اما در ایران وضع چگونه بود ؟ آیا برای گذر از ممالک محروسه دوره ی قاجاریه به دولت جدید این تفاهم جمعی حاصل شد؟ آیا نخبگان سیاسی ایران که رهبری نهضت مشروطه و بعد از آن را داشتند. تصویری واقع گرایانه از ایران داشتند یا اینکه در یک رویا پردازی آرمانی سعی داشتند، الگوی دولت های غرب را در ایران پیاده نمایند؟ برای پاسخ دادن به این سوالات ابتدا به بنیان­های تکوین سیاست های هویت ساز در ایران می پردازیم.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۵-۳- بنیان­های سیاسی جامعه­ سنتی ایران
می دانیم که قبل از شکل گیری و موجودیت دولت شبه مدرن در ایران، رؤسا و رهبران و شیوخ قبایل و طوایف در مناطق قومی دارای اختیارات و قدرت زیادی بودند. تمرکز گرایی دولت در زمان قاجار هم نتوانست قدرت و حوزه ی نفوذ و اقتدار این رهبران محلی را بطور کلی از بین ببرد. چرا که حکام قاجار هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ نظامی به وجود این نیروهای قومی و ایلی وابسته بودند تقسیم بندی کشور در دوره ی قاجاریه به همین منوال قومی و قبیله ای بود بطوری که تقسیمات کشوری بر مبنای واحدهای قومی طراحی شده بودند و ایران به ایالت های لرستان، کردستان، بلوچستان، عربستان، آذربایجان و… تقسیم می شد. (حسینی،۱۳۶۸: ۱۷۴)
منابع بخش مهمی از درآمدهای دولت، مالیات های سالانه ای است که رهبران ایلات از حوزه های ایلی و غیر ایلی جمع آوری کرده اند. قبل از آن نادرشاه توانست با ارتش مقتدر و متشکل از گروه ­های ایلی بر بی نظمی بعد از سقوط سلسله صفویه فایق آید. کریم خان زند که کرد بود پس از سقوط افشاریان توانست قدرت خود را بر پایه نیروهای قبایل استوار نماید. ( احمدی،۱۳۷۱: ۷۰-۷۳)
بیشتر روستاهای ایران از شهر کاملاً جدا افتاده بودند و بخش عمده ی کالاهای اقتصادی را خود تولید و مصرف می کردند. امکانات حمل و نقل جاده ای وجود نداشت. تفاوت­ها و اختلافات قومی این مشکلات طبیعی را تشدید می کرد و آنها را با اختلافات مذهبی در می آمیخت. مذهب کشور به دو فرقه ی شیخیه و بابیه تقسیم می شد، اصلی ترین واحد اجتماعی قبایل کوچنده و گروه ­های خانه به دوش بود. رقابت های اقتصادی در معنای واقعی وجود نداشت و اگر هم رقابتی دیده می شد فقط به منظور محروم کردن دیگری بود. اغلب در گیری ها برای دستیابی به مناصب محلی انجام می شد. (کاتوزیان، ۱۳۸۰: ۷۲۵)
