• انعکاس پیروزی های انقلاب الجزایر در جهت تائید مشی قهر آمیز و نتایج انقلاب کوبا در زمینه مسائل مشی حزب طبقه کارگر و تاکتیک های مبارزه مسلحانه. انعکاس نبرد ویتنام و جنبش های انقلابی آفریقا (مثل کنگو) در جهت تشدید تمایلات مسلحانه.
  • انعکاس برخورد ایدئولوژیک چین و شوروی ، در جهت تائید در ضرورت گذر قهر آمیز و تاکید بر جنبش های رهایی بخش ضد امپریالیستی.

جزنی در پایان می افزاید:
این زمینه ها موجب تشکیل گروه ها و محفل های جدیدی شد که در درجات مختلف و با ایدئولوژی های مختلف درصد پیاده کردن مشی جدید قهرآمیز برآمدند.
بدین سان افراد و گروه های مخالف رژیم ، با دیدگاه های متفاوت ، برای بهره گیری از تجارب رهبران جنگ های چریکی و نبرد مسلحانه ، آثار و نوشته های مائو، جیاب،چه گوارا،ودبره و به طورکلی ادبیات انقلابی امریکای لاتین را مورد مطالعه قراردادند و کتاب هایی نظیر جنگ گریلایی، اثر چه گوارا و انقلاب در انقلاب اثر رژی دبره ترجمه و مورد توجه قرارگرفت. (همان منبع،۴۹).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۳-۶- نتیجه گیری :
بعد از شرح برخی از حوادث مهم و تاریخ ساز دهه ۴۰ خورشیدی می توان پیدایش و نهادین شدن اندیشه مبارزه مسلحانه را با دلایل ذیل مورد بررسی قرارداد و به پاسخ نسبی بعضی از سوالات مطروحه رسید.
پیدایش گروه های چریکی و گرایش به مشی مسلحانه و قهر آمیز در مقطعی از حاکمیت رژیم پهلوی که سرکوب و انحصار به شدت اعمال می گردید علل و انگیزه های گوناگون و متفاوتی داشت این دلایل روی هم رفته موجب شد که در اواخر سال ۱۳۴۳ افراد و گروه های مخالف رژیم با نقطه نظرات متفاوت و حتی بدون شناسایی یکدیگر به این نتیجه واحد برسند: مبارزه مسلحانه (نجاتی، ۱۳۸۴ ،۳۴۷) در اینجا مختصرا دلایلی که موجب حصول مشی مسلحانه در نزد مخالفین و یا حتی بعضا اپوزیسیون گردیدمرورمی شود.
الف) خودکامگی و اتکاء به نیروهای امنیتی و پلیسی:
اولین و مهمترین عامل گرایش مخالفین حکومت پهلوی به مشی مبارزه مسلحانه و تشکیل هسته های چریکی – خصوصا در بین جوانان – این بود که مبارزین به این نتیجه رسیده بودند که دوران مبارزه علیه رژیم ایران در چارچوب قوانین مملکتی به سر رسیده است.(همان منبع،۴۶۳) و با این حساب ((دیگر فعالیت های سیاسی مخالفان که منحصر به پخش اعلامیه های مخفی بود کاربرد نداشت(همان) بنابراین راه های مسالمت آمیز و شیوه های معمول جاری سیاسی و مبارزه در قالب ضوابط و قانون رنگ باخته و بی هویت شده بود بنابراین شکست راه های متعارف برای مخالفت با رژیم راه را برای نظرات وروشهای غیر متعارف بازکرد (کاتوزیان،۱۳۷۱ ،۲۸۵)راه جدیدی که انقلابیون و مخالفین رژیم برگزیدند. شیوه معمول و زنده آن مقطع یعنی مبارزه چریکی بود که بعنوان متداول ترین شیوه موجود در کشورهای جهان سوم – توسط جوانان و دیگر مخالفان – بکار گرفته می شد. مبارزین در مقابله با دیکتاتوری شدید و خفقان سیاسی موجود این نوع مبارزه را برگزیدند و در سایه دستگیریها و شکنجه و آزارهایی که به عمل می آید بسیاری از گروه ها و مخالفین به صورت زیر زمینی در آمدند.(گواهی، ۱۳۸۵، ۳۲۳) از مهمترین رویدادهایی که در آن سیاست مشت آهنین رژیم رخ نمودو موجب نا امیدی نهایی مخالفین گردید و موجب شد شیوه های جاری و متداول مبارزه سیاسی به شدت نادیده گرفته شود، واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ و برخورد خونین وبرخورد خونین رژیم با مبارزان بود این واقعه به اذعان کارشناسان و مورخین و حتی اعتراف سازمانها و رهبران جریکی موجب ظهور گروه های چریکی و آغاز نبرد مسلحانه گردید برای نمونه نوشتار روزنامه مجاهد ، ارگان نهضت آزادی ایران در اروپا و آمریکا درباره ضرورت نبرد مسلحانه می نویسد:
((… کشتار سال ۴۲ نقطه عطف تاریخ ایران است ، پیش از این حادثه ، کوشش اپوزیسیون در مبارزه علیه رژیم منحصر بود به اعتراضهای خیابانی ، اعتصاب کارگران و فعالیت های زیر زمینی . قتل عام سال ۴۲ ورشکستگی و بی تاثیری این روش را به اثبات رسانید. از آن پس ، مبارزان ایدئولوژی خود را به یک سو نهادند و این سوال را بین خود مطرح کردند: چه باید کرد؟ پاسخ روشن بود : نبرد مسلحانه.(نجاتی ، ۱۳۸۴، ۲۴۰).
