و امامان معصوم می پرداختند و از یک سو و توجّه گسترده مردم به این مجالس و آشنایی آنان با مضامین قرآنی از سوی دیگر راه بهره گیری از قرآن را برای نویسندگان و شعرا هموار ساخته بود. (همان:۷)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۵ ) شیوه ها و گونه های اثرپذیری از قرآن
«بهره گیری از قرآن مانند بهره گیری از هر پدیده ادبی دیگر ، شکل و شیوه های گوناگون دارد که هم از دیدگاه پیدایی و پنهانی و هم از دیدگاه هنری و بلاغی در یک سطح و سنگ نیستند یعنی بهره گیری آن ها گاه آشکار و عیان است و هر کس با این مقولات اندک آشنایی داشته باشد ، به آسانی و زود آن ها را در می یابد و گاه پوشیده و پنهان است به گونه ای که تا کسی با این مقولات آشنایی بایسته نداشته باشد و کندوکاوی شایسته ننماید ، به آن ها دست نمی یابد»(همان:۱۵).
از شیوه های اثرپذیری از قرآن می توان گونه های زیر را نام برد .
۱)اثرپذیری واژگانی: که نویسنده در به کارگیری پاره ای از واژه ها و ترکیب و اصرار قرآن است.
۲) اثرپذیری گزاره ای: که نویسنده عبارتی قرآنی یا روایی را با همان ساختار عربی بی هیچ گونه تغییر و دگرگونی و یا اندکی تغییر در تنگنای وزن و قافیه در سخن خود جای می دهد.
۳) تأثیرپذیری گزارشی : که شاعر یا نویسنده مضمون آیه یا حدیث را به دو شیوه ترجمه یا تفسیر به پارسی گزارش می کند . گاه به شیوه نقل قول و با ذکر نام گوینده و گاهی بدون یاد کرد نام سراینده پیشین.
۴) تأثیرپذیری الهامی بنیادی : در این شیوه گوینده مایه و پایه سخن خویش را از آیه یا حدیثی الهام می گیرد و سخن خویش را بر این نکته بنیادی می نهد.
۵) تأثیرپذیری تلمیحی : در این شیوه گوینده سخن خویش را مانند تأثیرپذیری الهامی ، بر پایه نکته قرآنی یا روایی بنیاد می نهد و آنرا با نشانه و اشاره ای همراه می سازد و خواننده آشنا را به آن آیه یا حدیث راهنمایی می کند.
۶) تأثیرپذیری تضمینی : در این شیوه گوینده عین آیه یا حدیث را در سخن خود تضمین می کند.
۷) تأثیرپذیری تمثیلی : اگر گوینده مثلی از امثال سائره در نوشته خود بیاورد یا سخن ار کلامی متین یا حکیمانه باشد که بصورت ضرب المثل درآید ، آنرا تأثیرپذیری تمثیلی می گویند.
۸) تأثیرپذیری اقتباسی : آنست که گوینده بخشی از یک آیه یا حدیث را در سخن خود بیاورد.
۹) اثرپذیری تأویلی : در این شیوه نویسنده با ذوق ورزی و نکته یابی و با پنهان پژوهی و موی شکافی از لایه های برونی و دریافتهای همگانی و پیامهای پیدای سخن می گذرد و به لایه های درونی آن راه می یابد و پیامهای پنهانی بار می آورد . (نقل به تلخیص از راستگو ،۱۳۸۰)
فصل سوم
مروری بر زندگی و آثار خواجه عبدالله انصاری
۳-۱ ) نگاهی اجمالی به اوضاع سیاسی و فرهنگی هرات
قرن چهارم که دوره ی اعتلای فرهنگ و تمدن محسوب می شد با دوره ی زندگی خواجه مصادف بود. «خراسان و شهرهای آن از جمله هرات به هنگام زاده شدن خواجه عبدالله انصاری از نظر علوم و معارف اسلامی در اوج شکوفایی بود. مفسّران ، محدّثان و فقیهان بزرگ از آن سامان برخاسته بودند . مدارس علوم دینی متعددی در شهری واحد وجود داشت. مشتاقان و طالبان علوم در طلب علم و کسب فضائل از مدرسه ای به مدرسه دیگر و از شهری به شهر دیگر می شتافتند تنها در هرات از اوان کودکی عبدالله انصاری ده ها تن از علما و مفسّران و محدثان و فقهای بزرگ نامی زندگی می کردند که عبدلله با مراجعه به آنان و تلمّذ نزد آنان از سفربه شهرهای دیگر بی نیاز بود و این بی نیازی تا آنجا بود که چون عبدالله در سال ۴۱۷ هجری به نیشابور مسافرت کرد نه تنها به دان پایه از علم و فضل نایل آمده بود که بتواند بر بعضی از محدثان آن شهر ایراداتی بگیرد و موجب شگفتی آنان شود ، بلکه خود بنا به درخواست علمای آن شهر بر آنان حدیث املا کند»(خرمشاهی، ۱۳۸۶، مقدّمه : ۵ ).
