موفقیت‌هایی که سبب میشوند فرد ظاهر فیزیکی خود را به عنوان عواملی که مایه شرمندگی است تجربه کند. در بسیاری از موارد اختلال ظاهر فیزیکی مرتبط با تصویر بدنی می‌تواند شدیداً جدی باشد و آن هنگامی است که پست انگاری تصویر بدنی سه مؤلفه مطرح شده در بالا را در بر می‌گیرد که در این صورت «پدیده بدشکلی هراسی» نامیده می‌شود. (تامپسون ۱۹۹۰و لاسی[۵۱] ۱۹۸۶،۶۳۷-۶۲۳).
تصویر بدنی منفی سازه‌ای است که در مشکلاتی نظیر افسردگی، چاقی و طیف خوردن بیمار گونه دیده می‌شود. ( کش[۵۲] ۲۰۰۲،۴۵۵- ۴۶۰و لوین[۵۳] ۲۰۰۴،۷۰-۵۷).
این طیف ترکیبات متفاوت و در جاتی از پرخوری افراطی و اشکال زیان بخشی از کنترل وزن، نظیر رژیم‌های محدود کننده و وادار کردن خود برای برگرداندن غذا را در بر می‌گیرد. در انتهای پایینی طیف، نشانه های ناشناخته‌ای وجود دارد که عبارتند از بیاشتهایی روانی، پراشتهایی روانی و اختلال پرخوری افراطی که نه تنها مشکلات همراه این نشانه‌ها جدی و گسترده اند بلکه درمان مؤثر آنها نیز بسیار مشکل است و اثر بخش کمتری دارد. به طور کلی تصویر بدنی منفی یک پیش‌بینی کننده مستقل برای خوردن بیمار گونه است. (لوین ۲۰۰۴و استیک[۵۴]، ۲۰۰۲،۸۴۸-۸۲۵) چاقی به عنوان یکی از عوامل شناخته شده برای بیماریهای قلبی – عروقی دیابت و برخی سرطان‌های می‌باشد. به همین دلیل نیاز به راه حل‌های گسترده برای برخورد عللی و دقیق با آن به وضوح به چشم می‌خورد. همه‌گیری پدیده چاقی در بسیاری از کشورهای از جمله کشور ایران، با پژوهشگران و اندیشمندان را بر ان داشته تا عوامل اثر گذار و همبسته با این پدیده را بررسی کنند. از نظر روانشناختی ممکن است، متغیرهای زیادی با اضافه وزن ارتباط داشته باشند. از جمله این متغیرها می‌توان به اعتماد به نفس(Self- confidence)، سبک زندگی (Life style)، خود بدنی (self body) و میزان فعالیت بدنی اشاره کرد. این متغیرهای به شکلهای مختلف ممکن است هم از اضافه وزن تأثیر بپذیرند و هم بر آن تأثیر بگذارند. یعنی ارتباط دو سویه دارند.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تصویر بدنی مفهوم پیچیدهای است که در بر دارنده. عوامل بیولوژیکی؛ روانشناختی، درونی و عوامل اجتماعی و خارجی است. تصویر بدنی باز نمایی درونی ظاهر بیرونی فرد است که این بازنمایی ابعاد جسمانی، ادراکی و نگرش نسبت به آنها را در بر می‌گیرد. (گل پروار[۵۵]، ۲۰۰۲) بسیاری از افراد بویژه زنان زمان، تلاش و هزینه های زیادی را صرف رسیدن به تصویر ایده آل بدنی می‌کنند. زنان به احتمال زیاد نسبت به مردان به علت پیامدهای اجتماعی در مورد نقش زنان و انتظارات از آنها که اغلب متناقض و گیج کننده است با تحریف تصویر بدنی در چالش هستند. (بروزیسکی[۵۶] ۲۰۰۵،۳۰۲-۲۸۹)
چاقی در کودکان و نوجوانان علاوه بر مشکلات جسمانی و افزایش امکان بروز بیماریهای و مرگ و میر (وابینس[۵۷] ۲۰۰۲و موسبری[۵۸]، ۱۹۸۹)، با مسایل روانی متعدد، از جمله کاهش عزت نفس (پیساج ۲۰۰۷-۳۳۰ و فرنچ[۵۹]۱۹۹۶،۳۳-۲۷) و افسردگی (روس[۶۰] ۱۹۹۳،۹۱-۲۸۹) همراه می‌باشد. این مساله بویژه در نوجوانان که در جریان رشد بیولوژیکی؛ اجتماعی و روانی درگیر مجموعه‌ای از تغییرات رفتاری، از جمله تمایل به کسب استقلال، جستجو برای الگوهای بیرون از خانواده و نیاز به تایید و مورد قبول دیگران قرار گرفتن می‌باشد اهمیت بیشتری می‌یابد. (نیول[۶۱] ۱۹۹۰،۳۰-۱۱۷)
عدم رضایت از وزن یا ابعاد بدن خویش، احتمالاً رفتارهای مخاطره آمیز از نظر سلامتی، مانند رژیم‌های غذایی نادرست و در نتیجه دریافت ناکافی مواد مغذی را در این گروه افزایش می‌دهد (پیساج۲۰۰۰،۷- ۲۳۰وفرنچ ۱۹۹۶،۲۷-۳۳). ایران در زمره جوامعی تعریف شده است که در جریان سریع و شتابزده عبور از تغییرات جمعیتی و بهداشتی ناشی از شهر نشینی و توسعه اجتماعی، مرسوم به گذار تغذیه‌ای- بهداشتی قرار دارد. (قاسمی، ۲۰۰۲).
