دانلود پایان نامه های آماده | ۲-۴-۷- شیوه های اثرگذاری باورهای خودکارآمدی – 2 |
هاکت و بتز (۱۹۸۱) اولین کسانی بودند که نظریه شناختی اجتماعی بندورا را که بر نقش خودکارآمدی در انتخاب شغلی تأکید دارد به کار گرفتند. آن ها بر نظریه خودکارآمدی برای تبیین انتخابهای شغلی زنان متمرکز شدند و پیشنهاد کردند که کارآمدی پایین ، محدودیت طیف انتخاب های شغلی زنان را تبیین می کند (سوانسون ترجمه موسوی ، ۱۳۸۱).
لنت و همکاران (۱۹۹۴) همچنین طرح میکنند که متغیر تفاوتهای فردی و جمعیت شناختی (همچون جنس، نژاد، قومیت و شرایط اقتصادی اجتماعی ) با پیشینه و متغیرهای بافتی تعامل دارند و بر تجارب یاد گرفته شده که در باورهای خودکارآمدی نقش دارد تاثیر می گذارد. در عوض این انتظارات کارآمدی با پیامد مورد انتظار که افراد در مورد نتایج رفتارشان دارند مرتبط هستند (سوانسون ترجمه موسوی ، ۱۳۸۱).
تفاوتهای جنسیت در کارایی شخصی نقش مهمی را در انتخاب شغلی ما ایفا می کند. پژوهش نشان داده است که مردان هم برای مشاغل به اصطلاح مردانه و هم زنانه، کارایی شخصی زیادی را در خود میبینند. در مقابل زنان برای مشاغل به اصطلاح زنانه خود کارآمدی بالا، اما برای مشاغل به اصطلاح مردانه خود کارآمدی پایینی در خود میبینند (شولتز و شولتز ، ۱۹۹۰ترجمه سید محمدی ، ۱۳۸۹).
۲-۴-۷- شیوه های اثرگذاری باورهای خودکارآمدی
خودکارآمدی آثارش را از طریق چهار فرایند اصلی اعمال می کند که عبارتند از فرآیندهای شناختی، انگیزشی، عاطفی و انتخابی. باورهای کارآمدی شخصی بر الگوهای فکری که ممکن است خود کمک کننده یا خود محدود کننده باشند اثر میگذارند. یکی از راههای تأثیرات شناختی تنظیم رفتار به وسیله اهداف از پیش انتخاب شده و آگاهانه میباشد . این تعیین هدف شخصی تحت نفوذ خود ارزیابی فردی قرار دارد . نیرومندی کارآمدی ، به افزایش سطح اهدافی که مردم برای خود برمیگزینند و تحکیم تعهداتشان به آن اهداف منجر می شود. هم چنین برای غلبه بر پیچیدگیهای فرایند پردازش شناختی اطلاع چند بعدی که حاوی ابهامات و تردیدها میباشند و برای فرایند حل مسئله، افراد باید از حس خودکارآمدی بالا برخوردار باشند تا در موقعیتهای تصمیم گیری پیچیده و تفکر تحلیلی اختصاص دهند ( بندورا ،۱۹۹۳ به نقل از لیاو[۵۶]،۲۰۰۹ ).
خودکارآمدی افرد سطح انگیزش آن ها را از طریق کنترل میزان کوشش و مدت زمان پافشاری در مقابل موانع تعیین می کند. به هنگام مقابله با دشواریها، افرادی که به تواناییهای خود شک دارند، کوششهای خود را کاهش می دهند و به سرعت به راه حلهای پایین روی می آورند بر عکس افراد دارای خودباوری قوی در مورد تواناییهای خویش، برای غلبه بر چالش، کوشش بیشتری را اعمال میکنند. هرچه خودکارآمدی فردی بالاتر باشد، سریع تر از تردیدهای به خود ناشی از شکستها بهبود مییابد و میزان کوشش خود را افزایش میدهد . باورهای افراد در مورد تواناییهایشان بر میزان فشار روانی و افسردگی که در موفقیتهای تهدیدزا یا استرس زا تجربه میکنند اثر می گذارد؛ افرادی که معتقدند می توانند تهدیدها یا فشارهای بالقوه را کنترل کنند، شناختهای آشفتهساز را به خود راه نمیدهند و به وسیله آن ها آشفته نمیشوند. در مقابل، فقدان باورهای خودکارآمدی برای کنترل تهدیدهای بالقوه، به تجربه فشار و برانگیختگی اضطرابی منجر می شود (بندورا، ۱۹۹۳؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۸۳).