«هم زمان با اعتلای علوم دینی در خراسان تصوّف و عرفان نیز در شهرهای مختلف آن به چنان اوجی رسیده بود که شیخ بزرگ مکه ، ابوالحسن سیروانی ، به مریدان و صوفیان توصیه می کرد تا به زیارت و دیدار پیران و مشایخ خراسان بروند . بسیاری از مشایخ بزرگ که در سده چهارم هجری در خراسان می زیستند و خراسانی الاصل بودند ، یا خود شاگردومرید مشایخ پیشین بودند یا دیدار و زیارت آن ها را درک کرده بودند ، یا آن که به یک واسطه با آن پیوند و نسبت می یافتند . در ایّام کودکی و نوجوانی پیرهرات چند تن از مشایخ بزرگ چون ابوالعباس قصّاب آملی ، خرقانی ، ابوسعیدابوالخیر و ابن باکویه شیرازی در قید حیات بودند که عبدالله به زیارت و دیدار آنان ، جزابوالعباس قصاب آملی نائل شد و قشیری را شاید او خود به سبب اعتقاد نخواست دیدار کند»( همان : ۶ ).
«خانقاه های متعدد صوفیان چه در هرات و چه در نیشابور و چه در شهرهای دیگر خراسان نه تنها محلّ اجتماع مشایخ صوفیّه و مریدان و مراکز رفت و آمد و حلقه ی ارتباطی مشایخ بود ، بلکه از جهت نشرو ترویج معارف اسلامی و عرفانی و تعلیم و ارشاد مریدان سهمی کمتر از مدارس علوم دینی نداشت . کثرت خانقاه ها و کثرت عدد صوفیان در دوره ی کودکی و جوانی عبدالله انصاری در خراسان به ویژه در هرات و نیشابور به اندازه ای است که این گمان را بر می انگیزد که بیشتر مردم یا خود صوفی بوده اند یا به این گروه ارادت می ورزیده اند . در واقع نیز پی آمد بر خوردها بی تکلف و دور از ریا و تظاهر صوفیّه و حسن عقیدت و معاملت آنان با مردم همراه با آزادگی های خاصی که نتیجه ی تعالیم صوفیّه است خانقاه ها و مشایخ را از چنان حرمت و قبول در میان عامه ی مردم برخوردار کرده بود که حتّی پادشاهان و امرا و وزرا نیز سر ارادت بر آستان آنان فرود می آوردند و برای جلب حمایت و قبول مردم به دیدار مشایخ می شتافتند با وجود چنین قبول عظیم بود که مشایخ صوفیّه توانستند در برابر مخالفت های پیدا و پنهان مخالفان که بیشتر آن ها اصحاب مذاهب و فقها بودند ، پایداری کنند .
هرات چه پیش از زاده شدن خواجه عبدالله و چه در دوره ی نوجوانی او یعنی دوره ی قدرت استادان بزرگش چون جارودی و خواجه امام یحیی عمار ، شاهد برخوردهای شدید اهل حدیث ، پیروان احمد حنبل با اشعریان و شافعیان و اهل کلام و اصحاب راٌی بودکه پس از آن نیز ادامه یافت . در حقیقت خواجه عبدالله نه در مجالس تفسیر و تذکر ووعظ جانشین استاد خویش امام یحیی عمار شده بود بلکه راه و روش او و استاد دیگر خود قاضی ابومنصور ازدی را نیز با شدّت بیشتر در مورد مخالفان برگزید و محنت ها و مصیبت های بزرگ را در این راه به جان خرید»( همان: ۷).