طی این گذار در نتیجه تغییرات سریع در شیوه زندگی از جمله تغییر در الگوی مصرف غذایی، عمدتاً به صورت افزایش مصرف چربی و قندهای ساده و نیز کاهش میزان فعالیت بدنی، عوامل خطر بیماریهای مزمن مانند چاقی افزایش یافته است. در این میان کودکان و نوجوانان نیز از این تغییرات در نتایج آن دور نمانده‌اند (قاسمی، ۲۰۰۲). در حالیکه تا ده اخیر، چاقی در این گروه سنی اساساً به عنوان یک مشکل بهداشت عمومی مطرح نبود. همزمان هجوم معیارهای ارزشی موجب گرایش نوجوانان بویژه دختران، به تلاش برای نزدیک شدن به این معیارها و تمایل به لاغری و متناسب بودن اندام گردیده است. یافته‌های دو مطالعه اخیر که تصویر ذهنی نوجوانان ایرانی از وزنشان را مورد ارزیابی قرار دادهاند موید وجود این مساله در نوجوانان جامعه می‌باشد، لیکن طراحی این مطالعات امکان تحلیل عوامل مؤثر بر تصویر بدنی را فراهم نمی آورد. (محمد پوراهر نجانی، کلانتری، کار اندیش، رشیدی، اشراقیان، ۱۳۷۹، معاونت بهداشتی، ۱۳۷۷)
۲-۲. عزت نفس
شکلگیری و ارتقای عزت نفس از اوان کودکی تا لحظه مرگ و مهمترین مسئله سلامت روانی و اجتماعی انسان است (مک دونالد۱۹۹۴،۲۰-۱۹). باورها و ارزشیابیهایی که نسبت به خود در ذهنم می‌پرورانیم تعیین می‌کند که ما چه کسی هستیم، توان انجام چه کاری را داریم و چه کسی خواهیم شد(برنز،۲ ۱۹۸۲)
این افکارها و فشارهای داخلی نیرومندی هستند که با توسعه یک مکانیزم هدایت کننده انسان را در سراسر زندگی به سوی رشد و تعالی پیش می‌برند. عموماً برداشتها و احساسات افراد نسبت به خودشان تحت عنوان عزت نفس و خود پندار نامیده می‌شود.
عزت نفس رضایت فرد نسبت به خود احساس ارزشمند بودن است. به عبارت دیگر منظور از عزت نفس آن است که فرد نسبت به خود چگونه فکر می‌کند و چقدر خود را دوست داشته و از عملکرد خود راضی می‌باشد. به خصوص به لحاظ اجتماعی و تحصیلی خود را چگونه احساسکرده و میزان هماهنگی و نزدیکی خود ایده ال و خود واقعی را چقدر میداند. (ولز۳ ۲۰۰۲،۴-۴۳۱).
عزت نفس به عنوان یکی از شاخص‌های مطرح و قابل سنجش در روانشناسی در نظر گرفته می‌شود. یکی از ویژگیهای شخصیت بهنجار برخورداری از عزت نفس است. عزت نفس عبارتست از درجه تصویب و تایید و ارزشی که شخص نسبت به خود احساس می‌کند و یا قضاوتی که فرد نسبت به ارزش خود دارد و یا به عبارت دیگر میزان هماهنگی و نزدیکی خود ایده آل و خود واقعی شخص است. (استارت۴، ۱۹۹۵) افراد با عزت نفس بالا به خود اعتماد دارند و نسبت به افراد با عزت نفس پایین ارزش بیشتری برای خود قایل هستند (گبلین[۶۲] ۱۹۸۸،۱-۱۴). در بین نیازها نیاز به عزت نفس از جایگاه خاصی برخوردار است به طوری که ارضاء آن می‌تواند بر روی سایر نیازها تأثیر مثبت داشته باشد (ولمن[۶۳]۱۹۹۸،۵۴۸-۵۴۳وآلساکر ۱۹۹۸،۱۴۵-۱۲۳). عزت نفس چهارمین مرتبه از سلسله نیازهای اساسی مازلو را تشکیل داده است (استاک[۶۴]، ۱۹۹۵،۲۴۱-۲۲۳و بوری[۶۵]۱۹۹۴،۲۸۲-۲۷۱). عزت نفس قضاوتی است که فرددر موردارزش خود دارد. (آلساکر ۱۹۹۸،۱۴۵-۱۲۳) در واقع می‌توان گفت که عزت نفس درجه و ارزشی است که یک فرد به خودش نسبت می‌دهد (استاک ۱۹۹۵،۲۴۱-۲۲۳). برخورداری از عزت نفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی و اجتماعی افراد می‌دانند.
شخصی که از عزت نفس بالا برخوردار است خودش را به گونه‌ای مثبت ارزیابی کرده، برخود مناسبی نسبت به خود و دیگران دارد. در مقابل کسی که عزت نفس پایین دارد اغلب منزوی شده و در ارتباط با دیگران اجتناب می‌کند و یا اینکه در ناامیدی تلاش می‌کند تا به دیگران و خودش نشان دهد که فرد لایقی است و با تامین سلامت و آرامش روانی و افزایش عزت نفس می‌توان از بروز بسیاری از مشکلات و آشفتگیهای عاطفی و روانی در سنین نوجوانی پیشگیری کرد. (بوری ۱۹۹۴،۲۸۲-۲۷۱).
عزت نفس یک جنبه مهم در کارکرد و یا کنش کودک است و با زمینه های دیگری چون سلامت روانی، اجتماعی و عملکرد تحصیلی وی ارتباط دارد (بیابانگرد، ۱۳۸۰: ۲۸). نحوه شکل‌گیری عزت نفس را می‌توان از طریق تفکر در مورد” خود ادراک شده” و خود ایدها ل مورد آزمایش قرار داد. خود ادراک شده همان خود پنداره است، یعنی یک دیدگاه عینی درباره مهارت‌ها، صفات و عبارت از تصوری است که فرد دوست دارد از خود داشته باشد که لزوماً پوچ و بی معنی نیست، بلکه تمایل صادقانهای برای داشتن نگرشها و اسناد خاصی است. زمانی که خود ادراک شده و خود ایده آل با هم همتراز باشند، فرد از عزت نفس بالایی برخوردار خواهد بود. برای مثال کودکی که پیشرفت تحصیلی در خورتوجهی دارد و برای صفات و ویژگیهای واقعی خود ارزش مثبتی قائل است. بر عکس کودکی که خود ایده آل او اینست که آدم مشهوری باشد ولی در واقع دوستان انگشت شماری دارد، از عزت نفس پایینی برخوردار خواهد بود. وجود شکاف و فاصله بین خود ادراک شده و خود ایدهآلی عاملی است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود می‌آورد (بیابانگرد، ۱۳۸۰).
