در سال ۱۳۵۳ حزب توده سازمان نوید را که مهمترین سازمان مخفی حزب در داخل کشور بود، تشکیل داد و در سال بعد نخستین شماره نشریه نوید را منتشر کرد. این سازمان توسط محمد مهدی پرتوی و رحمان هاتفی اداره می شد.[۳۷۸]
در دی ماه ۱۳۵۷ در آستانه انقلاب اسلامی دکتر کیانوری به عنوان دبیر کل حزب توده ایران جانشین اسکندری شد. در اسفند ۵۷ پلنوم شانزدهم حزب توده در آلمان شرقی به عنوان آخرین پلنوم این حزب در آن کشور برگزار شد و انتخاب کیانوری را به مقام دبیر اول حزب تأیید کرد. انقلاب برای نخستین بار پس از ضربات دهه ۳۰، به حزب توده فرصت سازماندهی علنی و مشارکت در زندگی روزمره مردم را اعطا کرد. در عصر تحول انقلابی و احیای حزب، طراح اصلی استراتژی حزب نورالدین کیانوری بود که پایگاه اجتماعی در داخل ایران نداشت و در میان بخش وسیعی از مردم، به ویژه روشنفکران انقلابی چهره ای منفی داشت و به عنوان ابزار سیاست شوروی در ایران شهرت یافته بود.[۳۷۹]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

حزب توده در جریان انقلاب تنها نقش حاشیه ای داشت و حتی پس از ورود کیانوری نیز به ایران نتوانست به سازماندهی و بازیابی خود بپردازد. حزب در این شرایط بدون داشتن ابتکاری تنها دنباله رو آن چیزی بود که موج انقلاب با خود ایجاد کرده بود. برخورد رژیم با حزب بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حزب را به مرز فروپاشی کشانده بود. بسیاری از کادرهای رهبری اعدام شده بودند. عده زیادی به حبس های طولانی مدت محکوم شده بودند. و بسیاری از اعضا با امضای تنفرنامه همکاری با رژیم را پذیرفته بودند. حزب و رهبری آن به خارج انتقال پیدا کرده بود. تنها تریبونی که حزب در اختیار داشت رادیو پیک بود. دهه چهل به بعد برای حزب فاجعه آمیز بود. این دهه آغاز اختلافات درونی و انشعابات و اخراج ها از حزب است. گروه های ریز و درشتی از حزب منشعب شدند که با هدف قراردادن عملکرد حزب و به خصوص رهبری آن، وحدت و انسجام حزب را خدشه دار کرده بودند. برای حزب دیگر پایگاه قدرتمندی که در دهه ۲۰ از آن برخوردار بود خبری نبود.
بنابراین با دارا بودن چنین شاخص هایی تنها ویژگی حزب توده در جریان انقلاب این می تواند باشد که در موجی که انقلاب با خود به همراه آورده است موج سواری کند.
جبهه ملی
نام جبهه ملی نخستین بار بر گروه ۲۰ نفره ای گذاشته شد که همراه دکتر مصدق برای اعتراض به آزاد نبودن انتخابات دور شانزدهم مجلس شورای اسلامی به مدت چهار روز در دربار تحصن کردند. اما در خواست آنان نتیجه ای در برنداشت. متحصنین پس از ترک دربار در خانه دکتر مصدق گرد آمدند و درباره موضوعی تصمیم گرفتند که اهمیت آن به مراتب فراتر از مبارزه انتخاباتی بود.[۳۸۰] روز اول آبان ماه ۱۳۲۸ دکتر مصدق متحصنین دربار را به منزل خود در احمد آباد دعوت کرد تا با انسجام گروهی هر چه بیشتر از حقوق ملت ایران دفاع شود. در اینجا دکتر حسین فاطمی ضمن نطقی اظهار داشت: اکنون که فواید کار دسته جمعی بر عموم رفقا روشن گردید و قدرت و نفوذ اتحاد و وحدت بر همه معلوم شد، خوب است که این عده برای پیشبرد کارهای مهم سیاسی و مملکتی دست به دست هم داده و به نام جبهه ملی ایران تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزات برای پیشبرد اهداف مختلف نماییم.[۳۸۱]
