طلاق تغییرات استرسزای بسیاری را برای همه اعضای خانواده به وجود میآورد، همچنان که آن ها را با تغییراتی در شرایط اجتماعی، محلی و مالی خویش مواجه میسازد. در مورد کودکان، ممکن است که آنان به محله جدیدی نقل مکان کنند، به پرستاران جدیدی سپرده شوند و مجبور باشند وظایف جدیدی را در خانه برعهده گیرند. ممکن است پدر یا مادری که سرپرستی بچه ها را برعهده گرفته است، به سبب اشتغال یا گرفتاریهای دیگر نتواند وقت زیادی را به آن ها اختصاص دهد (حاتمی به نقل از والراشتاین،۱۳۸۸).
به طور کلی منابع استرس خانواده فراوانند و علاوه بر موارد ذکر شده میتوان به حوادث زندگی، اخراج از کار، بازنشستگی، مشکلات جنسی، مشکلات مالی، تغییر شغل، رفتن یک فرزند از کانون خانوادگی، تغییر محل سکونت ساعت خواب و … اشاره کرد.
۳: منابع استرس در جامعه
تحرک جغرافیایی و مهاجرتها از دیگر عوامل استرس به شمار میآیند و بیماریهای روانی و بینظمیهای جسمانی را درپی دارند. تمامیپژوهشهایی که در این زمینه انجام شدهاند، ثابت کردهاند که فراوانی بیماریهای روانی در جمعیتهای مهاجر به مراتب بیش از جمعیتهای دیگر است. تفاوتهای بین ـ فرهنگی (فرهنگ اصلی و فرهنگ کشور جدید)، شرایط اقتصادی و اجتماعی در جامعه جدید و فشارهایی که برای جذب جمعیتهای مهاجر اعمال میشوند، از عوامل تعیین کننده آن آسیبپذیری هستند. محققان بر این نکته تأکید کردهاند که اگر مهاجران جدید در محلی سکنی گزینند که هممیهنانشان پیشتر در آنجا بودهاند، سازش آن ها با محیط جدید، آسانتر است. همچنین به نظر میرسد که تفاوتهای فرهنگی چشمگیر، به افزایش استرس در مهاجران منتهی میشوند و دیگر تغییرات وابسته به محیط منتهی میشوند(دادستان به نقل از استورا،۱۳۷۷).
پژوهش های دیگر نیز مسئله آسیب پذیری مهاجران در برابر بیماریهای جسمانی را خاطرنشان ساخته اند: گراهام و ریدر(۱۹۷۲)نشان دادهاند که بیماریهای عروقی در مردانی که از لحاظ جغرافیایی تحرّک بیشتری دارند، بیش از کسانی است که در یک محل ثابت زندگی میکنند.
از یک سو، صنعتی شدن، شهری شدن و تغییر بافت شهری و از دیگر سو، تغییرات بسیار سریع اقتصادی نیز دگرگونی وضع اجتماعی را درپی دارند. پیامد چنین دگرگونیهایی بر جمعیتهای محلی، به صورت افزایش درجه آسیبپذیری افراد بروز میکند. بررسیهای انجام شده درباره نخستین نسلهای روستائیان یا دامدارانی که جذب صنعت شدند، نشان از این داشت که افراد این گروهها به مراتب بیش از اعقاب خود ـ که در همان کارخانهها به کار مشغول بودند از بیماریها و اختلالهای جسمانی رنج میبردند، برنامه های بازسازی شهری نیز بر آسیبپذیری فزاینده جمعیتها تأثیر میگذارند و استرس روانی ـ اجتماعی را افزایش میدهند. بینظمیهای اجتماعی و از هم پاشیدگی گروههای وسیع (برای مثال در لبنان در سال ۱۹۸۹) به هنگام مواجهه با سوانح طبیعی، تبعیدها، جابهجاییها، جنگلهای داخلی یا هر نوع رویداد ناگهانی دیگر نیز مشاهده شده است. در نهایت تمامیپژوهشها بر افزایش بینظمیهای روانی، بیماری سل، حمله های قلبی و فشار خون، همزمان با این رویدادها، تأکید کردهاند (برای مثال انتقال سرخپوستان ناواهو به اردوگاهها، انتقال بانتوها به ژوهانسبورگ ، جابجا کردن لبنانیها و …) همچنین پژوهشهایی که به بررسی همزمان تأثیر رویدادها در سطح گروهی و در سطح خانوادگی پرداختهاند وجود خطرهای جسمانی و روانی را برای همه اعضای خانواده، مورد تأیید قرار دادهاند (دادستان به نقل از استورا،۱۳۷۶). بنابرین میتوان نتیجه گرفت که فقدان یا از هم پاشیدگی ساختهای اجتماعی و گروهی به تضعیف مقاومت روانی افراد منتهی میشود.