عزت نفس شامل رشد احساسات خود ارزشی توسط احساس جذابیت و صلاحیت است (اورسان و جاست، ۲۰۰۷) و دارای دو بخش احساس خودکارآمدی وخود ارزشمندی است. خودکارامدی شامل احساس شایستگی و مؤثر بودن فرد در مواجهه با محیط فیزیکی و اجتماعی است و خود ارزشمندی به معنای احساس و ارزیابی است که فرد از خود دارد (کرنیسس[۶۶]، ۲۰۰۶) مؤلفه خود ارزشمندی محدود به زمان و مکان است بدین معنا که احساس خود ارزشمندی حاصل انواع تجارب و موقعیت‌ها می‌باشد (کرنیسس، ۲۰۰۶) این احساس در سنین مختلف به طور متفاوتی (اورسان و جاست۲، ۲۰۰۷) کسب میگردد.
۲-۲-۱. علل عزت نفس
عزت نفس بعد عاطفی و ارزشیابی خود پنداره است و معادل مفاهیمی از جمله خود نگهبانی، خود ارزشیابی، خود ارزشمندی (هارتر[۶۷]، ۱۹۹۹). عزت نفس پایین یا خلق افسرده ( اورت و همکاران[۶۸]۲۰۰۸،۷۰۸،۷۰۸-۶۹۵). نومیدی و گرایش‌های خودکشی و اقدام به خودکشی ارتباط دارد ( بار و همکاران[۶۹] ۲۰۰۸،۶-۵۱۱) با توجه به اهمیت عزت نفس از لحاظ سازگاری فردی و اجتماعی و رابطه آن با بسیاری اختلالات روانی تصمیم گرفته شد تا ویژگیهای مقیاس عزت نفس روزنبرگ (۱۹۵۶) برای استفاده در پژوهشهای روانشناختی به زبان فارسی بررسی شود.
تأثیر عواملی از قبیل ویژگیهای دموگرافیک و روانشناختی مداخله گر در رفتارهای آنان است. از جمله این عوامل می‌توان به عوامل جمعیتی، جایگاه اجتماعی واقتصادی، عوامل آموزشی، سلامت روان و عزت نفس اشاره کرد (رفعتی[۷۰] ۲۰۰۳،۸۰-۳۶). عزت نفس به عوامل مختلفی مربوط است مطالعات مختلف در کشورهای مختلف در بین جمعیت‌های متفاوت سنی، فرهنگی، اجتماعی نتایج مختلفی را ارائه می‌دهد.
از عزت نفس پایین به عنوان نشانگان عرضی چند اختلال نوجوانی نام برده است. در مثال متفاوت از این اختلال یکی اختلال کمبود توجه است که با بی توجهی و تکانهای بودن مشخص می‌شود و دیگری اختلال اجتنابی، شکل شدیدی از اضطراب اجتماعی است (بیانانگرد۱۳۸۰) دانشجویان از جمله کسانی هستند که تحت تأثیر اسیب‌های فردی و اجتماعی ناشی از عدم آگاهی از مهارت‌های زندگی قرار می‌گیرند. پژوهشگران، تأثیر مثبت مهارت‌های زندگی را در کاهش سوء مصرف مواد، استفاده از ظرفیتها و کنش‌های هوشی، شکل‌گیری از رفتارهای خشونت آمیز، اتکاء به نفس، تقویت خود پنداری و غیره مورد تائید قرار دادند. (طارمیان، ۱۳۸۷: ۲۱) بنابراین با توجه به مدارک و شواهد علمی و به منظور پیشگیری از بروز آسیب‌های اجتماعی، مانند خودکشی، اعتیاد، خشونت، رفتارهای بزهکارانه و اختلالات روانی، لازم است به موضوع بهداشت روانی و اهمیت آن توجه بیشتری شود(به نقل از نوری و محمد خانی، ۱۳۷۷: ۱۲).
عزت نفس یکی از عوامل روانی- اجتماعی است که در میزان شادکامی افراد نقش بسزایی دارد. اهمیت عزت نفس در ایجاد شادکامی به حدی است که برخی از صاحبنظران و پژوهشگران روانشناسی آنرا جزء جداییناپذیر از شادکامی میدانند(آرگیل۱ ۲۰۰۱،۹۴۲-۲۲۱). عزت نفس به عنوان ظرفیت و توانایی تعبیر و تفسیر رویدادها به گونهای که احساس خود ارزشی را در فرد افزایش دهد و حفظ کند تعریف شده است. (کرنیس۲ ۲۰۰۶)
۲-۳. سازگاری زناشویی
اجتماعی بشری مجموعه‌ای از خانواده‌هاست. خانواده کوچکترین جز اجتماع است که ستون اصلی آن را زن و شوهر تشکیل می‌دهند. بنابراین لازمه یک جامعه سالم، خانواده سالم و لازمه خانواده سالم زن و شوهر سالم است. وقنی زن و شوهری رابطه سالم و سازگارانه داشته باشند می‌توانند کانون گرم و سالمی را برای فرزندان و کل خانواده فراهم کنند، در غیر اینصورت نه تنها خودشان قربانی ناایمنی خودساخته میشوند بلکه فرزندان و حتی خانواده‌های نزدیک و در نهایت کل جامعه از این نا ایمنی متاثر می‌شود. در دهه اخیر رضایتمندی و سازگاری زناشویی و رابطه آن با جنبه‌های مختلف زندگی بشر به طور گستردهای توسط روانشناسان مورد مطالعه قرارگرفته است(رسولی ۴۲۹، ۱۳۸۶ ) سازگاری زناشویی فرایند است که طی آن فرد سبک زندگی خود را با سبک زندگی طرف مقابل هماهنگ می‌کند و این امر توسط یک مشاهده گر خارجی قابل ارزیابی است.