وقایع دیگری که در تکوین شرایط لازم برای بروز فهر در مناسبات سیاسی زمان رژیم پهلوی واقع شدند می توان به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اشاره کرد که منجر به متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون شده ، همچنین سرکوب و شکست جبهه ملی دوم بعد از همه پرسی ۱۳۴۱ و اصلاحات ارضی و اصول ششگانه شاه وملت و نیز سرکوب های بعدی دانشجویی و… اشاره کرد شاه تحمل اظهار نظر یا مخالفت افراد یا گروه های دیگر با امیال و آمال و اقدامات خود را نداشت و در برخورد با چنین وقایعی بجای توجه به لزوم برقراری آزادیهای سیاسی ساواک را هرچه بیشتر مامور برقراری اختناق و سرکوب در جامعه کرد (هویدا ،۱۳۷۰ ،۷۲) اقدامات امنیتی و پلیسی شاه نتیجه معکوس داشت و مایه پدیداری سازمانهای مخالف جدیدی شد که بسیار تندرو بوده و تاکتیک های کاملا متفاوتی را در مبارزه خود علیه شاه به کار می بردند( زنگنه ، ۱۳۷۱، ۳۷۹) این سازمانها هسته های اولیه گروه ها و تشکیلات چریکی بودند که هدفشان براندازی رژیم شاه بود ، شاه بخش مهمی از سیستم امنیتی خود را صرف شناسایی و امحاء آنها نمود. سرکوب ها و تشدید اختناق توسط رژیم عمدتا بوسیله کمیته مبارزه با خرابکاری که بطور ویژه برای تعقیب و سرکوب چریکها و مبارزین مسلح سازمان یافته بود، هدایت و اعمال می گردید.( منصوری ، ۱۳۶۴ ،۴۹)
با توصیف فوق می توان دریافت که شاه با انسداد جریانها تنفس اجتماعی وشریان حیات سیاسی کشور جریانهای مخالف را به ورطه خشونت و قهر کشید و حال در این منازعه به پادشاهی می مانست که ماموران امنیتی او چون جلاد انگار متهمان و گناهکاران ضد قانون را قتل عام می کردند او همانند تمام دیکتاتورها اتکای اصلی خود را بر یک ارتش تابع فرمان پلیسی ، امنیتی خشن و جمعی رجال بازیجه دست قرارداد.( هویدا ،۱۳۷۰ ،۱۳۵)
گرچه جو کلی سرکوبگرانه و کارآمدی نیروهای امنیتی در چند سال بعد به مقدار فراوانی از فعالیت های سیاسی مخالفان کاست. (زنگنه، ۱۳۷۱، ۳۱۵) ولی مجموعه فعالیت های باقیمانده اساسا با این استدلال که در فضای اختناق و استبداد موجود تنها با انجام چنین اقداماتی (عملیات چریکی) می توان ضربه پذیری رژیم شاه را نشان داده و امید به سقوط نهایی آن را در دلها زنده نگه داشت(گواهی، ۱۳۸۵، ۳۸۵) پی گیری می شد.سرسختی رژیم در پذیرش مخالفین وخودداری از دادن کمترین امتیاز به آنها به ناچارآنها را وادارمی کرد که دست به عملیات مسلحانه چریکی در شهر و روستا بزنند. هدف اولیه این گروه ها بطور خالص و ساده …. ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران اعلام شد( اشرف ، ۹۲,۱۳۵۴ ) بدین ترتیب همانطور که ملاحظه می شود در طی این ۲۵ سال اختناق و سرکوب ، مخالفان و مبارزان تازه ای سر برآوردند که بسیار رادیکا لتر بودند برای نمونه صادق امانی ، عضو جمعیت موتلفه اسلامی که متهم به قتل منصور نخست وزیر در دادگاه نظامی گفت ((ما بررسی اوضاع به این نتیجه رسیدیم که پاسخ به این مسئله از لوله تفنگ می توان خارج شود.))(نجاتی،۱۳۸۴ ،۳۷۵)
ب) ضعف و ناکارآمدی و انشقاق در احزاب پیش رو (حزب توده و جبهه ملی )
ضعف،ناکارآمدی،وابستگی و فرصت طلبی کمونیست های سنتی ایرانی و سرکوب آنها توسط رژیم که مظهر آنها حزب توده که یک حزب سیاسی و در حقیقت تشکیلاتی ترین نیروی سیاسی تاریخ ایران(نیماکیش ،۱۳۵۸، ۲۴۲) محسوب می گردید و همچنین عدم شفافیت کردارو گفتار سیاسی آن جذب ، فقدان جاذبه مکفی برای جزب جوانان پرشورمخالف و تعلق خاطر مشابه سرسپردگی آن به اتحادیه شوروی و.. موجب گردیده بود که منزلت سیاسی و اجتماعی این حزب در نزد روشنفکران و توده ها بویژه جوانان با تزلزل بسیارروبرو شود. بدین ترتیب جوانان به سمت گروه های چپ انقلابی – که خود محصول شرایط نوین سیاسی ایران بودند- تمایل پیدا کردند . این سازمانها به لحاظ بدیع بودن و نیز بالا بودن روحیه انقلابیگری با حال و هوای جوانان تناسب بیشتری نیز داشت.همانطور که گفتیم در حزب توده ایران بر سر حرکت حوادث در ایران تاثیرمستقل و مستقیمی نداشت(کاتوزیان ،۱۳۷۲، ۲۶۲ ) چرا که این حزب سوای مشکلات درونی توسط رژیم سرکوب وپس از کودتای ۳۲(۱۹۵۳) مخفی شد و اعضای آن نیز تدریجا از پای در آمدن … و پس از منع فعالیت های سیاسی در سال ۴۲ (۱۹۶۳) فعالیت سیاسی محدود خود را نیز از دست داد(نیماکیش ،۱۳۵۸، ۲۴۳) جمیع شرایط فوق و در واقع شکست نهایی جنبش کمونیسم سنتی در ایران موجب ارتقاء جنبش نوین کمونیستی که متکی به مشی مسلحانه و شیوه های چریکی بود گردید. جوانان عضو گروه های جدید خود را طرفدارن ناراضی حزب (کاتوزیان ،۱۳۷۲، ۲۶۴) می دانستندو علت جذب خود را فعالتر بودن گروه های دیگر مارکسیستی در قیاس با کمونیست های طرفدارروسیه اعلام کردند(گواهی ، ۱۳۸۵ ،۳۷۰) و همچنین حزب توده را به عنوان حزبی غیر انقلابی و تحت سلطه شوروی (سوسیال امپریالیسم) (زنگنه ، ۱۳۷۱، ۳۸۰) رد کردند. کیانوری آخرین دیبر کل حزب توده در ایران در خصوص کمبود ها و تزلزل حزب و نقش این ضعف ها در گرایش مارکسیست های جوان به مشی چریکی و سازمانهای فعال طرفدار آن چنین می نویسد: من گرایش گروهی از مبارزان جوان دهه چهل به سوی روش های چریکی و مائویسم را کاملا طبیعی و یکی از نتایج سرخوردگی از ناکامی های حزب توده ایران که آنرا منحصرا پیامد اشتباهات حزب می دانستند ، می دانم . ( کیانوری ،۱۳۷۲ ،۴۶۵) بدین شکل ، کاستی های حزب توده که کاملا در تشکیلات آن در داخل کشور کما بیش نابود شده بود (کاتوزیان ،۱۳۷۲، ۲۶۳) ونامیدی انقلابیون و مخالفین کمونیست از مشی ناهموار و سوابق تاریک آن حزب در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ملت مانند مبارزات جنبش ملی شدن صنعت نفت (سال ۳۲) و…. و ترویج و تبلیغ تز همزیستی مسالمت آمیز خروشچف که سران آن درست در زمانی که این شعار در داخل ایران به بی رحمانه ترین وجه سرکوب می شد نهایتا موجب شد تا طرفداران جوانتر حزب و ناراضیان جدید و برخی از اعضاء گروه ها و دستجات دیگر – مانند جبهه ملی و … – به یکباره به هسته های چریکی پیوستندو جنبش مستقل مارکسیستی آینده را تشکیل دادند(همان منبع،۲۶۴)
نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی دوم و سوم نیز عملکرد شان نیز کمتر از حزب توده نبود چرا دائما دچار تقرقه و انشقاق بودند و در مقابل رژیم و سیر حوادث اصولا از اتخاذ راهبرد و سیاست کارآمد عاجز بودند.در اواخر سال ۱۳۳۳ جبهه ملی با عنوان جدید نهضت مقاومت ملی ، دوباره به حوزه فعالیت سیاسی بازگشتند(گل محمدی ،فتاحی،۱۳۸۹، ۵۶۳) این نهضت ،هرچند با اهداف بزرگی آغاز به کار کرد ، اما بنا به دلایلی طی چهار سال بعدی کاملا دچار ضعف و نابسامانی شد . رژیم در سال ۱۳۳۴، به این بهانه که سازمان نامبرده ((سلطنت مشروطه )) را تضعیف می کند ، تقریبا همه سران آن را بازداشت کرد. همچنین ، شکافهایی در رهبری نهضت به وجود آمد : برخیها – از جمله بازرگان و طالقانی – معتقد بودند که باید از شخص شاه انتقاد کرد و رژیم را غیر قانونی و مردود دانست ، درحالی که برخی دیگر ترجیح می داند تا مسائل خاص و وزرای معین را آماج حمله های خود قراردهند.(همان منبع،۵۶۵)بدین ترتیب ، درگیریهای داخلی و سرکوبی پلیس دست به دست هم دادند تا نهضت مقاومت ملی متلاشی گردد. اما با کاهش اندک نظارت ها و سخت گیریها ، در سالهای ۱۳۳۹-۴۲ ، مخالفان دوباره جان گرفتند. سنجابی ، فروهر و خلیل ملکی با بهره گیری از این موقعیت جدید به ترتیب حزب ایران ، حزب ملت ایران وجامعه سوسیالیستها را دوباره سازمان دادندو سپس جبهه ملی را با عنوان جبهه ملی دوم احیاء کردند.همچنین ، طالقانی ، بازرگان و چندتن از اصلاح طلبان همفکر نهضت آزادی ایران را تشکیل دادند و به جبهه ملی جدید پیوستند. نهضت آزادی ، در پیوستن به این جبهه اعلام کرد که هدف اصلی نهضت تقویت جبهه ملی و ((پاسخ به نیازهای دینی و اجتماعی و ملی مردم )) است .جبهه ملی ، به مدت سه سال دوباره فعال بود . روزنامه باختر امروز را بار دیگر منتشر کرد ، به سازماندهی اعتصاباتی در دانشگاهها و دبیرستان های مهم پرداخت ، یک کنگره سراسری برگزار و کمیته مرکزی پرشماری انتخاب کرد، گروهی از اعضاء برجسته اصناف ، بازار و دانشگاهها را جذب نمود،و راهپیماییهایی برگزار کرد که در یکی از آنها ۱۰۰،۰۰۰نفر شرکت داشتند. با این همه اینها طولی نکشید که جبهه ملی بار دیگر به همان دلایل پیشین فروپاشید. (همان منبع،۵۶۶)بعداز سال ۴۲ جناح بندیهای داخلی جبهه نیز بسیار شدیدتر از پیش بود زیرا این جناح بندیها نه تنها مسائل ایدئولوژیک بلکه مشکلات تاکتیکی و سازمانی را هم در بر می گرفت . برخیها ، به ویژه در نهضت آزادی و جامعه سوسیالیستها، می خواستند جنگ ایدئولوژیکی علیه رژیم به راه اندازند و مسائل تئوریک جبهه ملی را مورد بحث قرار دهند . گروهی دیگر ، به ویژه در حزب ایران ، ترجیح می دادند مشاجرات ایدئولوژیکی را کنارگذارندو با تاکید بر مسائل غیر نظری همچون اعتراض به ادامه بازداشت خانگی مصدق،نبود آزادی مطبوعات و طرح فروش کارخانه های دولتی به بازرگانان ثروتمند، به رژیم حمله کنند. از یک سو ، نهضت آزادی به ائتلاف کامل با علمای ضد رژیم حتی روحانیونی که آشکارا مخالف اصلاحات ارضی و حق رای زنان بودند، تمایل داشت . از سوی دیگر، سایر سازمانها با چنین ائتلافی مخالف بودند وشعار((اصلاحات آری ، دیکتاتوری نه)) سر می دادند. سرانجام ، رهبران حزب ایران که می خواستندعناصر تندرو را در درون نهضت مهارکنند، کوشیدند تا جبهه ملی را از ائتلاف سست سازمانهای مستقل به حزبی کاملا منسجم دارای یک مرکز، یک ارگان رسمی و یک استراتژی سیاسی تبدیل کنند. شگفتی آور نبود که نهضت آزادی ، حزب ملی و جامعه سوسیالیستها در برابر چنین تلاشهایی بایستند پافشاری کنند که جبهه ملی باید همچنان به شکل ائتلاف گسترده ای از سازمانهای مستقل باقی بماند. به دنبال اختلافات ، به ویژه بر سر مسائل سازمانی ، جبهه ملی در سال ۱۳۴۲، به دوجناح رقیب تقسیم شد. جناح نخست ، که بیشتر از اعضای حزب ایران تشکیل میشد، عنوان جبهه ملی دوم را حفظ کرد ، فعالیتهای خود را در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم اروپا تشدید کرد. و به انتشار روزنامه باختر امروز و درخواست برقراری دولت دموکراتیک غیر مذهبی در ایران ادامه داد. جناح دوم که از نهضت آزادی ، حزب ملت ایران و جامعه سوسیالیستها تشکیل می شد ، خود را جبهه ملی سوم نامید. جبهه ملی سوم که در میان دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه و آمریکایی شمالی فعال بود، دو روزنامه ایران آزاد و خبر نامه را منتشر می کرد و می کوشید با رهبران مذهبی در تبعید ، به ویژه آیت ا.. خمینی در عراق رابطه موثری برقرارکند.(همان منبع،۵۶۷-۵۶۸) پس بدین ترتیب بطور عام مشی مبارزه سیاسی مسالمت آمیز – در حالیکه عملا هم وجود نداشت – طرد و سازمانهای انقلابی چریکی با شکستن سکوت محتمل ترین راه موجود در آن زمان را برگزیدند.
ج)سیاست مشت آهنین در سالهای۴۴-۴۵
همانطور که قبلا اشاره شد در حدود سالهای ۴۴-۴۵ رژیم پهلوی در امحاء و سرکوب آخرین بقایا و نشانه های اعتراض مخالفین وحشیانه کلیه رهبران مخالفین را که حاضر به سکوت و کنار کشیدن نبودند(کاتوزیان ،۱۳۷۲، ۲۸۳) به نحوی – از جمله اعدام ،زندان تبعید- اجبارا به افول کشاند چنین سرکوبها و محدویت های بسیار دیگر موجب کم خونی و ضعف و ناتوانی و نهایتا بی تاثیری گروه ها و دستجات سیاسی سنتی معارض رژیم و تشکیلات و عناصر اپوزیسیون گردید. رهبران گروههایی مانند جبهه ملی که البته به رغم برخی تحلیل گران هرگز یک سازمان درست و حسابی نبودند بلکه ائتلافی از فراکسیون های پارلمانی بود(نیما کیش ، ۱۳۸۵، ۲۴۰) و به طور ریشه ای آمادگی تحویل گرفتن قدرت نداشت. مانند ((بازرگان و دیگر رهبران تندرو جبهه در سال ۴۲ اکتبر۱۹۶۳ محاکمه شده و هر کدام به ۲تا ۱۰ سال زندان محکوم شدند.(زنگنه، ۱۳۷۱، ۳۷۳) راهپیمائیهای پراکنده جبهه ملی دوم نیز پس از دستگیریهای فوق نتوانست آنرا به صورت یک نیروی سیاسی موثر پا برجا (همانجا) نگهداردو در شرایط دیکتاتوری نیز از قدرت و ظرفیت سازمانی برای ادامه بقای خویش (نیما کیش ، ۱۳۸۵، ۲۴۱ ) برخوردار شود.
