فایل ها درباره اثر بخشی طرحواره های درمانی بر ... |
دوم و مهمتر اینکه یک سو نگری فرایند تفرد را متوقف می سازد . هدف نهایی روانشناسی فروید و آدلر مصالحه فرد با خواسته های جامعه است . یونگ این مرحله را نخستین هدف الزامی در سلسله مراتب تفرد ، می داند . به نظر وی تفرد بالاتر از مصالحه با جامعه است . تفرد به معنای منفرد شدن ، همگون شدن و منحصر به فرد شدن بی نظیر و غیر قابل مقایسه است. تفرد یعنی تولید و شکوفایی تمامیت بالقوه ذاتی فرد تفرد مستلزم این است که فرد به کلیت و یکپارچگی برسد . لذا یونگ معتقد است که تعداد خاصی از افراد هر جامعه نا کامل باقی می ماند . تفرد در ساده ترین شکل ان عبارتست از تمییز تدریجی «من» یا خود آگاهی از ناخودآگاهی . اما یونگ افزایش بیش از حد خود آگاهی را به همان اندازه اندک بودن آن آسیب گونه می داند و از این لحاظ وضعیت متعادل تری را اتخاذ کرده است . شخص پس از روبرو شدن با نقاب ، سایه و آینما یک مانع نهایی برای «خود شدن» دارد که همان وسئله معانی زندگی است . کوشش فرد برای جستجوی حقیقت ازلی مشکل معنای زندگی را حل می نماید . چنین کوششی به طور همزمان فرد را از قدرت ناخودآگاه ارکی نسخ های کهن آزاد می کند و انرژی خلاق آنها را تخلیه می کند( نقش تبریزی،۱۳۸۹) .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به نظر یونگ سلامت روان شناختی و خود شناسی یکسان هستند . تحقق خود با سه معیار مشخص می شود : نخست بایستی واپس زنی تخلیه شود ، تنشهای بین کنشها و نگرشهای ناخودآگاه و خود آگاه به آرامش مبدل شوند تا فرد بتواند از راه معرفت خود به آرامش و صفای دورنی برسد . دوم فرد بایستی بیان نمادین ناخودآگاه را درک کند . سوم شخس بتواند از طریق ایمان شخصی به نماد یا اسطوره خصوصی خود شناسی نزدیک شود .
۱۳- دیدگاه موری
به عقیده موری تاریخچه پیشین زندگی فرد به همان اندازه زمان حال و محیط او حائز اهمیت است . موری موضع روان شناختی انسانگرایانه و خوش بینانه ای دارد . به علاوه به عقیده وی «من» سرکوبگر و مهار کننده نیست . «من» موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار می شود و بخشی از سازماندهی آن نیز برای تسهیل ظهور تکانه های «نهاد» است . به عقیده موری «قدرتمندی من» از تعیین کننده های با اهمیت سازگاری و سلامت روان شناختی فرد است . هر چه فاصله بین من ایده آل و من برتر کمتر باشد ، سلامت روانشناختی و سازگاری فرد بیشتر خواهد بود . هرگاه که من برتر مسلط شود و من ایده آل سرکوب شود فرد به بهزیستی جامعه اش خواهد اندیشید .
به علاوه موری عقیده داشت که انسان نیاز به «تخیل و خلاقیت » دارد ، انسان تمایل به تجسم و ساختن دارد و در صورت موفقیت در تجسم و آفرینش ، انسان سالم خواهد ماند . تخیل و آفرینشگری قویترین حالات شخصیت هستند و فردی که اینها را به منصفه بروز برساند ، از لحاظ روان شناختی سالم است . فرد سالم کسی است که در نیازهایش تعارض و کشمکش نداشته باشد . «پرس» نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تاثیر قرار می دهد . پرس در نظریه موری همان تعیین کننده های محیطی رفتار است . به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر می شود ( پرس بتا) و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (پرس آلفا) تفاوت قایل شویم . یکی از معیارهای سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که ادراک از محیط از نوع «آلفا» باشد نه «بتا» ( آزاد،۱۳۸۶).