اجتمات متکثر ایلی و قبیله­ای ایران بازیگران اصلی عرصه­ حکومت و سیاست بودند که توانمندی خود و قلمرو نیمه خود مختاری که داشتند موجب پراکندگی منابع قدرت سیاسی در ایران شده و مانند قلعه­های فئودالی عصر قرون وسطا اروپا مانع شکل گیری دولت مطلقه یا متمرکز بودند ناامنی های گسترده­ای که ایلات و عشایر در دهه ی ۱۲۹۰ ایجاد کردند با برخی جنبش های منطقه ای و قومی مانند شورش شیخ خزعل در خوزستان، جنبش شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و جنبش جنگل در گیلان همراه بود که به نظر می رسید با آغاز جنگ جهانی اول اقتدار حکومت مرکزی و وحدت سرزمینی و سیاسی در ایران در حال فروپاشی است این در حالی بود که روشنفکران و سیاست مداران دولت مشروطه بر اساس تجربه دولت های اروپایی درصدد گذر از دولت ضعیف سنتی قاجار به دولت مدرنی بودند که به چهار تحول یا انقلاب اساسی نیاز داشت این چهار انقلاب عبارتند بودند از:
۱-انقلاب ملی به منظور ایجاد هویت ملی و فرهنگی واحد
۲-انقلاب سیاسی با ایجاد ساخت دولت مقتدر مشروع
۳-انقلاب رفاهی یا توزیع عادلانه ی منابع
۴-انقلاب مشارکت باور و ورود گروه ­های مختلف به عرصه ی قدرت و رقابت. ( بشریه،۱۳۷۸: ۳۹-۳۸)
در پرتو این اندیشه ی جدید فرایند دولت – ملت سازی اجباراً به سمت ناسیونالیسم متمایل شد چرا که ناسیونالیسم جوهره­ی اصلی و هستی بخش ایده ی دولت ملی را تشکیل می دهد. ( بنی هاشمی، ۱۳۶)
همه نویسندگان به این امر اذعان دارند که هنگام بررسی هویت جمعی در ایران بایستی به عنصر ایرانیت یا ملیت (ناسیونالیسم) به عنوان یکی از اصول و ابعاد شکل دهنده هویت ایرانی باید توجه کرد. از آنجایی که سنجش هویت ملی نمی تواند بدون توجه به ادبیات موجود باشد مراجعه این ادبیات ضروری و لازم به نظر می رسد.
۶-۳- ورود اندیشه ناسیونالیسم به ایران
پس از جریان مشروطه سه گرایش در بین نخبگان و احزاب سیاسی نسبت به آن ظهور یافت اوّلی ناسیونالیسم متجدد و رادیکال بود که باستان گرایان آن را نمایندگی می کردند دومی ناسیونالیسم لیبرال دموکرات مبتنی بر حقوق لیبرالی و شهروندی که مصدق و همراهان وی حامی آن بودند و سومی ناسیونالیسم محافظه کار که مدرس نماینده ی آن بود. (کاتوزیان،۱۳۷۳: ۱۲۵)
ما معتقدیم که بطور اخص زمینه ی فعال شدن شکاف های هویتی در سطح ملی و سیاسی و امنیتی شدن آن به انقلاب مشروطه و ایدئولوژی­های مبتنی بر ناسیونالیسم فرهنگی آن به ویژه به زمان دولت پهلوی بر می­گردد حرکت ملّت ایران به منظور تکوین دولت – ملّت متاثر از ناسیونالیسم فرهنگی اروپا بود که موجب تحرک اقوام و فعال شدن شکاف­های قومی شد که در سه مقطع تاریخی کاملاً برجسته بودند.
با گسترش هرج ومرج و شکست مشروطه و پس از به قدرت رسیدن رضا شاه گرایش اول مبنای ایدئولوژیک سیاست ملت سازی شد و هدف آن، حذف و یکسان سازی تمامی تنوعات قومی و قبیله ای و زبانی بود. بعدها یکی از عوامل مهمی که موجب افزایش شکاف هویتی شد همین نقش آفرینی و تاثیر گذاری نخبگان قومی بود که در این قسمت با تفصیل بیشتر و با رجوع به ادبیات قومی در ایرانی مورد بحث و تجزیه وتحلیل قرار می گیرد.
