↑

    1. – Kwai Fatt et al ↑

    1. – Nadisic ↑

    1. – Moore ↑

    1. – Okun ↑

    1. – Thibaut Walker ↑

    1. – Mcnabb ↑

    1. – Kwai Fatt ↑

    1. – Park Yoon ↑

    1. – Seyed Ameri ↑

    1. – Taylor ↑

    1. – Pucetaite Lamsa ↑

    1. – Yilmaz Atalay ↑

    1. – Meamarzadeh ↑

    1. – Karriker Williams ↑

    1. – Brown, Bemmels Barclay ↑

    1. – Dailey Kirk ↑

    1. – Brockner et al ↑

    1. – Jeon ↑

    1. – Cazier et al ↑

    1. – Gary Ruder ↑

    1. – Erturk ↑

    1. – Mayer et al ↑

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:43:00 ق.ظ ]




ب) نظریه های فیلیپو گراماتیکا و مارک آنسل

به اعتقاد برخی از نویسندگان، گراماتیکا و آنسل طبیعتاً دو انسان متفاوت هستند. اولی (گراماتیکا)، مفاهیمی، چون: ذهنیت و جامعه ستیزی را برای بسط نظریه های خود به کار برده است. ‌بنابرین‏ او معتقد بود که باید: «اولاً، جامعه ستیزی مبتنی بر ذهنیت‌های شخصی مباشر را جایگزین مسئولیت مبتنی بر بزه نمود؛ ثانیاًً، باید نشانه های جامعه ستیزی شخصی فرد و درجات آن را (فردی‌کردن)، بجای بزه به عنوان یک عمل قرار داد؛ ثالثاً، تدابیر دفاع اجتماعی منطبق با نیازهای هر مجرم را جایگزین مجازات مناسب با بزه نمود»(پرادل،۱۳۹۲، ص۱۱۹). به نظر می‌رسد، آقای گراماتیکا، تمایل بیشتر به اجرایی شدن اقدامات‌تامینی دارد تا مجازات و در نظردارد که در فرایند فردی سازی مجرمان تحقق بیابد. بگونه‌ای که در فرایند طرح عملی اش، از مجازات متناسب با بزه ارتکاب یافته بسوی بزهکار، به منظور تعیین واکنش‌های مناسب با ضرورت‌های او، رو می‌آورد. اینکه او می‌خواهد نشانه های جامعه ستیزی فرد را جایگزین مسؤلیت مبتنی بر بزه نماید، نشان دهنده‌ای آن است که، ایشان طرفدار اتخاذ تدابیر پیش از ارتکاب جرم نیز بوده است.

آقای آنسل، بر خلاف گراماتیکا، تمایل بیشتر به اعمال مجازات‌ها دارد و در صدد بوده است که، در یک چهارچوب متمایل به کیفر، نظریه خود را ساخته و پرداخته کند. ‌بنابرین‏ با توجه به اصل قانونی بودن جرایم طبیعی است، کسانی که به لحاظ نظری طرفدار یا متمایل به مجازات بوده باشند، مخالف اعمال تدابیر پیش از ارتکاب جرم توسط مجرم اند، و همین‌طور با مجازات‌های نا معین نیز چندان سرسازگاری ندارند. ‌بنابرین‏، آقای آنسل نیز «موافق اعمال تدابیر پیش از ارتکاب جرم و صدور احکام قضایی نا معین به وسیله ای قاضی نیست»(همان، ص ۱۲۰). با وجود اختلافات جزئی، میان نظریه پردازان مکتب‌تحققی، در اصول کلّی این مکتب همه‌ای آن‌ ها، به یک اتحاد عمیق رسیده اند. اتکای فکری آن‌ ها در اصول مشترک مطروحه آن‌ ها آشکار می‌شود.