به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار «عقیده » هستند . اما فقط عقده های افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری می شوند . پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از عقده های «خوشه ای» (بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بی یاوری …) عقده « مهر طلبی» (فعالیت های منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی) پرخاشگری مهار شده (یا نیاز به تعریف و تمجید) و عقده «پرخاشگری دهانی» (مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم ، تمایلات قوی پرخاشگرانه ، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت ، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان) عقده «طرد دهانی» ، (مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی) ؛ « عقده طرد مقعدی » (مانند نیاز به پرخاشگری ، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی) ، عقیده « نگهداری مقعدی » (مانند واکنش دفعای به دفع و تخلیه) ، عقده «میزراهی» (مانند شهوت میزراهی) ، عقده « ایکاروس » (مانند خود شیفتگی شدید) عقده «اختگی » (که عمدتاً نتیجه تخیلات با استنای کودکانه است) مبری است .(خدا رحیمی ، ۱۳۸۹ )
۱۴-دیدگاه انسانگرایانه
گرودون آلپورت : به نظر آلپورت روان نژندی پیامد « نقصان و کمبود سلامت روانی » است . . فرد روان نژند پر توقع ، سلطه جو ، حسود ، هیستریک و انفعالی است و دلش به حال خودش می سوزد ، اگرما ، کری کنشی و حتی فلج مبتلا شود و خود محوری روان نژندی فاقد کنترل است(رضایی،۱۳۸۵) .
تا پایان جنگ جهانی دوم تعدادی پژوهش تجربی در مورد ماهیت ـ سلامت شخصی » انجام شده است که این مطالعات به نتایج نسبتاً همخوانی دست یافته اند . آلپورت نتایج این مطالعات را به صورت شش معیار در مورد پختگی و بلوغ روانی خلاصه کرده است : نخستین معیار بلوغ روانی ، توانایی گسترش خویشتن است . کودکان نوعاً خود محور هستند . اما علایق افراد بالغ در خارج از خودشان ریشه دارد و از جمله علاقه انها به سلامتی و بهزیستی دیگران . دومین معیار سلامت و بلوغ به چگونگی ارتباط یا تعامل فرد با دیگران مربوط می شود . ارتباط فرد بالغ با دیگران صادقانه و صمیمی است ، بویژه با خاواده و دوستانش . سومین معیار سلامت روان شناختی را « امنیت عاطفی » می نامد . شخص بالغ می تواند محرومیتها و تحریکات غیر قابل اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید . این بدین معنی نیست که این افراد راحت و آسوده ، بشاش و خوشبین و ساده انگار هستند ، بر عکس این افراد بر حسب موقعیت خلقی هستند . چهارمین معیار سلامت شخصی در نظریه آلپورت ، هوش کنشی یا عقل سلیم است . افکار و ادراک فرد بالغ بطور کلی کارآمد و درست است . این مسئله پرسشی را در مورد رابطه بین سلامت روانی و هوش پدید می اورد . افراد بالغ معمولاً هوش بالای متوسط دارند ولی هر کسی که هوش بالای متوسط داشته باشد الزاماً بالغ نیست . پنجمین ویزگی افراد بالغ « بصیرت نسبت به خویشتن » است . هر کسی فکر می کند که نسبت به خودش بصیرت و بینش دارد اما در واقع چنین نیست . آلپورت بصیرت به خویشتن را به این صورت تعریف می کند . « … رابطه انچه که فرد فکر می کند هست و آنچه که دیگران در مورد او فکر می کنند(سیدمحمدی،۱۳۸۶) . بخصوص روانشناسی که فرد را مطالعه و بررسی می کند …
آخرین معیار آلپورت برای سلامت و روان شناختی همانند یونگ و مک دوگال جهت مندی است که ترجمه اصلاح آلمانی است . جهت مندی یعنی اینکه زندگی فرد بالغ به سوی هدف یا اهداف انتخاب شده ای در حرکت باشد . هر فرد اهداف خاصی برای زندگی دارد که سعی عمده اش مصروف رسیدن به آن می شود . به عقیده آلپورت جهت مندی نتیجه نوعی فلسفه یکپارچه ساز در زندگی است که در تحت نظارت این فلسفه ارزشها ، اهداف و ایده های فرد سازماندهی می شوند . به نظر آلپورت مهمترین فلسفه زندگی مذهب است(خدایی،۱۳۸۵) .