۱-۶-۳- ناسیونالیسم قومی در ایران
همان­گونه که اشاره گردید پیشروان نهضت ناسیونالیسم در اروپا برای رهایی از زیر یوغ امپراتوری­ها تلاش می کردند که مفهوم دولت – ملّت را از معنای سنتی خود خارج نموده و به مفهوم دموکراتیک آن نزدیکتر کنند لذا بر دو وجه ناسیونالیسم پافشاری کردند:
۱-تصور آزادی ملی در تعیین حقوق سرنوشت
۲-شناسایی اراده ملت به عنوان یگانه منشاء دولت (رمضان زاده،۱۳۷۵: ۱۸۲)
این نکته هم قابل یادآوری است که سیر تاریخی ناسیونالیسم در اروپا به یکباره متوجه آزادی و دموکراسی نشد بلکه ابتدا روح نژاد گرایانه بر آن حاکم گردید و به سمت امپرالیسم گرایش نمود ولی بعدها این مفهوم در غرب دگرگون شد و به معنای حق تعیین سرنوشت ملّت­ها و تفویض اختیار به ملت تبدیل گردید امّا این مفهوم چگونه در ایران بوجود آمد و متحول گردید و چه تاثیری بر ساخت دولت مدرن داشت، موضوعی است که قابل تامل و قابل بحث است. در ایران قرن نوزده مفهوم ناسیونالیسم در معنای امروزین آن شناخته شده نبود، حتی مفهوم ملت در فرهنگ و ادب پارسی متعلق به قرون اخیر است مفهوم ملت در اوایل قرن بیستم و در میان بعضی از روشنفکران و تحصیل کردگان که تحت تاثیر مستقیم تحولات اروپا بودند رواج پیدا کرد. این تحصیل کردگان که با اصول آزادی و حکومت ملی و ارزش­های انقلاب فرانسه آشنا شده بودند، مشکل عقب ماندگی ایران را عمدتاً ناشی از استبداد می دانستند و همگی به برقراری قانون و دفع استبداد و بالا بردن سطح آگاهی و دانش مردم تاکید داشتند اما وجود عواملی چند از قبیل کارشکنی مخالفان مشروطه و اختلافات داخلی مشروطه خواهان در کنار قدرت طلبی رؤسا و خوانین عشایر همچنین تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ شرق و غرب، دست به دست هم دادند و ارمغان تجدد خواهی و ترقی و پیشرفت را به انحطاط و زوال تبدیل نمودند. (غنی نژاد،۱۳۷۷: ۳۴)
این نقطه ی عطف تاریحی که منجر به شکست پروژه ملت سازی در ایران گردید منجر به نوعی برون فکنی نزد روشنفکران گردید که بعدها بنا به عادت همیشگی ایرانیان و هنر آنان در مقصریابی، اعراب و اسلام را عامل این شکست قلمداد نمودند.
این در حالی است که در اروپا پیشروان نهضت ناسیونالیسم برای رهایی ملت­های خود از یوغ امپراتوری­ها تلاش نمودند که مفهوم دولت –ملت را از معنای سنتی خود خارج نمایند و به مفهوم دموکراتیک آن نزدیک­تر کنند بنابراین ناسیونالیسم خود را برد و اصل پایه گذاری نمودند:
۱-تصور آزادی ملی در تعیین حق سرنوشت
۲- شناسایی اراده ی ملت به عنوان یگانه منشاء دولت
اما سیر تاریخی ناسیونالیسم ایرانی اینگونه نبود، بلکه ناسیونالیسم ایرانی به عنوان ابزاری برای جلوگیری از تصور آزادی ملی در تعیین حق سرنوشت و سلب اراده ی ملت در تعیین نوع دولت خود گردید از طرفی بجای اینکه بر واقعیت های ملموس و عینی جامعه متکی شود به تاریخ و افسانه های قومی متوسل شد و بابت نگرایی را شاه بیت خود گردانید آنان بجای اینکه عناصر سازنده ی ملت را در جامعه ی کنونی جستجو نمایند، آغاز به کاویدن آن در لابه لای افسانه ها و اشعار حماسی نمودند و عاقبت ناسیونالیسم را به وسیله ای برای تثبیت حکومتی استبدادی بدل کردند. (کاتوزیان،۱۳۸۰: ۱۱۴)
۷-۳- هویت مدرن در پرتومدرنیسم ایرانی
منظور از مدرنیسم ایرانی تجربه ای است که مردم ایران در دوران معاصر و در تعامل با جهان مدرن در صورت­های گوناگون کسب نموده اند، بطوری که در بسیاری از عرصه ها حیات ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده و موجب تعاملی از نوع جدید گردیده است. در دیگر از مدرنیته ایرانی گفته شده است که مدرنیته ی ایرانی تلاش ایرانیان برای هستی دادن به موقعیت اجتماعی، فرهنگی، آن سان که یک فرد و یک جامعه بتواند این عنصر و این زمانه و را آشیانه ی خود سازد. (جهانبگلو،۱۳۶۸: ۹)
میرسپاسی در تعریف مدرنیته ی ایرانی می گوید: این فرایند نوعی تعامل روحی و فرهنگی میان هویت تاریخی ایرانیان وارزش ها و ساختارهای جهان جدید است.