۱-۲-۲-۴٫ دست آوردها

این مکتب نیز دست آوردهای چندی دارد، از جمله «طبقه بندی زندانیان محکوم به حبس بیش از یکسال بر حسب شخصیت آن‌ ها به طور دقیق‌تر مطرح و در برخی ممالک اجرا شد»(صفاری، ۱۳۸۶،ص ۹۰). همچنین از اثر افکار طرفداران این جنبش، فردی‌کردن مجازات مجرمان که، قبلاً توسط اندیشمندان تحققی مطرح شده بود، «…تقویت و سنجیده‌تر شد»(همان، ص ۹۱). توجه به نقش بزه‌دیده در فرایند کیفری، آورده‌ای دیگری این جنبش است، یعنی این اندیشمندان، به نقش بزه‌دیده از آنچه که، در گذشته «به ‌عنوان شاکی یا مدعی خصوصی در نظام عدالت کیفری مورد توجه بود فراتر می‌روند»(همان، ص ۹۰). چنان‌که، مطرح کردیم، طرفداران جنبش دفاع اجتماعی عمدتاًً از دو نوع واکنش طرفداری می‌کند، مجازات و اقدامات‌تامینی. ‌بنابرین‏ در بخش مجازات« بر حسب شخصیت بزهکار، او را مشمول عفو، تعلیق مجازات و یا آزادی مشروط، [حبس دایم مجرمین به عادت و مادرزادی]…»(گلدوزیان، ۱۳۸۹، ص ۶۰)، می‌داند و یا در هنگام اجرایی کردن مجازات‌های تعیین شده توسط دادگاه، با توجه به وضع و شخصیت بزهکار و میزان اصلاح شدگی او «از مقررات خاصی مثل استفاده از زندان‌های نیمه باز و آزاد بهره مند سازد»(همان).

همچنین در بخش اجرایی کردن اقدامات‌تامینی، علاوه بر طرد، درمان و اصلاح، عقیم کردن مجرمین جنسی، انتقال ولگردان به اردوگاه‌های کار، می‌توان از برخی محدودیت‌های «حقوق و آزادی ها، مانند: ممنوعیت از اشتغال به کسب، یا شغل معین، یا از اقامت در محل معین»(همان)، سخن به میان‌آورد. علاوه بر آنچه تا اکنون گفته شد، مکتب دفاع اجتماعی دست آوردهای دیگری نیز دارد، برخی از این دست آوردها «انسانی کردن بازداشت، گرایش حبس در جهت اصلاح و پذیرش مجدد اجتماعی محکوم، طبقه بندی محکومان…تأسيس یک واحد اجتماعی و پزشکی، کمک رسانی به محکوم در مرحله ای کیفری و بعد از مرحله‌ای کیفری و ایجاد [نقش] قاضی مخصوص اعمال و اجرای مجازات‌ها»(بولک، ۱۳۸۷،ص ۵۱)، می‌باشند. این نظریه ها و طرح‌های عملی این جنبش تنها در قالب ذهن باقی نماند، بلکه نظام‌های قانون‌گذاری‌ بسیاری از کشورها، پیشنهادهای یاد شده را در قوانین خود بازتاب داده‌اند. بدین‌سان، در «حقوق[جزای] فرانسه از ۱۹۵۹[‌به این طرف] بررسی شخصیت متهم، تعویق صدور حکم مجازات [پس از تثبیت مجرمیت فرد مطرح شد]، در کشورهای دیگر…برای نمونه می‌توان حقوق کیفری پرتغال را نقل کرد که اخیراًً به طور وسیعی در همین جهت اصلاح شده است»(پرادل، ۱۳۹۲، ص۱۲۳).

برای روشن شدن پیوند اندیشه‌های مکاتب تحققی و دفاع اجتماعی، ابتدا باید از اصول بنیادین این دو اندیشه آغازکرد. چنان‌که مکتب‌تحققی بر دو پایه جبری بودن پدیده‌ای بزهکارانه و عدم مسئولیت اخلاقی بزهکار استوار است. قایل شدن به جبری بودن پدیده‌ای بزهکارانه اساس اصل فردی‌کردن مجازات‌ها را می‌سازد. یعنی هرگاه بحث علل بزهکاری در شخصیت مجرم و در‌پی آن تشکیل پرونده شخصیت بزهکاران مطرح نباشد، فردی‌کردن مجازات‌ها امر بی معنی به حساب می‌آید. ‌بنابرین‏ به میان آمدن بحث جبری بودن پدیده‌ای مجرمانه که یکی از اصول بنیادین مکتب‌تحققی را شکل می‌دهد، زمینه‌ای اساسی فردی‌کردن مجازات‌ها را فراهم ‌کرده‌است.

