کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو


 



بررسی ادبیات پیشین در خصوص «ارزیابی بسط برند» حاکی از آن است که اکثر این مطالعات حضور برندهای رقیب و تأثیر آن ها بر ارزیابی« بسط برند» را نادیده گرفته‌اند و یا فرض کرده‌اند که بسط برند آن ها از این مسأله مصون خواهد بود. اما این امر برای شرایط شدیداًً رقابتی بازار امروز و خصوصاًً برای طبقه کالاهای مصرفی، که پر از برندهای قوی رقیب است، ممکن است به شکست بسط برند جدید منجر شود.

بوش و دیگران [۲۵] (۱۹۹۱)، آکر و کلر(۱۹۹۰) و چاکراوارتی و دیگران (۱۹۹۰) سعی داشتند با تکیه بر این مطلب که چرا برخی از بسط برندها موفق و برخی دیگر ناموفق‌اند، به فرایند تعمیم نگرش از برند اصلی به برند فرعی جدید پی‌ببرند. این بررسی‌ها منجر به معرفی مفهوم «تناسب» شد (بوش و دیگران،۱۹۹۱؛آکر و کلر،۱۹۹۰ ؛ چاکراوارتی و دیگران [۲۶]۱۹۹۰). مفهومی که ‌بر اساس تشابه ویژگی‌ِهای فیزیکی محصولات، شکل گرفته بود و از آن به عنوان متغیری کلیدی در پیش‌بینی تعمیم موفقیت‎آمیز نگرش از برند اصلی[۲۷] به برند فرعی جدید یاد می‌شد. ‌به این معنا که هرچه ویژگی‌های ظاهری و فیزیکی برند فرعی به برند اصلی نزدیک‌تر باشد، احتمال موفقیت آن بیشتر است. این مطالعات با انجام تحقیقاتی گسترده‌تر به منظور کشف ابعاد دیگر مفهوم تناسب، تکمیل شد. برونیارکزیک و آلبا[۲۸] (۱۹۹۴) مفهوم برند و ویژگی‌های آن را به عنوان اصلی‌ترین معیارهای تعمیم نگرش معرفی کردند. یافته های آنان نشان داد که بدون در نظر گرفتن تشابه فیزیکی نیز، بسط برند تا زمانی که از نظر ادراکی با برند اصلی سازگاری و تناسب داشته باشد، می‌تواند به موفقیت دست یابد(برونیارکزیک و آلبا، ۱۹۹۴) .

فارغ از مفهوم تناسب، محققان به فرایندهای شناختی ارزیابی «بسط برند» نیز پی‌بردند. مارتین و استیوارت [۲۹](۲۰۰۱) با انجام تحقیقی بر روی تناسب طرح، نقش ساختار ذهن را در مقابل تناسب بسط برند آزمایش کردند (مارتین و استیوارت، ۲۰۰۱). یافته ها نشان‌داد که تناسب در فرایند «ارزیابی بسط برند» از یک طرح خطی پیروی نمی‌کند. همچنین نقش قدرت برند اصلی ( داسین و اسمیت [۳۰]۱۹۹۴ ؛ شینین و اشمیت[۳۱]، ۱۹۹۴؛ داور[۳۲]، ۱۹۹۶) بسط برند چندگانه (کلر و آکر[۳۳]، ۱۹۹۲) و ترتیب معرفی برند فرعی (داور و اندرسون [۳۴]۱۹۹۴) نیز مورد مطالعه قرار گرفته است. یافته های این تحقیقات نیز بر نقش کلیدی «تناسب» تأکید کرده‎اند.

میلبرگ و دیگران [۳۵](۱۹۹۷) و گورهان جانلی و ماهاس واران[۳۶] (۱۹۹۸) تأثیر بسط برند را بر روی برند اصلی نشان دادند و اینگونه نتیجه گرفتند که هر بسط برندی لزوماً مطلوب نیست و باید به تاثیرات بازخورد منفی بسط ناموفق برند‌ها، توجه بیشتری مبذول شود (میلبرگ و دیگران، ۱۹۹۷؛ گورهان جانلی و ماهاس واران، ۱۹۹۸) .

پس از انجام تحقیقات فراوان بر حوزه تعمیم نگرش و روشن شدن زوایای آن، تلاش‌های پژوهشی از تمرکز بر فرایند تصمیم‌گیری مشتری، به تاثیر متغیر‌های آمیخته بازاریابی بر فرایند ارزیابی بسط برند، تغییر یافت. از این طریق برندسازی مرکب (پارک و دیگران[۳۷]، ۱۹۹۱) تبلیغات (پریور و برودی[۳۸]، ۱۹۹۸) استراتژی‎های ارتباطی (بریدجز و دیگران [۳۹]۲۰۰۰،) تکرار و محتوی آگهی (لین[۴۰]، ۲۰۰۰) تصویر شرکت و پرستیژ برند (ونک و دیگران[۴۱]، ۱۹۹۸؛ سوری و دیگران[۴۲]، ۲۰۰۰) قیمت گذاری و ترفیعات (سوری و دیگران، ۲۰۰۰) بررسی شدند. این تحقیقات باعث به وجود آمدن درک کاملی از چگونگی ارزیابی مشتریان از بسط برند و نقش میانجی متغیر‌های آمیخته بازاریابی شد. هان[۴۳] (۱۹۹۸) نقش رقابت در ارزیابی بسط برند را با مقایسه جایگاه‌یابی بسط برند در برابر برند‌های موجود بررسی‌کرد. در تحقیقی مشابه اسمیت و پارک (۱۹۹۲) تلاش کردند تا تاثیر معرفی برند فرعی جدید را بر سهم بازار و کارایی تبلیغات بسنجند (اسمیت و پارک، ۱۹۹۲).