آیت ا.. خمینی رهبری نهضت مردمی و فرد اول حوزویون مخالف برجسته جناح مذهبی مبارزین نیز بعد از مشارکت فعال در قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و هدایت توده ها و همچنین سخنرانی های صریح و سلطنت آزارخود به رژیم به طور بی سابقه ای تاخت که در چنین موضعی از زمان استقرار حکومت پهلوی از سوی مذهبیون کم سابقه بود. آیت ا.. توسط رژیم دستگیر و به عراق تبعید و در آنجا تحت کنترل شدید قرار گرفت . بدین ترتیب ارتباط وی با دیگرانقلابیون مذهبی و توده های حامی داخل قطع و بلافاصله عوامل درجات پائین تر دست اندرکار نهضت نیز شناسایی و سرکوب و مجازات شدند بدین ترتیب سیاستهای اقتدار گرایانه رژیم بقایای جناحهای مخالف اپوزیسیون را نیز به سکوت و یا فعالیت زیر زمینی کشاند(کاتوزیان ، ۱۳۷۲، ۳۶۵) و پژواک شکست کلیه حرکتهای سیاسی گذشته (زنگنه، ۱۳۷۱، ۳۸۰) جریانات انقلابی و جنبش مردم ایران تا آن زمان ، کلیه جناحهای درگیر جنبش اعم از آزادیخواهان جوان ، مصدقی های داخل و خارج ، روحانیت و طلاب مبارزجوانان و اقشار مذهبی و مارکسیست لنینیست های جدید و قدیم مترقی را به این نتیجه رساند که کلیه طرق مقصود مسدود و لاجرم تلاش مسلحانه تنها راه دستیابی به هدف می باشد.(همانجا) بر این اساس انگیزه اولیه تاسیس گروه ها و سازمانهای چریکی در نزد کلیه جریانات با افکار و آراء مختلف رواج یافت و جنبش با تکمیل ناکامی های گذشته و با توجه به رویه خشونت آمیز تکوین و تکامل یافته و با بنیانگذاری نخستین سازمانهای چریکی ، بخشی از مبارزین به آنها پیوستند.
د)شرایط و عوامل جهانی
مبارزین خواهان تغییرات ،آزادی ، عدالت اجتماعی و زخمی و مایوس از رهبران سنتی و محافظه کارو در عین حال تحت تاثیر رادیکالیسم دهه شصت میلادی در جهان و به خصوص رادیکالیسمی که توسط سازمانهای مبارز در فلسطین و خاورمیانه شکل گرفته بود و استبداد حاکمه غره از خاموش کردن شعله های اعتراض ، غره به دستگاه اختناق و ماشین شکنجه ، غره از درآمدهای نفتی در اوج قدرت که کوچکترین اعتراض و مخالفتی را تحمل نمی کرد . فساد و ضعف درونی خود را با پول نفت و بریز و بپاش ؛قدرت نمایی و با فعال مایشاء شدن ساواک در تمامی شئونات اجتماعی می پوشانید. استبداد راه حل میانی برای حل تضادها را از بین برد شکستهای الگوهای بومی و داخلی شکست راه حلهای درون گرا و اصلاح طلب چشمها را متوجه الگوهای خارجی و راه های رادیکال کرد . الگوهایی که چه بسا قابل تطبیق با شرایط بومی ما نبودند . سیاست که مخالفت و نقد جزیی از آن بود از صحنه اجتماع رخت بربست و به زمزمه های در گوشی ؛ اجتماعات پنهانی و خانه های تیمی و تشکیلات و مناسبات زیر زمینی و مخفی بدل شد مرغ ماهیخواردرصدد یافتن و کشتن ماهی سیاه کوچولو بود و ماهی سیاه کوچولو نیز جزء کشتن مرغ ماهی خوار به دریا نمی رسید.نبرد تا آخرین نفر و تا آخرین قطره خون رویای خواب و بیداری نسل دهه ۴۰ -۵۰گردید. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و به خصوص پس از استقرار و تحکیم حکومتهای کمونیستی در چین و ویتنام مساله نبرد چریکی به اشکال مختلف مورد توجه مبارزان واقع شد. در این مدل از حرکت انقلابی ، انقلاب به لحاظ معنوی و با حمایت قطب کمونیسم و بربرخی موارد مساعدتهای مادی آنها صورت می گرفت . در این انقلابها ؛ انقلابیون می کوشیدند به لحاظ نظری از سنتهای مارکسیسم – لنینیسم پیروی کنند . در همین زمان نیز جنبشهای رهایی بخش ملی جدیدی همانند جنبش کوبا ، الجزایرو خاورمیانه و… در جریان بود. تاثیراین انقلابات بویژه انقلاب کوبا بر جوانان پرشورولی سرخورده عامل بسیار مهمی در آغاز این مبارزات به شمار می رود پیروزی های چریکهای کوبایی ؛ پیروزیهای جبهه آزادیبخش مردم الجزایر بر نیروهای فرانسوی ، مبارزات مردم کنگو به رهبری پاتریس لومومبا ؛ حماسه مردم ویتنام در برابر آمریکایی ها ، انقلاب بزرگ خلق چین به رهبری مائو ، همگی انقلاباتی بودندکه پیروزی را در شرایط بسیار سخت و حتی محال در برابر ظلم و استبداد و استعمار به اثبات می رسانیدو گوشه نشینی و عزلت را در برابر رژیم هر چند تا دندان مسلح تقبیح می کردوالگوهای برجسته ای از صبر و ایستادگی و مقاومت را در برابر مبارزان ترسیم می کرد . همه مبارزان در نوشته های خود تاکید داشته اند که در مسیر مبارزات خود تمامی و یا بخشی از آثار این انقلابیون و یا نظریه پردازان این انقلابها را مطالعه وتا حد امکان بدان عمل می کرده اند.آثار انقلابیونی همچون جیاب در ویتنام ، کارلوس ماریگلا در برزیل ، چه گوارا و رژیس دبری در آمریکای لاتین و مائو در چین و لنین و استالین در شوروی نظریه پردازان اصلی مارکسیم در جهان همانند مارکس و انگلس هماره مورد توجه این مبارزان قرار گرفت وبه عنوان کتابهای مقدس در دسترس آنان بود. این مبارزان با مشاهده پیروزی این مبارزات و همچنین جبر تاریخی برآمده از نظریات مارکسیستی به یک نتیجه رسیدند و همگی در برابر پرسش محوری چه باید کرد یکسره فریاد برآوردند ((مبارزه مسلحانه)) به عنوان نمونه صفایی فراهانی در همین رابطه می نویسد((آیا تجارب اخیر جنبشهای آزادی بخش جهان کافی نیست تا جنبش ما طرز تفکر انقلابی را برگزیدندو بدون هیچ تردید و تاملی به راه تدارک انقلاب توده ای گام بگذارد؟ آیا هند و اندونزی ؛ عراق؛سوریه ؛مصر و الجزایر؛را نمی بینیم که با چه مشکلاتی دست به گریبانند. مشکلاتی که در کوبا زیر پنچه امپریالیسم مقتدر امریکا و در چین با آن مشکلات عظیم بیش از انقلابش و در کره شمالی و ویتنام شمالی از آن اثری نیست. خود سازمان چریکهای فدایی خلق در ایران نیز با بهره گیری از تئوری انقلابی مبارزان آمریکای لاتین متاثر از گفتمان غالب مائویستی – کاسترویستی آن روزها تاکتیک جنگ چریک شهری را برگزیدند. بنیانگذاران سازمان با تحلیل بازتاب شکست فعالیت های سیاسی پس از مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی وارد عرصه سیاسی ایران شدند. اغلب توجیهات آنها برای تعیین چرایی مبارزه مسلحانه همان مستندات دیگر گروه های مارکسیستی بود. که از آنها می توان به تکیه بر تجربیات پیروزمندانه ملت های الجزایر و کوبا ؛مبارزات خلقهای ویتنام و فلسطین علیه امپریالیسم و صیهونیزم و لزوم حرفه ای شدن مبارزات و ضرورت وجود یک سازمان منضبط با تشکیلات آهنین. مسلح شدن به ایدئولوژی مترقی مبارزان و زحمتکشان جهان (مارکسیم) بود .این مبارزان الهام پذیری را به همکاری علمی ارتقاء دادند و حتی برای فراگیری آموزشهای نظامی چریک به آن کشورها فرستادند تا ضمن آموزش نظامی تدارکات سیاسی را هم در این را فراهم سازد.( حسنی ،۱۳۸۰ ،۱۰۱-۱۰۲)
یکی دیگر از عوامل عمده گرایش به مشی مسلحانه و رواج نظریه مبارزه مسلحانه در دهه ۵۰-۴۰ ظهور قدرتمدانه چین در عرصه بین المللی و بروز اختلاف و رو در روی آن با شوروی و به طور کلی ایجاد شکاف در بلوک کمونیسم به شمار می رود اعلان تز همزیستی مسالمت آمیز شوروی در زمانی که حکام دیکتاتوری مشغول بهره کشی از ملتها با مساعدت غرب امپریالیسم بودند حکایت از تجدید نظر در آراء انقلابی رهبران کشورها داشت . همزمان داعیه رهبری چین که خود محصول یک جنگ چریکی – توده ای طولانی بود شدیدا موجب تاثیر در جریان کمونیسم ایرانی شد. در واقع اختلاف در میان کمونیست های ایرانی تابعی از شکاف در کل بلوک بود حزب توده با بروز این اختلافات در سال ۱۳۴۵ دچار انشعاب شد و تعدادی از اعضای کمیته مرکزی با حمله به سیاست اتحاد شوروی اعلام جدایی کرده و در سازمان جدید خود خواهان یک انقلاب قهر آمیز شدند(نیما کیش، ۱۳۸۵، ۲۴۷) و این تشکیلات بعدها سازمان انقلابی حزب توده نام گرفت گروه توفان دسته منشعب دیگری از این حزب بود که معتقدبود ((تنها مشی چین است که سازش ناپذیر است ( منصوری ،۱۳۶۴، ۱۳۲)نورالدین کیانوری مهمترین دلیل گرایش به جنگ چریکی را درس های انقلابات دیگران می داند(کیانوری ،۱۳۷۱، ۴۶۴)او از الگوهای انقلابهای چین ، ویتنام ، الجزایر،کوبا ، نیکاراگوا و ….به عنوان رهنمودهایی برای چریکهای ایرانی یاد می کند. کیانوری معتقد است که جوانان پرشور و انقلابی چپ و… دهه چهل ایرانی با مطالعه کتابهایی درباره انقلابها یا مبارزات مسلحانه ویتنام ، آمریکای لاتین، الجزایر… چنین کتابهایی را به برنامه عمل خود تبدیل کردند و تصور می کردند که با پیاده کردن این الگوها انقلاب در ایران پیروز خواهد شد.با توجه به براهین تاریخی (در نظر و عمل) به نظر می رسد که بطور عمومی تحولات انقلابی در دیگر نقاط جهان که در آن از شیوه های قهر آمیز بهره ای برده شده بودبرای انقلابیون سبز فایل ایرانی به مثابه الگو عمل می کرد کشورهای آمریکای لاتین و برخی نقاط اروپا و مهمتراز آن شرق آسیا مناطقی با حضور گروه های چریکی ضد دولتی و برخی واحد دولت انقلابی مبدل شده بود، که براحتی می توانست موجد نمونه مثالی برای انقلابیون مارکسیست ایرانی باشد . جریانات فوق را می توان در بحث تاثیرگذاری بر جنبش انقلابی نوین ایران به یک تحول فرهنگی در حوزه ادبیات مقاومت تشبیه کرد و یا مرتبط دانست موضوع فوق وقتی جدی تر خواهد شد که بدانیم گروه های چریکی با سازمانها و هسته های مشابه در خاورمیانه و بعضا در دیگر نقاط جهان تا چه حد ارتباط داشته اند. گروه های جدید انقلابی (چریکی) در ایران حداقل در حد فاصل سالهای ۴۲-۵۶در پیدایش ، تدوین استراتژی و تاکتیکهای عملیاتی و تبلیغاتی تا حد زیادی از افکار و مشی مائوتسه تونگ ، جیاب ، می دوان ، هوشی مینه ، رژی دبره ، چه گوارا ، کارلوس ماریگلا….. پیروی و بهره برداری کردند. این گروه ها مهمترین بهره معنوی که از جنبش های انقلابی قهرآمیز جهان بردند این بود که باید انفلاب نمود. انقلاب که شکل عمده آن مبارزه مسلحانه است. ((نشریه سازمان انقلابی حزب توده ، ۱۰ ، ۵)
در اواخر سال ۱۳۴۲ چند تن از رهبران و فعالان نهضت آزادی در آمریکا و اروپا، به مطالعه در زمینه انقلاب های الجزایر و کوبا پرداختند دکتر علی شریعتی ، در اروپا با فانون عضو جبهه آزادیبخش الجزایر و نویسنده نشریه المجاهد دوستی و ارتباط برقرار کرده بود و با آن همکاری می کرد شریعتی که از رهبران نهضت آزادی ایران بود، با دکتر ابراهیم یزدی ، دکتر مصطفی چمران ، صادق قطب زاده و پرویز امین ، که آنها نیز از فعالان نهضت آزادی در آمریکا بودند ارتباط داشت در تابستان ۱۳۴۳ با کوشش دکتر شریعتی و موافقت دولت مصر ، دکتر چمران ، دکتر یزدی ، پرویزامین و…. به مصر رفتند تا ضمن فراگیری آموزشهای نظامی ، ترتیب آموزش چریکی برای جوانانی که از سوی نهضت آزادی به طور مخفیانه از ایران اعزام می شدندرا فراهم کنند. گروه چمران تا پائیز ۱۳۴۵ در مصر بودند ، سپس به لبنان رفتند و در آنجا پایگاه تعلیماتی فراهم ساختند.(نجاتی،۱۳۸۴، ۳۷۷-۳۷۸)
۳-۷- انقلاب کوبا
