یافته های باردی وهافمن(۲۰۰۵)، نشان می‌دهد که رفتار والدگری ‌و تنیدگی والدینی دارای نقش کلیدی در مؤلفه های مختلف تحول رفتاری دوران کودکی فرزندانشان می‌باشد. برخی از پژوهشگران معتقدند شاخص تنیدگی والدینی،کاربردی ترین شاخص پیش‌بینی وضعیت کودکانی است که در معرض خطر آن دسته از مشکلات رفتاری هستند که با تنیدگی والدین در ارتباط است.نتایج حاکی از آن است که آموزش به والدین درباره روش های کاهش تنیدگی عامل مهمی در سلامت والدین است وبه منظور افزایش مطلوب ترین بازده تحول برای کودکان دارای اختلال رفتاری به کار برده می شود.

باکستر، کامینز و بولوتیس(۲۰۰۰)، از پژوهش های خود نتیجه گرفتند از آنجا که برخی ‌از کودکان مبتلا به ناتوانی های تحولی به رفتارهای مشکل دار متوسل می‌شوند، والدین آن ها تنیدگی بیشتر ومشکلات روانپزشکی دیگری نظیر اضطراب و افسردگی را گزارش می‌کنند. در این پژوهش به وضوح مشخص نشده که مشکلات رفتاری علت تنیدگی والدینی است یا پیامد آن.پژوهش های مبتنی برهمبستگی نشان داده‌اند که مشکلات رفتاری کودک، تنیدگی والدینی را حتی هنگامی که متغیرهای برجسته خانوادگی و والدینی مثل منزلت اقتصادی – اجتماعی، اندازه خانواده وحمایت اجتماعی والدین،کنترل می شوندنیز پیش‌بینی می‌کند(به نقل از حلاج باشی،۱۳۸۸).

پاترسون (به نقل از حقیقی ،۱۳۸۶)، در یک پژوهش گزارش داده است با آموزش والدین میزان بسیاری از تنیدگی های خانواده های آموزش دیده کاسته شده است. ‌پیگیری‌های یک وسه ساله نشان داده است زوجهایی که در یک برنامه آموزش زندگی خانوادگی شرکت کرده‌اند،رضایت از ازدواج درآنها افت کمتری در مقایسه با گروه شاهد نشان داده است ‌و بهتر می توانستند تنیدگی زندگی را کنترل نمایند.

مختاری(۱۳۸۷)، در پژوهشی بیان می‌کند، هنگامی که به والدین آگاهی درستی از مشکلات کودکشان داده می شود، مادران سازوکارهای مناسبی ازخودشان نشان می‌دهند تا بدون دخالت احساساتشان با فرزندان خود برخورد منطقی نمایند. پژوهشگرانی مانند فورگاج و همکاران(۱۹۹۸)، نشان داده‌اند که رویدادهای پر تنیدگی زندگی نظیر مشکلات خانه داری،اقتصادی، مرگ خویشاوندان، از دست دادن شغل، مشکلات اجتماعی ‌و بیماری‌های دیرپا ‌و مزمن در خانواده با سطوح تنیدگی تجربه شده توسط کودکان دارای رفتار برون سازی شده، رابطه مستقیم ومثبت دارد.

پژوهش ها در زمینه اختلالات رفتاری کودکان به طور عمده بر اختلالاتی متمرکزند که با عناوین اختلالات رفتاری برون سازی شده و درون سازی شده ، مشخص شده اند. اکثر این پژوهش ها به بررسی اثربخشی روش های درمانگری خاص ‌و شیوع اختلالات رفتاری در نمونه های غیر بالینی پرداخته‌اند. در مروری که کرونه(۱۹۹۰) بر ادبیات پژوهش انجام داد،دریافت که کاربرد کمتر تشویق، استفاده بیش از حد از سرزنش وتنبیه ‌و کاربرد فنون اداره کودک به صورت ناپایدار با اختلالات درونی سازی شده کودکان ارتباط دارد(کارترایت، هاتون مک نالی، وایت،۲۰۰۵).

ماش ‌و جواهر(۱۹۸۳)، در مطالعه ای درباره والدین کودکان خردسال دارای فزون کنشی/ بی توجهی، سطوح بالاتر تنیدگی را در این والدین گزارش کردند.

در پژوهشی دیگر وونگ و وونگ(۱۹۹۰)، با بررسی میزان سلامت روانی مادران کودکان خردسال در هنگ کنگ ،اثرهای تنیدگی والدینی بر سلامت مادر و متغیرهای موجود در این فرایند را آزمودند. نتایج نشان داد والدینی که کودکان خردسال خود را فزون طلب و دارای پذیرندگی و تقویت گری پایین ادراک کرده بودند، تنیدگی والدینی بیشتری را گزارش نمودند. همچنین والدینی که محدودیتهای نقش والدینی را ادراک کرده بودند نیز، تنیدگی والدینی بیشتری را تجربه کردند.در این پژوهش نقش خود کارآمدی والدینی نیز بررسی شد و نتایج نشان داد که خود کارآمدی والدینی اثر تنیدگی برسلامت روانی مادر را تعدیل می‌کند. با توجه به اینکه آموزش والدین می‌تواند به والدین ‌در مورد اختلالات رفتاری کمک کند، آدسو، لیپسون(۱۹۹۸)، در یک تحقیق با حضور ۱۶ نفر از والدین در یک برنامه آموزشی نه هفته ای با هدف تغییر رفتار، خانواده ها به طور تصادفی در چهار گروه قرار گرفتند(آموزش مادر ،آموزش پدر،آموزش زوجین و گروه کنترل). هنگامی که خانواده ها دوره اصلاح رفتار را پشت سر گذاشتند،تغییرات مهمی را در موفقیت کنترل رفتار کودکانشان که ناسازگاری رفتاری داشتند، گزارش نمودند.

در پژوهش اوستنبرگ(۱۹۹۸)، در یک برنامه آموزشی ۱۰ جلسه ای برای والدین که با مشکلات متفاوت در قبال رفتار فرزندانشان روبرو بودند، ۷۵ نفر از مادران جوان دارای کودکان زیر ۴ سال رامورد آموزش قرار داد. مفاهیمی چون اصلاح رفتار کودکان، شیوه های فرزندپروری،نحوه ارتباط با کودک، چگونگی حل مسئله و ارتباط با همسر در برنامه مذکور گنجانده شد. نتایج نشان داد احساس رضایت مادران از شیوه رفتار خود و فرزندانشان افزوده شده وباخوشبینی بیشتری نسبت به رفتار کودکان، تنیدگی روابط والد- کودک کاهش یافته بود(به نقل از حلاج باشی ،۱۳۸۸).

سو (۱۹۹۹)، به آموزش تعدادی از والدینی می پردازد(۵۰نفر) که با مسئله اختلال بیش فعالی/نارسایی توجه در فرزندانشان روبرو بودند.او در برنامه آموزشی خود یک طرح آموزشی را اجرا کرد که شامل مفاهیم یادگیری برای تشخیص این اختلال و شیوه کنارآمدن با آن نه تنها برای والدین جوان بلکه والدینی بود که سالها از ازدواجشان می گذشت. در این برنامه محتوای دیگر چون روابط زناشویی، برنامه ای به طور مؤثر از عهده اختلال بیش فعالی/نارسایی توجه برآمدن، بالا بردن توان ارتباطی والد – کودک، افزایش عملکرد مؤثر در مدرسه ومهارتهای کنترل رفتار کودک و در نهایت کاهش تنیدگی والد – کودک در هر جلسه بیش از جلسه قبل شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...