با این وجود نقش و تاثیر رقابت و مؤلفه‌‎های آن در تمامی این تحقیقات نادیده گرفته شده است. این پژوهش در صدد پر کردن این خلأ در ادبیات موجود بسط برند است.

در جدول ذیل خلاصه‎ای از مهمترین تحقیقات انجام گرفته و حوزه‎های تحقیق در این زمینه آورده شده است:

جدول ‏۲‑۱ مرور تحقیقات انجام شده

حوزه تحقیق

مطالعات انجام شده

تعمیم اثر

(Semin 1987), (Bhat and Reddy 2001), (Broniarczyk and Alba 1994)

تناسب محصول با برند مادر بر اساس ویژگی‎های محصول

(Semin 1987), (Aaker 1990), (Chakravarti, MacInnis et al. 1990), (Boush and Loken 1991)

ثبات مفهوم رابطه برند مادر- بسط برند

(Park, Milberg et al. 1991), (Broniarczyk and Alba 1994),(Herr, Farquhar et al. 1996), (Martin and Stewart 2001)

بسط برندهای چندگانه و ارزیابی بسط برند

(Keller and Aaker 1992), (Dawar and Anderson 1994)

پورتفولیوی برند مادر و ارزیابی بسط برند

(Rangaswamy, Burke et al. 1993), (Dacin and Smith 1994), (Dawar 1996),

حالت، دانش و تخصص مشتری در ارزیابی بسط برند

(Broniarczyk and Alba 1994), (Graeff 1996), (Barone, Miniard et al. 2000)

ترفیع، تبلیغات، تصویر شرکت و ارزیابی بسط برند

(Raghubir and Corfman 1999), (Suri, Manchanda et al. 2000),

قیمت‎گذاری و ارزیابی بسط برند

(Graeff 1996), (Han 1998), (Pryor and Brodie 1998), (Bridges, Keller et al. 2000), (Lane 2000), (De Ruyter and Wetzels 2000), (Zhang and Sood 2002)

جایگاه یابی برند و ارزیابی بسط برند

(Han 1998), (Sheinin 1998), (Maoz and Tybout 2002)

ارزیابی بسط برند

نقش و اهمیت برندسازی از زمان‌های قبل از انقلاب صنعتی نیز شناخته شده بود. شواهدی وجود دارد که ثابت می‌کند در قرون ۱۸ و ۱۹ نیز بنگاه‎های اقتصادی و تولیدی برای کسب شهرت و فروش محصولات خود در بازار رقابتی آن دوره، به برندسازی روی آورده بودند. بازاریابان مدرن، چه بازاریابان سمت عرضه و چه بازاریابان سمت تقاضا، علاقه بیشتری به بحث برندسازی نشان داده‎اند. نقش و تاثیر برندسازی نیز از دهه های ۴۰ و۵۰ میلادی به صورت نظام‎مند تا کنون بررسی و مطالعه شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 11:01:00 ق.ظ ]




( پارلین،۱۹۸۷؛ نقل از نوری، ۱۳۸۳) .

از آنجا که شیوه های متعددی برای کاهش درماندگی وجود دارند، مقابله هیجان محور دامنه گسترده‌ای از پاسخ ‌ها را در بر می‌گیرد از جمله :

-خود آرامش بخشی (مانند تنش‌زدایی، جست‌وجوی حمایت هیجانی)

-ابزار هیجان منفی( مانند فریادزدن ، گریه کردن)

-تمرکز بر افکار منفی ( مانند نشخوارگری)

-کوشش برای گریز از موقعیت‌های تنیدگی‌زا ( مانند اجتناب، انکار، تفکرآرزومندانه) ( نعمت طاووسی، ۱۳۹۱)

البته ممکن است این فرض وجود داشته باشد که مقابله های هیجان‌مدار ناسالم هستند، چون بی فایده‌اند و کمکی به کاهش استرس نمی‌کنند. برخلاف تصور این عده، مقابله های هیجان مدار در بسیاری از موارد سالم و کمک ‌کننده هستند. این مقابله ها باعث می‌شوند تا فرد آرامش خود را بازیابد و هنگامی که فرد آرامش داشته باشد، بهتر می‌تواند فکر و برنامه‌ریزی کند و از مهارت حل مسأله کمک بگیرد. در غیر این صورت ممکن است فرد به علت نداشتن آرامش و تعادل روانی مناسب از مقابله های ناسالم و خطرناک استفاده کند یا از راه حل‌‌های عجولانه و تکانشی برای بیرون آمدن از موقعیت استرس‌زا بهره ببرد.

در این صورت نه تنها مشکل اصلی حل نشده، بلکه مشکلات دیگری نیز به دنبال خواهد داشت که گاهی این مشکلات ثانوی بسیار مخرب‌تر و زیان‌بارتر از مشکل اولیه هستند.

توجه ‌به این نکته ضروری است که زمانی مقابله های هیجان‌مدار نامناسب خواهد بود که به عنوان تنها سبک مقابله از آن ها استفاده شود و یا فرد به صورت طولانی و در درازمدت برای استرس‌هایی که قابل برطرف کردن می‌باشند، از آن ها استفاده نماید ( نوروی ،۱۳۸۳).

