با ارتباط درست ‌می‌توان پیوندهای بین ­فردی را افزایش داد، امکان اتخاذ تصمیم درست­تر را فراهم نمود، نگرش­ها و باورهای طرف مقابل را در جهت رسیدن به همدلی بیشتر هدایت کرد و تغییرات و دگرگونی­ها را توجیه نمود. عواملی وجود دارند که می ­توانند اثربخشی یک ارتباط را تضعیف کرده و موجب عدم درک درست پیام فرستاده­شده یا به عبارتی رمزگشایی صحیح آن شوند که به عنوان نمونه ‌می‌توان به باورهای غلط، پیش­داوری­ها، و نگرش­های منفی اشاره نمود. همچنین هرچه حوزه ­های شناختی دو عنصر ارتباط یعنی گیرنده و فرستنده، از یکدیگر دورتر باشد، اثربخشی ارتباط کمتر خواهد بود. اگرچه در توضیح و تبیین علل مشکلات ارتباطی دیدگاه­ های متفاوتی ارائه شده است اما در این زمینه موضع رویکرد شناختی از جایگاه برجسته­ای برخوردار است. از این دیدگاه احساسات و رفتارهای آشفته صرفاً معلول رفتار غلط یکی از زوجین و یا حتی مشکلات و گرفتاری­های زندگی نیست، بلکه بخش عمده­ای از آن می ­تواند به دلیل باورها و نگرش­هایی باشد که یک یا هر دوی آن­ها درمورد رفتارها و یا دشواری­های زندگی­ دارند (خلعتبری، قربان و مهدیون، ۱۳۸۸).

باورهای ناکارآمد[۱۱۲]، علت اصلی بسیاری از اختلاف­های اجتماعی، به ویژه روابط است (الیس، ۱۹۷۸، ۲۰۰۰، ۲۰۰۱؛ بک، ۱۹۷۰، ۱۹۸۷؛ اپشتاین، ۱۹۸۶). منظور از چنین باورهایی، در واقع وجود افکار نادرست و نامنطبق با واقعیت درباره خود و جهان است. به اعتقاد الیس (۲۰۰۱) هیچ رویدادی ذاتاً نمی­تواند در انسان ایجاد آشفتگی روانی کند؛ زیرا تمام محرک­ها و رویدادها در ذهن معنا و تفسیر می­شوند و بر این اساس، سازش­نایافتگی­ها و مشکلات هیجانی در واقع ناشی از نحوه­ تعبیر، تفسیر و پردازش اطلاعات حاصل از محرک­ها و رویدادهایی هستند که افکار و باورهای ناکارآمد در زیربنای آن­ها قرار دارند (‌از خوش و عسگری، ۱۳۸۶).

یکی از عمده­ترین عرصه ­های بروز و نفوذ افکار غیرمنطقی و ناکارآمد، زندگی زناشویی است. با آنکه به اعتقاد بسیاری از صاحب­نظران ازدواج یکی از بنیادهای جهان­شمول به حساب می ­آید و به گونه ­ای تنگاتنگ زندگی افراد بشر را تحت تأثیر قرار می­دهد، اما از آسیب­های گوناگون در امان نیست. برای نمونه، نتایج مطالعات (برنشتاین و برنشتاین[۱۱۳]، ۱۳۸۰/۱۹۸۹) نشان داده ­اند که بسیاری از همسران در برقراری و حفظ روابط دوستانه و صمیمی با یکدیگر دچار مشکل­اند، چون انتظار دارند تا از ازدواج به گونه­ کلی، و از همسران به گونه­ اختصاصی، منافعی به دست آورند. به بیان دیگر، انتظارهای آنان از رابطه زناشویی بیشتر، گسترده ­تر و در بسیاری از موارد، غیرمنطقی­تر ‌شده‌اند و حتی توانسته ­اند زمینه­ سرخوردگی از زندگی زناشویی را فراهم آورد.

در بسیاری از فرهنگ­ها به روابط زناشویی به منزله­ منبع اولیه حمایت و عاطفه نگریسته می­ شود (لاوینگر و هاستون[۱۱۴]، ۱۹۹۰) و از همسران انتظار می­رود تا یک رابطه انحصاری، صداقت، علاقه، عاطفه و نیز صمیمیت و حمایت از خود نشان دهند. تقریباً تمامی زوج­ها در ابتدای زندگی زناشویی سطح بالایی از رضایت را گزارش ‌می‌کنند (مارکمن و هالوگ[۱۱۵]، ۱۹۹۳). اما این رضایت در خلال زمان کاهش می­یابد. معتبرترین شاخص این عدم رضایت و آشفتگی نیز طلاق است (برادبری، ۱۹۹۵). از سوی دیگر، بین ۸۵ تا ۹۱ درصد از افرادی که در آستانه طلاق قرار دارند، در ابتدای روابط زناشویی عقاید مثبت و پیش ­بینی­های غیرواقع­بینانه و ناکارآمدی از رابطه زناشویی داشته اند و بر این باور بوده ­اند که احتمال طلاق برای آن­ها صفر است (فاورز[۱۱۶]، لایونز[۱۱۷] و مونتل[۱۱۸]، ۱۹۹۶).