سازگاری زناشویی مفهومی است که پیشرفت دوتایی در ازدواج را شامل می‌شود (چوردهای و پاتل[۷۱] ۲۰۰۹،۷۶-۷۰). و به وضعیتی گفته می‌شود که در ان زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس خوشبختی و رضایت از همدیگر دارند. سازگاری در ازدواج از طریق درک مشترک از مباحث، تسریک مساعی، تداوم رفاقت و براوردن انتظارات جامعه از زندگی مشترک مشخص می‌شود (چوردهای و پاتل ۲۰۰۹،۷۶-۷۰).
پژوهشهای گوناگون نشان می‌دهد که افراد موقعی که ازدواج می‌کنند عموماً شادتر و سالمتر هستند (گاتمن[۷۲] و وایت، ۱۹۹۴). در حالی که به نظر می‌رسد ازدواج رابطه بسیار دلنشین است لیکن آمارهای فزاینده طلاق از آن حکایت می‌کند که رضایت زناشویی آسان بدست نمیآید با دست کم همراه با مشکلات گوناگونی است. فرایندهای تعاملی و رضایت زناشویی (مکی و ابرین[۷۳]؛۱۹۹۵) در مطالعه های، ازدواج‌های پایدار، ازدواج را فرایندی توصیف می‌کنند که در دوره جوانی به وقوع می‌پیوندند.
به فرایندهای تامل زناشویی منجر می‌شود. فرایندهای تعامل زناشویی رفتارهایی هستند که هم در بافت رابطه تحقق می‌یابند و هم برپویایی‌های بین فردی که در رابطه به تکامل می‌رسند و بر رضایت زناشویی اثر می‌گذارند. سطوح بالای رضایت زناشویی هنگامی اتفاق می‌افتد. که هر دو همسر سبک دل بسته ایمن داشته باشند (تریبکس[۷۴] و دیگران ۲۰۰۴،۳۱۴-۲۹۵). مهارت در صمیمت جنسی و رضایت از رابطه جنسی بخش لاینفک ازدواج‌های شاد و رضایت بخش است.
رضایت زناشویی را ارزیابی کلی وذهنی فرد از ماهیت ازدواج تعریف کردهاند و شامل میزانی از برآورده شدن نیازها، توقعات و امیال فرد است. انطباق بین وضعیت موجود با وضعیت مورد انتظار است. تعریف رضایت زناشویی وقتی وجود دارد که وضعیت موجوددر روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار منطبق باشد(به نقل از اسچوما چر و [۷۵] همکاران، ۲۰۰۵) بررسی تحقیقات وجود ارتباط بین ویژگیهای دموگرافیک، شامل سن، نژاد، درآمد تحصیلات، مدت زمان ازدواج و میزان مذهبی بودن را با رضایت زناشویی نشان دادند.
مهارت‌های زندگی را به عنوان تواناییها دانشها و نگرشها و رفتارهایی تعریف کردهاند که برای شادمانی موفقیت در زندگی سازگاری یابندو به انها تسلط داشته باشند این مهارت‌ها انسان را قادر میسازد تا با موقعیت‌های زندگی سازگاری یابند و به ان تسلط داشته باشند از طریق این رشد این مهارت‌ها افراد یاد می‌گیرند تا به راحتی با دیگران زندگی کنند، احساس خود را با امنیت خاطر بیان کنند و زندگی را دوست داشته باشند. ) پیت من، ۱۹۹۷، به نقل از فر مهینی و پیداد، ۱۳۸۹)
در حقیقت رضایت از زندگی این مسئله را دنبال می‌کند که تا چه اندازه نیازهای اساسی انسان برآورده شده است و تا چه اندازه اهداف وی به عنوان اهدافی در دسترس می‌باشند. مؤلفه عاطفی شادکامی شامل عواطف مثبت و منفی است که افراداز آن برخوردارند. از دیدگاه تکاملی هر یک از این عواطف کارکردهای خاص خود را دار هستند. عواطف منفی اولین راهبرد دفاعی در برابر تهدیدات هستند که احتمال قریب الوقوع بودن خطر را گوشزد کرده و فرد را برای جنگ یا گریز مهیا می‌کنند. در مقابل، عاطفه مثبت بخشی از سیستم تسهیل کننده رفتاری است وارگانیزم را به سمت موقعیتهای پاداش دهنده که منجر به لذت می‌شود سوق می‌دهد (اسنایدر و لوپز۱، ۲۰۰۲). عواطف مثبت دارای پیامدهایی هم چون افزایش امید به زندگی، سلامت طولی مدت و بهزیستی می‌باشند. این عواطف اثرات تشویقی داشته و می‌توانند عمل و تفکر را وسیع تر سازند و منجر به وسعت راه های تفکر شوند (فرید ریسکون۲ ۲۰۰۱،۲۲۶-۲۱۸).