راهبردهای مقابله‌ای اجتنابی

مقابله اجتنابی به عنوان راهبردی کوتاه‌مدت، کارآمد شناخته شده اما در درازمدت مانع سازش روانشناختی[۱۲۱]می‌شود و نشانه های درماندگی مثل افسردگی را افزایش می‌دهد. این در حالی است که در نقطه مقابل، بعضی از پژوهش‌ها نشان داده‌اند که سبک‌های مقابله هیجان محور باعث ارتقاء سطح سلامت روانی می‌شوند ( وینر[۱۲۲]، ۲۰۰۱)

سبک مقابله اجتنابی مستلزم فعالیت‌ها و تغییرات شناختی است که هدف آن ها اجتناب از موقعیت تنیدگی‌زا می‌باشد. در این حالت فرد به دنبال برگرداندن آرامش به هم خورده‌ای است که به خاطر موقعیت فشارزا، به وجود آمده است و کوشش می‌کند تا خود را از آشفتگی‌های موجود برهاند. رفتارهای مقابله‌ای اجتنابی انواع مختلفی دارند:

-روی آوردن و درگیر شدن در یک فعالیت تازه

– روی آوردن به اجتماع و افراد

– خویشتن‌داری[۱۲۳]

– ارزیابی دوباره و سازگاری[۱۲۴]

-فاصله‌گیری [۱۲۵]

-راهبرد پرهیز/ گریز[۱۲۶]( کلینکه، ۱۳۸۷)

طبقه‌بندی‌های جدیدتر چهارسبک مقابله شامل منطقی، گسسته، هیجانی و اجتنابی را توصیف کرده‌اند.

مقابله منطقی به عنوان راهکاری مسأله‌مدار و مقابله گسسته به عنوان رویکردی که بر اساس آن فرد از نظر شناختی از مشکل فاصله می‌گیرد تا از این طریق با آن مواجه شود و تأثیر بالقوه هیجان را کاهش دهد، تعریف می‌شود. مقابله منطقی و گسسته به طور کلی سبک‌های کارآمد و مقابله هیجانی و اجتنابی غالباً سبک‌های ناکارآمد محسوب می‌شوند(روجر، جرویس و نجاریان[۱۲۷]،۱۹۹۳).

۲-۲۸-ویژگی‌های مقابله

لازاروس و فولکمن، برای سبک‌های مقابله، سه ویژگی مهم را برشمرده اند.

الف) مقابله، مستلزم مقداری تلاش و برنامه ریزی است.

ب) واکنش‌های مقابله‌ای ما در برابر بحران‌ها، همیشه ثمربخش نیستند، یعنی شخص نباید توقع داشته باشد در همه موارد، مشکلات به طور کامل حل شود. همین که شخص قبول کند که گاهی شکست هم بخشی از رخدادهای طبیعی برای هر کس محسوب می‌شود، دیگر ناکامی و شکست، مساوی با ناامیدی مطلق نخواهد بود.

ج) مقابله، فرایندی است که باید به تدریج و در طول زمان، انجام شود ( کلینکه، ۱۳۸۷) .

۲-۲۹-تحلیل سبک‌های مقابله

با دقت و مطالعه در زمینه ادبیات پژوهشی سبک‌های مقابله می‌توان پی برد، مقابله به منزله کوشش شناختی یا رفتاری برای مدیریت استیصال یا موقعیت‌های تنیدگی‌زا، به شیوه های مختلفی مقوله‌بندی شده است و تحلیل‌های متفاوتی از این سبک‌ها به عمل آمده است. به همین دلیل ذکر چند نمونه از تحلیل‌های مذکور در این مقوله بی‌ارتباط به موضوع نخواهد بود.

مقابله برون‌سازی کننده و مقابله متمرکز بر معنا

مفهوم مقابله برون‌سازی از تصورات فرایند سالمند موفق برگرفته شده است. این امر به سازش یافتگی‌های درونی خود که در پاسخ به محدودیت‌ها ایجاد می‌شوند، اشاره دارد. در قلمرو مقابله، برون سازی برای پاسخ‌هایی مانند پذیرش، بازسازی شناختی و ارزشیابی مجدد هدف‌ها در مواجهه با مداخله‌های غیر قابل حل به کار می‌رود.

نوع دیگر برون‌سازی انحراف توجه از خود است. از نظر تاریخی این واکنش به عنوان مقابله طفره رونده در نظر گرفته می‌شود اما تحلیل‌های عاملی تأییدی نشان می‌دهند که درگیری هدفمند از طریق فعالیت‌های مثبت یک ابزار سازشی با رویدادهای غیر قابل مهار است.

مقابله متمرکز بر معنا که از طریق آن افراد به باورها و ارزش‌های خود نزدیک می‌شوند، در تجربه های تنیدگی‌زا سودمند است. این مقابله می‌تواند اولویت‌های زندگی را از نو مرتب و به رویدادهای معمولی معنای مثبت القا کند. این سازه از شواهدی که هیجان‌های مثبت نیز مانند هیجان‌های منفی در تجربه های تنیدگی‌زا وجود دارند، برگرفته شده است.

احساسات مثبت بر پیامدها تأثیر می‌گذارند به ویژه آنکه مردم سعی دارند برای ناملایمات، سودمندی و معنا قائل شوند. اگر چه مقابله متمرکز بر معنا بر تغییرات مثبتی که عامل تنیدگی‌زا در زندگی فرد ایجاد می‌کند، تأکید دارد، این سازه معرف سازش فرد با محدودیت‌های موقعیت زندگی است. این نوع مقابله مستلزم ارزیابی مجدد است و هنگامی بروز می‌کند که تجربه‌ای تنیدگی‌زا، غیرقابل مهار و اثرات ناخوشایند آن تداوم یافته‌اند(نعمت طاووسی، ۱۳۹۱) .