پایه های مکتب دفاع اجتماعی نیز علل بزهکاری در شخصیت مجرم را در نظر داشته، اما، این مسئله(جبری بودن بزهکاری) در اندیشه دفاع اجتماعی از آن قطعیت و جدیت مکتب‌تحققی برخوردار نمی‌باشد. ‌بنابرین‏ بحث جبری بودن پدیده‌ای مجرمانه مطابق اندیشه‌های دفاع اجتماعی در یک فرایند فردی‌کردن، نسبیت بیشتری را با خود گرفته است. علاوه بر این، کاربرد اصل فردی‌کردن مجازات‌ها در تفکر دفاع اجتماعی دامنه‌ای وسیع‌تری را به خود اختصاص داده، با آنکه در مسیر اجرایی شدن اقدامات‌تامینی به کارگرفته می‌شود، به محور دیگر واکنش علیه پدیده‌ای مجرمانه، یعنی مجازات‌ها نیز تسری داده شده است.

بموجب اصول عام مکتب دفاع اجتماعی، اضافه از اینکه به کار بستن علوم در تشخیص بزهکاران به منظور طبقه‌بندی آن‌ ها (فردی‌کردن)، در مرحله محاکمه(دادرسی)، جایز دانسته شده، بلکه در هنگام اجرای حکم(فردی‌کردن در مرحله اجرا)، برخی از ارزش‌های انسانی و حقوق بشری جواز دخالت و تاثیر گذاری یافته اند.

نمود‌های اصل فردی‌کردن مجازات‌ها را تنها در اصول این دو اندیشه نمی‌توان خلاصه کرد، بلکه یافته ها و دست آوردهای اندیشه‌های یاد شده، بیشتر به فردی‌کردن نزدیک شده اند. چنان‌که عمده‌ترین دست آوردهای مکاتب دفاع اجتماعی و تحققی، در نظرداشت برنامه های پیشگیرانه، فردی‌کردن(طبقه بندی بزهکاران) و جانشین‌های کیفری و…می‌باشند. با یک تعبیر مسامحه آمیز‌تر می‌توان گفت که، همه یافته های مکاتب یاد شده، بخشی از برنامه های کلی فردی‌کردن را به نمایش می‌گذارند. زیرا ابتدایی‌ترین مرحله(جزء) فردی‌کردن، افراد دارای حالت خطرناک، طبقه‌بندی آن‌ ها به بزهکارانی که عملاً مرتکب جرم نشده اند ولی تمایل به چنین عملی دارند(پیش گیری) و افرادی که هم دارای حالت‌خطرناکی اند و هم مرتکب جرم شده اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:43:00 ق.ظ ]




۱- هوش زبانی[۵۶]، که در صحبت کردن، خواندن و نوشتن کاربرد دارد.

۲- هوش منطق- ریاضی[۵۷]، که در حل مسائل انتزاعی و ریاضی به کار برده می‌شود.

۳- هوش فضایی[۵۸]، در فعالیت‌هایی استفاده می‌شود که نیازمند مهارت‌های تجسمی باشد.

۴- هوش موسیقیایی[۵۹]، که برای فعالیت‌هایی مانند به خاطر آوردن یک آهنگ، آوازخوانی و … به کار می رود.

۵- هوش بدنی – جنبشی[۶۰]، که در فعالیت‌هایی همچون ژیمناستیک، رقص و … کاربرد دارد.

۶- هوش بین فردی[۶۱]، به توانایی درک و ارائه پاسخ مناسب به احساسات و خواسته‌های دیگران گفته می‌شود و در روابط میان فردی تجلی می‌یابد.

۷- هوش درون فردی[۶۲] یا خودشناسی که به توانایی آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود و هدایت صحیح رفتار خویش گفته می‌شود.

گاردنر(۱۹۸۳،ترجمه بلوچ، نقل از گلمن ۱۳۷۹). نقطه نظر نهایی خود ‌در مورد هوش و روابط بین فردی را به صورت زیر خلاصه می‌کند:

«هوش و روابط بین فردی در واقع توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیزی آن ها را برانگیخته می‌سازد، چگونه کار می‌کنند و چگونه می‌شود با آن ها همکاری کرد. فروشندگان، سیاستمداران، معلمان. پزشکان و رهبران مذهبی موفق همگی افرادی هستند که در زمینه هوش و روابط بین فردی امتیاز بالایی دارند(گاردنر، ۱۹۸۳).