مهمترین انقلابی که تاثیر شگرفی در مشی و رویه چریکهای ایرانی داشت انقلاب کوبا و چریکی به نام ارنستو چه گوارا بود دکتر ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ ،درگذشت ۱۹ اکتبر۱۹۶۷ ) که معمولا به عنوان چه گوارا یا ال چه شناخته می شود ، یک انقلابی مارکسیست متولد آرژانتین بود گوارا یکی از اعضاء جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود . این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به دست آورد . گوارا چندین پست مهم را در دولت جدید کوبا بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها ، کوبا را ترک کرد (صدور انقلاب) وی ابتدا در ۱۹۶۶ به جمهوری دمکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد . در اوایل اکتبر گوارا در بولیوی طی عملیات که توسط سازمان سیا طرح ریزی شده بود دستگیر شد . برخی باور دارند که سیا ترجیح می داد چه گوارا را برای بازجوی زنده در دست داشته باشد ، اما به هر صورت او به وسیله ارتش بولیوی در نزدیکی واله گرانده در سانتا کروز دلاسیه کشته شد . تفصیل مرگ او هنوز مبهم است ولی خیلی ها باور دارند که دولت بولیوی از قصد گوارا را کشت تا از اجرای یک محکمه عمومی برای او جلوگیری کند . پس از مرگ او به عنوان یک تئوریسین ، متخصص در فنون جنگی ، و جنگ آوری بی همتا به قهرمان جنبش انقلابی سوسیالیست های جهان سوم تبدیل شد. و همچنین تصویری محبوب برای انقلاب و جناح چپ در فرهنگ غربی است. .( نصرالهی ،۱۳۸۵، ۸۱)
در خصوص انقلاب کوبا باید گفت : اولین حمله ای که کاسترو به همراه یارانش علیه حکومت دیکتاتوری باتیستا انجام داد در صبح ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۳ بود . تعداد این افراد تقریبا ۱۷۰ نفر که بیشتر شان جوان ۲۲ تا ۲۴ ساله که دو نفر شان دختر بودند به قطعه مونکادا ،که اولین سالخوی نظامی مهم کشور بود و در حدود یک هزار سرباز داشت حمله کردن . کاسترو در نظر داشت افراد ساخلو را غافلگیر و خلع سلاح کند و سپس رادیو را بگیرند و از طریق رادیو از مردم بخواهد علیه دیکتاتوری باتیستا قیام کنند . ولی بر اثر اشتباه در نقشه و حوادث نامطلوب این حمله از جهت نظامی شکست خورد . کاسترو و رائول و عده ای دیگر فرار کردند. بعد از این فرار باتیستا در سانتیاگو کوبا حمام خون به راه انداخت او تمام نقاط را زیر و رو کرد و بی گناه و با گناه را دستگیر کرد . آنها به زن و بچه و مرد و پیر و جوان شلیک کردند و حکومت نظامی برقرار ساختند در این حال اسقف سانتیاگو دخالت کرد و از فرمانده ارتش قول گرفت در صورتی که فراریان خود را تسلیم کنند فقط زندانی و محاکمه شوند و شکنجه یا مقتول نگردند. با پا درمیانی اسقف شورشیان خود را تحویل پلیس دادندو محاکمه و سپس روانه زندان شدند کاسترو پس از آزادی از زندان به تجهیز ادوات نظامی و هماهنگی افراد انقلابی پرداخت تا اینکه توسط افراد جنبش ۲۶ ژوئیه ، تشکیلات انقلابی کوبا در سال ۱۹۵۹ حکومت ژنرال باتیستا را برانداخت . چگونگی پیروزی جنبش ژوئیه اینگونه بود که در ۲ دسامبر ۱۹۵۶ ، این گروه پس از سفری طولانی با قایقی کوچک بنام گرانما به قصد برپایی رهبری انقلاب برای سرنگونی رژیم باتیستا ، پا به خاک کوبا گذاشتند. ورود آنها به کوبا در روز روشن صورت گرفته بود و به همین دلیل توسط نیروهای هوایی کوبا شناسایی شدند علاوه بر این افراد گروه به دو قسمت تقسیم شده و دو روز در سرگردانی و گمشدگی به سر می بردند . این باعث شد که بیشتر آذوقه و تدارکتشان در همان جایی که وارد خاک کوبا شده بودند باقی بماند به هر حال دوازده مرد که هریک ، یک تفنگ و فقط دو فشنگ داشتند و در اطراف قله کوه پنهان شده بودند در یک سو یک ارتش مجهز زمینی و هوایی و دریایی ۳۰۰۰۰نفری با مدرن ترین سلاحها ، از جمله مسلسل و توپ و تانک و هواپیما و میلیونها دلار پول صف بندی کرده بود تا بجنگند و جنگیدند . به هنگام درگیری نبرد کاسترو و باتیستا ، هرکس که می خواست و مایل بود کارش را رها می کرد و تفنگی پیدا می کرد و در کوهستان به کاسترو می پیوست . بدین ترتیب به شمار مردان انقلابی هر روز افزوده می شد تا اینکه سرانجام جنگ ، انقلاب کوبا بود . این جنگ دو سال بعد ، پس از اینکه باتیستا در روزسال نو کوبا را ترک کرد در ژانویه ۱۹۵۹پایان یافت . افراد جنبش ۲۶ ژوئیه هنگام راهپیمایی به درون هاوانا با استقبال شدید مردم مواجه شدند. همانطور که گفته شد انقلاب کوبا و جنگ چریکی جنبش ۲۶ ژوئیه یکی از الگوهای مشی چریکهای ایرانی بود. نخستین مکتوبات مربوط به جنگ چریکی مارکسیستی ، متعلق است به افراد طرف دار چین در کنفدراسیون ، یعنی جمعی که از حزب توده انشعاب کردند و به سازمان انقلابی حزب توده معروف شدند . این جمع با تبعیت محض و کلیشه ای از مائوئیسم ، تلاش داشتند وضعیت چین را با ایران انطباق دهند و چرایی شروع جنگ مسلحانه از روستا را چنین توجیه کنند : از آنجا که نیروهای ضد انقلابی به طور عمده در شهرها متمرکز ند باید کار انقلابی قهر آمیز را از روستا آغاز کرد.اصلی ترین مباحث تئوری در تائید جنگ چریکی در ایران ، نوشته های بیژن جزنی و علی اکبر صفایی فراهانی و مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان است به جز برخی از نوشته های جزنی مطالب دیگران غالبا رونوشت و یا شرح و توضیح متون کلاسیک تئوریسینهای جنگ چریکی آمریکای لاتین است .(همان منبع،۸۰-۸۲)
ذ) روشنفکران و بحران هویت و القای رادیکالیسم به جامعه
در فرایند توسعه سیاسی ، بحران هویت وقتی رخ می دهد که یک جامعه دریابد که آن چه را تاکنون به طور دربست و بی چون و چرا به عنوان تعاریف فیزیکی و روانشناسانه (خود جمعی اش ) پذیرفته است ، تحت شرایط جدید دیگر قابل پذیرش نیست . برای اینکه نظام سیاسی بر اساس تغییر در قلمرو ، شدت ، اشکال ساختاری یا رویه ای خود به سطحی از عملکرد دست یابد ، ضروری است که مشارکت کنندگان در نظام از نو تعریف کنند ، که هستند و چگونه با کلیه دیگر نظامهای سیاسی یا اجتماعی تفاوت دارند . از لحاظ تاریخی ، ممکن است ملت ها و جوامع تجربیات ناخوشایندی را در جریان جنگ ها یا فجایع ملی ، به خاطر داشته باشند ، اما لزوما چنین رویداد های تکان دهنده ای بحران هویت را موجب نمی گردداز طرف دیگر ، نیروهای تدریجی و غیر مهیجی مانند گسترش ارتباطات جهانی ، می توانند بنیان هویت یک جامعه سابقا منزوی را با آگاه سازی مردم آن جامعه از یک دنیای کاملا نوین از اقدام سیاسی متزلزل سازند.