مقابله پیش فعال

مقابله پیش فعال لزوماًً از نظر ماهیت با انواع دیگر مقابله متفاوت نیست اما هدف این نوع مقابله ممانعت از بروز موقعیت‌های تهدیدکننده یا آسیب‌زا است. مقابله پیش فعال که تقریباً همیشه مسأله محور است، دربرگیرنده تعداد متنابهی از منابعی است که در صورت بروز تهدید، سودمند خواهد بود.

با آغاز ادراک یک تهدید، فرد می‌تواند از راهبردهایی سود جوید که مانع افزایش ادراک تهدید یا اجتناب از آن خواهند شد. اگر پیش‌بینی بروز تهدید به اجتناب از آن کمک کند، فرد تنیدگی کمتری را تجربه می‌کند وبه هنگام اجتناب‌ناپذیر بودن تهدید، شدت تجربه تنیدگی کمتر خواهد بود.

تا این‌جا می‌توان این نتیجه را گرفت که یک پاسخ معین مقابله‌ای معمولاً با چندین مقوله مرتبط است. برای مثال جست‌وجوی حمایت هیجانی مبین مقابله درگیر کننده، درگیرکننده، برون سازی کننده است. هر نوع تمایزی برای پاسخ در پرسش‌های متفاوت درمورد پاسخ به تنیدگی سودمند است. ‌بنابرین‏ نمی‌توان تمایزی را به طور کامل درمورد سبک‌های مقابله قائل شد. به دلیل مشکلات روش شناختی، چگونگی تأثیر پاسخ‌های مقابله‌ای بر بهزیستی دقیقاً مشخص نیست.

با این حال فرا تحلیل‌ها نشان می‌دهند که اغلب پاسخ‌های درگیرکننده با افزایش سلامت جسمانی و روانی مرتبط هستند ( نعمت طاووسی، ۱۳۹۱) .

۲-۳۰-مقایسه سبک‌های مقابله

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ق.ظ ]




  1. Kirk, Gallagher & Anastasiow

پژوهش ها نشان داده‌اند که نسبت پسران با ناتوانی یادگیری بیش از دختران است. مطالعات مختلف این نسبت را از دو تا چهار برابر گزارش کرده‌اند ( اسمیت ، ۱۹۹۱ ). دلایل این امر به خوبی شناخته نشده است. احتمال دارد پسران از نظر زیست شناختی در مقابل آسیب های عصب روان شناختی آسیب پذیرتر از دختران باشند ( ووگل۱ ، ۱۹۹۰ ) . دختران با ناتوانی یادگیری در مقایسه با همتایان پسر خود نمره های هوش پایین تری می گیرند، مشکلات تحصیلی آن ها در خواندن و ریاضی بیشتر است ولی در توانایی‌های حرکتی، بینایی، هجی کردن و نوشتن از پسران وضعیت بهتری دارند. پسران با ناتوانی یادگیری در مقایسه با همتایان دختر خود آسیب های مربوط به توجه و مشکلات رفتاری بیشتری را نشان می‌دهند، در نتیجه سریع تر از دختران شناسایی و برای ارزیابی ارجاع داده می‌شوند .

علاوه بر این ها، بیشتر پسران حتی با آسیب های خفیف برون گرا هستند در حالی که دختران با آسیب های متوسط اغلب گوشه گیرند، به همین دلیل در اغلب موارد تنها دخترانی که آسیب های جدی و شدید دارند، شناسایی می‌شوند ( کاپلان۲ ، ۱۹۹۶ ).

    1. Vogel

  1. Kaplan

۲-الف-۱-۵ سبب شناسی

– عوامل مؤثر در ناتوانی یادگیری را می توان در دو طبقه قرار داد:

– عوامل درونی مانند عوامل ژنتیک، زیست شناختی و ارگانیک

– عوامل بیرونی که اغلب با عنوان عوامل محیطی از آن یاد می شود

آسیب به بافت های مغز ممکن است رشد اولی ی کودک را با تأخیر مواجه کند و به مشکلات یادگیری بیانجامد. البته آسیب مغزی، علت منفرد ناتوانی یادگیری نیست چراکه مشکلات یادگیری تحت تاثیر عوامل متعددی بروز می‌کنند. سطوحی از مغز که در مراحل آخر رشد مغز شکل می گیرند، مسئولیت توانایی‌های سطوح بالای شناختی و استدلال را بر عهده دارند ( کالانچینی و تروت۱، ۱۹۷۱ ). وقایع بسیاری سطوح مغز را مستعد آسیب می‌سازد. منوکسید کربن، تغذیه نامناسب، کمبود اکسیژن، بیماری های عفونی و آسیب به سر وقایع مهمی اند که بر رشد مغز تاثیر می‌گذارند. این وقایع ممکن است قبل از تولد، هنگام تولد یا پس از تولد روی دهند .