سازگاری زناشویی را می‌توان شامل رضایت زناشویی، توافق کلی، میزان مصاحبت و همراهی با یکدیگر و رضات بخش بودن ارتباط جنسی زوجین دانست که دارای ویژگیهای «تداوم» و «خشنودی»است. از سوی دیگر، گسترش مرزها نظریه دلبستکی به روابط بزرگسالان این نظریه نیز چارچوب سودمند و کارآمدی را برای درک و فهم و پیوندهای بزرگسالان، عشق و روابط زوجین ارائه کرده است(مظاهری، ۱۳۷۹)
مفهوم سازگاری زناشویی جایگاه برجسته‌ای را در مطالعه ارتباطات خانوادگی و زناشویی به خود اختصاص داده است (اسپاینر[۷۶] ۱۹۷۶،۲۸-۱۵). سازگاری زناشویی را می‌توان به شکل فرایندی تعریف کرد که با پیامدهای چندی چون دشواری در ادرک تفاوتهای جنسی، اضطراب شخصی و بین فردی، رضایتمندی زناشویی و… هم آیند است (اسپاینر ۱۹۶۷،۲۸-۱۵). سازگاری زناشویی ضعیف اثر منفی برکیفیت زندگی، تبعیت درمانی (پریمومو[۷۷] و همکاران ۱۹۹۰،۱۶۱-۱۵۳) و کارکرد جنسی (هالوورسن و متس[۷۸] ۱۹۹۲،۱۹۲-۱۷۷). دارد. تعارضات زناشویی نیز به عنوان شاخصی در تقابل با سازگاری زناشویی با دامنه گستردهای از مسائل چون افت سازگاری والدین با فرزندان(کریگ[۷۹] و همکاران ۱۹۹۳،۹۳۹-۹۳۱). از سوی دیگر شواهد فزایندهای وجود دارد که کیفیت ارتباطات بین فردی به خصوص ارتباط خانوادگی می‌توانند بر سلامت اثرگذار باشد چنانچه پژوهش (کیکلت گلاسرونیوتن[۸۰] ۲۰۰۱،۵۰۳-۴۷۲). نشان دادکه ازدواج‌های ناشاد و عدم رضایت زناشویی اثرات زیان بخش بر سلامت عمومی دارد.
۲-۳-۱. علل سازگاری زناشویی
عواملی که سازگاری زناشویی را تحت تأثیر قرار می‌دهد در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. برای مثال کامو در پژوهشی نشان داد که درآمد شوهران برای همسران ژاپنی مهم است اما برای همسران امریکایی مهم نیست (کامو به نقل از هانلر[۸۱] و جنکوز ۲۰۰۵، ۱۳۶-۱۲۳). عامل مهم دیگری که کیفیت زندگی زناشویی را تحت تأثیر قرار می‌دهد سیستم ارزشی و اعتقادی همسران است. تشابه یا تفاوت باورها و ارزش‌های زوج، پویایی زندگی زناشویی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این عناصر فرهنگی می‌تواند ناشی از طبقه، نژاد یا فرایندهای اجتماعی شدن باشد. در میان این عناصر نقش مذهب بسیار مهم است زیرا مذهب یک سیستم اطلاعاتی است (ایمونس[۸۲] ۱۹۹۹،۸۸۸-۸۷۳). که برای زندگی هدفمند اطلاعات و دانش فراهم می‌کند. دین به عنوان نظام اعتقادی سازمان یافته همراه با مجموعه‌ای از آیین‌ها و اعمال تعریف شده است که تعیین کننده شیوه پاسخدهی افراد به تجارب زندگی است (زولینگ[۸۳] و همکاران ۲۰۰۶،۲۷۴-۲۵۵).
با مروری جامع بر ادبیات روابط صمیمی در بین رشته‌های گوناگون (روانشناسی اجتماعی و بالینی، مطالعات ارتباط، مطالعات خانواده و جامعه شناسی) سه نوع رفتار دوتایی را به عنوان عوامل بالقوه خطر آفرین یا حفاظت کننده شناسایی کردهاند:۱-مهارت‌های ارتباط ۲-مدیریت تعارض ۳-صمیمت جنسی. (لویس و اسپانیر[۸۴] ۱۹۷۹،۲۹۴-۲۶۸). با مرور پژوهش‌های سه دههی۱۹۵۰ تا۱۹۷۰ نتیجه گرفتند که مهارت‌های ارتباطی به طور مثبتی با کیفیت ازدواج مرتبط هستند. سبک‌های دل بستگی و رضایت زناشویی نظریه دل بستگی نیز از طریق توجیه اهمیت ارتباط کودک مراقب به درک اثرات دراز مدت تجارب اولیهی خانوادگی کمک که است.
نظریه دلبستگی پیشنهاد می‌کند که ماهیت و کیفیت روابط صمیمی فرد در بزرگسالی قویابا رویداد‌های عاطفی دوران کودکی به ویژه ارتباط کودک، مراقبت تحت تأثیر قرار می‌گیرد (کولینر و رید۱ ۱۹۹۰،۶۳۳-۶۴۴). سبک‌های دلبستگی به عنوان یکی دیگر از متغیرهای درون فردی اثر گذار بر رضایت زناشویی مورد توجه واقع شده است. (نولروفینی۲۱۹۹۴،۲۲۱-۱۹۹). دریافتند سبک‌های دل بستگی زن و شوهر به میزان دقتی که آنها پیامهای غیر کلامی همدیگر را تفسیر می‌کنند بر ارتباط شان تأثیر می‌گذارند. برای مثال همسری با سبک دل بستگی ایمن با بیشترین دقت و صحت پیامهای غیرکلامی همسرش را تفسیر می‌کند. این پژوهشگران اشاره می‌کنند که افراد با سبک دل بستگی ایمن دارای عاطفه تنظیم شده و سبک نا ایمن دارای عاطقه کنترل ناپذیر می‌باشند.
رضایت و سازگاری زناشویی علاوه بر متغیرهایی نظیر رضایت از کیفیت زندگی در رابطه جنسی، مدیریت تعارض و ارتباط از مهمترین عوامل تعیین کنندی عملکرد بهینهی خانواده ها محسوب میشوند (گریف ۳۲۰۰۰،۹۴۸-۹۶۲). (برادبری فینچام و بیچ۴۲۰۰۰،۹۸-۹۶۴). یک دهه را به بررسی ماهیت و عوامل تعیین کنندهی رضایت و سازگاری زناشویی پرداختند و بیش از یکصد عنوان تحقیق در زمینه رضایت و سازگاری زناشویی یافتند. گستردگی این تحقیقات اهمیت روز افزون رضایت و سازگاری زناشویی را اثبات می‌کند (گلس۵، ۱۹۹۵) تحقیقات پیشین نشان می‌دهد که کیفیت ارتباط زوجین یک عامل پیش‌بینی کننده برای سازگاری آینده‌ی زناشویی است (ویجایالا کشمی۶، ۱۹۹۷) یکی از مسائل عمده در برنامههای توانمند سازی زناشویی آموزش مهارت‌های ارتباطی است(کاپنتر۷، ۱۹۸۹،۵۳-۳۴۱).