«هرات تا سال ۴۳۱ (ه ، ق) جزئی از قلمروو غزنویان بود و دراین سال خواجه عبدالله سی و پنج ساله بود ، پس از آن چنان که در کتاب های تاریخ از جمله « تاریخ مسعودی » ابوالفضل بیهقی آمده است ، به دست سلجوقیان افتاد . سلجوقیان نیز چون غزنویان نه خود از تعصّب در دین و مذهب بری بودند و نه قلمرویی که برآن دست یافته بودند از مخالفت های مذهبی خالی بود. ضعف یا قوت این یا آن گروه در شهرها از جمله در هرات ، تا حدودی زیاد به حمایت سلطان و وزیر بستگی داشت نمونه گویای این امر دوره های وزارت عمیدالملک کندری و خواجه نظام الملک طوسی است که در عهدعمیدالملک به سبب تمایلات شخصی او تا مدّتی پیرهرات از متوسطه مخالفان در امان بود . با به وزارت رسیدن نظام الملک آنان که پیش از این آشکارا با پیر هرات نمی توانستند مخالفت کنند ، مخالفان خویش را آشکار کردند و علیه او توطئه نمودند و چنان که خواهیم دید حمایت و مخالفت وزیر یا سلطان در کارافرادی چون خواجه عبدالله انصاری که در امر دین بی باک بودند اثر چندانی نمی توانست داشته باشد»( همان : ۸ ).
۳-۲ ) جایگاه خواجه عبدالله انصاری در ادب فارسی
«پیرهرات ، خواجه عبدالله انصاری که در تاریخ تصوّف به عنوان یک عالم الهی و عارف ربانّی جایگاهی ارجمند دارد از نظر ادبی نیز از چهر ه های در خشان ، پیشاهنگ و مبدع به شمار می آید . آگاهی و سلطه او بر لفظ و معنی و تفسیر کلام الله مجید حدیث و علوم دینی و دانش ژرف ادبی – تازی و دری – در طبع و ذوق و حافظه شگرف و دقیق او بازهد و تجربه های عرفانی ارزشمند در آمیخته و رنگ و بوی خاص به آثار او در زمینه های گوناگون بخشیده است . قلمرو و آثارخواجه عبدالله انصاری از وعظ و خطابه و تذکیر و تفسیر و حدیت و کلام تا اخلاق و عرفان و معارف الهی و بیان اسرار و تعالیم طریقت و ترجمه ی حال و نقد اقوال مشایخ صوفیّه گسترده است . در هر میدان از این میدان ها او را سواری توانا بر سمند سخن و آشنا با فنون ادب و قواعد بلاغت می یابیم که آگاهانه در تغییر و تحوّل شیوه های نثر می کوشد تاراه های نو فراروی آیندگان بگشاید . این تلاش و جستجو نه تنها در آرایش نثر و بهره گیری از سجع و قرینه و توازن و جناس و کاربرد صنایع ادبی دیگر دیده می شود بلکه در آمیزش نثر و شعر چه در حوزه ی صورت و چه درپهنه ی معنی و طرح و قالب های ادبی متناسب با معنی و مضامین نیز مشاهده می شود . مجموع این عوامل پیر هرات را تا مرتبه ی پیشاهنگ در تاریخ تحوّل نثر فارسی دری ارتقاء می بخشد . شناخت درست جایگاه او در تاریخ ادبی ، آنگاه روشن می شود که فاصله زمانی دوران حیات او را با دوره ی رواج و اوج نثر آراسته و فنّی در نظر آوریم» (سرور مولایی، ۱۳۷۲ : ۳۳ ).
«شادروان ملک الشّعرای بهار ، پیر هرات را به دلیل تصنیف و تاٌلیف کتب و رسالاتی که سراسر مسجّع است نخستین سجع پرداز زبان فارسی می داند ، قطعات مسجّع او را به آن دلیل که بیشتر قرینه های آن مزدوج و مرصّع و مسجّع است نوعی از شعری می شمارد و میان آن ها و ترانه های هشت هجایی و قافیه دار عهد ساسانی که مانند برخی از سجع های پیر هرات سه لختی است همانندی جستجومی کند»( خطیبی، ۱۳۶۶: ۱۸۳- ۱۸۵ ).
