مقاله های علمی- دانشگاهی | کافر ستیزهجو (معاند): – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
- کافر لجوج (جاحد):
کافر لجوج کسى است که هرچند خداوند متعال را در قلب خود شناخته است، اما از روى جحد- لجاجت- او را انکار مىکند: وَجَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتها أَنفُسُهُم[۲۰]؛ افرادى مانند امیه بن ابىصلت و برخى از یهود که به رسالت پیامبر گرامى اسلام (ص) اطمینان داشتند، اما آن را انکار مىکردند، در این دسته قرار مىگیرند. «وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ»؛[۲۱] و هنگامى که از جانب خداوند کتابى براى آنها آمد که موافق نشانههایى بود که با خود داشتند و پیش از این، به خود نوید فتح مىدادند که با کمک او بر دشمنان پیروز گردند، با این همه]، هنگامى که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند. لعنت خدا بر کافران باد.
- کافر ستیزهجو (معاند):
کافر معاند یا ستیزهجو، کافرى است که خداوند را مىشناسد و به وجود او اعتراف مىکند؛ اما با این حال، بهسبب حسد، تکبر، طمع و … با خداوند و پیامبرانش ستیز مىکند و از عبادت خدا سر باز مىزند.[۲۲]
گفتار دوم: پیشینه تاریخی شکل گیری تکفیر
خوارج نخستین جریان انحرافى در جهان اسلام است که تفسیرى نادرست و ویرانگر از ایمان ارائه کرد. پیامبر گرامى اسلام (ص) در زمان حیات خود، شکلگیرى خوارج را پیشبینى کرده بود:«یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه»؛[۲۳]
«از دین خارج مىشوند، همانگونه که تیر از کمان خارج مىشود».
هرچند خوارج در میانهى جنگ صفین در مسألهى حکمیت راه خود را از اسلام جدا کردند و در آن زمان صرفاً یک گروه سیاسى شمرده مىشدند، اما رفتهرفته براى توجیه اعمال و رفتار ناهنجارشان، مبانى اعتقادى خاصى را برگزیدند.[۲۴]
به اعتقاد خوارج، ایمان داراى سه جزء است: تصدیق (اقرار) زبانى، تصدیق قلبى و تصدیق (انجام) عملى. بر اساس این تعریف، اگر کسى به زبان و قلب به خدا ایمان داشته باشد، اما مرتکب گناه شود، ایمان خود را از دست مىدهد و کافر مىشود. خوارج با تکیه بر این مبنا، معتقد بودند:
۱٫ مخالفانشان علاوه بر کفر، مشرک نیز هستند.[۲۵]
۲٫ قاعدین خوارج- کسانى از خوارج که جنگ نمىکردند- کافرند.[۲۶]
۳٫ سرزمین مخالفان، دار الکفر است.[۲۷]
۴٫ کافران واجبالقتلاند.