  1. Calanchani & Trout

کرک، گالالروآناستازیو (۲۰۰۰) نیز وجود رابطه ی میان عوامل ژنتیکی و مشکلات زبان و خواندن را تأیید کرده‌اند. دکر و دفریس۱ ( ۱۹۸۰ ، ۱۹۸۱ )، ۱۲۵ کودک با ناتوانی یادگیری و خانواده های آن ها را مطالعه کردند. نتایج بررسی های آن ها نشان داد که احتمال موروثی بودن ناتوانی های یادگیری وجود دارد. ‌بنابرین‏ هزاران عامل پزشکی وجود دارد که می‌تواند در مشکلات یادگیری کودکان نقش داشته باشد که از آن جمله تولد زودرس، دیابت، مننژیت ، ایست قلبی و ایدز کودکی را می توان نام برد ( رأس۲ ، لیپر و اولد ، ۱۹۹۱ ). عوامل محیطی نیز در بروز ناتوانی های یادگیری نقش بسزایی دارند. چگونگی تعامل دانش آموزان و محیط ، محیط های یادگیری نامناسب، روابط خانوادگی بی ثبات، سو ء استفاده از کودکان و کاربرد روش ها و مواد آموزشی نامناسب در بروز و تداوم ناتوانی های یادگیری نقش دارند .

محیط علاوه بر اینکه مستقیماً بر روی یادگیری تاثیر منفی می‌گذارد، می‌تواند از طریق ایجاد شرایطی موجب شود که بدکاری عصبی با احتمال بیشتری بروز کند و به طور غیر مستقیم بر روی یادگیری تاثیر داشته باشد. شرایط اقتصادی اجتماعی ضعیف همراه با گروهی از عوامل ( مانند سوء تغذیه، مراقبت های بهداشتی ضعیف قبل و بعد از تولد، بارداری در سنین نوجوانی ) می‌توانند کودکان را در معرض خطر بدکارکردی عصب شناختی قراردهند .

‌بنابرین‏ خانواده و مدرسه از سیستم های مهم اجتماعی در شکل گیری، نگهداری و درمان ناتوانی های یادگیری می‌باشند .

    1. Decker & Defries

  1. Ross , Lipper & Auld

۲-الف-۲ نوشتن و کارکرد آن

نوشتن یا نگارش، نوعی رسانه ی مجازی برای انتقال اطلاعات است که با آن می شود مفاهیم و اندیشه ها را بیان و صورت بندی کرد یا آن ها را پرورش و اشاعه داد. همچنین نوشتن عملی است که به کمک آن می توان اطلاعات واندیشه ها را تحلیل، بررسی و بازبینی کرد ( محمدی فر، ۱۳۸۱ ). درمیان مهارت های پایه ( خواندن، نوشتن و ریاضی )، نوشتن ملموس ترین مهارت نام گرفته است.

تفاوت نوشتن با سایر مهارت های ارتباطی این است که نوشتن سندی کتبی از خود به جای می‌گذارد ( کوزه گر ، ۱۳۸۶ ) در سال های گذشته بیشتر بر جنبه ی خواندن خواندن سواد تأکید می شد اما امروزه بیشتر برنوشتن به عنوان جنبه ی مهم رشد سواد تأکید می شود ( اپل و توماس۱ ، ۲۰۰۹؛ برنینگر، آبوت و سوانسون۲ ،۲۰۱۰؛ کریک ، ژانگ، هنسل و کویین۳ ، ۲۰۰۹ ).

شکل نوشتاری زبان، عالی ترین و پیچیده ترین شکل ارتباطی و آخرین مرحله ای است که آموخته می شود. ‌بنابرین‏، تجارب مفید و بنیادی زبان در گوش دادن، سخن گفتن، توانایی نگهداری موضوع و مطالب شنیده شده در ذهن، ترسیم نگاره ای حرف و واژه، به کارگیری صحیح ابزار نوشتن و خواندن، حافظه دیداری حرکتی مناسب پیش نیازهای اساسی برای نوشتن به حساب می‌آیند ( رخشان و فریار، ۱۳۷۹ ) .

نوشتن دو کارکرد اصلی دارد: ۱- ثبت اطلاعات ۲- نشر اطلاعات

کارکرد عمده ی سخن گفتن، نشر اطلاعات و برقراری ارتباط با دیگران است .

    1. Apel & Thomas

    1. Berininger, Abobott & Swasnson

  1. Carig, ,Zhaneg, Hensel & Quinn

۲-الف -۲-۱ ا ختلال در نوشتن

متن بازنگری شده DSM-TV-IR اختلالات یادگیری را در چهار طبقه تشخیصی گنجانده است: اختلال خواندن، اختلال ریاضیات، اختلال بیان نوشتاری و اختلال یادگیری که به گونه ای دیگر مشخص نشده است اختلال بیان نوشتاری اجزایی دارد که شامل هجی کردن ضعیف (املا ) اشتباه در دستور و نقطه گذاری ( انشا ) و دستخط بد می شود ( کاپلان سادوک ، ۲۰۰۳؛ ترجمه رفیعی و همکاران، ۱۳۸۷ ) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ق.ظ ]




علت شایع شکست در درمان اعتیاد این است که بسیاری از بیماران هدف درمان را ” قطع مصرف مواد ” قرار می‌دهند و زمانی که ‌به این نقطه می‌رسند درمان را خاتمه یافته تلقی می‌کنند در حالی که تا زمانی که الگوهای روانشناختی بیمار تغییر نیابد همیشه خطر بازگشت اعتیاد زنده است.(همان منبع)

تاثیر متادون ( یک داروی مخدر مصنوعی[۱۴] به گونه ای است که با تجویز ۲۰ تا ۸۰ میلی گرم آن در روز ( تا ۱۲۰ میلی گرم در روز نیز تجویز شده است ) می توان بیمار را در وضع ثابتی نگه داشت متادون با دور نگهدارنده تا زمانی که بتوان بیمار را از متادون که خود اعتیاد آور است ، باز گرفت تجویز می شود.