( فیض امام زاده ،۱۳۸۳، ۸۱-۸۳) غربگرایی فرهنگی روز افزون حکومت پهلوی مورد تنفر طبقات عامه مردم بود . عادات و اخلاق غربگرایی از لوازم سلطه سیاسی – اقتصادی غرب پنداشته می شد و افکار و ایده های ضد غربگرایی و ضد رژیم نیز پیش از بیش به بینش توده های مردم تمسک می جست . در دهه ۱۳۴۰ به بعد اندیشمدان ایرانی بحث دفاع در مقابل غربگرایی و بازگشت به هویت فرهنگی ایرانی را آغاز کردند . بدین منظور آنان ((غرب زدگی )) را محکوم کردن این عکس العمل ، در چارچوب تلاشهای ضد امپریالیستی مصدق ، و نیز غربگرایی سریع سالهای پس از کودتای ۱۳۳۲ قابل درک بود.در سالهای ۱۹۶۰ (۱۳۴۰ به بعد ) جلال آل احمد رهبری فکری نسل جدیدی از اندیشمندان ایرانی را به دوش داشت وی که در سال ۱۹۲۳ (۱۳۰۲ ) در یک خانواده روحانی در دره طالقان در نزدیکی قزوین به دنیا آمده بود شاهد هلاک پدر خویش پس از اقدامات ضد آخوندی رضا شاه بود . پدر وی نپذیرفت که دولت بر فعالیت های او به عنوان یک سر دفتر اعمال نفوذ و کنترل کند ، زیرا این سمت قبلا مختص به علما بود آل احمد ، برای تامین مخارج تحصیلات خود مجبور شد از خانواده خویش جدا شده و به کاری اشتغال ورزد. وی در سن بیست سالگی کمونیست شد . در آن سالها، ایران اشغال شده آبستن بحرانهای اجتماعی عظیمی بود نفوذ احمد کسروی نیز روی وی بسیار قوی بودپس از حوادث آذربایجان ،آل احمد برای مقابله با استالینیسم از حزب توده استعفاء داد و درحالی که به تدریس ، ترجمه و نوشتن داستانهایی به موضوعات اجتماعی ادامه می دادبه حرکتهای ناسیونالیستی و سوسیالیستی آن زمان ملحق شد علاوه بر این وی یک مقاله نویس ، مردم شناس و منتقد بود هنگامی که علما رهبری نیروهای مخالف رژیم را در دست گرفتند او نیز مجددا به اسلام علاقه پیدا کرد و در سال ۱۳۴۳ به سفر حج رفت . آل احمد تا هنگام مرگ در سپتامبر ۱۹۶۹ (شهریور ۱۳۴۸) از اسلام در مقابل سیاست غرب گرایی رژیم دفاع می کرد، اگرچه بازگشت او به اسلام بیشتر از آنکه جنبه مذهبی داشته باشد سیاسی بود. وی ریشه های فرهنگ و پیوندهای مردم ایران را در اسلام یافته بود ، احساسی که به صورت جدیدی در آثار علی شریعتی نیز به چشم می خورد پس مرگ وی ، شریعتی در واقع این سیر رادیکالیسم را برعهده گرفت.(گواهی، ۱۳۸۵، ۳۴۹-۳۵۰)
علی شریعتی اگرچه سالهای پربار زندیگش در حسینه ارشاد چندان نپایید تاثیر آن بسیار شدید بود خطابه های پرهیجان وی که به صورت نوار و یا مکتوب در دسترس همگان قرار می گرفت ، عده بی شماری از قشر جوان تحصیلکرده را به خود جذب کرد. سخرانی های او موضوعات مختلفی از تاریخ اسلام گرفته تا نقد شدید مارکسیسم و توجیه مخالفت با استبداد را مورد پوشش قرارمی داد.شریعتی نیز همانند بازرگان ، نگران افول شیعه در ایران بود او این تنزل را ناشی از ورود ایده های عرفی از قبیل مارکسیم و لیبرالیسم و نیز ناکامی علما در نشر تعالیم حقیقی تشیع می دانست . از نظر او مبارزه با شاه از مخالفت با ایدئولوژیهای بیگانه غربی جدا نبود. به عقیده شریعتی ، تشیع راستین یا به قول او تشیع علوی ، در بدو شروع خود ایدئولوژی رها سازی محرومان ؛افتادگان؛و مظلومان بوداما با تبدیل آن به آیین دولتی در ۱۵۰۱ ، مذهب تشیع علوی به تشیع صفوی که یک ایدئولوژی محافظه کار برای مشروعیت بخشیدن به استبداد سلطنتی و فلج کردن اجتماع بود تغییر یافت. شریعتی می نویسد که بارزترین مشخصه های این ایدئولوژی اهتمام مومنین به جزیی ترین امور مذهبی و تحمل سختی ها و مصائب به امید بازگشت و ظهور امام دوازدهم است . او به صورت پنهان وآشکارا علما را به عنوان مدافعان تشیع صفوی مورد حمله قرارمی داد و به همین دلیل است که وی در میان علما از محبوبیتی برخوردار نبود و بسیاری از آنان تفسیر او را از اسلام گمراه کننده می دانستند شریعتی مصم به بازشناسی و معرفی تشیع راستین در راه انجام این مسئولیت خطیر به منظور دوری از آزار در باب سانسور، ناچار به استفاده گسترده از تمثیل و تشبیه بود. از نظر او تشیع علوی آئین امام حسین (ع) پیشوای سوم شعیان است که در ۶۸۰ پس از میلاد، خلیفه اموی را بی دین و خود را امام برحق خواند به رغم بعید به نظر رسیدن پیروزی او امام حسین و هفتادو یک تن از یاران و بستگانش در مکانی به نام کربلا واقع در عراق کنونی ، رودر روی سپاه انبوه خلیفه اموی قرار گرفتند . حسین و اغلب یارانش قتل عام شدند از آن زمان به بعد ، حسین به عنوان سرمشق و الگوی شهادت و شهدا نیز جزء جدا نشدنی عقیده تشیع قرار گرفته است . شریعتی امیدوار بود که بتواند روح امام حسین را در میان جوانان ایران زمین زنده کند، وی اصرار داشت که تشیع ، مذهب اعتراض ، مخالفت مستمر با استبداد و آئین عمل است و هدف آن نیز برپایی شهر خدا برروی زمین و ایجاد جامعه توحیدی فارغ از هرگونه استضاف و استثمار است. بر خلاف مارکس که وظیفه ساختن ((ناکجا آباد)) خود را به طبقه کارگر وامی نهاد شریعتی رسالت برپایی جامعه توحیدی را متوجه روشنفکران شیعه می دانست شریعتی توانست با استادی تمام ، بسیاری از مفاهیم شیعه از جمله انتظار (امید به بازگشت امام غایب ) را سیاسی کند . انتظار برای شریعتی معنای جدید داشت و به مفهوم ، ایمان به وعده خداوند به مسلمین مبنی بر تحقق نهایی آمال و آرزوهای توده های محروم و به پیدایش نهایی توام با پیروزی جامعه بی طبقه و عاری از استبداد ، بی عدالتی و فریب و نیرنگ است!انتظار همین نه گفتن به شرایط موجود. شریعتی با آگاهی از اینکه نه گفتن به یک رژیم مسلح می توانست به مرگ بینجامد مباحث بسیار هیجان انگیزی را مطرح کرد که بر اساس آن ، آنهایی که واقعا در راه دفاع از تشیع کشته می شوند تا ابد زنده خواهند بود : در فرهنگ ما شهادت ، مرگ از روی انتخاب است ، انتخاب از سوی مجاهدین با آگاهی، منطق و هوشیاری کامل آل احمد، بازرگان و شریعتی ، صاحبان قلم بودند و دیگران اهل شمشیر.(میلانی، ۱۳۸۱، ۱۵۸-۱۶۰)
