با دارا بودن این ویژگی‌ها و دید مثبت نسبت به دنیا این افراد از زندگی خود رضایت دارند و برای بهبودی آن می کوشند و همین باعث پیشرفت آن ها می شود.

همچنین، رئیسی و همکاران(١٣٩٢)در مطالعه­ ای نشان دادند، که بین هوش معنوی و میانگین معدل دانشجویان رابطه معنا دار مثبتی وجود دارد. تمرینهای معنوی، آگاهی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری (تعمق) را افزایش می­دهد و برعملکرد افراد تاًثیر مثبتی دارد.

صمدی (۱۳۸۵، به نقل از زوهار و مارشال ۲٠٠٠) نیز بر آن اند که تجربه ­های معنوی، بینش ژرف پدید ‌می‌آورد که چشم اندازهایی نو و تازه به زندگی باز می‌کند. این بینش و چشم انداز تازه شخص را قادر می‌سازد که از عهده کارها به خوبی برآید و به گونه ­ای خلاق راه حل­­هایی تازه برای مسائل زندگی خود برگزیند.

به نظر می­رسد این راه حل­های خلاقانه یعنی قبول نداشتن مسائل به شیوه قبلی و دنبال راه حل جدید بودن به نوعی باعث تفکر انتقادی در انسان‌ها رشد کند.که، پژوهش حاضر سعی دارد به بررسی رابطۀ تفکر انتقادی و هوش معنوی بپردازد.

به نظر کینگ[۱](٢٠٠٨، به نقل ازحمیدی، صداقت،۱۳۹۱) هوش معنوی مجموعه ­ای از ظرفیت‌های ذهنی است که در وحدت و یکپارچگی و کاربرد انطباقی جنبه­ های غیر مادی و مافوق هستی فرد و رسیدن به نتایجی از قبیل اندیشه وجودی عمیق، بهبود معنا، شناخت خویشتن برتر و سلطه بر سطوح معنوی شرکت دارند (کینگ ،٢٠٠۸). او همچنین مدلی چهار عاملی از هوش معنوی ارائه می‌دهد که عناصر آن عبارت است از:

١: تفکر انتقادی وجودی[۲](CET): ظرفیت تفکر انتقادی نسبت به مباحث متافیزیکی و مربوط به هستی از جمله جهان، زمان، فضا، مرگ و…

٢ : تولید معنای شخصی[۳](PM): توانایی استفاده از تجارب فیزیکی و روحی جهت ایجاد معنا و هدف شخصی.

٣: آگاهی متعالی[۴](TA): توانایی شناسایی جنبه­ های متعالی خویشتن، دیگران و جهان با بهره گرفتن از هوشیاری.

۴: توسعه سطح هوشیاری[۵](CSE): توانایی ورود به موقعیتهای معنوی بالاتر از جمله تفکر عمیق، نیایش، مراقبه و خروج از آن.

از نظر کینگ(۲٠٠۲، به­­­­­ نقل­ ازسهرابی، ناصری،۱۳۹۱) تفکروجودی، هم­ در تعریف معنویت(برای مثال، کوئینگ۶، مک­کالوف لارسون۷۲٠۰٠،ماتیس۸، تولسکی۶­۲٠٠، وینک ۹ودیلون۱۰،۲٠٠۲)و هم­ در تعریف­ هوش­معنوی(ناسل،۲٠٠۴،واگن ۲۰۰۰؛ ولمن،۲٠٠۱؛ زوهر و مارشال،۲٠٠٠) لحاظ شده است. اخیراًً استدلال شده است که تفکر وجودی انتقادی می ­تواند با هر موضوعی در زندگی به کار گرفته شود، همان‌ طور که هر موضوع و رخدادی می‌تواند در ارتباط با وجود فرد در نظر گرفته شود.

جنبه‌های از شناخت که در بحث گرایشات­ وجودی ذاتی هستند،­­­ تا حد زیادی­ با ارجاعات مناسب به تفکر وجودی (مثل، گارو۱،۲٠٠۶)، تأمل وجودی(مثل، لاوی۲ و دوریس۳، ۲٠٠۴)، استدلال وجودی(مثل، ایوانس و ولمن۴، ۲٠٠۶ )، منجر به استنباط موجه­تری از ظرفیت ذهنی شده است. افزون بر این، خود ارزیابی­ها از هوش معنوی آشکار ‌کرده‌است که هوش وجودی درک شده یک پیش بین معناداری از هوش کلی درک شده می‌باشد (فورنهم۵ویتی کوسک و پتریدس۶ ،۲٠٠۲، به نقل از سهرابی، ۱۳۹۱).

