علاوه بر آن مک دونالد (۲۰۰۴) فرایند بازاریابی را در چهار مرحله به شرح ذیل ارائه می‌دهد؛ این مراحل که به شکل یک چرخه تکرار شونده ارائه شده‌اند، با تعریف و درک بازار آغاز می‌شود. تعریف و درک بازار به تجزیه و تحلیل محیط کلان و خُرد سازمان و شناسایی فرصت‌ها و تهدیدهای محیطی اشاره دارد. مرحله دوم انتخاب گزینه‌های راهبردی می‌باشد. در این مرحله سازمان بازارهای هدف خود را انتخاب و پیشنهاد ارزشی خود برای مشتریان را پیش‌بینی می‌کند. حاصل انجام مراحل اول و دوم از فرایند بازاریابی، اتخاذ تصمیم‌هایی در خصوص تعیین بازارهای هدف و پیشنهاد ارزشی به مشتریان بوده و متضمن اجرایی کردن این تصمیمات راهبردی می‌باشد. در مرحله چهارم یا ارزیابی ارزش ارائه شده، چرخه فرایند بازاریابی تکمیل شده و از شاخص‌های گوناگون مالی و غیرمالی و نیز شاخص‌های هدایتگر و تاخیری در جهت ارزیابی ارزش ارائه شده به مشتریان، استفاده می‌شود. اقدامات این مرحله خود به تعریف و درک بهتر بازارها به عنوان اولین مرحله از فرایند بازاریابی کمک می‌کند که البته باید توضیح داد که هر مرحله بایستی مبتنی بر دارایی‌ها و توانمندی‌های سازمانی محقق شود.

الگوی بازاریابی دیگری که می توان از آن در شرکت های دانش بنیان استفاده نمود، الگوی فرایند بازاریابی همزمان که توسط ام رز[۱۸](۱۹۸۸) ارائه شده است، می‌باشد. یکی دیگر از الگوهایی است که به شناسایی حوزه های اصلی کار ویژه بازاریابی در سازمان دانش بنیان می‌پردازد. در این الگو، هر حوزه خود به زیرحوزه‌هایی و هر زیرحوزه نیز به فعالیت‌های مجزا تقسیم شده و ارتباط هر یک از حوزه ها با یکدیگر و تلفیق این حوزه ها با سایر وظایف و کار ویژه های خارج از کار ویژه بازاریابی به خصوص کار ویژه توسعه محصول ترسیم می‌شود. نکته قابل توجه در الگوی فرایند بازاریابی همزمان آن است که در این الگو جریان اطلاعات میان هر حوزه و خروجی‌های اطلاعاتی هر حوزه نیز مشخص می‌شود. الگوی بازاریابی همزمان نه حوزه وظیفه‌ای اصلی بازاریابی شامل ۳۱ زیرحوزه و بیش از ۲۰۰ فعالیت مخصوص را تعریف ‌کرده‌است. الگو، بازاریابی را به دو طبقه اصلی شامل برنامه‌ریزی بازاریابی و عملیات بازاریابی تقسیم می‌کند که هر کدام از این دو طبقه به چهار و پنج حوزه تقسیم می‌شوند. حوزه های تشکیل دهنده برنامه‌ریزی بازاریابی عبارتند از: شناسایی فرصت‌ها، تنظیم اهداف، توسعه راهبردها، تنظیم برنامه ها و پیاده‌سازی و کنترل و حوزه های تشکیل دهنده طبقه عملیات بازاریابی عبارتند از: درک، پیش‌بینی، توسعه و ترفیع(شیرخدایی و همکاران، ۱۳۹۰).

همچنین کاتلر و همکاران(۲۰۰۶) و والکوکاری و هلاندر[۱۹](۲۰۰۷) فعالیت های محوری بازاریابی در کسب ‌و کارهای مستقر در پارک های علم و فناوری را این گونه برشمردند: توسعه جایگاه و تصویر قوی و جذاب برای جامعه و مشتریان از طریق طراحی مناسب‌ترین آمیخته محصولات، ایجاد انگیزه و مشوق های جذاب برای مشتریان داخلی و خارجی محصولات، ارائه محصولات با روشی مؤثر و قابل دسترس و پیشبرد فروش با تکیه بر افزایش جذابیت، تصویر ذهنی و منافع محصول، به نحوی که خریداران بالقوه محصولات کاملاً از مزایای آن آگاه شوند.

در کنار آن کاتلر و همکاران(۲۰۰۳) فرایند مدیریت بازاریابی در مکانی مانند یک پارک علمی و شرکت های مستقر در آن را شامل پنج مرحله متشکل از حسابرسی، تعیین آرمان و اهداف، شکل دهی راهبرد، برنامه عملیاتی و پیاده سازی و کنترل برشمرده اند.