بی­تردید، رفتار در چهارچوب روابط به گونه ­ای چشمگیر تحت تأثیر عوامل شناختی قرار دارد. زیرا افراد با مجموعه ­ای از انتظارها و باورها درباره هم به تدریج به جایی می­رسند که روابط رو به سردی، ناامیدی و بی ­اعتمادی می­رود. ازین رو، شناسایی و اندازه ­گیری این عقاید و باورها و تأمل درمورد آن­ها برای حل مشکلات عاطفی و رفتاری همسران بسیار سودمند خواهد بود (‌از خوش و عسگری، ۱۳۸۶).

باورهای غیرمنطقی در روابط زناشویی به گونه­ های مختلف طبقه ­بندی ‌شده‌اند. برای مثال، بر پایه طبقه ­بندی بک (۱۹۷۶) برخی از باورهای خاص و منحصر به فرد زوج­ها عبارتند از: ۱) تجربه ­های انتخابی[۱۱۹] (توجه به بخش کوچکی از یک حادثه منفی)، ۲) تعمیم مبالغه­آمیز[۱۲۰] (در نظر گرفتن هر حادثه منفی به عنوان شکستی تمام عیار)، ۳) برچسب منفی زدن (اصرار بر دلایل منفی و بدخواهانه در رفتار و گفتار همسر)، ۴) شخصی­سازی[۱۲۱] (نسبت دادن تمام مشکلات به خود و ناتوانی­ های خویش)، ۵) نتیجه ­گیری شتاب­زده (بدون داشتن دلایل محکم قضاوت کردن، ذهن­خوانی[۱۲۲] و پیش­گویی افکار یکدیگر)، ۶) تفکر همه یا هیچ و ۷) بزرگ­نمایی (با اهمیت جلوه دادن مسائل و مبالغه در شدت اشتباه­ها). به عقیده­ی برنز (۱۹۹۰/۱۳۷۱) نیز برخی از باورهای ناکارآمد همسران در روابط زناشویی عبارتند از محق بودن، سرزنش دیگری، قربانی دانستن خود، تحقیر، توقع و درماندگی.

۲-۱۰- پیشینه نظری

عوامل زیادی در موفقیت و رضایت از ازدواج نقش دارند؛ شخصیت طرفین، میزان درک متقابل، بلوغ فکری و تعادل روحی به حد کافی، عوامل اقتصادی و سازگاری و رضایت جنسی و عشق و علاقه از مهمترین عامل­های به وجود آورنده یک زندگی رضایت­بخش و خوشایند ‌می‌باشد (شاملو، ۲۰۰۲).

توماس بردبری(۲۰۰۰) در یک بررسی که بر روی طبیعت و محدوده­ خشنودی زناشویی با مرور بر یک دهه مطالعات علمی نموده، عوامل مطرح شده را در سه گروه با تأکید بر ویژگی­ها طبقه ­بندی ‌کرده‌است.

الف: فرایند بیم فردی که در ازدواج اعمال می­گردد شامل: شناخت، عاطفه، فیزیولوژی، الگوی رفتاری، حمایت اجتماعی و خشونت.

ب: محیط زمینه­ای که ازدواج در آن حضور دارد شامل: خرده­زمینه­ ها (حضور کودکان، استرس زندگی و بحران­های تحولی) و با زمینه ­های با اهمیت­تر (عوامل اقتصادی، ارزشمندی همسر).

ج: ادراک و اندازه ­گیری خوشنودی زناشویی که در دو دامنه­ خط سیر، پایه­ای و روش­های اجتماعی- شناختی صورت­ گرفته، که بر اساس انتخاب زمینه­ مورد بررسی، عوامل مؤثر از دیدگاه­ های متفاوت بیان گردیده­ است.

مسائلی مانند برداشت­های منفی زوجین، داشتن معیارهای انعطاف­ناپذیر، تعصب­های شخصی و سوءتفاهم یا درک نکردن صحبت­های یکدیگر آن­طور که هست، در اغلب ازدواج­ها موجب نارضایتی زوجین شده، بر جنبه­ های مثبت ازدواج غلبه می­یابد. ریشه مشکلات و ناسازگاری­های زناشویی در تفکرهای غیرمنطقی یک یا هردو شریک زندگی است که در صورت اصلاح این تفکرات، اختلافات زناشویی نیز از بین می­رود (الیس، ۱۳۷۵؛ به نقل از حیدری و همکاران، ۱۳۸۴). اصولاً شکست در برقراری ارتباط شایع­ترین شکایت زوج­های جداشده است. برای اطلاع بیشتر از رفتارهای اشخاص باید به پشت پرده اعمال و به فراسوی افکار خودانگیخته آن­ها رفته و باورهای اولیه آن­ها را جستجو کنیم. خوشبختانه بعضی از این باورها آنقدر عمیق نیستند و ‌می‌توان به سهولت آن­ها را شناسایی کرد (بک، ۱۳۸۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...