او همچنین در توضیح هوش درون فردی چنین می‌گوید:

«هوش درون فردی، توانایی به هم پیوسته‌ای است که به طرف درون باز می‌گردد و در واقع ظرفیت فرد برای خلق الگویی صادقانه و دقیق از خود است. الگویی که از آن بتواند به طور مؤثر در زندگی استفاده کند» (گاردنر[۶۳]، ۱۹۸۳).

علی‌رغم آنکه گاردنر به هنگام توصیف هوش‌های فردی (درون فردی و بین فردی). برای شناخت احساسات و مهارت در اداره آن، جایگاه ویژه‌ای قایل می‌شود، اما او و همکارانش به بررسی دقیق نقش احساسات در این هوش‌ها نپرداخته‌اند، بلکه توجه آن‌ ها بیشتر معطوف به شناخت احساسات و عواطف بوده است. ‌بنابرین‏ شاید ناخواسته‌، دریای غنی عواطف را که زندگی فرد و ارتباط او را با دیگران تا این حد پیچیده، ناگزیر و غالباً گیج کننده می‌سازد، کشف نشده رها کرده‌اد و هرگز این نکته را در نظر نگرفتند که در احساسات نیز شعور وجود دارد و می‌توان هشیاری و خرد را به حیطه احساسات آورد(گاردنر، ۱۹۸۳).

۲-۲ تیزهوشی

وجود دیدگاهی روشن و دقیق از مفهوم تیزهوشی و شناخت ابعادِ شخصیتی و روانی شخص تیزهوش برای هر گونه تصمیم‌ گیری و سیاست‌گذاری در امر آموزش و پرورش تیزهوش امری ضروری و بنیادین است. تا هنگامی که مفهوم تیزهوشی با دقت معلوم و تعریف نشود، گزینش تیزهوش و تمرکز در آموزش و پرورش آنان ناممکن خواهد بود و همچنین بدون شناخت ابعاد مختلف شخصیتی او، ایجاد محیط مناسب برای به فعلیت رسانیدن ظرفیت‌های ذهنی تیزهوش منجر به اتلاف هزینه ها خواهد شد(کاظمی حقیقی و همکاران، ۱۳۸۹). به عنوان یک اصطلاح و مفهوم خاص، در محور و کانون مطالعات، پژوهش ها و » تیزهوشی «نظریه پردازی ها قرار دارد. فقدان یک اجماع و توافق اساسی در حدود و مرزهای مفهوم تیزهوشی در میان روان شناسان و روان سنجان، موجد مسائلی در حوزه های کشف، جذب، تشخیص، تعلیم،تربیت و مشاوره ویژه می‌گردد. به طور کلّی نظریه های تیزهوشی را می توان در دو قلمرو اساسی «روانشناختی بنیادی و محض» و «روانشناختی پرورشی» طبقه بندی کرد.

الف) قلمرو روا نشناختی بنیادی

از لحاظ قلمرو «روانشناختی بنیادی» نظریه های تیزهوشی را از لحاظ طرز تلقّی نسبت به «عامل» می توان در دو چشم انداز بررسی نمود:

  1. عاملی

در این چشم انداز پنج نظریه برجسته تر مطرح هستند:

نظریه تنوّع هوش هوارد گاردنر، نظریه ستاره ای تاننباوم، « ساختار تمایز تیزهوشی و استعداد گانیه»، رویکرد استعداد چندگانه «تایلور» و ساختار مونیخ (کورت هلر، کریستوفر پرله و ارنست هانی).

۲) ترکیبی(تعاملی)

در این چشم انداز، چهار نظریه بنیادی وجود دارد که بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است:

الگوی ساختار هوشی گیلفورد، نظریه مانکس، نظریه مؤ لّفه ای اشترنبرگ، الگوی سه حلقه ای رنزولی

ب) قلمرو روا نشناختی پرورشی

مهمترین نظریه «روانشناختی پرورشی» در این قلمرو نظریه «ناهماویختگی مثبت دابروسکی» است.