در ماه های بعدی چهار سازمان حزب ایران، حزب زحمتکشان، حزب ملت ایران و جامعه مجاهدین اسلام به جبهه ملی پیوستند و پشتیبان اصلی و سازمان یافته دکتر مصدق را تشکیل دادند.[۳۸۲] جبهه ملی در سال ۱۳۲۹ فشار سیاسی خود را بر ملی شدن نفت متمرکز کرد، چند اجتماع پرشور در سراسر کشور تشکیل داد و از طریق روزنامه های وابسته به خویش به ویژه روزنامه باختر امروز به سردبیری دکتر فاطمی توجه ملت را به اهمیت مبارزه در راه ملی کردن نفت جلب کرد. تظاهرات گسترده در دفاع از ملی شدن این صنعت در سراسر کشور ادامه یافت تا در نهایت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ نفت ملی شد.[۳۸۳] با کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و دستگیری مصدق و رهبران هوادار او فعّالیت جبهه ملی متوقف شد. اگر چه بعضی از فعالان آن در نهضت مقاومت ملی به مبارزه با حکومت ادامه دادند. با رشد نارضایتی ها و گشایش نسبی فضای سیاسی کشور در سال ۱۳۳۹ رهبران و اعضا و هواداران جبهه ملی فعّالیت سیاسی خود را از سرگرفتند. در روز ۲۲ تیرماه ۱۳۳۹ به دعوت دکتر غلامحسین صدیقی هفده تن از شخصیت های جبهه ملی در منزل او گرد آمدند و در زمینه تشکیل یک سازمان سیاسی به توافق رسیدند و روز بعد نام جبهه ملی دوم را برای آن برگزیدند و در روز ۳۰ تیر اعلامیه تشکیل آن در سراسر کشور انتشار یافت.[۳۸۴] در این دوره با تشکیل کابینه علی امینی در سال ۱۳۴۰، رهبران و فعالان جبهه ملی نتوانستند در زمینه برخورد مناسب به اتفاق نظر برسند. جبهه ملی در روز دوم بهمن ۱۳۴۱ اعلامیه ای منتشر کرد که در آن از مردم خواسته شده بود در همه پرسی ۶ بهمن بگویند: اصلاحات ارضی آری، دیکتاتوری نه. در همان روز اعضای شورای مرکزی حزب دستگیر شدند. اعضای جبهه ملی در اواسط شهریور سال ۴۲ از زندان آزاد شدند.[۳۸۵] سران نهضت آزادی زمانی که در زندان بودند قیام ۱۵ خرداد اتفاق افتاد ولی هیچ تلاشی نه در داخل و نه بیرون زندان در حمایت از آن صورت نگرفت. با آزادی اعضای جبهه اختلافات میان آن ها بالا گرفت، بحث انگیز ترین موضوع بر سر ساختار جبهه ملی بود و اینکه همه احزاب باید در جبهه ادغام شوند. پس از مبادله نامه هایی که بین دکتر مصدق و جبهه ملی در اردیبهشت و خرداد ۱۳۴۳ صورت گرفت، سران جبهه ملی به رهبری الهیار صالح از فعّالیت های سیاسی دست کشیدند و سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفتند.[۳۸۶]
جبهه ملی سوم ادامه طبیعی جبهه ملی دوم بود. گروه های عضو جبهه ملی سوم در ۷/۵/۴۴ اعلام موجودیت کردند، اما قبل از شروع و گسترش فعّالیت فروپاشید.[۳۸۷]
جبهه ملی چهارم و انقلاب
با اعلام فضای باز سیاسی در کشور که زمینه تشکیل، سازماندهی و فعّالیت نیروهای اپوزیسیون را فراهم کرده بود، جبهه ملی چهارم در آبان ۵۶ فعّالیتش را از سرگرفت. در روز ۲۸ آبان اتحاد نیروهای جبهه ملی طی صدور بیانیه ای اعلام موجودیت کرد. حسیبی به عنوان رئیس شورای مرکزی و سنجابی، بختیار، فروهر، رضا شایان و مشیری به عنوان اعضای کمیته مرکزی انتخاب شدند.[۳۸۸]
در ۳۰ تیر ۵۷ اتحاد نیروهای ملی به جبهه ملی چهارم تغییر نام داد. در این تشکل ریاست هیأت اجرایی بر عهده کریم سنجابی بود.[۳۸۹]