در کتاب محمد آصف فکرت آمده است:«بی تردید شیخ از ادبا و علمای بزرگ قرن پنجم است، در نظم و نثر هر دو قریحه سرشار و استعداد ذاتی دارد، نظم او شیرین و نثرش دلنشین و هر مصرع برجسته اش به تلقین آدمیت مشابه الهام است»(فکرت،۱۳۹۰: ۲۷).
۳-۲-۱ ) تولّد و وفات خواجه عبدالله
در کتاب نفحات الانس جامی از قول خواجه عبد الله آمده است : «پیر هرات می فرماید: « من به قهندزمصرخ زاده ام و در آنجا بزرگ شده ام ، آفتاب مقارن غروب بود ، در روز جمعه دوم شعبان سال ۳۹۶ ه . ق وقت آفتاب در هفدهم درجه ثور بود که تولّد گردیدم ، ربیعی ام ؛ یعنی در بهار زاده ام ، که هنگام گل و ریاحین بود » ( فکرت، ۱۳۹۰ : ۱۹ ).
«بیشتر تذکره نویسان و محقّقان از جمله یان ریپکا ایران شناس اهل چک ، هرمان اته ، الباخزری در تاریخ تولّد ووفات خواجه اتّفاق نظر دارند . تنها شادروان سعید نفسی تاریخ تولّد او را « غروب جمعه دوم شعبان سال ۳۷۶( ه . ق) در قهندز هرات » ذکر کرده که به طور قطع اشتباه است . در دایره المعارف اسلام هم تاریخ تولّد وی سال ۳۹۶ هجری ( ۶ ۱۰۰ م) ذکر شده است» ( زرین کوب ، ۱۳۸۸ : ۸۰ ).
روان فرهادی به نقل از جامی تاریخ تولد او را این گونه ذکر کرده است: « عبدالله انصاری شب دوم شعبان ۳۹۶ ( چهارم می ۱۰۰۶ ) در هرات زاده شد . او می گوید : « من به قهندژ زادم . به آنجا بزرگ شدم . هیچ جای به من دوست تر از قهندژ نبود » ( روان فرهادی ،۱۳۸۵: ۸) .
۳-۲-۲ ) تبارنامه ، نام و القاب خواجه عبدالله
تبارنامه انصاری را می توان در قدیم ترین سخن آثاری وی یافت :

    1. عبدالله ابواسماعیل انصاری ، فرزند
    1. محمّد ابومنصور انصاری ، فرزند
    1. علی ابومعدانصاری ، فرزند
    1. احمد انصاری ، فرزند
    1. علی انصاری ، فرزند
    1. جعفر انصاری ، فرزند
    1. منصور انصاری فرزند
    1. ابومنصور مت انصاری ، فرزند
    1. ابو ایّوب خالدبن زیاد الخرزجی النجّار الازدی

نام خانوادگی او مشتق است از انصار ( یاران ) ، شهروندان مسلمان یثرب ، بعدها موسوم به « مدینه » ، که کریمانه به پیامبر و پیروان مکی وی ، ” مهاجرین ” کمک کردند تا در ۶۲۲ م و دهسال پس از آن ، در محلّ جدیدی استقرار یابند ( روان فرهادی، ۱۳۸۵ : ۳ ). عنوان خواجه که در نوشته های فارسی غالبا جلوی جلوی نام انصاری در می آید به معنای سرور ( و فردوسی آن راحدود۱۰۰۰م / ۴۰۰ ق ه در شاهنامه خود بکار برده است) رسم بود . و هنوز هم هست که اخلاف پیامبر را که در سرزمین های فارسی زبان زندگی می کنند با این عنوان افتخاری مخاطب قرار می دهند» ( همان : ۴ ). «نقل است که زندگی نامه نویسان عرب نام خواجه عبدالله انصاری را عبدالله الهروی نوشته اند. لقب او شیخ الاسلام ، در فرمان خلیفه عباسی القائم ، مربوط به سال ۴۶۲/۱۰۷۰ ، مضبوط است . این لقب را غالباً مؤلّفانی که به انصاری استناد می کنند به کار می برند . فرمان یاد شده شامل القاب شیخ الشیوخ وزین العلمانیز بوده است . اوبه ناصرالسنه نیز ملقب بوده است ابوالفضل میبدی ، به هنگام استناد به تفسیرهای صوفیانه انصاری ، او را پیر طریقت می خواند . عنوان پیر هرات بعدها در متون فارسی به کار گرفته شد . کنیه ی او ابواسماعیل ، به ندرت در نقل قولهای معمول استعمال می شود» ( همان : ۵ ).
