آنچه امام (×) به او داد اجازه امارت و حکومت بر مسلمانان بود که تنها یکی از شئون امامت است. ولی مقامات باطنی امامت چیزی نیست که با غصب امارت ظاهری توسط کسی از امام سلب گردد.
و البته این عقب نشینی تاتیکی امام هم برای جلب مصلحتی بزرگ‌تر و دفع مفسده ای عظیم‌تر بود و آن مفسدهجلوگیری از ریخته شدن خون هزاران مسلمان به همراه امامشان بود بدون آنکه عزت و آبرویی برای اسلام کسب شود که این مهم در پاسخ شبهه‌ی اول شرح داده شد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

و آنچه که پیامبر اکرم (*) به آن تن داد حذف ظاهری لقب رسول اللهی خود بود و آنچه به مشرکین واگذاشت حکومت بر امور خودشان بود. چرا که پیامبر اکرم (س) می‌دانست که حقائق با نوشتن و پاک کردن عوض نمی‌شود و مقام رسالت با مصالحه با مشرکین از پیامبر (*) سلب نمی‌گردد.
نتیجه آنکه مناصب نبوت وامامت مناصبی الهی هستند که فقط به نصب الهی و در افراد مشخصی تعیّن می‌یابند ولی در برخی موارد که پیامبر(*) یا امام معصوم(×) حفظ شأن زعامت را در تزاحم با مصلحت‌های بزرگ‌تری همچون حفظ اصل دین ببینند منصب ظاهری زعامت را به دیگری واگذار می‌نمایند.
شبهه سوم : مفسده داشتن خروج حسین بن علی (×)!
در این شبهه که توسط ابن تیمیه مطرح گردیده است، مطالبی در رد قیام امام حسین(×) مطرح گردیده است به عنوان نمونه چند مورد ذکر می‌گردد : وی می‌گوید :
«در خروج حسین» [ علیه یزید] نه مصلحت دین بود نه دنیا، بلکه در خروج و کشته شدنش فسادی بود که اگر در شهر خودش می‌نشست آن فساد به وجود نمی‌آمد. [۱۵۴]
ونیز می‌گوید :«بلکه حسین با دستور پیامبر مخالفت کرد و اگر این کار را نمی‌کرد بعد از او این همه فتنه بر پا نمی‌شد.»[۱۵۵]
و باز می‌گوید : «این عمل حسین یک نوع اجتهاد نزدیک به خیال و گمان و نوعی هوا خواهی پنهان بود که سزاوار است در این گونه موارد از چنین شخصی پیروی نشود هر چند از اولیای خدا و از متقّین باشد.»[۱۵۶]
همچنین می‌گوید :
این رأی فاسد بود، زیرا فسادش از مصلحتش بیش بود، و خیلی کم است که کسی بر پیشوای صاحب سلطنت خروج کند و خرابی‌ها و فسادی که از کار او به وجود می‌آید بزرگ‌تر از خوبی‌های حاصل از آن باشد.[۱۵۷]
گرچه ابن تیمیه فقط به ذکر همین مدعاها می‌پردازد و نتیجه‌ی دیگری نمی‌گیرد ولی آنچه که خودبه خود از پی در پی آمدن این اشکالات متولّد می‌گردد این است که این فسادها و خرابی‌هایی که در اثر چنین قیامی به وجود آمده است هرگز با عصمت امام نمی‌سازد.
پاسخ شبهه سوم
در این شبهه به خوبی از مغالطه‌ی تکرار[۱۵۸] و مغالطه دروغ[۱۵۹] استفاده گردیده است. به این صورت که آنقدر مدعای خود را تکرار می‌کند که ناخود آگاه این مدعا به مخاطب تلقین شود که مضمون این مطلب صحیح است. ابن تیمیه مکرراً بر مفسده داشتن قیام اباعبدالله (×) تاکید می‌کند ولی هرگز دلیلی ارائه نمی‌نماید می‌گوید : «کار حسین نه مصلحت دین داشت نه دنیا» [۱۶۰]
ولی نمی‌گوید آیا آن همه قتل وکشتار وغارتگری وهتک حرمت یزید مصلحت دین داشت یا دنیا ؟
باز به مخالفت حسین (×) با دستور پیامبر(*) [۱۶۱] اشاره می‌کند ولی نمی‌گوید کدام دستور پیامبر (*) بود که حسین با آن مخالفت کرد و در چه زمانی و کجا؟
اما در پاسخ به این شبهه باید گفت : اثبات عصمت امام حسین (×) در جای خود (فصل دوم) با ادله نقلی و عقلی صورت گرفت و همین دلیل برای اثبات صحت تمامی افعال امام (×) کافی است.