درمان نگهدارنده متادون چندین مزیت دارد: اولا شخص وابسته به مواد افیوی را از مصرف وریدی ( هروئین) رها کرده و لذا شانس انتشار HIV را از طریق سوزن الوده پایین می آورد ثانیاًً حداقل میل به مصرف را به وجود می آورد و در مصرف دراز مدت به ندرت منجربه خواب آلودگی یا افسردگی می شود و ثالثا : متادون این امکان را به بیمار می‌دهد که به جای فعالیت های غیر قانونی و خلاف به مشاغل مفید روی آورد ، سبک زندگی جدیدی را آغاز کند اما عیب عمده اش این نیست که بیمار نسبت به یک مادّه مخدر همچنان وابسته باقی می ماند.(کاپلان و سادوک.۱۳۸۷)

متادون یک داروی کنترل شده با توان بالقوه برای وابستگی بالا و دوز مصرفی مرگ آور پایین است و فقط زمانی توصیه می شود که :

۱- مواد افیونی به طور منظم ( روزانه ) مصرف شوند.

۲- شواهد موثقی از وابستگی وجود داشته باشد.

۳- بر مصرف متادون بتوان نظارت داشت به ویژه برای مقادیر اولیه مصرف در صورت تغییر دوز مصرفی تجویز شده بیمار حداقل ۳ ماه تحت نظارت باشد افرادی که مصرف متادون را شروع می‌کنند باید از خطرات مسمومیت دوز بالای آن مطلع باشند.

میزان تحمل بیمار باید بر اساس مقدار مصرف ، دفعات مصرف و طرز مصرف تجویز و سنجیده شود میزان تحمل فرد به متادون می‌تواند سه تا چهار روز بعد از عدم مصرف تحت تاثیر قرار گیرد بهتر است تجویز میزان متادون با دوز پایین شروع شده و به تدریج بالا رود باید توجه داشت سطح ثابت پلاسما پنج روز پس از افزایش آخرین مقدار مصرفی است مصرف از ۱۰ تا ۲۰ میلی گرم شروع شده و تا ۶۰-۱۲۰ میلی گرم ثابت نگه داشته می شود مصرف ثابت معمولا ظرف شش هفته حاصل می شود اما ممکن است طولانی تر هم باشد.(بهاری.۱۳۸۷)

( درمان نگهدارنده دارویی بر اساس یافته ها بدون مداخلات اجتماعی / روانی به علت اطاعت پایین دارویی و بالا بودن میزان ریزش ضعیف است ( اگر به تنهایی اعمال گردند )…(بوالهری.۱۳۸۷)

۱۷-۲-استفاده از روش های گروه درمانی:

انسان ها در ‌گروه‌های اجتماعی متنوعی زندگی می‌کنند و فعال هستند در این شرایط عجیب نیست که بسیاری از مسائل عاطفی و احساسی شان از روابط مخدوش شده این گروه ها ناشی نمی شود با پی بردن به اهمیت روز افزون روابط اجتماعی و بین فردی در سال‌های اخیر به جای توجه به عوامل درون شخصی توجه به عامل حاکم میان افراد ‌گروه‌های اجتماعی از اهمیت بیشتری برخوردار گشته است

و بر این اساس در محیط بیمارستان ها عضای روانی ، کلینک ها دفاتر مشاوره و روان درمانی ها و … به شکل بندی های گروهی توجه ویژه ای می‌گردد.

امروزه انواع شیوه های گروهی و گروه درمانی متداول‌ترین رویکردهای روان درمانی اند در مقابل گروه درمان روان درمانی فردی قرار دارد .

– تاریخچه گروه درمانی:

استفاده از گروه در درمان پدیده نسبتا تازه ای است هر چند التیام بخشی گروهی سابقه ای به قدمت تاریخ دارد که نمونه های بارز آن را می توان در تعالیم مذهبی می شود مشاهده کرد . ژوزف پرات ۱۹۷۴ پزشک اهل بوستون [۱۵]را اغلب پدر گروه درمانی می خوانند در آغاز قرن بیستم ژوزف پرات مسئله گرد آوری بیماران معمول و آموزش جنبه‌های پزشکی بیماری آن ها به طور دسته جمعی را مطرح کرد او صرف نظر از کار تعلیم ، فضایی گروهی ایجاد کرد تا بیماران در سایه آن در مقام کمک متقابل به یکدیگر بر آیند.

چند سال بعد تعداد از روان پزشکان آمریکایی نظرات پرات در زمینه روان درمانی را به کار بردند از جمله لازل و مارش[۱۶] که از یک شیوه آموزش گروهی برای درمان ناخوشی های دماغی استفاده کردند. این شیوه درمانی بزودی گسترش یافته و جای آن را روان تحلیل گران پر کردند.

آدلر شخصا از برنامه های گروه درمانی در مرکز هدایت کودکان و نیز معتادان به الکل استفاده نمود. جنگ جهانی دوم به گروه درمانی وسعت تازه ای بخشید ؛ گروه درمانی برای توده های زیادی از بیماران که به ارتش بریتانیا فراخوانده شده بودند نقش مهمی ایفا کرد از دیگر بانیان گروه درمانی در امریکا ” کورت لوین ” بود.(قراباغی.۱۳۸۷)

-درمان با بهره گرفتن از روش درمانی گروهی :

مشکلات و بیماریهایی که از طریق گروه درمانی قابل در مانند گسترده وسیعی دارند مشکلات مرتبط با خود انگاره نداشتن احساس هویت ، عزت نفس، هدف و مقصود مشکلات نشانه ای : اضطراب ، افسردگی روان تنی عملکرد ضعیف شغلی ، بر خورد نا کارآمد با فشار روانی ، مشکلات عاطفی ناتوانی در ابراز اهمیت ناتوانی در کنترل احساس ، پرخاشگریدر روابط اجتماعی ، ناتوانی در اعتماد به دیگران وابستگی شدید به دیگران ، اعتیاد جنسی ، مشکلات زناشویی و… بوده است.