مجید توکلی مدرنیته ی ایرانی را مجموعه فرآیندهای مربوط به غرب، تجدد و دریافت فرآورده های خود غربی نمی داند که موجب پیوند و آمیزش فرهنگ غربی و سنتی، همچنین پیدایش تجربیات نوین در جامعه­ ایرانی و باز آرایی آینده نگری آنان گردیده است.(توکلی، ۱۳۸۰: ۱۵)
ویژگی­های که اغلب برای مدرنیته ی ایران قائل شده اند به قرار زیر است:
۱-حاصل تعامل خاص ایرانیان با غرب است.
۲- در فضاهای خالی لایه های اجتماعی و فرهنگی ایرانیان معلق مانده است.
۳- صورتی ایدئولوژیک و سیاسی یافته است.
۴-با سنت کمترین تناسب را دارد.
۵-دچار ابهام و سطحی بودن است.
۶- در معرض ارزیابی های غیر واقعی و افراطی است.
۷- داوری اثباتی از آن شده و به عنوان امری خوب تلقی گردیده است.
۸- عامل خارجی را به عنوان مانع توسعه می پندارد.
۹- نوعی تقدس زدگی در آن رخنه پیدا کرده است.
۱۰- بیشتر به ساختاری­های سیاسی در آن پرداخته شده است. ( حاجیانی، ۳۱۶)
۸-۳- نقش نخبگان در توجیه هویت مدرن ایران
جریان هویت سازی ملی در ایران معاصر همواره مرهون و مبتنی بر جریانات فکری و ادبی است که در تولید این گفتمان در سطح عموم مردم و در انتقال و استقرار آن در سطح حاکمیت سیاسی تلاش کرده اند در واقع نقش سه گروه روشنفکران، نخبگان و تاریخ نویسان در این زمینه بسیار مهم است، در همین ابتدا باید گفت این گروه­ ها در جریان انقلاب مشروطه و پس از آن (بخصوص در دوران پهلوی اول) یک پارادیم مسلط و قومی را برای احیای هویت ملی در ایران بوجود آوردند وجه مشترک آنان توجه به عنصر ملیت در ایران بود اما گرایش­های سیاسی مشترک نداشته و از نسبت یکسانی با تجدد، استعمار، قدرت سیاسی، مذهب و. .. برخوردار نبوده اند، علاوه بر این، گرایش های مذهبی و نیز علایق معرفتی آنان بسیار متنوع بود، عده ای از منظر تاریخی و فرهنگی به هویت نگاه می کردند، نظیر کسروی، طالبوف و ملکم خان و… عده ای از منظر ادبی مثل هدایت و خانلری و… عده ای هم از منظر سیاسی مثل دکتر شریعتی و جلال آل احمد، اما افرادی هم بودند که از دید مذهبی و اسلامی به قضیه توجه نمودند، نظیر بازرگان، حمید عنایت و… ( ضمیران،۱۳۶۸: ۳۲۸)
سه کانون مهم ملی گرایی را مجله ی کاوه در برلین، و مجله ی ایرانشهر و مجله ی آینده بودند که همگی گرایش های باستان گرایانه داشتند همه این گروه­ ها در تلاش بودند تا تصویری واضح از هویت ایران ارائه دهند اما تشتت افکار وعقاید این افراد عاقبت مانع از رسیدن به یک تعریف واحد از هویت شد. عقب ماندگی ایران نسبت به کشورهای اروپایی و احساس حقارت و افسردگی نخبگان سیاسی در اثر شکست آرمان­های نهضت مشروطه و تقابل ایده های آنان با برخی، علما و نهادهای مذهبی سبب شد تا گرایش های نژاد پرستانه در فرهنگ سیاسی ایران ریشه بدواند آنان تلاش نمودند تا بین عقب ماندگی ایرانیان و تعدد قومی موجود در آن رابطه ای علت و معلولی ایجاد نمایند که در بسیاری از گفتمان­های ادبی و سیاسی آنان کاملاً هویدا بود. (رازقی، ۱۳۷۶: ۸۸)
۹-۳- نخبگان سیاسی وادبیات قوم مدارانه
روشنفکران ایرانی با دیدن وضع اسفبار جامعه خود و سطح علم و تمدن اروپائیان به شدت در مقابل این حقارت و عقب ماندگی جامعه ایرانی واکنش نشان داده، بعضی از آنان به نوشتن سفرنامه هایی تحت عنوان حیرت نامه و بعضی متوجه تاریخ گذشته خود شدند و ریشه انحطاط را در حوادث گذشته جستجو نمودند گفته می شود حسینعلی آقا از درس خواندگان فرانسه اولین کسی بود که ناسیونالیسم ایرانی را در نوشته­ های خود مطرح کرد وی اعتقاد داشت که برای احیای زبان ملی باید همه لغت­های عربی را از فارسی بیرون ریخت. او تازیان را دشمن ایرانیان و ایران می­دانست و ستایشگر آیین زرتشت بود.