۴-۲-طرحواره درمانی[۹۶]
شاید بتوان گفت طرحواره یک بسته حافظه ایست که محتوای آن را آموزه های فرد در طول زمان شکل می دهد.باید توجه داشت که در روند پدیدایی طرحواره ها عواملی مثل بنیادهای زیستی فرد و عوامل مربوط به محیط تربیتی او مثل محیط خانواده، فرهنگ، تجارب وی در فرایند رشد، رخدادهای بزرگ و . . . تاثیر می گذارند.این بسته حافظه ای مثل یک فیلتر بزرگ و پیچیده بر سر راه اطلاعات ورودی به حافظه و همچنین اطلاعات موجود در حافظه عمل کرده و با سرند، دسته بندی، و سازمان دهی، شکل گیری معانی جدید را در ذهن ممکن می سازد.طرحواره ها فراتر از یک باورند آنها ما را برای مقوله بندی اطلاعات و پیش بینی رخدادها توانا می سازند. یک طرحواره در برگیرنده مجموعه ای از خاطرات، هیجانها، حسهای بدنی و شناختهاست. ویژگی مقاوم بودن و سخت جانی طرحواره ها آنها را در صدر فهرست چالشهای کسانی می گذارد که در حرفه شان با ” تغییر ” سر و کار دارند.
۱-۴-۲-مفا هیم طرحواره
طرحواره، یک ساختار شناختی به منظور غربال کردن، کدگذاری و ارزیابی محرکی است که ارگانیسم در معرض آن قرار گرفته است. براساس ماتریکس طرحوارهها، فرد قادر میشود تا خود را در ارتباط با زمان و فضا جهتیابی کند و تجربههای خود را به روش معنیداری طبقهبندی و تفسیر کند (بک، ۱۹۷۶؛ به نقل از بارلو، ۲۰۱۲).
بک[۹۷] و همکاران (۱۹۹۰) معتقدند که در حیطهی آسیبشناسی روانی، واژهی طرحواره در مورد ساختارهایی با محتوای شخصی شده با خصایص فردی به کار میرود، که در اثر اختلالاتی از جمله افسردگی، اضطراب، حملات هراس و وسواسها فعال میشوند (بارلو[۹۸]،۲۰۱۲).
مفهوم طرحواره ریشه در روانشناسی شناختی، تحول شناخت، روانشناسی خود، و نظریه دلبستگی دارد. در حیطهی روانشناسی شناختی، واژهی طرحواره شناختی دارای معانی متعددی است، که این تعاریف در حیطهی گستردهای از ساختارهای شناختی قابل دستیابی تا غیر قابل دستیابی متفاوت هستند (یانگ، کلوسکو و ویشار، ۲۰۰۳؛ جیمز[۹۹]و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از ریزو[۱۰۰] و همکاران، ۲۰۱۲).
به طور کلی، طرحوارهها به عنوان باورهای بنیادین ناکارآمد در نظر گرفته میشوند، که توسط یک آماج فعال میشوند. طرحوارهها، تمهای بادوام و ثابتی هستند که برای هر فرد اختصاصی هستند. طرحوارهها در طول دوران کودکی شکل گرفتهاند و در واقع، حاصل تلاش فرد به منظور انطباق با رویدادهای زندگی و موقعیتهای محیطی هستند. زمانی که طرحوارهای فعال میشود، تبدیل به اتاق فرمان افکار خودآیند منفی میگردد و به طور منفی موجب سوگیری در اطلاعات میشود. در حقیقت، طرحوارهها ذخیره میشوند تا هنگامی که تحت شرایط خاصی فعال شوند. به عبارت دیگر، این نشانههای موقعیتی، همان حافظهی فرد هستند. این بدان معناست که باید طرحواره را یک مفهوم وسیع در نظر بگیریم، نه این که صرفاً به آن به عنوان مجموعهای از شناختوارهها نگاه کنیم (جیمز[۱۰۱] و همکاران، ۲۰۱۲).
طرحواره بالاترین سطح تعمیم یافتهی شناخت است، که به تغییر مقاوم میباشد و تأثیر عمیق و قدرتمندی در شناختوارهها و هیجانهای فرد دارد. افکار خودآیند منفی و مفروضههای بنیادین بینابینی به طور شدیدی تحت تأثیر طرحوارهها قرار میگیرند و این تأثیر به خصوص زمانی قدرتمندتر است که طرحوارهها فعال شوند (ریزو و همکاران، ۲۰۱۲).
