۱- هوش زبانی[۵۶]، که در صحبت کردن، خواندن و نوشتن کاربرد دارد.

۲- هوش منطق- ریاضی[۵۷]، که در حل مسائل انتزاعی و ریاضی به کار برده می‌شود.

۳- هوش فضایی[۵۸]، در فعالیت‌هایی استفاده می‌شود که نیازمند مهارت‌های تجسمی باشد.

۴- هوش موسیقیایی[۵۹]، که برای فعالیت‌هایی مانند به خاطر آوردن یک آهنگ، آوازخوانی و … به کار می رود.

۵- هوش بدنی – جنبشی[۶۰]، که در فعالیت‌هایی همچون ژیمناستیک، رقص و … کاربرد دارد.

۶- هوش بین فردی[۶۱]، به توانایی درک و ارائه پاسخ مناسب به احساسات و خواسته‌های دیگران گفته می‌شود و در روابط میان فردی تجلی می‌یابد.

۷- هوش درون فردی[۶۲] یا خودشناسی که به توانایی آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود و هدایت صحیح رفتار خویش گفته می‌شود.

گاردنر(۱۹۸۳،ترجمه بلوچ، نقل از گلمن ۱۳۷۹). نقطه نظر نهایی خود ‌در مورد هوش و روابط بین فردی را به صورت زیر خلاصه می‌کند:

«هوش و روابط بین فردی در واقع توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیزی آن ها را برانگیخته می‌سازد، چگونه کار می‌کنند و چگونه می‌شود با آن ها همکاری کرد. فروشندگان، سیاستمداران، معلمان. پزشکان و رهبران مذهبی موفق همگی افرادی هستند که در زمینه هوش و روابط بین فردی امتیاز بالایی دارند(گاردنر، ۱۹۸۳).

او همچنین در توضیح هوش درون فردی چنین می‌گوید:

«هوش درون فردی، توانایی به هم پیوسته‌ای است که به طرف درون باز می‌گردد و در واقع ظرفیت فرد برای خلق الگویی صادقانه و دقیق از خود است. الگویی که از آن بتواند به طور مؤثر در زندگی استفاده کند» (گاردنر[۶۳]، ۱۹۸۳).

علی‌رغم آنکه گاردنر به هنگام توصیف هوش‌های فردی (درون فردی و بین فردی). برای شناخت احساسات و مهارت در اداره آن، جایگاه ویژه‌ای قایل می‌شود، اما او و همکارانش به بررسی دقیق نقش احساسات در این هوش‌ها نپرداخته‌اند، بلکه توجه آن‌ ها بیشتر معطوف به شناخت احساسات و عواطف بوده است. ‌بنابرین‏ شاید ناخواسته‌، دریای غنی عواطف را که زندگی فرد و ارتباط او را با دیگران تا این حد پیچیده، ناگزیر و غالباً گیج کننده می‌سازد، کشف نشده رها کرده‌اد و هرگز این نکته را در نظر نگرفتند که در احساسات نیز شعور وجود دارد و می‌توان هشیاری و خرد را به حیطه احساسات آورد(گاردنر، ۱۹۸۳).

۲-۲ تیزهوشی

وجود دیدگاهی روشن و دقیق از مفهوم تیزهوشی و شناخت ابعادِ شخصیتی و روانی شخص تیزهوش برای هر گونه تصمیم‌ گیری و سیاست‌گذاری در امر آموزش و پرورش تیزهوش امری ضروری و بنیادین است. تا هنگامی که مفهوم تیزهوشی با دقت معلوم و تعریف نشود، گزینش تیزهوش و تمرکز در آموزش و پرورش آنان ناممکن خواهد بود و همچنین بدون شناخت ابعاد مختلف شخصیتی او، ایجاد محیط مناسب برای به فعلیت رسانیدن ظرفیت‌های ذهنی تیزهوش منجر به اتلاف هزینه ها خواهد شد(کاظمی حقیقی و همکاران، ۱۳۸۹). به عنوان یک اصطلاح و مفهوم خاص، در محور و کانون مطالعات، پژوهش ها و » تیزهوشی «نظریه پردازی ها قرار دارد. فقدان یک اجماع و توافق اساسی در حدود و مرزهای مفهوم تیزهوشی در میان روان شناسان و روان سنجان، موجد مسائلی در حوزه های کشف، جذب، تشخیص، تعلیم،تربیت و مشاوره ویژه می‌گردد. به طور کلّی نظریه های تیزهوشی را می توان در دو قلمرو اساسی «روانشناختی بنیادی و محض» و «روانشناختی پرورشی» طبقه بندی کرد.