۱۸-۲-خصوصیات افراد شرکت کننده در گروه درمانی:

افرادی که تحت گروه درمانی قرار می گیرند باید از انگیزه بالایی برخوردار باشند و میل به تغییر در آن ها زیاد باشد و در راستای رسیدن ‌به این هدف به کوشند .ورود به برنامه گروه درمانی باید داوطلبانه باشد و شخص به صرف توصیه دوستان با اقوام و مسئولان درمان به انجام این کار مجبور یا وادار نشده باشد. فرد مراجعه کننده جهت دریافت کمک ( درمان) باید ‌به این شیوه درمانی (درمان گروهی ) معتقد باشد و آن را شیوه ای درست و مناسب بداند تا خدمات ارائه شده برایش مفید واقع گردد.

از آنجا که روند جریان درمانی در این شیوه اصولا یک فرایند کلامی است فرد بیمار باید از مهارت‌های کلامی و مفهومی لازم برخودار باشد معمولا گروه درمانی برای بیماران اسکیزوفرنی حاد، اختلال شخصیت اسکیزوئید شدید،شخصیت جامعه گریز، افراد مبتلا به بیماری انگاری و اختلال شخصیت خود شیفته و بیماران شدیداًً افسرده ،در صورتی که مدت ( طول درمان) شرکت گروه درمانی طولانی باشند نمی تواند مفید باشد در طول درمان هر چه جلسات بیشتری تشکیل می‌شوند در بین اعضای گروه به تدریج صمیمیت بیشتری شکل می‌گیرد : افراد گروه یاد می گیرند ، احساسات و افکار آزاد دهنده خود را بیان می‌کنند در مقابل احساسات دیگران واکنش های مناسب می‌دهند در گروه احساس امنیت می‌کنند می فهمند که تنها خود دارای مشکلات زیاد نیستند بلکه هستند کسانی که مانند او درگیر فکر و هیجان و احساسی آزانده بوده اند.( یونسی، ۱۳۸۸)

۱۹-۲-روش های کمک به معتادان از طریق گروه درمانی :تغییرات درمانی امور پیچیده ای هستند که تنها از طریق تجربه های متنوع و گسترده و هدایت یافته شکل می گیرند تجربیاتی که آن ها را عوامل درمانی می نامیم عوامل درمانی را ۱۰ مقوله عمده تشکیل می‌دهند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ق.ظ ]




بیسواس[۷۶] و دینر(۲۰۰۰؛ به نقل از مظفری و هادیان فرد، ۱۳۸۴) اعتقاد دارند شادمانی ذهنی پدیده­ای است که شامل مقوله­ های گسترده ­ای از قبیل پاسخ­های هیجانی، حوزه ­های رضایت و قضاوت‌های کلی از زندگی می­ شود. شادمانی ذهنی سه مؤلفه­ی مهم می ­تواند به نوبت به تقسیمات فرعی تجربه شوند. رضایت کلی می ­تواند به رضایت از حوزه ­های گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج، دوستان و غیره تقسیم شود و هر کدام از این حوزه ها را ‌می‌توان به جنبه­ های[۷۷] ریزتر تقسیم نمود. عاطفه­­ی خویشاوندان می ­تواند به هیجانات ویژه­ای از قبیل لذت، محبت، غرور و خرسندی تقسیم شود و بالاخره عاطفه­ی ناخوشایند می ­تواند به هیجانات و خلقیات ویژه­ای از قبیل شرم، گناه، غمگینی، خشم و اضطراب مجزا شود. هر یک از این تقسیمات می ­تواند به تقسیمات فرعی­تری نیز بیانجامد. مثلاً یک پژوهشگر ممکن است رضایت از زندگی را مطالعه کند، دیگری ممکن است موضوع جزئی­تر رضایت از زناشویی را بررسی کند.

۲-۲۰- نظریه­ های شادمانی

۱-­ دیدگاه روانشناختی: از دیدگاه روانشناسان، شادی یک هیجان ناپایدار است و می ­تواند برای چند ثانیه، چند دقیقه و چند ساعت ادامه داشته باشد. حال اگر احساس شادی بیش از چند ساعت ادامه یابد و برای مدت­ها نیز پایدار بماند در این صورت به آن احساس خوشبختی یا شادکامی می­گویند.

یکی از نظریه­ های شادکامی از دیدگاه روانشناسی «نظریه سطح انطباق[۷۸]» نام دارد.بر اساس این نظریه احساس شادکامی هر فرد با مقایسه اوضاع و احوال و شرایط فرد بهبود پیدا می­ کند به همان نسبت معیار شادکامی فرد نیز بالاتر می­رود. به هر حال هر یک از ما احساس شادکامی را با کلمات خاصی تعریف می­کنیم که هر چند معنای این کلمات برای همه ما قابل فهم و درک است، ولی همه افراد نمی ­توانند تعریف کاملاً مشابهی برای احساس شادکامی ارائه دهند. هر یک از ما در ارائه تعریفی برای شادکامی و تعقیب آن یک هدف نهایی را دنبال می­کنیم و تصمیمات اساسی و مهم زندگی خود را بر اساس آنچه که فکر می­کنیم ما را خوشبخت­تر و شادکام­تر خواهد کرد، انجام می­دهیم(مظفری و هادیان فرد، ۱۳۸۴).