دکتر سنجابی با مسافرت به پاریس، در روزهای ۱۳ و ۱۴ آبان در پاریس امام را دو بار ملاقات کرد. دکتر سنجابی درباره این ملاقات چنین بیان می کند: من آماده حرکت به پاریس بودم که شنیدم آقای آیت الله خمینی از نجف به پاریس رفته اند. طبیعی است که یک رهبر جبهه ملی … با شخصیتی که مقام درجه اول و رهبر مسلم روحانیون است وارد ارتباط و مذاکره شود.[۳۹۰] دکتر سنجابی جلسه اولین ملاقات را بدین گونه شرح می دهد: من ابتدا به عنوان یک مسلمان و یک ایرانی حضور حضرت آیت الله خمینی که امروز تمام حرکات ایران زیر نظر ایشان قرار دارد، رسیدم گفتم … برای این به اینجا آمده ام تا موضع جبهه ملی را برای شما تشریح کنم.[۳۹۱] در ملاقات دوم امام پذیرفتن دکتر سنجابی را مشروط به اعلام صریح مواضعش در مورد سلطنت و شاه می کند. دکتر سنجابی نیز طی اعلامیه ای سه ماده ای مواضع زیر را اعلام می کند:
- سلطنت کنونی ایران فاقد پایگاه شرعی و قانونی است.
- جنبش ملی ایران با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.
- نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال به وسیله مراجعه به آرای عمومی تعیین گردد.
این اعلامیه عدول از تمام آن چه است که طی سال ها مبارزه جبهه ملی آن را عنوان کرده بود. دکتر سنجابی به خوبی واقف به این امر بوده که کلید آینده تحولات سیاسی ایران در دست امام است، بنابراین اکنون باید خود را با ایشان همراه دید.
پس از بازگشت دکتر سنجابی از پاریس، شاه از او برای تشکیل دولت دعوت می کند. دکتر سنجابی ضمن مذاکراتی از آن امتناع می کند. پس از خودداری دکتر سنجابی، شاه سراغ دیگر عضو نهضت آزادی یعنی بختیار می رود. شاه در مذاکرات خود با بختیار ضمن قبول شروط بختیار، او را به عنوان نخست وزیر به مجلسین معرفی می کند.
قبول پست نخست وزیری از سوی بختیار سبب طرد و اخراج او از نهضت آزادی می شود. پس از ورود امام به کشور در ۱۲ بهمن، دکتر سنجابی تنها یک بار ایشان را ملاقات می کند و آن هم شب دوم بعد از آمدن ایشان است.[۳۹۲] اما چرا جریانی که سال ها مبارزه کرده بود به این راحتی زمین را خالی می کند؟
می توان گفت از آن جبهه ای که نهضت ملی شدن نفت را به ثمر رسانده بود، بعد از قلع و قمع اعضا و احزاب وابسته به آن در جریان کودتای ۲۸ مرداد، چیزی بیش از یک نام و اسطوره و یک خاطره سیاسی باقی نمانده بود تا یک جریان منسجم و مؤثر مخالف با رژیم.[۳۹۳] جریانی که بعد از این حادثه، اعلام موجودیت، اعلام انحلال، نهایت عملکردش شده بود. جریانی شده بود که اختلاف و افتراق در تمام مراحل فعّالیتش آن را همراهی می کرد. وجه بارزش این بود که هیچ برنامه و سازماندهی مشخص و منسجمی برای آینده سیاسی اش نداشت. برد و حیطه نفوذش با تکیه بر ایدئولوژی ملی گرایی و دموکراتیک محدود به بخشی از طبقه متوسط، دانشگاهی و تحصیل کرده بود. دیگر خبری از سیل هوادارانی که فریاد زنده باد مصدق را سر می دادند، نبود. از سوی دیگر جبهه ملی خیلی دیر به قدرت و توانایی روحانیت در مبارزه پی برده بود. جدای از کاستی ها و ضعف های بالا، شاید غرور ناشی از پیشکسوتی در مبارزه نیز سبب شده بود که آنقدر دیر به فکر همکاری با روحانیت بیافتد. همان یک ملاقات با امام کافی بود که دکتر سنجابی بفهمد که در ذهن ایشان برای تحولات آتی چه می گذرد. بنابراین نیازی نبوده که اصراری بر ملاقات های بیشتر داشته باشد.