نظریه های اساسی تیزهوشی در یک جمع بندی کلّی بر وجود نکات ذیل تأکید دارند:

الف) توانمندی هوشی )ظرفیّت شناخت( و استعداد بالاتر از سطح متوسّط که بالقوّه و غیراکتسابی است.

ب( عامل عمومی یا تعامل میان چند مؤلّفه

ج( دربرگیری استعداد

د( همپوشی تیزهوشی با خلّاقیت یا امکان همراهی با آن

ه( تنوّع، چندگانگی یا چند وجهی بودن پدیده تیزهوشی

و( پرورش پذیری پدیده تیزهوشی (کاظمی حقیقی و همکاران، ۱۳۸۹).

۲-۲-۱ تعاریف تیزهوشی

طبق بررسی اشترنبرگ و دیویدسن حداقل هجده تعریف مختلف از تیزهوشی به عمل آمده که گإشت زمان این تعاریف افزایش یافته است.(اشترنبرگ و دیدیدمن،۱۹۸۶،به نقل از قنبری۱۳۸۷).

با توجه به آنچه گفته شد تعبیرها و تعاریف متعددی از تیزهوش به عمل آمده است که به تعدادی از آن ها اشاره می‌کنیم:

از نظر هالگریت(۱۹۶۳)، کودک تیزهوش کسی است که در یکی از رشته‌های خاص از خود توانایی و برجستگی قابل توجهی نشان دهد( افروز،۱۳۶۴)

وینتی(۱۹۷۷)، تیزهوشی را به عنوان توانایی ویژه مربوط به بهره هوشی عالی در یکی از حیطه های هنر، مکانیک، علم، روابط اجتماعی، رهبری و سازماندهی می‌داند(قنبری،۱۳۸۷)

پیشرفت استثنایی در تحصیلات، خلاقیت های استثنایی، برخورداری از استعداد های خاص، پیشرفت های برتر از همسالان در فعالیت‌های ارزشنمد و برتری در تمام معیارهای تعیین کننده تیزهوشی، مشخصه افراد تیزهوش است(کافمن،۲۰۰۳)

مونکس(۱۳۷۹،به نقل از قنبری،۱۳۸۷) زمانی از کودک نیزهوش سخن می گویم که دارای ویزگی های زیر باشد:

    1. بهره هوشی بالا

    1. انگیزه:شامل وظیفه شناسی، پشتکار، خود را به مخاطره انداختن و دیدگاهی آینده نگر داشتن

  1. خلاقیت: نشانگر توانایی حل مشکلات و مسائل به طور مستقل، پویا

به هر حال آنچه مشخص است این است که همگرایی قابل ملاحضه ای در چشم انداز های مختلف درباره هوش و تیزهوشی وجود ندارد و طبیعتا عدم توافق آرای محققان منجر به سردرگمی در تعریف هوش شده است.

بر این اساس کودکی که امروز تیزهوش قلمداد می شود ممکن است فردا به عنوان کودک عادی تلقی شود. چون تعریف پژوهش بر اساس دیدگاه های مختلف یک تعریف قراردای است.هیچ تعریف درستی که بتواند به طور مطلق هوش و تیزهوشی را بیان کند وجود ندارد.گرچه بعضی از تعاریف نسبت به تعاریف دیگر منطقی تر، دقیق تر و مفید تر می‌باشند. اما واقعیت این است که هنوز بر سر مفهوم تیزهوشی و ملاک هایی جهت شناسایی کودکان تیزهوش اختلاف نظر وجود دارد.

۲-۲-۲ تیزهوش به چه کسی گفته می شود ؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:43:00 ق.ظ ]




فساد سیاسی: این اصطلاح به استفاده از قدرت سیاسی برای هدف های شخصی و غیرقانونی اطلاق می شود. فساد سیاسی به معنای کسب منافع نامشروع شخصی از طریق قدرت سیاسی یا موقعیت دولتی است. این تعریف با توجه به زمان، مکان و فرهنگ های مختلف متفاوت و به اندازه تاریخ دولت در فرهنگ های سیاسی و نظام دولتی و اندیشه سیاسی قدمت دارد و بیشتر تحت تأثیر نظام سیاسی هر کشور است.