در آثار قدیم فارسی چون چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی ، نام « ابواسمعیل » به « شیخ الاسلام » نیز تعبیر شده است ؛ و بر می آید که وی در عصر خود بدین اسم شهرت داشته و لقب شیخ الاسلام از القاب رسمی بوده که به آن دسته از اهل علم که در مسائل شریعت و امر به معروف و نهی از منکر سعی تمام داشتند و به قول علّامه قزوینی به کسانی که در مذهب ، تعصّب دینی مفرطی داشتند این لقب داده می شد . وچون وی از ائمّه ی اهل علم بوده ، لهذا این لقب را گرفته بود .همچنین وی به « پیر طریقت » و « اهل حقیقت » نیز مسمّی شده است و لقب دیگرش که گاه به عنوان تخلّص شعری از آن بهره برده است ، « انصاری »است که این تخلص را از لقب اجداد خود گرفته است ابو عبدالله به القاب پیر هرات،پیر هری و هروی شهرت داشته است (فکرت،۱۹:۱۳۹۰ ).
«سلسله نسب او به ابو ایوب انصاری می رسد، در نفحات الانس سلسله ی نسب وی بدین قرار آمده است: هوالامام شیخ الاسلام و الشّیوخ ، ناصر السنّته ، زین العلما ، امام الائمه ، ابواسمعیل عبدالله بن ابی منصور ، محمّد بن ابی معاذ علی بن احمد بن علی بن جعفر بن منصور بن مت الخرزجی الانصاری »(همان:۱۷) .
۳-۲-۳ ) دوران کودکی خواجه عبدالله
«در طبقات الصّوفیّه ، مقامات خواجه عبدالله انصاری و نفحات الانس آمده است پدر او که مردی صادق، متقّی ، قرّا و باورع بود ، در ایّام جوانی ، شاید در آغاز دست ارادت به ابوالمظفر ترمذی داد و پس از آن به نزد شریف حمزه عقیلی هروی که در بلخ می زیست رفت و در این ایّام وقتی صافی و دلی فارغ داشت و به خدمت پیر خویش ، شریف حمزه عقیلی مشغول بود . و پس از بازگشت به هرات ، تشکیل خانواده از دنیای مورد علاقه اش ، عرفان دور افتاد و می توان او را نخستین آموزگار خواجه دانست . عبدالله که فرزند محبوب خانواده بود از همان دوران کودکی از استادان فن ، علم حدیث و تفسیر آموخت و سال های نخست زندگی اشبا وجود پدر و مراقبت های او درکمال فراغت از کم و بیش دنیایی ، در کسب فضیلت و علم سپری شد ابومنصور انصاری سعی بلیغ در تربیت و آموزش فرزند به کاربست . گفته شده است او خوابی درباره ی فرزند خویش دیده بود که هر روز تعبیر تازه ای از آن می یافت . دلگرمی و شور و شوق آمیخته با وسواس پدر در تربیت و تعلیم عبدالله خردسال چه به سبب بروز آثار و علائم هوش و فراست عظیم در فرزند ، و چه به سبب آن خواب ، هر روز بیشتر و بیشتر می شد . مادر او نیز با دنیای پدر و فرزند بیگانه نبوده است اگر سهم و تأثیر او در شکوفایی استعداد فرزند هیچ چیز دیگری نبوده باشد این هماهنگی بس که به هنگام درس و املای فرزند در راه کسب علم و فضل به دست خویش لقمه در دهان او می نهاد و یکی از نقطه های اتّکای او بود . خداوند به عبدالله هوش و حافظه ای خارق العاده عطا داده بود و شاید به دلیل همین هوشی سرشار و شگفتی آور بود که او را خیلی زود به دبیرستان فرستاند . عبدالله مراحل و مراتب کسب علم و فضل و دانش و کمال را یکی پس از دیگری می پیمود . استعداد و حافظه او از همان زمان توجه استادان او را که با دقت به وسیله پدرش انتخاب شده بودند – به خود جلب می کرد . روش او در کسب علم و دانش چنین بود که