از دیدگاه روانشناسی شادکامی در سطح فردی مورد توجه است. شادکامی به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی فرد تصور می­ شود، یعنی میزان شادکامی هر فرد بستگی به ویژگی­های فرد دارد که دیدش نسبت به زندگی چگونه باشد. عقاید انسان بی حوصله و طمع کار درک می­ کند. لازم به ذکر است که این نظریه سطح فردی به نتایجی دست یافت که بر پایه تحلیل و مطالعه­های طولی و آزمایشی به دست آمده است که عبارت­اند از: ۱- شادکامی در یک مدت کوتاه کاملاً ثابت است و در مدت طولانی دوامی ندارد. ۲- شادکامی به شانس یا سودمندی بستگی ندارد. ۳- شادکامی تنها به عوامل درونی بستگی ندارد و عوامل خارجی یا محیطی نیز در میزان شادکامی نقش دارند. به عبارت دیگر، اساس وراثت در شناخت شادکامی نقش کمی را بر عهده دارد و عوامل روان­شناسی فقط قسمتی از این تفاوت­ها را نشان می­دخد. یکی از عواملی که موجب شادکامی در فرد می­ شود درک فرد از خویشتن ‌می‌باشد. هنگامی که یک فرد به هستی درونی خویش پی می­برد و بر توانایی‌های خود واقف می­ شود می ­تواند بر مشکلاتش چیره شود و شرایط زندگی خود را با اتکا بر توانایی­هایش توسعه می­دهد. زیرا هنگامی که انسان­ها با مشکلی مواجه می­شوند نمی ­توانند بی تفاوت از آن بگذرند و سعی ‌می‌کنند مشکلات خود را با توجه به امکانات موجودی که دارند مدتفع سازند (به نقل از آریایی مقدم، ۱۳۸۲). در زیر به مطالعات برخی روانشناسان که شادکامی را از سلامتی، جوانی، نیرو و دیگر شرایط زندگی مستقل می­دانند، می­پردازیم.

بریکمن[۷۹] (۱۹۸۷؛ به نقل از آریایی مقدم، ۱۳۸۲) در مصاحبه با گروهی از افراد که در قرعه کشی مبلغ قابل توجهی پول برنده شده بودند و گروهی که به هیچ عنوان پولی را به دست نیاورده بودند ‌در مورد احساس خوشبختی در شش ماه قبل و بعد از قرعه کشی ‌به این نتیجه رسید که این افراد (گروهی که در قرعه کشی پول زیادی به دست آورده­اند) در مقایسه با گروه دیگر در گذشته، حال، شش ماه آینده احساس شادکامی و خوشبختی را تجربه نکردند و در بعضی از جنبه­ ها وضعیت زندگی آنان بدتر از افرادی بوده که پول زیادی را به دست نیاورده بودند. این افراد از فعالیت­های روزمره زندگی خود کمتر لذت می­برند و بعد از چنین تغییر مهمی در زندگی خود نیز لذت­های ساده برای آنان اهمیتی نداشت.

فریدمن[۸۰] (۱۹۷۸؛ به نقل از ساعتچی، ۱۳۷۷) از گروه زیادی از مردم درخواست کرد تا شادکامی را تعریف کنند. نتایج این تحقیق نشان داد که حدود نیمی از گروه نمونه مورد تحقیق وی شادکامی را بر اساس امکان دسترسی به تفریحات، فعالیت­های هیجان­آور و اوقات خوش تعریف کردند و به نظر آنان شادکامی یعنی وقتی زندگی مملو از فعالیت­های لذت­بخش است. نیم دیگری از گروه در مطالعه، شادکامی را بر اساس عواملی نظیر قناعت، خرسندی، رضایت و رهایی از انواع نگرانی­ها تعریف کردند. به نظر آن­ها آرامش درونی یا حالت درونی آرام شامل آرامش خاطر یعنی خوشبختی و شادکامی است. در این تحقیق مشخص شد که گروهی از مردم نسبت به فعالیت­های لذت بخش و گروهی دیگر نسبت به برخورداری از آرامش خاطر تأکید ‌می‌کنند. اما تفاوت این دو گروه از مردم در تأکیدی است که نسبت به هر عامل داشته اند. در ادامه باید افزود که تقریباً هر شخصی تشخیص می­دهد که اوقات خوش و آرامش خاطر جزء پایه­ های خوشبختی است و تفاوت مردم با یکدیگر در تأکیدی است که نسبت ‌به این عوامل داشته اند.

۲-­ دیدگاه جامعه شناختی: یکی از اهداف اصلی جامعه قرن بیستم تعقیب شادکامی و متداول ساختن آن در بین جامعه است. به طور منحصر به فرد مردم سعی ‌می‌کنند شیوه ­های زندگی شان را چنان شکل بدهند تا بتوانند به نحو احسن از آن لذت ببرند. از لحاظ سیاسی حمایت­های فراوانی در این زمینه صورت گرفته است که هدف اصلی آن افزایش شادکامی برای همه اعضای جامعه ‌می‌باشد و نیز این اعتقاد عمیقاً وجود دارد که ما می­توانیم نسبت به وضعیتی که در ان هستیم خوشحال تر زندگی کنیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ق.ظ ]