فساد اداری: ممکن است مادی یا غیر مادی باشد. برای غیرمادی می توان کارمندی را مثال زد که برای پیشرفت بیشتر در پایگاه و حمایتهایش هزینه خود را از راه امتیازات مردم در جامعه تأمین می‌کند. یک فاسد اداری اداره خود را به مثابه یک مؤسسه تجاری می نگرد که او می‌خواهد درآمدش را در آنجا به حداکثر برساند. واحد او به یک واحد حداکثر بر طبق قوانین بازار می شود. اندازه ی درآمد او به شرایط بازار و خدمتی که پیشنهاد می‌دهد و همچنین استعداد او برای پیدا کردن مشتریانی که درآمد او را به طور غیرقانونی به حداکثر برسانند. فساد اداری لزوماًً به معنای قانون شکنی نیست. در جوامعی که قوانینی بر ضد فساد نیست در واقع قانونی نیست تا شکسته شود. در این حالت ها فساد به عنوان یک عمل غیر اخلاقی و نادرست محکوم می شود.

از نظر اسلام فساد می‌تواند در ابعاد اداری، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی مطرح شود:

در هر زمان و دورانی، جامعه نیاز به سازمان اداری ویژه ای دارد که امور را سامان دهد. از این روی، اسلام، روی سازمان اداری ویژه، انگشت نگذارده و تأکید نورزیده است بلکه روی اصول تأکید دارد. این اصول، باید در تمامی زوایای سازمان اداری جامعه مورد نظر آن، حاکم باشد. [۲۶]

۲-۲-۲- مبانی اعتقادی (ارزشی) اسلام در خصوص فساد

دین مبین اسلام، به عنوان کامل ترین دین الهی، در ذات خود با هر گونه انحراف و فساد مخالف بوده و بر پاکی و درستکاری تأکید دارد. این تأکید، مخصوصاً آن جا که به حقوق عمومی (بیت المال) مربوط می شود دارای ابعادی متفاوت و روشن است و به ضرورت رعایت حدود الهی و حق الناس متبلور می شود و آنچه از بررسی احادیث و روایات مشخص است، تأکید اسلام بر رعایت حدود الهی و حقوق مردم و نیز درستکاری و امانتداری کارگزاران حکومت است.

در جای جای نهج البلاغه، مبارزه حضرت (علیه السلام) با فساد اداری نمایان است. این مبارزه گاهی با توبیخ کارگزاری است که دعوت ثروتمندان را پذیرفته، و گاهی با توبیخ کارگزاری است که از بیت المال سوء استفاده کرده و گاهی با اعتراض به فردی است که از بیت المال بیشتر طلب کرده و گاهی …و گاهی … وگاهی … سخنان حکیمانه آن بزرگوار، در زمینه عدل و قسط، کتابی گویا و مکتبی نورانی برای همه عدالتخواهان و آزادیخواهان عالم تا قیامت است، از جمله این بیانات:

«العدل افضل سجیّه عدالت برترین خصلت است.» [۲۷]

«یوم العدل علی الظّالم اشدّ من یوم الجور علی المظلوم. [۲۸]روز عدالت بر ستمگر سخت‌ تر است از روز ستم بر مظلوم.»

همان طور که اشاره شد سخن در این زمینه فراوان است و نمی توان علی (علیه السلام) را بدون عدالت و عدالت را بدون علی (علیه السلام) شناخت و یا معرفی کرد. گرچه علی (علیه السلام) جامع همه کمالات است لیکن برجستگی عدل در مکتب آن حضرت و نیاز به عدالت در جامعه بشریت و در عصر آن بزرگوار و همه عصرها ‌به این موضوع جلوه خاصی داده است.

از نظر اسلام، میان فساد حکومت و حاکمان و فساد مردم، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. اگر حاکمان، خود فاسد باشند، بنابراصل «الناس علی دین ملوکهم»، مردم نیز به فساد گرایش پیدا می‌کنند و اگر مردم فاسد باشند، حاکمان را نیز به سمت و سوی فساد خواهند کشاند و اگر آنان نیز مقاومت کنند، با شورش و … حاکمان صالح را از میان برخواهند و رئیسانی فاسد را بر سر کار خواهند نشاند. این، اصلی است غیر قابل انکار که با اندک تأملی، درستی آن، روشن می شود. در تاریخ، شواهد فراوانی را برای این اصل می توان یافت.