متخصصان علوم رفتاری معتقدند که یکی از مؤثرترین برنامههایی که به افراد کمک می‌کند تا زندگی بهتر و سالمتری داشته باشند برنامه‌ی آموزش مهارت زندگی است هدف از این برنامه کمک به افراد برای شناخت هر چه بهتر خود و برقراری روابط بین فردی مناسب و مؤثر و کنترل هیجانات، مدیریت شرایط تنش زا و حل کردن هر چه بهتر مسایل و مشکلات است. (امامی نائینی، ۱۳۸۵)
روابط زناشویی یکی از عوامل پیشرفت اعضاء خانواده در دستیابی به اهداف زندگی است (ساروخانی، ۱۳۸۵). روابط زناشویی به عنوان شاخص اصلی مهار خانواده رابطهای است میان زن و مرد برای زندگی مشترک و تشکیل خانواده(خامنهای، ۱۳۷۹). کیفیت روابط زناشویی بر همه ابعاد کارکرد خانواده از جمله پایداری، تداوم حمایت از فرزندان و شادکامی زوجین تأثیرگذار است (ویلکوس و نوک[۸۵]، ۲۰۰۶، پتن، ۲۰۰۰). به ویژه نتایج تحقیقات بیابانگرد و تأثیر روابط زناشویی بر بهزستی زنان است (ویلکوس و نوک۲۰۰۶). حال با تو به آن که زنان به عنوان رکن اساسی تعادل، ارامش و تعالی نظام خانواده و جامعه محسوب می‌شوند و همچنین با توجه به آنکه به نظر می‌رسد تعدد نقش زنان چه در خانواده و چه در قالب فرصتهای شغلی و اجتماعی در دنیای صنعتی امروز، سبب ساز کاهش شادکامی آن‌ها در مقایسه با مردان گردیده است (استیونسن و ولفرس[۸۶] ۲۰۰۹،۲۲۵-۱۹۰). و علاوه بر این عوامل فرهنگی و اجتماعی موجب گردیده است در تمامی جوامع، زنان در مقایسه با مردان با نابرابری‌های جنسیتی، نابرابری‌های شغلی و تهدیدهای اجتماعی بیشتر مواجه شوند(سامانی و فولاد چنگ، ۱۳۸۴). و به لحاظ بهریستی و تجربه شادکامی آسیب پذیرتر گردند.
در واقع می‌توان گفت خانواده هسته اصلی بهداشت جامعه و روابط زن و شوهر هسته اصلی سلامت خانواده است افزایش روز افزون مشکلات نارضایتی و ناسازگاری زناشویی، افزایش درصد آمار طلاق طی سالهای اخیر و نیز پیامدهای سوء آن، ضرورت و اهمیت توجه به موضوع روابط زوجین را برجسته ساخته است. در این چارچوب یکی از مؤثرترین رویکرد‌ها در بررسی شناخت ریشه‌ها و علل مشکلات ارتباطی، دیدگاه عقلانی؛ عاطفی و رفتاری است. در این دیدگاه به برداشت‌های ذهنی و باورها، تفکرات، انتظارات و اعتبارات فرد و تأثیر آن بر رفتارهای روزمره توجه خاصی می‌شود. آلیس[۸۷] (۱۹۷۸) نظریه پرداز عقلانی، عاطفی، رفتاری، بیماریها و اختلالهای روانی را ناشی از شناخت‌های اشتباه، باورها و عقاید نادرست و نگرش‌های غلط می‌داند. وی تأکید می‌کند که عامل تفکرات غیر منطقی و انعطاف ناپذیری تفکر علت اصلی اختلاف‌ها در روابط اجتماعی و به خصوص در روابط زوج‌های است. زیرا تفکر غیر منطقی تفکری، اغراق آمیز، انعطاف ناپذیر، مطلق‌گرا، و غیر واقعی است (جلال طهرانی، ۱۳۶۸) برنشتاین (۱۹۸۹، ۳۷۰) تأکید می‌کند شواهد بسیاری نشانگر این واقعیت است که مکانیسم‌های شناختی بر سازگاری و رضایت زناشویی اثر گذارند به همین دلیل معتقد است که زندگی زناشویی از گزند تفکرات غیر منطقی مصوب نمی باشند.
در بررسی مؤلفه‌های اثر بخش در سازگاری زناشویی مشخص گشته است که وجود اختلال روانی در یکی زوجین بر سازگاری زناشویی اثر منفی دارد ) اولری[۸۸] و همکاران ۱۹۹۴،۴۱-۳۳). سازگاری زناشویی احتمالاً به طور خاص به اثرات فشار روانی ناشی از حوادث منفی زندگی نیز حساس است (کرنبلث و همکاران[۸۹] ۱۹۹۴،۲۸۰۲-۲۷۹۱) چنانچه کرنبلث و همکاران مشاهده کردند با افزایش میزان جراحت همسر سازگاری زناشویی کمتری در انتظار است واین واقعه منجر به کاهش نمرات پرسشنامه سازگاری زناشویی می‌شود. پژوهش ) سولمون[۹۰] و همکاران ۲۰۰۹،۵۵۸-۵۴۶). نیز قدرت بخشیدن را یکی از پیش بین‌های سازگاری زناشویی معرفی نموده و اظهار داشته‌اند که آسیب دیدن این توانمندی به طور غیر مستقیم در اختلال استرس پس از سانحه سازگاری زناشویی را مختل کند. نتایج حاصل از پژوهش در زوجینی که یکی همسر از بیماری سرطان نجات پیدا کره بود نشان داده است که چهار متغیر روانشناختی چون دیدگاه فرد در مورد خودش، ادراک بیمار درباره دیدگاه همسرانشان، ادراک همسران از دیدگاه فرد مثلاً از خودش و دیدگاه شوهران درباره ظاهر جسمانی همسرانشان دارای ارتباط معنی‌داری با سازگاری زناشویی آنها است. علاوه بر ان دو مؤلفه روانشناختی دیگر نیز دارای ارتباط با اهمیت سازگاری زناشویی همسران است این مؤلفه‌ها عبارتند از:دیدگاه شوهران در مورد خودشان و سطح اشفتگی روانشناختی آنها (وایمنیگ[۹۱] ۲۰۰۲،۵۱-۳۷). رای ارتقاء سازگاری زناشویی در زوجین رویکردهای درمانی متعددی طرح‌ریزی شده‌اند از آن میان می‌توان به رویکرد زوج درمانی مبتنی برخود نظم اشاره کرد.