ج: علائم بالینی استرس:
۱ – اضطراب: اضطراب، معمولترین پاسخ به محرک تنشزاست. منظور از اضطراب، هیجانی است ناخوشایند که همه ما درجاتی از آن را در قالب کلمههایی همچون «دلشوره» «نگرانی» . «تنش» و «ترس» تجربه کردهایم. در مواجهه با رویدادهای رنجآورتر از دامنه تحمل معمولی آدمی (نظیر فاجعههای طبیعی، تجاوز جنسی، کودکربایی) گاهی مجموعه نشانه های حاد ناشی از اضطراب به نام اختلال تنش پس آسیبی (PTSD) بروز میکند. نشانه های عمده این اختلال عبارتاند از: (الف) احساس بیهودگی همراه با بیعلاقگی به فعالیتهای قبلی و احساس بیگانگی با دیگران (ب) بازسازی مکرر فاجعه در خاطرات و رویاها و (ج) اختلال خواب، اختلال در تمرکز یافتن و زیاده گوش به زنگ بودن. کسانی که از سانحه جان به در میبرند از این موضوع که دیگران از دست رفتهاند و خودشان زنده ماندهاند احساس گناه میکنند. اختلال تنش پس آسیبی ایجاد میشود یا هفتهها و ماه ها یا حتی سالها بعد، در پی تنش خفیفتری بروز میکند و ممکن است زمان درازی بر جا بماند. پژوهشی با بازماندگان سیل سال ۱۹۷۲ که منطقهای در ویرجینیا را شست و با خود برد نشان داد کمی پس از سیل، ۶۳% بازماندگان گرفتار اختلال مذبور میشدند (گرین و همکاران، ۱۹۹۲). بررسی مشابه با کودکان فلوریدایی بازمانده از گرفتار اختلال پس آسیبی بودند. (له گرگا و همکاران، ۱۹۹۶). آسیبهایی همچون خشونتهای جنسی یا جسمی، یورشهای تروریستی و جنگ که آدمیان مسبب آن ها هستند به دو علت بیش از فاجعههای طبیعی موجب اختلال پس آسیبی میشوند. نخست اینکه این آسیبها باورهای زیربنایی آدمی را درباره احتمال دچار آمدن به اختلال پس آسیبی را بیشتر میسازند (ژانف- بالمن، ۱۹۹۲). دوم اینکه این قبیل آسیبها، بیشتر فرد را نشانه میگیرند تا کل جامعه را- و گرفتار آمدن انفرادی، شخص را بیشتر آماج اختلال پس آسیبی میسازد. بررسی درباره بازماندگان نسلکشی بزرگ یهودیان نشان داده که چهل سال بعد تقریباً نیمی از آنان همچنان گرفتار اختلال پس آسیبی بودند (کاچ و کاکس، ۱۹۹۲)، کسانی که ناچار شدند در اردوگاهها به سر برند سه برابر بازماندگانی که اجبار به اقامت در اردوگاه پیدا نکرده بودند، این اختلال را نشان دادند. بسیاری از آنان فاجعهی مرگها را پیوسته در رویاهایشان میدیدند و هنوز نیز هر وقت که همسر یا فرزندانشان در برابر چشمانشان نباشند گرفتار این وحشت میشوند که مبادا بلایی بر سر آن ها آمده است(براهنی به نقل از ریتا ال. اتکینسون،۱۳۸۴).
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 11:16:00 ق.ظ ]
|