یکی از بزرگترین اهداف پذیرش حکومت توسط امام علی (علیه‌السلام) مبارزه با ظلم و فساد و طغیان، تبعیض، بی عدالتی و احقاق حقوق مردم و حاکمیت اسلام اصیل و ایجاد اصلاحات همه جانبه، عمیق و گسترده و کارساز و فراگیر در جامعه اسلامی بود. نوع نگرش آن حضرت به حکومت و حاکمان و کارگزاران و بیت‌المال و بودجه و اموال عمومی و قدرت و اقتدار حکومت و قوای حاکم بر امت و رسالت و مسئولیت امام و رهبر و شیوه برخورد و رابطه و ارتباط و تعامل با مردم با مسئولیت پذیری هر چه بیشتر، امانتداری، ‌وظیفه شناسی، تکلیف الهی، خدمتگزار مردم بودن، امر به معروف و نهی از منکر، احقاق حقوق مردم، اجرای عدل و قسط و مبارزه با ظلم و فساد و فتنه و توطئه، ریشه کن کردن فساد در جامعه، مبارزه با جریان فساد، ‌اصلاح ساختارها و روش‌ها، اصلاح مدیران و کارگزاران، نظارت و پی گیری همه جانبه امور، اطلاع رسانی و کسب اطلاعات از عملکرد مسئولان ذی ربط، شفافیت، مسئولیت متقابل والی و مردم، ‌اصلاح ساختار قدرت در جامعه اسلامی، به کارگیری عناصر شایسته و با کفایت برای هر کاری و ایجاد نظامی کارآمد، مؤثر، مفید، کم هزینه و پر فایده، ‌با کفایت و با لیاقت، منضبط و قانونگرا، ولایت‌پذیر و با ایمان و به دور از هر گونه
سهل انگاری و ضعف نفس و با به کارگیری افراد متکبر، خودبزرگ بین و یا خشن و غیرکارآمد و متملق و چاپلوس و یا طالب مال و یا خواهان قدرت را در بیانات نورانی آن حضرت فراوان می توان یافت.

خطر مهمی که مسئولان و مدیران نظام اسلامی را تهدید می‌کند، تنها سوء استفاده مالی از موقعیت نیست بلکه توجیه شرعی این سوء استفاده برای پیدا کردن نوعی آرامش است که زمینه ساز ارتکاب گناهان بزرگتر و تخلفات بیشتر است. یکی از این بدعتها، ‌مصلحت اندیشی در برابر احکام خدا و دستورات خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) بود. به فرموده مرحوم شرف الدین در کتاب «اجتهاد در مقابل نص»، ‌در این رابطه مصادیق فراوانی را می توان ارائه کرد. برخی از اصحاب و خلفا، با وجود قرآن و سنّت، صرفاً، بر اساس تشخیص خود و مصلحت گرایی، احکامی را مطرح و طبق نظر خود عمل می‌کردند.

۲-۲-۳-ریشه‌های فساد اداری از نظر اسلام:

اسلام، فساد اداری را استفاده ناروای شخصی و گروهی، از جایگاه اجتماعی می‌داند. کارگزارانی که به تنهایی و با همدستان ، دست به فساد می آلایند، فساد اداری را دامن می‌زنند و سبب ناهنجاری در اداره جامعه می‌شوند. فساد اداری در بعد اجتماعی، عبارتند از: رشوه خواری، پایمال، یا نادیده انگاری حق مردم، به کار گماری ناشایستگان، کوتاه کردن دست نیروهای توان مند از کارها و در بعد سیاسی: گماردن کارگزارن و نیروهای اجرایی، بر اساس گرایش‌های حزبی و جناحی، پشتیبانی از خطاکاران سیاسی، کارمندان خطاکار طرفدار خود و در بعد اقتصادی: اختلاس، فروش منابع طبیعی، کارخانه ها و با ثمن بخس به نزدیکان خود، ‌رانت خواری و فروش اطلاعات و در اختیار گروه ها و کسان خاص گذاشتن آن ها، واگذاردن پروژه ها به پیمانکاران ناشایسته و غیر کاردان و ناتوان است. (قاضی مرادی، ‌حسن، ص۱۶۶)

اسلام دلایل زیر را در بروز فساد مؤثر می‌داند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:43:00 ق.ظ ]