افراد برای اینکه از روی عملکرد خود درباره کارآمدی خویش قضاوت کنند، تحت تأثیرعوامل مختلفی قرار می گیرند. سختی کار، میزان تلاش، شرایط مطلوب و نامطلوب، میزان کمک بیرونی که دریافت کردهاند، حالات عاطفی و بدنی آنان در حین انجام کار و چگونگی شکست و موفقیت آنان از جمله این عوامل است و همچنین نگرش مثبت یا منفی فرد به خود و نحوه فراخوانی موفقیتها و شکستهای گرفته، قضاوت درباره کارآمدی شخصی را تحت تأثیر قرار می دهند ، به طور کلی اسناد علی درباره توانایی، تلاش، سختی کار، تأثیر کم و غیرمستقلی بر انگیزش دارد . کارآمدی شخصی در تأثیر اسناد علی روی انگیزش عملکرد مداخله می کند ( حمیدی پور ، ۱۳۷۷ ).
افراد می توانند از طریق انتخاب و ساخت محیط زندگی خود تا حدی بر جریان زندگی خود اثر بگذارند، آن ها تمایل دارند تا از فعالیت در موقعیتهایی که باور دارند بیش از حد توانایی آن ها است، اجتناب کنند و فعالیتهای چالش انگیز در محیطهای اجتماعی را انتخاب کنند که اعتقاد دارند می توانند از عهده آن ها برآیند، به خصوص اینکه انتخاب یک موقعیت یا فعالیت می تواند تا مدتها پس از زمان انتخاب بر جریان زندگی فرد اثرگذار باشد (بندورا، ۱۹۹۳؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۸۳).
۲-۵- معنا در زندگی
در دهههای اخیر، روانشناسان مثبتگرا بیشتر بر توانمندیها، شایستگیها و داشته های انسان تأکید کرده و بر این باورند که هدف روانشناسی باید بهبود و ارتقای سطح زندگی انسان و شکوفا کردن استعدادها و توانمندیهای به ودیعه نهاده شده در درون انسان باشد. بر این اساس، روانشناسان مثبتگرا به جنبههای مثبت روانی انسان، نظیر مثبتاندیشی، خوشبینی، شادکامی، خلاقیت، هوش هیجانی، خردمندی، خودآگاهی و مانند آن پرداخته و سعی دارند تا با روشها و نگاه علمی، حضور مؤلفههای مثبت را در ابعاد گوناگون زندگی انسان پر رنگتر و چشمگیرتر جلوه دهند. در رواندرمانی نیز از رویکردهای مثبتدرمانی، امیددرمانی و معنادرمانی بهره گرفته و سعی میکنند توجه انسان را به جنبههای مثبت وجودی و روانیاش معطوف سازند (حسنی، احمدی، میردریکوندی، ۱۳۹۰).
روان درمانی وجودی، رویکردی فلسفی است که با انسان و دنیای او سر و کار دارد . این رویکرد نوعی نگرش نسبت به تعدادی از مفاهیم است مانند زندگی و مرگ، امید و نا امیدی، رابطه و انزوا، بودن و نبودن، گزینش آزادانه، آگاهی و مسوول شدن نسبت به خود و دیگران، تعالی خویشتن و جستجوی معنا در دورهای از زندگی که با مرگ نزدیک روبروست (بریت بارت و همکاران، ۲۰۰۴). از این رو میتوان به بهترین وضع، از آن برای پیشبرد اهداف مداخله استفاده کرد. هدف اصلی این رویکرد شناسایی سازههای است که موجبات معناداری زندگی را برای آدمی فراهم میآوردند. به همین لحاظ سازه هایی نظیر شادی، امید، خوش بینی و نظایر آن در کانون توجه این رویکرد قرار گرفت یعنی وجوهی از انسان که به زندگیاش معنا میبخشد (نصیری و جوکار،۱۳۸۷).
“
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-18] [ 10:09:00 ق.ظ ]
|