در پایان به این نتیجه نهایی می رسیم که نهادین شدن استبداد در یک جامعه تنها به سبب یک مولفه نیست یعنی فقط وفقط یک سلطان یا دولت یا حکومت یا کاتوزیان،نمی تواندعامل استبداد باشند. بلکه با بررسی سیر حوادث تاریخ معاصر ایران این مسئله منتج می شود که زمانی بذر علف هرز در زمینی رشد می کند که شرایط و عوامل مهیا باشد در غیر اینصورت آن بذر هم رشد نخواهد کرد یا به عبارتی هر حکومتی برآمده از خود آن جامعه است ومی تواند مصداق این آیه کریمه قران باشد که می فرماید:ان الله لایغیرما بقوم حتی یغیروا مابانفسهم(خدا آنچه را در قومی هست دگرگون نمی سازد تا آنگاه که آنان آنچه را در روانشان هست دگرگون سازند.)(سوره رعد آیه ۱۱)،وقتی حوادث تاریخی دهه ۴۰و۵۰را مورد بررسی قرار می دهیم می بینیم که در مقابله با استبداد هیچ گاه در جامعه ایران فعالیت اساسی و بنیادین صورت نگرفته است چراکه در مقابل بروز دیکتاتوری در دهه ۴۰-۵۰ ، یک حزب به معنای واقعی دموکرات وجود ندارد و وقتی که شکل گیری این احزاب یا جبهه ای را بررسی می کنیم هیچ گاه اعضاء این احزاب با یکدیگر تعامل ندارند و همه افراد حزب داعیه کیاست و ریاست دارند و بی ربط نیست این تحلیل کنسول بریتانیا در ایران که گفته ((دو ایرانی هرگز نمی توانند همکاری کنند ، حتی اگر این همکاری برای گرفتن پول از شخص سوم باشد. )) یا خاطرات شفق رضازاده که نوشته ((در مجالس ما به خصوص در مجلس چهارده و پانزده که من به چشم خود مشاهده می کردم ، مثل این دیده می شدکه یعنی تصورمی کردند عضو مقننه بودن یعنی با مجریه مخالفت کردن ، وکیل یعنی دشمن وزیر، مجلس یعنی محل حمله وتوهین به دولت…
واقعاصحیح گفته اند که ایران کشور منفردین است،درین کشور هر فرد برای خودش سلطانی است و … علت ظهور صدها حزب نارس کوچک و به وجود نیامدن یکی دو حزب حسابی ملی همین روح تفرد و تشخیص بی لزوم است.)) (رضازاده، ۱۳۴۴، ۳-۴
واین بس اشتباه است که بگوییم در این استبداد مردم هیچ نقشی ندارند وقتی قداره بندی ظهورمی کند در کف جامعه عده ای برای رهایی لحظه ای خود از او شروع به عقب نشینی و کرنش می کنند. در جامعه ای که کوچکترین واحد آن یعنی خانواده را مورد کنکاش قراردهیم همیشه مرد سالارو پسر خلیفه خانواده است و فقط جنس مرد ، البته در این استبداد مردانه جنس زن نیز عامل مکمل است و در این مرد سالاری زن نقش حامی را دارد. اما یک پرسش دیگر مطرح است و آن هم زمانیست که خواستیم با استبداد مبارزه کنیم فقط آخرین راه را انتخاب می کنیم و آن هم سلاح است وآیااین همان ادامه استبداد نیست که فردی با سلاح احساس قدرت می کند ؟وقتی که استبدادی را برچیدیم با همان سلاح عاملان استبداد سابق را با محاکمه چند دقیقه ای از صحنه تاریخ محو می کنیم وبه خود می بالیم که ما مسلمانیم و ایرانی ! واسطوره ای بنام کوروش داریم که وقتی در اوج قدرت بود و سرزمینی را فتح می کرد نه پادشاه آن سرزمین را خلع می کرد ونه با دین آنان کاری داشت …و با رفتاری منطقی وکیاست مثال زدنی وتسامح حکم می راند…..
فصل چهارم
سازمان چریک های فدایی(چپ)
۴-۱- سازمانهای چریکی
دهه چهل ، دهه پدید آمدن گروه های مبارزه با مشی مسلحانه چریکی در میان نیروهای مذهبی و مارکسیست بود و به طور کلی چریکها را با توجه به سوابق سیاسی ، ترکیب سازمانی و تاریخ شروع فعالیت آنان ، می توان به پنچ گروه تقسیم کرد.

  • سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (که به فدائیان مارکسیست شهرت داشتند)
  • سازمان مجاهدین خلق ایران (مجاهدین اسلامی)
  • سازمان مجاهدین مارکسیست (منشعب از مجاهدین خلق پس از انقلاب عنوان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر را برای خود برگزیدند.)
  • گروه های کوچک اسلامی همانند امت واحده ،منصورون ، گروه صف،گروه فلاح ،گروه موحدین،گروه بدر،گروه ابوذر نهاوند،گروه شعیان راستین همدان،گروه الله اکبر اصفهان،گروه الفجر(درزندان قصر)،گروه مهدویون،فدائیان اسلام
  • گروه های کوچک مارکسیست همانند سازمان آزادبیخش خلقهای ایران،گروه لرستان ،سازمان آرمان خلق،توفان،سازمان انقلابی حزب توده،حزب دموکرات کردستان ، اتحادیه کمونیست ها ، گروه فلسطین،گروه ستاره سرخ.(نجاتی ، ۱۳۸۴، ۳۷۶)

سایر گروه های که اعتقاد به مش مسلحانه داشته ولی در برهه ای از زمان فعالیت چریکی داشته ودر برهه دیگر یا فعالیتی نداشته یا بلافاصله توسط رژیم حاکم شناسایی و امحاء گردیده همانند:هئیت موتلفه اسلامی،حزب ملل اسلامی،حزب ا… جبهه آزادی بخش مردم ایران (جاما)جنبش چریکی بهمن قشقایی (عشایر جنوب) و گروه پرویز نیک خواه (امجدی ،۱۳۸۳، ۴۸)
۴-۲- نقطه آغاز مبارزه مسلحانه در ایران:
پیدایش گروه های چریکی و مبارزه مسلحانه آنها با رژیم کودتا ،علل و انگیزه های گوناگونی داشت ،کودتا ۲۸مرداد ۱۳۳۲، متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون ، شکست جبهه ملی دوم پس از همه پرسی سال ۱۳۴۱ و از بین رفتن امکانات قانونی و سر خوردگی از فعالیت های علنی و عمومی و سرکوب خشونت بار ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نشان داد که مبارزه با رژیم شاه با شیوه های پیشین و از راه قانونی ، ناممکن است .(نجاتی،۱۳۸۴، ۳۷۳).در اواخر سال ۱۳۴۳ افراد و گروه های مخالف رژیم ،با نقطه نظرهای مختلف و حتی بدون شناسایی یکدیگر ، به یک نتیجه واحد رسیده بودند: مبارزه مسلحانه(همان منبع، ۳۷۴)
۴-۳- ترور منصور

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...