روحانیت
مذهب تشییع از مهمترین مؤلفه های هویت فرهنگی و تاریخی ملت ایران است و همواره در فرایند تحولات اجتماعی- سیاسی جامعه نقش اساسی ایفا کرده است. نیروهای مذهبی و عالمان شیعه با توجه به دیرینگی بنیادهای دینی و آمیختگی عرصه های مختلف حیات اجتماعی با دیانت اسلام، از جایگاه و اعتبار اجتماعی گسترده ای برخوردار بوده اند. تعاملات دین با نظام سیاسی بخش عمده ای از تحولات تاریخ ایران را به خود اختصاص داده است.[۳۹۴]
روحانیت شیعه در تاریخ تحولات سیاسی- اجتماعی ایران تا قبل از انقلاب اسلامی در چهار مبارزه سیاسی شرکت جسته است، که در هر چهار مبارزه نقش رهبری را به عهده داشته است: قیام تنباکو، انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت و قیام ۱۵ خرداد.[۳۹۵] آن چه که حضور روحانیت را در این مبارزات با اهمیت و ارزشمند ساخته، توانایی آنان در بسیج عمومی بوده است. روحانیت در ایران فقط نهاد مذهبی ساده با کارویژه اعتقادی صرف نیست. روحانیون از جهاتی همانند احزاب سیاسی جهان دارای یک سازماندهی نسبتاً کارا در سطح کل جامعه تا کوچکترین واحد اجتماعی محلات بوده و هستند که اجزای آن در شرایط مناسب به طور منسجم از بالا به پایین و همچنین از پایین به بالا نیز با هم ارتباط دارند.[۳۹۶] روحانیت شیعه در جامعه ایران از چنان منابع قدرتی برخوردار بوده است که هیچ گروه و سازمانی نمی توانسته است خود را هم تراز با آن نشان دهد، از مهمترین این منابع قدرت می توان به سه منبع زیر اشاره کرد:
- نهاد مرجعیت: مرجعیت در مکتب تشییع، نوعی استمرار امامت در عصر غیبت است که تا اندازه ممکن وظایف امام معصوم را بر عهده می گیرد. مسأله رجوع به مجتهد جامع الشرایط با عنوان مرجع تقلید، پشتوانه مردمی بسیار محکمی برای مرجع تقلید فراهم می کند تا از توانایی های اجتماعی و سیاسی بالقوه قدرتمند در کنار توانمندی های دینی برخوردار شود. لزوم پیروی از مرجع جامع الشرایط سبب می شود که اکثریت مردم به عنوان مقلد اقتدار مراجع را بپذیرند. نهادینه شدن این موضوع با توجه به تأکید بر تقلید از مجتهد زنده، دستگاه مرجعیت را به طور فعال و زنده نگه می دارد و حلقه های واسط یعنی ملاها، مبلغان و خطیبان مردم را با ترویج احکام شرعی و پذیرش وجوهات و پذیرش وجوهات و فرستادن آن به مرجع دینی به دستگاه مرجعیت متصل می کنند.[۳۹۷]
- داشتن سازمان و تشکیلات: روحانیون در مقایسه با سایر گروه های سیاسی و نیروهای اجتماعی در ایران، مناسب ترین سازمان را در اختیار داشته است. سازمان و تشکیلات هم وسیله کسب قدرت است و هم وسیله اجرای آن. هیچ نیرو و طبقه اجتماعی نمی تواند قدرت را تصاحب کند مگر آن که صاحب سازمان باشد. روحانیون از دیرباز دارای سازمان نسبتاً استوار و سلسله مراتبی بوده است.[۳۹۸]
- استقلال مالی: از منابع مهم قدرت روحانیت شیعه برخورداری از استقلال مالی بوده است. اوقاف، نذورات، خمس و زکات از مهمترین منابع تأمین کننده استقلال مالی روحانیت بوده است. استقلال مالی سبب می شده است که وابستگی روحانیون به دولت و قدرت مرکزی کمتر شود. به عبارت دیگر استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی را نیز به همراه داشته است. که البته این منبع برای روحانیون عالی رتبه فراهم بوده است.