هالفورد[۹۲] (۲۰۰۱) زوج درمانی مبتنی بر خود نظم بخشی را از ترکیب رویکرد شناختی رفتاری با زوج درمانی عاطفه دارد و جهت دستیابی به تغییر رابطه توانا ابداع کرد رویکرد زوج درمانی مبتنی بر خود نظم بخشی نوعی روان درمانی است که برای بهبود تعارضه‌ای متعالی ناشی از ابعاد مختلف اجتماعی، هیجانی، اقتصادی، و…. به وجود آمده است. این رویکرد از روش‌های رفتاری شناختی، عاطفه‌مدار و بینش‌مدار استفاده می‌کند تا زوجین رادر جهت دستیابی به تغییر در رابطه توانا سازد. با بهره گرفتن از فرایند تغییر در مداخله خود نظم بخشی هر یک از همسران تشویق می‌شوند که اهدافی را برای تغییر انتخاب کنند تا با دست‌یابی به آنها، برمشکل غلبه کنند و در نهایت آن اهداف را تحقق بخشند. (هالفورد، ۲۰۰۱).
۲-۴. تحقیقات داخلی
نتایج تحقیق نشان می‌دهد براساس آزمون همبستگی پیرسون یسن تصیر ذهنی از بدن عزت نفس با سازگاری زناشویی همبستگی مستقیم وجود داشت   به گونهای که هر چه تصویر ذهنی از بدن بالاتر بود فرد دارای عزت نفس بالاتر و در نتیجه دارای سازگاری زناشویی بالاتری و بهتری بودند. نتایج دیگر نیز حاکی ازاین بود که بین تصویر ذهنی از بدن در هنگام تنهایی   ، بدن واقعی   ، تصور مردم از بدن   ، تصور همسر از بدن   و تصور خانواده همسر از بدن   با سازگاری زناشویی و عزت نفس همبستگی مستقیم وجود داشت اما بین سازگاری زناشویی با تصویر ذهنی از بدن ایدهال ارتباطی مشاهده نشد. براساس آزمون همبستگی پیرسون بین سازگاری زناشویی با سلامت عمومی نیز ارتباط معنا دار و معکوس مشاهده شد به طوری که باافزایش سلامت عمومی و تصویر ذهنی از بدن سازگاری زناشویی نیز افزایش می‌یابد و با بالا رفتن تصویر ذهنی از بدن سازگاری زناشویی نیز بهتر میشود و بین تصویر ذهنی از بدن و عزت نفس با سازگاری زناشویی همبستگی مستقیم وجود داردو بین سازگاری زناشویی امور مالی و درآمد خانواده نیز ارتباط معناداری وجود داشت   . (لطیف نژاد رودسری، رباب؛ کرمی دهکردی، اکرم و همکاران؛۱۳۹۰).
نتیجه تحقیق نشان داد عزت نفس زنان همانند مردان بالا بوده است و اختلاف معناداری وجود نداشته و با افزایش میزان اعتماد به نقش زنان و مردان سازگاری آنان نیز افزایش می‌یابد. اما ضریب همبستگی اسپیرمن نشان داد بین دیدگاه زنان و مردان و سازگاری زناشویی آنان ارتباط معناداری وجود دارد. (فولادی، انسیه؛ دانش، ماهمنیر و همکاران۶ ؛۱۳۸۵).
نتیجه تحقیق نشان داد تأثیر کل تصویر ذهنی از بدن بر سلامت عمومی بیشترین مقدار را داشته که مجموع تأثیر مستقیم و غیر مستقیم از طریق عملکرد رابطه جنسی بوده و بیشترین تأثیر را بر عملکرد جنسی داشته که متقابلا برسازگاری زناشویی نیز بیشترین تأثیر را داشته است. همچنین بیشترین تأثیر تصویر ذهنی بر بدن از عملکرد جنسی بوده این مسیر در هر دو گروه (زنان و مردان) معنی‌دار بوده است و با بهتر شدن تصویر ذهنی از بدن عملکرد جنسی و سلامت عمومی آنان نیز بهتر شده است. (خراشادیزاده، فاطمه؛ کرمی دهکری، اکرم و همکاران، ۱۳۹۰)
نتیجه تحقیق نشان می‌دهد مطابق نتایج پژوهش ملاحظه شد که ابعاد موضوعات شخصیتی، مدیریت مالی، روابط جنسی میزان اثر بخشی مداخلهای شیوه زندگی بیشتر از روش مداخلهای حل مشکل خانوادگی بود در ابعاد توانایی حل تعارض و ارتباط با اقوام و دوستان روش حل مشکل خانوادگی بیش از روش مداخله تغییر شیوه زندگی بود هرچند این تفاوتها از نظر آماری (در سطح (۰۵/۰ a≤) معناداری نبود بنابراین توصیه می‌شود برای زوجینی که در زمینه حل تعارض و ارتباط با اقوام و دوستان دچار ناسازگاری زناشویی هستند ترجیحاً از روش مداخلهای حل مشکل خانوادگی و برای زوجینی که در زمینه موضوعات شخصیتی مدیریت مالی و روابط جنسی با هم مشکل دارند ترجیحاً از روش مداخلهای تغییر شیوه زندگی استفاده شود. و بین سه گروه مورد مقایسه در مؤلفه های موضوعات شخصیتی، ارتباط دوتایی، حل تعارض، مدیریت مالی و روابط جنسی در سطح (۰۱/۰a≤) و در مؤلفه ارتباط با اقوام و دوستان در سطح (۰۵/۰ a≤) تفاوت معناداری وجود دارد. در حالی که در مؤلفه‌های فعالیت‌های اوقات فراغت، وظایف والدینی و جهت‌گیری مذهبی بین سه گروه آماری معناداری در سطح (۰۵/۰a≤) دیده نشد. (احمدی، خدابخش؛ نوابی نژاد، شکوه، اعتمادی، احمد)
یافته های تحقیق نشان داد از میان سبکهای حل تعارض بین فردی، حل تعارض سازنده، سبک مصالحه‌گرانه با سازگاری زناشویی همبستگی معناداری داشتند. همچنین بین سبکهای حل تعارض غیرسازنده و سازگاری زناشویی رابطه معناداری مشاهده نشد. یافته‌های این بخش از پژوهش درباره رابطه بین سبک حل تعارض سازنده و سازگاری زناشویی با نتایج پژوهش‌هایی که به منظور بررسی تأثیر آموزش الگوهای سالم ارتباطی و حل تعارض صورت گرفته همسو می‌باشد.