الف) قلمرو روا نشناختی بنیادی

از لحاظ قلمرو «روانشناختی بنیادی» نظریه های تیزهوشی را از لحاظ طرز تلقّی نسبت به «عامل» می توان در دو چشم انداز بررسی نمود:

  1. عاملی

در این چشم انداز پنج نظریه برجسته تر مطرح هستند:

نظریه تنوّع هوش هوارد گاردنر، نظریه ستاره ای تاننباوم، « ساختار تمایز تیزهوشی و استعداد گانیه»، رویکرد استعداد چندگانه «تایلور» و ساختار مونیخ (کورت هلر، کریستوفر پرله و ارنست هانی).

۲) ترکیبی(تعاملی)

در این چشم انداز، چهار نظریه بنیادی وجود دارد که بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است:

الگوی ساختار هوشی گیلفورد، نظریه مانکس، نظریه مؤ لّفه ای اشترنبرگ، الگوی سه حلقه ای رنزولی

ب) قلمرو روا نشناختی پرورشی

مهمترین نظریه «روانشناختی پرورشی» در این قلمرو نظریه «ناهماویختگی مثبت دابروسکی» است.

نظریه های اساسی تیزهوشی در یک جمع بندی کلّی بر وجود نکات ذیل تأکید دارند:

الف) توانمندی هوشی )ظرفیّت شناخت( و استعداد بالاتر از سطح متوسّط که بالقوّه و غیراکتسابی است.

ب( عامل عمومی یا تعامل میان چند مؤلّفه

ج( دربرگیری استعداد

د( همپوشی تیزهوشی با خلّاقیت یا امکان همراهی با آن

ه( تنوّع، چندگانگی یا چند وجهی بودن پدیده تیزهوشی

و( پرورش پذیری پدیده تیزهوشی (کاظمی حقیقی و همکاران، ۱۳۸۹).

۲-۲-۱ تعاریف تیزهوشی

طبق بررسی اشترنبرگ و دیویدسن حداقل هجده تعریف مختلف از تیزهوشی به عمل آمده که گإشت زمان این تعاریف افزایش یافته است.(اشترنبرگ و دیدیدمن،۱۹۸۶،به نقل از قنبری۱۳۸۷).

با توجه به آنچه گفته شد تعبیرها و تعاریف متعددی از تیزهوش به عمل آمده است که به تعدادی از آن ها اشاره می‌کنیم:

از نظر هالگریت(۱۹۶۳)، کودک تیزهوش کسی است که در یکی از رشته‌های خاص از خود توانایی و برجستگی قابل توجهی نشان دهد( افروز،۱۳۶۴)

وینتی(۱۹۷۷)، تیزهوشی را به عنوان توانایی ویژه مربوط به بهره هوشی عالی در یکی از حیطه های هنر، مکانیک، علم، روابط اجتماعی، رهبری و سازماندهی می‌داند(قنبری،۱۳۸۷)

پیشرفت استثنایی در تحصیلات، خلاقیت های استثنایی، برخورداری از استعداد های خاص، پیشرفت های برتر از همسالان در فعالیت‌های ارزشنمد و برتری در تمام معیارهای تعیین کننده تیزهوشی، مشخصه افراد تیزهوش است(کافمن،۲۰۰۳)

مونکس(۱۳۷۹،به نقل از قنبری،۱۳۸۷) زمانی از کودک نیزهوش سخن می گویم که دارای ویزگی های زیر باشد:

    1. بهره هوشی بالا

    1. انگیزه:شامل وظیفه شناسی، پشتکار، خود را به مخاطره انداختن و دیدگاهی آینده نگر داشتن

  1. خلاقیت: نشانگر توانایی حل مشکلات و مسائل به طور مستقل، پویا

به هر حال آنچه مشخص است این است که همگرایی قابل ملاحضه ای در چشم انداز های مختلف درباره هوش و تیزهوشی وجود ندارد و طبیعتا عدم توافق آرای محققان منجر به سردرگمی در تعریف هوش شده است.

بر این اساس کودکی که امروز تیزهوش قلمداد می شود ممکن است فردا به عنوان کودک عادی تلقی شود. چون تعریف پژوهش بر اساس دیدگاه های مختلف یک تعریف قراردای است.هیچ تعریف درستی که بتواند به طور مطلق هوش و تیزهوشی را بیان کند وجود ندارد.گرچه بعضی از تعاریف نسبت به تعاریف دیگر منطقی تر، دقیق تر و مفید تر می‌باشند. اما واقعیت این است که هنوز بر سر مفهوم تیزهوشی و ملاک هایی جهت شناسایی کودکان تیزهوش اختلاف نظر وجود دارد.

۲-۲-۲ تیزهوش به چه کسی گفته می شود ؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...