اگر چه با دارا بودن چنین منابع قدرتی، روحانیت به عنوان نیروی تأثیرگذار در ساختار جامعه ایرانی مطرح بوده، اما هرگز برخورداری از چنین جایگاهی سبب نمی شده است که روحانیت همیشه در تقابل و تعارض با قدرت سیاسی به سر ببرد. روحانیت شیعه حداقل تا زمان حیات آیت الله بروجردی سیاستی مصلحت گرایانه و همکاری جویانه نسبت به قدرت سیاسی داشته است.
اما با مرگ آیت الله بروجردی، جناحی از روحانیون سیاسی و رادیکال در حوزه علمیه اعلام وجود کردند که لب به انتقاد گشودند و قدرت سیاسی را به چالش کشیدند. این گروه تحت رهبری امام خمینی قرار داشتند.
شبکه فرهنگی و ارتباطی که در حوزه قرار داشت با روی کار آمدن این گروه از روحانیون بر اثر دو عامل در خدمت انقلاب قرار گرفت: عامل نخست ظهور خود امام خمینی بود که به نخستین نظریه سیاسی نظامند طی چند نسل اخیر مجهز بودند. ظهور امام به اسطوره جدایی دین از سیاست پایان داد.
ثانیاً امام خمینی طی دوران تدریس در حوزه علمیه قم چند صد طلبه را آموزش دادند که نسل جدیدی از روحانیون را تشکیل می دادند. اینان که عمیقاً متعهد به فلسفه سیاسی امام خمینی بودند، منابعی را گردآورده و ساختار تشکیلاتی سازمان مذهبی را احیا کردند. شکل گیری یا حرفه ای شدن این سازمان نبود که در موفقیت جنبش مؤثر بود هر چند که کارایی فزاینده در شبکه ارتباطی بسیار اهمیت داشت، بلکه احیای زیر ساخت تشکیلاتی که در تار و پود ساختار اجتماعی جای گرفته بود باعث بسیج توده ای شد. سازوکارهای درونزا و نه منابع سازمانی خارجی برای توسعه سازمان جنبش اهمیت زیادی داشتند. به عبارت دیگر مشارکت کنندگان در جنبش لازم نبود برای ایجاد الگوی سازمانی جدید و کارآمد به سازماندهندگانی از خارج تکیه کنند، زیرا از قبل متشکل بودند.[۳۹۹]
چنین شبکه ای بر عوامل انسانی تکیه می کرد نه عوامل فناوری، حزبی و اقتصادی. ظرفیت و کاربرد نیروهای انقلاب به مراتب بسیار بالاتر از دستگاه رژیم پهلوی بود. زیرساخت های ارتباطی سنتی ایران که طی قرن ها تحت دین مبین اسلام و ابتکار فرهنگ ویژه این سرزمین ریشه دوانیده بود ولی به دلایلی در حال رکود بود، ناگهان قوت گرفت. جرقه اعتراض و تظاهرات تحت این زیرساخت ها به شعله های انقلاب تبدیل شد بسیج ملی و سراسری را شکل داد و همه را به شگفتی واداشت.[۴۰۰]
اما آن چه که رهبری روحانیت را در مبارزه علیه رژیم تثبیت کرد، قیام ۱۵ خرداد ۴۲ بود. بعد از این قیام روحانیت گوی سبقت را در مبارزه با رژیم از سایر گروه ها ربود و مبارزه سایر گروه ها در سایه مبارزه روحانیت قرار گرفت.