در ادبیات ایران افرادی نظیر طالبوف، میرزا فتحعلی خان، آخوند زاده، محمود فشار، عشقی، فره وشی، ذبیح بهروز، ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی، زرین کوب، صادق هدایت، اخوان ثالث، بزرگ علوی، یغمای جندقی، فرخی یزدی، عارف قزوینی، ایرانشهر، ذبیح بهروز، احمد دیوان بیگی، فرصت شیرازی و دکتر علی شریعتی و. .. تعریفی قوم گرایانه و نژادی از ملّت، را پذیرفته بودند. این گروه نژاد آریا را مبتکّر و مشعل دار و پایه گذار فرهنگ جهان می دانند و از خصومت آن با نژادهای سامی و ترک و. .. سخن گفته­اند.
احساس رمانتیک محض، احساس برتری ملّی، احساسات ضد عربی، ضد اسلامی، استقرار ادبیات قدیم فارسی، تاسف و تالم از سقوط ساسانیان، از استقرار اسلامی تحت عنوان هجوم قوم عرب، تمجید و تعریف از انوشیروان عادل، و داریوش کبیر و… از ویژگی­های این ادبیات است.
مایکل هیلمن دلایل ظهور ملی گرایی افراطی در ادبیات ایران را اینگونه بیان می کند:
۱-تحت تاثیر قرار گرفتن نویسندگان ایرانی معاصر از تئوری نژادی در غرب
۲- گرایش ادبیات ایران به رئالیسم سیاسی برای بالا بردن آگاهی قومی
در اینجا به رویکرد بعضی از روشنفکران و نویسندگان ایرانی در موضوع ملی گرایی اشاره می کنیم، تا با مفهوم ملت از دیدگاه آنان آشنا شده ودر یابیم که چگونه آنان بین مفهوم ملت، قومیت و نژاد، قائل به تفاوت نیستند و ایرانیت را در دایره ی تنگ قومی و نزادی محصور نموده اند.
آنان بجای آنکه مبلغ هویت ملی که برآیندی از سایر هویت­های قومی و دینی در این سرزمین است اقدام به تبلیغ هویت نژادی در قالب پان فارسیسم و پان ایرانیسم نمودند و زمینه توسعه روح ملی را که همراه با آزادی­خواهی و برابری بود بستند. بطور مثال نمونه هایی از گرایش های قوم مدارانه در ادبیات ایران را ذکر می کنیم:
۱-میرزا فتحلی آخوند زاده: وی متولد تبریز است، پدرش تبریزی و مادرش مراغه ای است، او می­گوید گرچه علی الظاهر ترکم اما نژادم از پارسیان است.(الطایی، ۱۳۶۵: ۳۵)
آخوند زاده علت عقب ماندگی ایران را ساقط شدن حکومت ساسانی به دست اعراب و عقب ماندگی ایرانیان را نتیجه تعالیم اسلامی می داند و می گوید: (همان، ۳۸)
((تو تعجب مکن به پارسی نژادیان اسناد اینقدر صفات ممدوحه می کنم، انکار نمی توان کرد که پارسی نژادان از نژاد زرتشتیان هستند که بالفطره در حسن اخلاق و اطوار سرآمد کل ملل اند)) (صدر،۱۳۷۷: ۴۹)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...