همچنین تأکید می شود که پرسشگری ساده وجودی با بهره­ گیری از تفکر انتقادی تأمل کند و در بعضی موارد به نتیجه ­گیری ­های نو و فلسفه ­های شخصی درباره وجود، دانش علمی یکپارچه و تجربه شخصی منجر می شود. تفکر انتقادی به عنوان مفهوم سازی، کاربرد، تحلیل ،ترکیب و ارزیابی فعالانه و ماهرانه اطلاعاتی که از مشاهده، تجربه، تأمل، استدلال یا ارتباط، گردآوری و یا ایجاد ‌شده‌اند تعریف می شود (اسکریون و پال۷ ، ۱۹۹۲، به نقل از سهرابی، ۱۳۹۱)که به درستی هوش را منعکس می‌کند.

مک شری۸ ، دراپر، کندریک۹(٢٠٠٢، به نقل از قندی،١٣٩٢) تأکید ‌می‌کنند که هوش معنوی زیر بنای باور فرد است که سبب اثر گذاری برعملکرد وی می شود؛ به گونه ­ای که شکل واقعی زندگی رو قالب بندی می‌کند. هوش معنوی باعث افزایش قدرت انعطاف پذیری و خودآگاهی انسان شده است، به طوری که در برابر سختی ها و مشکلات زندگی، بردباری و صبوری بیشتری دارند. در واقع، هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کل نگر به جهان هستی، در جستجوی پاسخی برای پرسش های بنیادی زندگی و نقد سنت‌ها و آداب و رسوم می‌باشد.

[۶]

الکینز وکاندیش [۷](٢٠٠۴، به نقل از قندی،١٣٩٢) براین باورند که هوش معنوی موجب می شود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتر به مشکلات نگاه کند، تلاش بیشتری برای یافتن راه حل داشته باشد، سختی های زندگی را بهتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی ‌و حرکت دهد.

می توان چنین برداشت کرد که وجود مؤلفه­ های هوش معنوی بالاخص تفکر اعتقادی، جستجوی پاسخی برای پرسش های بنیادی زندگی، نقد سنت‌ها و رابطه بین معنویت و حل مسائل ومشکلات، سبب اثر گذاری بر عملکرد فرد می شود و با تقویت هوش معنوی در وجود دانش آموزان خود کنترلی آن ها افزایش یافته و منجر به بهبود عملکرد تحصیلی آن ها نیز می‌گردد.

با توجه به مطالبی که درباره، هوش معنوی و تفکر انتقادی و پیشرفت تحصیلی گفته شد، پژوهشگر در پی آن است که به بررسی ارتباط بین هوش معنوی و تفکر انتقادی با پیشرفت تحصیلی بپردازد .که در صورت وجود رابطه می توان با آگاه کردن معلمان،کار فرمایان، مسئولان سیاسی و برنامه ریزان درسی نسبت به تأثیر هوش معنوی در پیشرفت تحصیلی وتفکر انتقادی شرایط مناسبی برای دانش آموزان در مدارس ایجاد کرد.

اسمیت، نشان داده که هوش معنوی لازمه سازگاری بهتر با محیط است و افرادی که از هوش معنوی بالاتری برخوردارند، تحمل آن ها در مقابل فشارهای زندگی بیشتر است و توانایی بالاتری در مقابله با استرس دارند و در زندگی دارای هدف مشخصی هستند. ‌بر اساس مطالعات روان شناسان، دانش آموزان جهت پیشرفت در تحصیل نیازمند چندین عامل مهم روانشناسی هستند که به نوعی از امور معنوی انسان ریشه می گیرند آرامش و عدم اضطراب، قدرت تحمل سختی، واقع بینی و خوش بینی و اتکا به قدرت های واقعی درونی بر این اساس می توان اذعان نمود، ارتباط مستقیمی بین هوش معنوی و پیشرفت تحصیلی وجود دارد.

اهداف پژوهش

هدف کلی

هدف کلی این پژوهش، شناسایی رابطه هوش معنوی و تفکر انتقادی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر دوره متوسطه شهر تهران.

هدف های فرعی

۱: بررسی رابطه بین مهارت‌های تفکر انتقادی با پیشرفت تحصیلی در دانش آموزان دختر دوره متوسطه.

٢: بررسی رابطه هوش معنوی با پیشرفت تحصیلی در بین دانش آموزان دختر دوره متوسطه.

٣: بررسی رابطه بین مهارت‌های تفکر انتقادی با هوش معنوی در دانش آموزان دختر دوره متوسطه.

۴ : مقایسه رابطه بین تفکر انتقادی با هوش معنوی در دانش آموزان دختر بر حسب تعدیل رشته‌های مختلف

۵: مقایسه رابطه بین هوش معنوی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر برحسب تعدیل رشته‌های مختلف.

۶: مقایسه رابطه بین مهارت‌های تفکر انتقادی و هوش معنوی دانش آموزان دختر برحسب تعدیل رشته‌های مختلف.

٧: پیش‌بینی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر متوسطه با بهره گرفتن از میزان هوش معنوی و تفکر انتقادی.

فرضیات پژوهش

۱: بین ابعاد هوش معنوی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دخترهمبستگی وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...