۵٫ کشتن زنان و فرزندان کافران نیز مباح است و کودکانشان، همیشه در آتش خواهند ماند.[۲۸]
خوارج، هر کسى را که به لشکرشان مىپیوست، مىآزمودند؛ به این صورت که اسیرى از مخالفانشان را به وى مىدادند و به او مىگفتند او را بکشد؛ اگر مىکشت، او را تصدیق مىکردند؛ اما اگر خوددارى مىکرد، او را منافق و مشرک مىشمردند و مىکشتند.[۲۹] آنان امیرالمؤمنین على (ع) را به شهادت رساندند؛ با این توجیه که وى به دلیل پذیرفتن حکمیت کافر شده است و باید کشته شود.[۳۰] چنین عقایدى سبب شد که خون، مال و ناموس مسلمانان لگدمال این گروه شود و تمامى سرزمینهاى اسلامى از نگاه آنان کفرستان شمرده شود. این در حالى بود که آنان به ظواهر اسلام مقید بودند. بسیارى از آنها قائم باللیل و صائم بالنهار بودند؛ اما چنانکه پیامبر گرامى اسلام (ص) پیشبینى کرده بود، با موضعى که دربارهى مفهوم ایمان گرفتند، از دین خارج شدند و امروز به جز نامى، از آنها باقى نمانده است. قرائت خوارج از مفهوم ایمان، نه تنها در حوزهى عمل ویرانىهاى بسیارى را بهوجود آورد، بلکه در واکنش به این نظریه، دیدگاه مرجئه شکل گرفت که در نقطهى مقابل اندیشهى خوارج قرار داشت و توسط امویان بهشدت ترویج شد. «ارجا» در لغت، به دو معنى بهکار رفته است: تأخیر و امید.[۳۱]
مرجئه معتقد بودند که عمل، متأخر از ایمان است و به همین سبب، هیچ ربطى به ایمان ندارد؛[۳۲]. و نقل میکنند فردى از امام صادق (ع) پرسید: کمترین اندازهى ایمان چیست؟ امام فرمود:« اینکه به یکتایى خداوند و رسالت پیامبر گرامى اسلام (ص) شهادت بدهد و اقرار به اطاعت کند و امام زمان خود را بشناسد. کسى که چنین باشد، مؤمن است».[۳۳]،[۳۴] علامه حلى در شرح کلام خواجه، این نظر را تأیید کردهاست.[۳۵] فاضل مقداد نیز چنین عقیدهاى دارد.[۳۶] مرحوم مجلسى در بحار مىگوید: «ایمان، عبارت است از تسلیم خداوند بودن و تصدیق به آنچه نبى آورده است، به زبان و قلب».[۳۷]،[۳۸]
بهطور خلاصه، با توجه به آنچه گفته شد، در تاریخ اسلام سه انحراف مهم در تعریف اصطلاحى ایمان دیده مىشود: خوارج (تلازم ایمان و عمل)؛ مرجئه (عدم تلازم میان ایمان و عمل) و معتزله (منزله بین المنزلتین). همهى این دیدگاه ها نیز بهسبب مغایرت با اندیشهى اسلامى، از میان رفتهاند.[۳۹]
در حوزهى نظرى، اندیشهى تکفیر در چند قرن گذشته، ریشه در دیدگاههاى ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب دارد و وهابیت و دیگر گروههاى تکفیرى، دیدگاه تکفیرى خود را از ابنتیمیه گرفتهاند. ازاینرو، براى فهم دیدگاه تکفیرى وهابیان، باید ابنتیمیه را نقطهى عزیمت شکل گیری گروههای تکفیری قرار داد.
دیدگاه ابنتیمیه دربارهى تکفیر نیز همانند سایر اندیشههاى وى، لبالب از تعارض و تضاد است؛ بدین معنى که با مراجعه به برخى از آثار ابنتیمیه، وى را شخصیتى ضدتکفیر مىیابیم؛ اما او در برخى دیگر از آثارش، چنان تیغ تکفیر را بر فرق جامعهى اسلامى فرو مىآورد که انسان شگفتزده مىشود و در جمع میان آراى تکفیرى و ضدتکفیرى وى باز مىماند.
ابنتیمیه در برخى از کتابهاى خود، ازجمله «مجموع الفتاوى»، بهتفصیل دربارهى اقسام تکفیر، شرایط تکفیر و حرمت تکفیر سخن گفته است. با نگاهى به این بخش از سخنان ابنتیمیه، وى را مىتوان چهرهاى ضدتکفیرى قلمداد کرد. ابنتیمیه ابتدا تکفیر را به دو بخش «مطلق» و «معین» تقسیم مىکند. «تکفیر مطلق»، در مورد کلام، فعل یا اعتقادى است که با مبانى اسلام در تضاد و تناقض است؛ همچنین بهصورت مطلق به کسى که چنین دیدگاهى داشته باشد، کافر اطلاق مىشود؛ اما فرد خاصى مورد نظر نیست.
«تکفیر معین»، حکم به تکفیر شخص معین و خاصى است که عملى را در تضاد با اصول و مبانى اسلام انجام داده است و بهسبب وجود شروط تکفیر در وى و نبودن مانع، کافر خوانده مىشود: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»؛[۴۰]
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 12:30:00 ب.ظ ]
|