اما برای آنکه شواهد دیگری بر اثبات مصلحت دارا بودن فعل ابی عبدالله اقامه شود، گوشه ای از اوضاع حکومت یزید و کردار او از زبان علمای اهل سنت بیان می‌شود تا ارزش قیام در مقابل چنین حکومتی نیز بهتر مشخص گردد.
در تاریخ آمده است که دربار یزید مرکز انواع فساد و گناه شده بود، آثار شوم فساد و بی دینی دربار او در جامعه چنان گسترش یافته بود که در دوران حکومت کوتاه مدت او، حتی محیط مقدسی همچون مکه و مدینه نیز آلوده شده بود.[۱۶۲]
یزید در رفتار با مردم روش فرعون را در پیش گرفته بود و بلکه رفتار فرعون از او بهتر بود[۱۶۳]. یزید علناً شراب می‌خورد و تظاهر به فساد و گناه می‌کرد، او وقتی در شب نشینی ها می‌نشست به باده گساری می‌پرداخت و بی باکانه اشعاری بدین مضمون می‌سرود :
«یاران همه پیاله‌ی من! برخیزید … نغمه های ساز و آواز مرا از شنیدن اذان و الله اکبر باز می‌دارد و من حاضرم حوران بهشتی را با خم شراب عوض کنم».[۱۶۴]
آیا تمام این شواهد برای ابن تیمیه و یاران وی کافی نیست تا به جای نسبت فساد به عمل حسین بن علی (×)، یزید بن معاویه را فاسد شمارند؟ کلا سیعلمون ثم کلا سیعلمون.
شبهه چهارم: تنافی سن کم امام سجاد × با امامتش!
خلاصه شبهه :
فیصل نور در این شبهه مدعی است که اساساً سنّ معیاری است برای افضلیت، و برای آن شواهدی می‌آورد؛
به عنوان نمونه قابیل برای اثبات اصلحیت خودش نسبت به هابیل (جهت دریافت علوم پدر) به بزرگ‌تری خودش استناد می‌کند.
امیرالمؤمنین، ابوبکر را برای سلام دادن به اصحاب کهف مقدّم می‌کند زیرا ابوبکر مسن‌تر است.
محمّد بن حنفیّه برای اثبات صلاحیت خود بر امامت به بزرگ‌تر بودن خود از امام سجّاد × استناد می‌کند.
عبدالله فرزند امام صادق × پس از شهادت پدر به استناد اینکه بزرگ‌ترین فرزند است ادعای امامت می‌کند.
مردم امامت امام جواد × را فقط به دلیل کمی سنّ نپذیرفتند و انکار کردند و…
همه این‌ها گواه این معناست که مسالۀ سن مساله ای فطری است و ملاکی است برای احراز صلاحیت افراد، بنابراین محمّد بن حنفیّه که از امام سجاد × بزرگ‌تر است نیز صلاحیت بیشتری برای امامت دارد!