قیام ۱۵ خرداد یک جنبش عمومی مذهبی علیه رژیم در حمایت و با هدایت روحانیت بود. این تحرک صددرصد به نیروهای اسلامی تعلق داشت. هیچ گروه و دسته ملی و غیرمذهبی مدعی سهمی در این روز نیست. احساسات درونی و ریشه های معنوی انگیزه های این برپایی بود. این حرکت از قبل صف آرایی و برنامه ریزی نشده بود. کسی به طور مستقیم به جمع آوری و یا بسیج توده مبادرت نکرده بود.[۴۰۱]
با این جریان بود که اسلام مبارز به قلب مرجعیت راه یافت و از موقعیت روحانی، اجتماعی و سیاسی و به خصوص از منابع مالی آن برخوردار شد. این جریان تازه از یکسو بخش بزرگی از طبقات متجدد و به خصوص روشنفکران را به سوی خود کشید و از سوی دیگر با حفظ رهبری سنتی خود و نیز با سود جستن از ناآگاهی، ضعف رهبری، فقدان همبستگی و پراکندگی فکری، در طبقات متجدد رهبری جامعه را بر عهده گرفت. تا قبل از قیام ۱۵ خرداد، روشنفکران متجدد که یا گرایش های چپ و یا گرایش های ملی و لیبرالی داشتند با بدبینی و با نظر تحقیر به روحانیت نگاه می کردند و آن ها را نیروهای ارتجاعی می دانستند. این احساس بدبینی و بی اعتمادی متقابل بود. علماء و طلاب نیز نسبت به روشنفکران نظر مساعدی نداشتند و آنان را فرنگی مآب و دشمن دین و بیگانه از سنت ها می دانستند. قیام ۱۵ خرداد و ظهور روحانیت مبارز در حوزه علمیه دو پیامد بزرگ داشت، از یکسو نیروی تازه ای از روشنفکران جوان در میان طلاب پدید آورد که زبان روشنفکران را می فهمیدند و به سیاست می اندیشیدند و جریان های سیاسی را دنبال می کردند و از سوی دیگر سبب دلگرمی و امیدواری روشنفکران به روحانیت و یا بخشی از آن شد.[۴۰۲]
با تثبیت رهبری روحانیت در مبارزه با رژیم پهلوی، تبعید امام سبب نشد که خللی در مبارزه به وجود آید اگر چه پیشرفت آن کند شد اما متوقف نشد. شبکه تشکیلاتی که در میان روحانیت وجود داشت، سبب شد که آتش مبارزه خاموش نشود. اگر چه امام تبعید شده بود، اما شاگردانی که ایشان طی این سال ها تربیت کرده بود با اطاعت و حرف شنوی کامل از رهبری خود همچنان به مبارزه خود ادامه دادند. شبکه های گسترده ارتباطی که تعداد زیادی از مساجد، هیأت ها و انجمن های مذهبی را دربرمیگرفت به عرصه ای برای تجمع و تبادل اخبار و اطلاعات تبدیل شده بود. مساجد و حوزه های علمیه به یکی از ارکان اساسی بسیج اجتماعی تبدیل شده بودند.
پس از اینکه اعتراضات در سال ۱۳۵۶ دوباره علیه شاه آغاز شد، شبکه ها و نهادهای ارتباطی میان روحانیون و مردم از طریق مساجد و مراسم های مذهبی برای تقویت و تداوم بخشیدن به مقاومت فراگیر علیه حکومت با شدت بیشتر آغاز به کار کرد.
اسطوره امام حسین علیه السلام چارچوبی برای برچسب و واکنش علیه شاه مورد استفاده قرار گرفت. شاه برچسب یزید خودکامه و شیطان زمان حاضر را از آن خود کرد. تقویم سالیانه مراسم مذهبی، مجالس نمازهای هفتگی و مراسم تشییع جنازه های عمومی برای عزاداری، همگی ارائه کننده فرم های مختلف کانالیزه نمودن کنش های سیاسی توده ای بود که همگی از طریق تشکیلات مذهبی ارائه می شد.[۴۰۳]
با تشکیل جامعه روحانیت مبارز در سال ۱۳۵۶، برنامه ریزی راهپیمایی ها، سخنرانی در مساجد، تهیه شعارها و در مجموع سازماندهی نهضت و مبارزه عمدتاً توسط روحانیون مبارز صورت می گرفت. در حالی که بسیاری از نیروهای مخالف با مشکلاتی چون فقدان رهبری، ضعف تشکیلاتی، عدم انسجام فکری، تفرقه و انشعاب رو به رو بودند، اما روحانیت با وجود امام و دارا بودن شبکه ای از روحانیون در سراسر کشور از مزیت مهمی برخوردار بودند.[۴۰۴] جامعه روحانیت فعّالیت های گسترده ای را به صورت مخفی و نیمه علنی آغاز کرد.