این پژوهش به نقش تأثیر آموزش مهارت‌های حل تعارضات زناشویی بر بهبود روابط متقابل زن و شوهر دست یافته و تأکید می‌کند آموزش مهارت‌های لازم جهت حل تعارضات زناشویی از بهبود روابط متقابل زن و شوهر مفید است. (حاجی ابول‌زاده۷۱، ۱۳۸۵؛ شفیعی‌نیا ۷۱، ۱۳۸۱، افخمی و همکاران۳، ۱۳۸۶؛ قلیلی و همکاران۲، ۱۳۸۵)
یافته‌ها نشان داد با افزایش صمیمیت جنسی، ارتباط مثبت زوجین و به کارگیری مکانیسم حل تعارض رضایت زناشویی نیز افزایش پیدا می‌کند و نتایج نشان می‌دهد همبستگی‌های بین رضایت زناشویی با فرایند تعاملی تعارض، صمیمت جنسی و ارتباط با اقوام و دوستان همه در حد بالا و در جهت پیش‌بینی شده و به‌طور آماری معنادار بودند. به عبارتی تحلیل مدیریت تعارض نیز توانست به طور معناداری در رابطه با میان سبک‌های دل بستگی و رضایت زناشویی وساطت کند و نتایج نشان داد مدیریت تعارض از طرفی با هر دو سبک دل بستگی اجتنابی و اضطرابی رابطه منفی معناداری از طرفی با مسیر رضایت زناشویی رابطه مثبت و معنادار داشت. عامل مدیریت و تعارض به عنوان عامل واسطهای در رسیدن به رضایت زناشویی موقعی برجستهتر می‌شود که بدانیم این عامل حتی در افراد اجتنابی که عموماً در تبیین‌های خطی رضایت زناشویی پایین برایشان متصور است نقش تسهیل گری خود را نمایان می‌سازد. به این شیوه که افراد اجتنابی و قتی در مسائلی با همسران خویش اختلاف نظر دارند عدم پرداختن به آن و دوری از مشاجره را پیشه می‌کنند این خود می‌تواند رفتارهای منفی تعارض از جمله سرزنش گری- تحقیر و تنبیه را حذف کند. نتایج این پژوهش شخصاً به مشاوران خانواده وازدواج کمک خواهد کرد تا با آموزش مهارت‌های ارتباط بین فردی یا مدیریت تعارض و صمیمیت افزایی جنسی وروابط جنسی برای ارتقای کیفیت زندگی زناشویی و رضایت زناشویی عمل کنند. (عارفی، محسن‌زاده۲، ۱۳۹۱)
سازگاری زناشویی بر میزان سلامت روانی، رضایت از زندگی و حتی مسائل مالی، ارتباط با اقوام و دوستان، اوقات فراغت و رضایت از شغل تأثیر گذار است. نتایج تحقیق نشان داد بیشترین میزان ناسازگاری زناشویی در زمینه توانایی حل تعارض و روابط جنسی بود. لازمه توانایی حل تعارض و بهبود روابط جنسی داشتن مهارت‌هایی است که قابل آموزش و یادگیری هستند از طریق افزایش مهارت‌های زوجین در ابعاد مختلف حل تعارض، امور مالی، اوقات فراغت، روابط جنسی می‌توان میزان سازگاری زناشویی در نهایت میزان رضایت از زندگی را در آنها افزایش داد. یافتهها نشان می‌دهد میزان سازگاری زناشویی در زنان بیش از مردان می‌باشد.
نتلایج حاصل از مقایسه نشان می‌دهد بجز در زمینه فعالیتهای اوقات فراغت در سایر ابعاد از قبیل موضوعات شخصیتی، ارتباط دوتایی، حل تعارض، مدیریت امور مالی، روابط جنسی والدینی (تربیت فرزند)، ارتباط با اقوام و دوستان، جهت‌گیری مذهبی بین زنان و مردان تفاوت معناداری وجود دارد با توجه به ابعاد مذکور میزان رضایت زناشویی در بین زنان پایین تر از مردان است. (فتحی و خدابخشی، ۱۳۸۴)
همچنین تحقیقات متعددی نشان داده است که بین رابطه جنسی و سازگاری زناشویی ارتباط مثبت و معنی‌داری وجود دارد. (مظاهری، محمدعلی۴، ۱۳۷۹)
۲-۵. تحقیقات خارجی
تحقیق دی ماریا[۹۳] (۱۹۹۸)، رضایت جنسی نشان می‌دهد که بین رضایت زناشویی بالاتر و رضایت از رابطه جنسی بالاتر ارتباط مؤثری وجود دارد.
تحقیق سندرسون و کانتور [۹۴] (۲۰۰۱) نشان می‌دهد که گذراندن وقت با همسر خود رضایت کلی رابطه را پیش‌بینی می‌کند. زوجهایی که فعالیتهای تفریحی مشترکی شرکت می‌کنند نسبت به آن دسته از زوجهای که این را انجام نمیدهند، احساس رضایتمندی بیشتری دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...