در همین راستا گلابی و همکاران(۱۳۸۹) فرایند مدیریت بازاریابی در شرکت های دانش بنیان طی هفت مرحله متوالی متشکل از مرحله ی اول؛ شناسایی و درک نیازهای مشتریان، مرحله دوم؛ توسعه محصولات، خدمات و فرایندها جهت برآوردن نیازهای مشتریان، مرحله سوم؛ قیمت گذاری نفوذی محصولات و خدمات به شیوهای مؤثر، مرحله چهارم؛ شناسایی رقبا، مرحله پنجم؛ مکان یابی و ایجاد زمینه ای جهت دسترسی آسان و مؤثر مشتریان به محصولات و خدمات، مرحله ششم؛ حصول اطمینان از رضایت مشتریان در حین و بعد از فرایند مبادله و مرحله هفتم؛ برقراری ارتباطات بلندمدت با مشتریان برشمرده اند. از اینرو بنگاه های دانش بنیان در مرحله اول از مدیریت بازاریابی، رفتار مشتریان را بررسی نموده و یکی از جوانب بسیار مهم در بازاریابی را درک کامل و جامع از نیازهای مشتریان می دانند. به اعتقاد آن ها یک بنگاه اقتصادی می‌تواند با تأکید بر مشتریان، راهبردهای ارزش گذاری برای مشتریان را که از طریق ارائه محصولات و خدمات با کیفیت انجام می پذیرد پیاده سازی کنند. این شرکت‌ها جلب رضایت مشتریان را عامل دستیابی به مزیت رقابتی در مقابل رقبا می دانند. به اعتقاد آن ها افزایش تقاضا از سوی مشتریان، باعث ایجاد رقابت شدید در فروش محصولات شده و مشتریان هنگام خرید حق انتخاب بیشتری دارند. از سویی دیگر استفاده گسترده از فناوری اطلاعات این توانایی را در کسب ‌و کارهای دانش بنیان ایجاد ‌کرده‌است که به منظور افزایش آگاهی از نیازهای مشتریان از دانش فنی توأم با مهارت‌ها و تخصص لازم بهره گیرند.

شرکت‌های دانش بنیان در مرحله دوم از مدیریت بازاریابی، با به کارگیری رویکردهای کارآفرینانه و نوآورانه و ارائه شیوه ها و روش های جدید تولیدی به توسعه محصولات، خدمات و فرایندها، می پردازند و برای مشتریان خود ارزش ایجاد می‌کنند. خلق بازار جدید توسط کسب و کارهای دانش بنیان اغلب به واسطه خلق مفهوم کاملا جًدید و نوآوری های ناپیوسته و بنیادین انجام می شود. این کسب و کارها با سرعت و انعطاف پذیری بالا محصولات خود را تولید و روانه بازار می‌کنند و از فناوری های نوین جهت ایجاد نوآوری های فناورانه بهره می‌برند. در مرحله سوم از مدیریت بازاریابی، این شرکت ها محصولات و خدمات خود را به شیوهای مؤثر و نفوذی قیمت گذاری می‌کنند.

در مرحله چهارم، آن ها نقاط قوت و ضعف و راهبردهای رقابتی رقبا، همچنین تمامی رقبایی که مشتریان هدف را نشانه رفته اند، به خوبی شناسایی کرده و تلاش می‌کنند تا عملکرد آن ها را ارزیابی نمایند. همچنین میزان شباهت محصول رقیب به محصول خود را تعیین نموده؛ در راستای ایجاد مزیت رقابتی تلاش می‌کنند. آن ها اغلب مستقیم ترین رقبا را محک زده و اطلاعات رقابتی مفیدی را جمع‌ آوری می‌کنند. مدیریت بازاریابی در مرحله پنجم زمینه مناسب جهت دسترسی آسان و مؤثر مشتریان به محصولات و خدمات خود را ایجاد می‌کند. بر این اساس تصمیم گیری در خصوص شیوه انتقال کالا به محل خرید یا مصرف، از جمله تصمیمات مهمی است که مدیر یک کسب و کار دانش بنیان با آن مواجه است.

در مرحله ششم مدیر یک کسب و کار دانش بنیان، تمرکز خود را به حصول اطمینان از رضایت مشتریان در حین انجام مبادله و بعد از فرایند مبادله معطوف می کند. در این راستا توجه به عوامل وضعیتی و موقعیتی مربوط به شرایط مشتری، تحویل به موقع، به اندازه و در محل مورد نظر مشتری و نیز تحویل با حفظ کیفیت کالا، توجه به آرا، عقاید و نظریات دوستان و آشنایان مشتری در رابطه با آن کالا یا خدمت، توجه به تجربیات گذشته مشتری در ارتباط با همان تولیدکننده یا عرضه کننده، شناسایی توقعات، انتظارات و احیاناً الزامات مطروحه از طرف مصرف کننده و برقراری ارتباط دو طرفه با مشتری از فعالیت های مشتری مداری بنگاه محسوب می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...