۵-۳-۲ جمع ­بندی نظریه­ های مرتبط با گرایش­های سیاسی

در ذیل به جمع ­بندی مبانی نظری مطروح و ارتباط آن­ها با پژوهش حاضر می­پردازیم. همان­طور که گفته شد بر اساس نظریه­ های تضاد، جامعه، سازمانی منسجم و عادلانه برای تمامی اقشار و طبقات جامعه تلقی نمی­ شود. طبقات عاملی مهم در ایجاد نابرابری­های اجتماعی (بی­ عدالتی) به­شمار می ­آید و انقلاب به عنوان تنها راه حل برای مقابله با آن در نظر گرفته شده است. در این دیدگاه گرایش­های سیاسی در جامعه به دو دسته محافظه ­کارانه و رادیکال تقسیم شده است. محافظه­کاران، که خواستار حفظ نظم موجود هستند و رادیکال­ها که خواهان تغییر شرایط هستند. به طور کلی آن­چه اهمیت نظریات تضاد را در رابطه با گرایش­های سیاسی در پژوهش حاضر دوچندان می­ کند؛ توجه ویژه آن بر تضاد و اختلاف طبقاتی (بی­ عدالتی طبقاتی) است. همان­طور که امیراحمدی نیز به بررسی تحولات جامعه ایران در چارچوب منافع طبقاتی پرداخته است؛ ما نیز در این پژوهش نقش طبقات و نابرابری‌های (بی­ عدالتی) طبقاتی را در رابطه با شکل­ گیری گرایش­های سیاسی متفاوت مورد بررسی قرار خواهیم داد. توضیح بیشتر در این زمینه را به بخش چارچوب نظری موکول می­کنیم.

در مقابل این دیدگاه (نظریه تضاد)، نظریه­ های کارکردگرا قرار دارد که وجود نابرابری در جامعه را امری ضروری می­پندارد و تنها در ذیل بحث فرهنگ سیاسی به بیان گرایش­های سیاسی متفاوت می‌پردازد. در واقع در پژوهش حاضر می­­توان از نظریات فرهنگ سیاسی به منظور دستیابی به تعریفی جامع از گرایش­های سیاسی افراد بهره برد. علاوه بر این سایر عوامل نظیر وضعیت تأهل، طبقه اجتماعی، وضعیت شغلی، تحصیلات و سن نیز که بر طبق نظر اینگلهارت عواملی تأثیرگذار در گرایش­های سیاسی افراد بوده ­اند؛ مورد توجه قرار خواهند گرفت. به عبارتی اینگلهارت نیز تفاوت­ها و نابرابری­ها را عاملی تأثیرگذار در گرایش­های سیاسی افراد دانسته است.

یکی دیگر از نظریات مورد بررسی در این پژوهش، نظریه کنش متقابل نمادین است. در این نظریه نقش ارزش­ها و هنجارهای اجتماعی و یادگیری اجتماعی در شکل­ گیری گرایش­های سیاسی افراد مورد توجه قرار ‌می‌گیرد. با بهره­ گیری از نظریات مکتب کنش متقابل نمادین تأثیر گروه مرجع بر گرایش­های سیاسی افراد در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. علاوه بر این به تأثیر و نقش احساسات و ذهنیات افراد در شکل­ گیری گرایش­های سیاسی نیز پی می­بریم چراکه به گفته­ی هربرت مید گرایشات افراد نه تنها بواسطه­ی یادگیری اجتماعی و الگوبرداری از گروه ­های مرجع شکل ‌می‌گیرد بلکه برداشت ذهنی واحساس خودِ فرداز شرایط نیز بر شکل­ گیری گرایش­های سیاسی‌اش نقشی تعیین­کننده­ دارد. از این­رو ما نیز احساس عدالت را به عنوان متغیری مستقل بر گرایش­های سیاسی افراد مورد بررسی قرار خواهیم داد.

نظریه روانشناختی نیز آخرین نظریه­­ای است که در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در این نظریات سرکوب غرایز، توقعات فزاینده، انتخاب عقلانی (عقلانیت) و محرومیت نسبی به عنوان عواملی تأثیرگذار بر گرایش­های سیاسی به حساب می­آیند. بر اساس این نظریات هرچه محرومیت نسبی (احساس بی­ عدالتی) افزایش یابد، گرایش سیاسی انقلابی (رادیکال) نیز افزایش خواهد یافت. در بخش چارچوب نظری پژوهش، نظریات محرومیت نسبی گر با تفصیل بیشتر ارائه خواهند شد.

۴-۲ دیدگاه­ های مربوط به عدالت

ادبیات در زمینه عدالت بسیار گسترده است. در فلسفه، دین، اخلاق، اقتصاد و زیر شاخه­ های آن نظیر توزیع منابع اقتصادی، گزینش اجتماعی، فلسفه اقتصادی و به طور کلی در علوم اجتماعی توجه فزاینده­ای بر نظریات عدالت شده است. فیسک[۲۲] و همکارانش برای تعریف عدالت به سه جنبه متفاوت از عدالت (توزیعی[۲۳]، رویه ­ای[۲۴] و بین ­المللی[۲۵]) اشاره ‌می‌کنند. از نظر آنان یک نظریه از عدالت نیازی ندارد به هر سه جنبه آن اشاره کند، بلکه باید حداقل به یک جنبه از آن­ها اشاره کند. بر این اساس همان­طور که رالز و توین بی[۲۶] اشاره ‌می‌کنند عدالت (اجتماعی) دارای نظام­های اجتماعی یا شاید یک گزاره اجتماعی است (Fiske & Gilbert, 2010: 1122). سؤال این است که اصول منصفانه برای توزیع منافع کدام است و چرا؟ آیا انصاف، برابری، نیاز یا اصولی این چنینی است و یا مجموعه ­ای منطقی از حقوق، آزادی­ها و استحقاق­ها؟ این سوالات توسط افرادی چون افلاطون، هیوم، کانت، هگل، مارکس، رالز و اندیشمندان اسلامی پاسخ داده ‌شده‌اند (Fiske & Gilbert, 2010: 1123). در جدول زیر به اختصار به برخی از آرای اندیشمندان در رابطه با عدالت اشاره شده است:

جدول (۱-۲): نظریات بعضی از اندیشمندان راجع به عدالت

نظریه­پرداز

تلقی از عدالت

موضع­گیری نسبت به عدالت

تعریف عدالت

افلاطون

عدالت به مثابه برابری

افلاطون عدالت را استعدادی طبیعی می­داند

عدالت چیزی است که برای حکومت سودمند باشد. از آن­جا که در هر نظام سیاسی، قدرت در دست حکومت است. عدالت نیز چیزی نیست مگر این­که برای قوی سودمند باشد. از نظر افلاطون تحقق عدالت وابسته به آن است که هر فرد به کاری مشغول باشد که برای آن ساخته شده است و استعداد طبیعی آن را دارد.

ارسطو

عدالت به مثابه برابری و استحقاق

ارسطو بخشی از عدالت را طبیعی و بخش دیگر را قانونی می­داند

ارسطو دو تلقی از عدالت دارد؛ عدالت به معنای اعم در مقابل عدالت به معنای اخص. عدالت در معنای اعم؛ انطباق همه اعمال با قانون است. وی عدالت به معنای اخص را به دو گونه توزیعی و تصحیحی تقسیم می­ کند. از نظر ارسطو عدالت آن است که با برابرها به طور برابر و با نابرابرها به طور نابرابر رفتار شود و هر فرد به اندازه استحقاقش دریافت کند. وی تعیین استحقاق­ها را به قانون وامی­گذارد.

هیوم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...