مرکزیت اعتصاب ها عملاً در ستاد مرکزی امام خمینی در تهران مستقر بود. دکتر بهشتی که خانه اش مرکز این هماهنگی ها بود، با یک سازماندهی کارساز، اعتصاب ها را هماهنگ کرد و به تدریج سراسر کشور را به آن متصل کرد.[۴۰۵] توانایی وسیع و گسترده روحانیت در آگاهی بخشی و انتقال اخبار، قدرت فراوانی را برای روحانیون به منظور سازماندهی تجمعات و راهپمایی ها و اعتصابات در جریان انقلاب فراهم می کرد. راهپیمایی های روزهای عید فطر، ۱۶ و ۱۷ شهریور، تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ از عظیم ترین و باشکوه ترین صحنه های حضور مردم در مخالفت با رژیم شاه بود که روحانیت هدایت و کنترل آن ها را بر عهده داشت. چنین توانایی عظیم در سازماندهی و اقدام جمعی گویای پتانسیل بالای روحانیت برای بسیج عمومی بود.
آن روزها مهمترین نمود مبارزات، راهپیمایی های بسیار وسیع مردم بود. راهپیمایی ها معمولاً از مساجد محلات مختلف تهران با پیشتازی روحانیت شروع می شد و در خیابان های اصلی تهران بهم می پیوستند و به نقطه ی مورد نظر می رفتند و در همه جا روحانیون متعهد و انقلابی در جلوی صفوف بودند.[۴۰۶]
فراخواندن مردم با چنین شماری، نمایشی از قدرت روحانیت در دو جهت بود: یکی در این جهت که رژیم شاهنشاهی را به چالش می کشید. و از جهت دیگر سایر مدعیان مبارز را تحت تأثیر قدرت خود قرار می داد.
بنابراین می بینیم که روحانیون از چنان توان و قابلیتی در سازماندهی و بسیج عمومی برخوردار هستند که از یکسو نشان از قدرت تشکیلاتی آنان و از سوی دیگر نشان از مقبولیت آنان در میان توده مردم است. با قاطعیت می توان گفت که روحانیون در میان گروه های مبارز، مقبول ترین و موجهه ترین گروه برای توده مردم بوده اند. به طوری که عملاً روحانیت است که رهبری مبارزه علیه رژیم را بر عهده دارد. بنابراین شاهراه قدرت از مسیر روحانیت و رهبری آن می گذرد. هر کسی را که این جریان مناسب تشخیص دهد، می تواند امیدوار به کسب قدرت در آینده باشد.
اما معادله روحانیت هنوز یک مجهول حل نشده دارد، و آن نقش امام در آن است. همان طور که گفته شد جدای از نقش تشکیلاتی و سازمانی روحانیت، شخص امام بود که توانست با احیای این نقش، قدرت آن را به جریان بیندازد. بر این اساس در فصل آخر به طور مبسوط جایگاه امام در نهضت مورد مداقه و بررسی قرار می گیرد.
سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق ایران در شهوریور ۱۳۴۴ به وسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان پایه گذاری شد. مجاهدین عموماً از جناح مذهبی نهضت آزادی ایران بودند. هنگامی که سران نهضت آزادی پس از محاکمه در دادگاه های نظامی دوران محکومیت خود را در زندان طی می کردند، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خبر تشکیل سازمان را به سران نهضت آزادی ایران دادند.[۴۰۷] پدید آمدن جریان مجاهدین را باید در فضای جدید فرهنگ سیاسی نسلی که طی تحولات ۳۹ تا ۴۳ بالیده بود جستجو کرد. فضایی که در آن مخالفان چاره را در مبارزه مسلحانه بر ضد شاه جستجو می کردند. این مبازره که از نظر این گروه می بایست بعد مذهبی می داشت، نمی توانست در قالب های سنتی مذهبی بگنجد بلکه یک گام به جلو بود.[۴۰۸] نخستین اثر تئوریک سازمان مجاهدین، نهضت حسینی احمد رضایی بود. از دیدگاه رضایی قیام امام حسین، قیامی علیه سرمایه داران استثمارگر بود.[۴۰۹] سازمان در بهار سال ۱۳۵۰ به طور مشخص تصمیم گرفت که حتی الامکان کوشش نماید تا عملیات نظامی اش را در مقطع جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که طی آن مهمانان خارجی زیادی مرکب از سران شخصیت های مختلف جهانی شرکت خواهند کرد، آغاز نماید. سازمان برای تهیه اسلحه با الله مراد دلفانی تماس گرفت، او که از عناصر ساواک بود اطلاعات لازم را در اختیار ساواک قرار داد.