تفصیل شبهه :
در این شبهه که توسّط فیصل نور مطرح گردیده است ادعا شده است که سنّ معیار تامی برای خلافت می‌باشد. و سپس مدّعای بالاتری به صورت کبرای کلّی مطرح گشته است که سنّ در فطرت همه انسان‌ها معیاری است برای اثبات افضلیت افراد . بدین ترتیب مسأله خلافت به عنوان یک فضیلت مصداقی از این کبرای کلی خواهد بود. فیصل نور برای اثبات فطری بودن این معیار به شواهد متعددی از اصحاب پیامبر (*)، ائمه طاهرین × و حتی خود پیامبر اکرم(*) استناد می کند. وبرای آنکه فطری بودن آن را نیز گوشزد نماید حتی به قول افرادی همچون قابیل استناد می کند وی می‌گوید:
در روایت آمده است ؛ خداوند متعال به آدم توصیه نمود که وصیت و اسم اعظم را به هابیل تحویل دهد، در حالی که قابیل از او بزرگ‌تر بود، از این رو وقتی موضوع به قابیل رسید، عصبانی شد و گفت: من به وصیّت و احترام و کرامت شایسته ترم.[۱۶۵]
همچنین وی برای موجه بودن این اعتقاد نزد عرف مؤمنان و متشرعان زمان ائمه طاهرین چنین می‌گوید: « حتی شیعه روایت نموده‌اند که مردم کمی سنّ و سال او ] وبه امامت رسیدن او در چنین سنی[ را انکار می‌کردند.»[۱۶۶]
همچنین وی به خویشان و اصحاب اهل بیت استناد می کند و می‌گوید:
« شیعه از ربیع بن عبدالله روایت می‌کند که گفت : با عبدالله بن حسن در مساله امامت اختلاف داشتم، عبدالله گفت: امامت در فرزندان حسن و حسین است.
گفتم : بلکه در فرزندان حسین (×)است تا روز قیامت. گفت: چگونه ممکن است ]فقط[ در فرزندان حسین (×)باشد در حالیکه هر دوی آن‌ها سروران اهل بهشت هستند و هر دو در فضیلت با یکدیگر برابراند جز آنکه حسن(×) فضیلتی بیشتر بر حسین(×) دارد. و آن هم بزرگی در سنّ است و لازم بود که امامت در نسل فرد افضل قرار داده می‌شد.» [۱۶۷]
وی مجدّداً گفتگوی کسی را با امام صادق × نقل می‌کند که آن شخص در آن گفتگو وجود افراد بزرگ‌تر را به امام × یادآور می‌شود[۱۶۸] و همچنین منازعه محمد بن حنفیّه با امام سجاد× را نقل می کند علیرغم اینکه امام سجاد× بیش از بیست سال داشت ولی باز هم محمدبن حنفیّه به کمی سن امام استناد می کند و آن را دلیل بر صلاحیت خود بر امامت می‌داند و نهایتاً فیصل نور چنین جمع بندی می کند که:«این نشانه اهمیت مسأله سن در اینگونه مسائل است»[۱۶۹].
و همچنین به منازعه عباس با پیامبر (*) اشاره می کند و می‌گوید:
«شیعه روایت می‌کند که رسول خدا (*) به عباس گفت: از جای علی برخیز. عباس گفت: پیرمردی را بلند می‌کنی و بجایش جوانی را می‌نشانی؟پیغبر سه بار جمله خویش را باز گفت، عباس خشمگینانه بپاخاست و علی به جایش نشست…؛ این چیزی است که به تو برتری سنّ را می‌فهماند حتی اگر منجر به غضب رسول خدا (*) شود. [۱۷۰]
و در مرحله بعد فیصل نور برای آنکه به این رفتار لباس شرعی هم بپوشاند مدعی می‌شود تأییدات ائمّه بر چنین امری وجود دارد وی می‌گوید:
بعد از آنکه پیامبر (*) به علی دستور داد که برای تبلیغ مسائل دینی به یمن برود، علی گفت: ای رسول خدا! مرا به یمن می‌فرستی در حالی که از سن و سال کمی برخوردار می‌باشم و آگاه به قضاوت نیستم.[۱۷۱]
و نیز می‌گوید:
حضرت علی × به کم بودن سن خود استدلال می‌کند و عذر می‌آورد… و در روزی که رسول الله (*) او را برای ابلاغ سوره برائت به مکه فرستاد؛ عرضه داشت ای رسول خدا! تو خطیب هستی و من سن و سال کمی دارم. پیامبر (*) فرمود : یا تو باید آن سوره را ببری یا خودم[۱۷۲].
وی در جای دیگر می‌گوید:
رسول الله (*) ابوبکر و عمر و عثمان را به سوی اهل کهف فرستاد- داستان طولانی است- در آن روایت آمده است که علی بن ابیطالب گفت: ای ابوبکر! سلام کن، زیرا تو بزرگ‌تر از ما هستی و همین گونه به عمر گفت[۱۷۳].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...