بامداد پگاه برای خواندن نزد مقری می رفت ؛ و پس از آن به درس خواندن مشغول می شد؛ شش روی ورق می نوشت ؛ و از بر می کرد . هنگامی که از این کارها فراغت می یافت ، چاشتگاه بود ؛ و زمان رفتن نزد ادیب و نوشتن و حفظ کردن . قدرت و توانایی او در شعر فارسی و تازی ، در ایّام کودکی ، و در دبیرستان ادب بر همگان آشکار شده بود و مورد حسادت شاگردان دیگری بود . بارها او را برای نظم و ترجمه ی اشعار و مضامین به تازی آزمودند و او از آن همه سربلند بر آمد . و شاید نخستین آشنایی او با امام یحیی عمار از همین زمان آغاز شد زیرا پسر یکی از خویشان امام یحیی عمار نیز با او درین دبیرستان بود و پدر این کودک عبدالله خردسال را آزموده بود . او در نه سالگی بدان درجه از فهم و دانش رسیده بود که می توانست از محضر استادانی چون قاضی ابومنصور ازدی و جارودی املای حدیث کند»(خرمشاهی،۱۱:۱۳۸۶-۸) .
«پدرش، ابومنصور، در ناحیه « کهن دژ» دکانداری صوفی بود. او سال های زیادی از جوانی را در بلخ گذرانده بود. وقتی به هرات بازگشت ، خانواده ای تشکیل داد. او همچنان صوفی پارسا و مخلص باقی ماند، و با مشایخ صوفی هرات حشر و نشر می کرد . عبدالله را در مکتبی گذاشتند که زنی در آن تعلیم می داد. پس به مدرسه مالینی رفت. تا شش سالگی، خواندن قرآن را از مقریان مدرسه آموخت. در نه سالگی پدر و یکی از معلمانش به املای احادیث بر او آغاز کردند . مع ذلک، در حدود همین ایّام، پدرش به ناگاه خانواده و دکان خود را رها کرد و در طلب یاران صوفی پیشینش در بلخ ، ترک هرات نمود» ( روان فرهادی ، ۱۳۸۵: ۶ ). «تعیین دقیق سال های که عبدالله زیر نظر پدر به آموزش و تعلّم می پرداخته به سبب نبودن سندی، دشوار است. باری این مدّت هر چند سال که بوده باشد یک روز به پایان آمد. منبع و ماخذی که سال عزیمت ابومنصور محمّد انصاری را به سوی بلخ روشن کند در دست نیست بنا بر اشارات جامع مقامات و جامی در نفحات، شیخ الاسلام گفته بود : من خرد بودم هنوز که پدرم دست از دنیا برداشت و دنیا همه بپاشید و ما را در رنج افکند و ابتدای درویشی و و محنت ما از آن وقت بود » ( خرمشاهی ، ۱۳۸۶ : ۲۹ ).
۳-۲-۴) دوران نوجوانی خواجه عبدالله
«خواجه عبدالله تحصیلات خود را ، که تا پیش از یازده سالگی شامل مطالعه شعر ، زیر نظر مردی ادیب می شد ، ادامه داد . کار روزانه وی خواندن و حفظ آیاتی از قرآن و احادیث ، نوشتن نامه و سرودن شعر بود . او در خانه با چنان کوششی مطالعه می کرد به ندرت وقت غذا خوردن می یافت . خانواده اش که سرپرستی پدر محروم بودند ، در تنگدستی به سر می بردند ، اما بعضی دوستان کمک هایی به آن ها می رساندند . از سنین سیزده تا شانزده سالگی عبدالله چهار معلم برجسته داشت:

    1. صوفئی به نام شیخ عمو ، که در خلال مسافرتهای گسترده اش با صوفیان بسیاری ( از جمله ابوالعباس نهاوندی ) دیدار کرده و در حومه ی هرات خانه هایی ساخته بود . وقتی عبدالله تنها چهارده سال داشت ، شیخ عمو وی را خلیفه خویش تعیین فرمود .
  1. یک شارح قرآن موسوم به یحیی بن عمار شیبانی ، که خصم فیلسوفان اشعری بود و آنان را اهل بدعت می خواند .
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...