[۴۱۰] در این میان ساواک در شهریور ۵۰ ساواک با شناسایی خانه های تیمی، ارتباطات سازمان را کشف کرد و پیاپی ضربات خود را فرود می آورد و یکی پس از دیگری پایگاه های سازمان لو می رفت.[۴۱۱] در ۲۶ بهمن ۵۰ محاکمه ۱۱ تن از اعضای سازمان آغاز شد. در۳۰ فروردین ۵۱، ۴ تن از اعضا به اعدام محکوم شدند. در ۴ خرداد ۵۱ حکم اعدام حنیف نژاد به اجرا درآمد.[۴۱۲]
ضربه سال ۵۰ علی القاعده می بایست مجاهدین را متلاشی می نمود. اما یک عامل باعث گردید تا سازمان بتواند خود را به جلو ببرد. این عامل عبارت بود از حمایت و استقبالی که از مجاهدین در میان نیروهای رادیکال مذهبی صورت گرفت. به دلیل تصویر مذهبی که نسبت به مجاهدین به وجود آمده بود، آنها قادر شدند جدای از اقشار دانشجویی و فارغ التحصیلان، در میان بازار، روحانیت و کسبه نیز نفوذ کنند.[۴۱۳] در این دوره به دلیل همراهی روحانیون و فضایی که به نفع مجاهدین زندانی یا اعدام شده ایجاد شده بود، نیروهای مذهبی بازار و دانشگاه و نیز عده ای از روحانیون کمک های مادی و معنوی زیادی در اختیار مجاهدین قرار دادند.[۴۱۴] از خطر جستگان با تجدید سازمان مانع فرپاشی آن شدند. اعضای اولین کمیته مرکزی پس از تجدید سازمان، رضا رضایی، کاظم ذوالانوار و بهرام آرام بودند. با قتل رضایی و دستگیری ذوالانوار، تقی شهرام و مجید شریف واقفی به کمیته مرکزی راه یافتند.[۴۱۵] اما سازمان در اوج دوران محبوبیت خود در سال ۱۳۵۴ در کادر رهبری خود دچار تفرقه شد که سرآغاز افول آن به حساب می آید. بخش بزرگی از سازمان به این نتیجه رسیده بود که مارکسیسم و نه اسلام، ایدئولوژی رهایی ساز توده هاست و از اینرو باید به عنوان ایدئولوژی رسمی گروه قرار گیرد.[۴۱۶] این چرخش ایدئولوژیک هولناک را می توان در نامه مجتبی طالقانی فرزند آیت الله طالقانی به پدرش مشاهده کرد: … طی دو سال گذشته مطالعه مارکسیسم را آغاز کرده ام. من قبلاً فکر می کردم که روشنفکران مبارز هم می توانند این رژیم را از میان بردارند ولی اکنون باور کردم که باید به طبقه کارگر روی آوریم. اما برای سازماندهی طبقه کارگر باید اسلام را کنار بگذاریم … .[۴۱۷]
چنین تغییر موضعی خشم نیروهای مذهبی را افزایش داد. عامل دیگری که در این زمان باعث تشنج و تفرقه بیشتری در میان زندانیان مذهبی شد، اطلاعات زیادی بود که وحید افراخته یکی از رهبران مارکسیست شده مجاهدین در اختیار ساواک قرار داده بود. افراخته در جریان بازجویی هایش دهها هوادار و افرادی را که به سازمان کمک کرده بودند، معرفی نمود. از جمله کسانی که به دنبال اعترافات او دستگیر شدند، آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری، حجت الاسلام لاهوتی و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی بودند.[۴۱۸]
روحانیون و گروه های مذهبی به دنبال مارکسیست اعلام شدن حزب نگرانی های خود را ابراز داشتند. برخی آنها را التقاطی خواندند و حتی اعلام کردند که نباید کشته شدگان آن ها را شهید اطلاق کرد. اعضایی که از سازمان کناره گرفتند رجوی را متهم کردند که با عملکرد نامناسب از روحانیت فاصله گرفته و در برابر مارکسیسم هوشیاری و مراقبت کافی به خرج نداده است.[۴۱۹] این تغییر ایدئولوژی سبب شد که نیروهای مذهبی داخل زندان با صدور فتوایی به اتحاد استراتژیک با نیروهای مارکسیست پایان دهند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...