فریمن[۱۰۲] و فاسکو (۲۰۰۹) معتقدند که طرحوارهها، مفروضهها یا قوانین زیربنایی هستند که افکار و رفتارهای فرد را تحت کنترل خود دارند و در طول سالهای زندگی فرد تحول یافتهاند. محتوای طرحوارهها، کلیهی جنبههای زندگی فرد، اعم از آگاهانه یا غیرآگاهانه را دربر میگیرد. طرحوارهها، معنی و ساختاری که فرد به دنیا میدهد، را ایجاد میکنند. طرحوارهها، در طول دورهی تحول فرد شکل گرفتهاند، به این معنا که به موازاتی که فرد از محیط پیرامون خود اطلاعات را دریافت میکند، آن را پردازش میکنند. هر فردی به طور منحصر به فرد براساس ادارک معینی که به این اطلاعات میدهد، آنها را دستهبندی و مرتب میکند و آن اطلاعات را سازمان میدهد. اما در عین حال، تحول طرحوارهها تحت تأثیر فرهنگ، خانواده، مذهب و عوامل مربوط به جنسیت، سن یا شخصیت فرد قرار دارد. طرحوارهها نه تنها براساس مواد شناختی، بلکه با توجه به عوامل هیجانی، رفتاری و فیزیولوژیک مرتب میشوند. طرحوارهها نسبت به تغییر بسیار مقاوم هستند، چون:
برخی از باورها به طور شدیدی با هیجانهای فرد و تجربههای گذشته وی در هم آمیخته است؛
باورها برای مدت طولانی وجود دارند، لذا میتوان آنها را به عنوان قسمتی از هویت فرد در نظر گرفت؛
این باورها ممکن است توسط افراد مهم زندگی فرد تأیید یا تقویت گردند؛
نحوه تأثیر طرحوارهها بر رفتار فرد توسط پردازشهای فکری و تصورات فرد تعیین میشود؛
رفتارهای یادگرفته شده در نتیجهی فعال شدن طرحوارهها به وجود میآید، بنابراین تداعیهای مثبت و منفی بیشماری را در طول زمان ایجاد میکنند، که منجر به مقاومت شدید آنها در مقابل تغییر میگردند (فریمن و فاسکو،۲۰۰۹).
طرحواره، به طور فزایندهای در طرحواره درمانی مورد توجه قرار گرفته است. به عبارت دیگر، در این روش به طرحوارههای بنیادین، به عنوان کلید درمان کوتاه مدت، تأکید بسیاری شده است. براساس رویکرد طرحواره درمانی یانگ، کودک یاد میگیرد تا تجربههای اولیه از محیط خود را، به خصوص در ارتباط با افراد مهم زندگیش، براساس واقعیت سازمان دهد (یانگ، ۱۹۹۹).شش سازه اصلی در طرحواره درمان عبارتند از :
-
- طرحواره های ناسازگار اولیه
-
- نیازهای بنیادین
-
- حیطه های طرحواره
-
- راهبردهای مقابله ای
-
- سبکهای طرحواره
-
- کنشهای طرحواره
۲-۴-۲-منشأ طرحوارهها
الف) نیازهای هیجانی بنیادین[۱۰۳]
پنج نیاز هیجانی بنیادین در انسان وجود دارد که باید ارضا شوند، و عدم ارضا و ناکامی در برآورده شدن این نیازها در فرد، موجب شکلگیری طرحوارههای مختل میشوند. این نیازها عبارتند از:
دلبستگیهای ایمن به دیگران (شامل امنیت، ثبات، پرورش و تربیت، پذیرش)؛
استقلال، کارآمدی و تجربههای ذهنی هویت؛
آزادی بیان نیازها و هیجانات قابل قبول؛
خودانگیختگی؛
محدودیتهای واقعگرایانه و خودبازداری (خودکنترلی)؛
ب) تجربههای اولیه زندگی
چهار نوع تجربهی اولیه زندگی موجب به وجود آمدن طرحوارههای ناسازگارانه اولیه میشوند که عبارتند از:
۱- ناکام شدن دردناک نیازها؛
۲-مورد ضربه (تروما) واقع شدن یا قربانی شدن؛
۳-ارضای بیش از حد برخی از نیازها؛
۴-درونیسازی انتخابی یا همانند سازی با افراد مهم (یانگ، کلوسکو و ویشار،۲۰۰۳).
ج) سرشت هیجانی
هر کودکی سرشت هیجانی خاص خود را دارد و والدین به زودی این مساله را در مییابند. تحقیقات بسیاری وجود دارد که تأیید کنندهی عوامل بیولوژیک زیربنایی شخصیت هستند. سرشت هیجانی با رویدادهای دردناک کودک در شکلگیری طرحوارهها با یکدیگردر تعامل هستند. سرشت های هیجانی مختلف به طور انتخابی کودک را در معرض شرایط مختلف زندگی قرار میدهند و این خود موجب شکلگیری طرحوارههای مختلف در هر فردی میشوند.برخی از حیطههای سرشت هیجانی که به نظر میرسد ذاتی هستند و نسبت به روان درمانی نسبتاً مقاوم هستند، عبارتند از:
بدون واکنش بیثبات
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 05:19:00 ق.ظ ]
|