۴

ثبات جامعه

ثبات یا استواری اجتماعی از نظر اصطلاحی یعنی توانایی یک نظام برای بازگشت به حالت توازن پس از پشت سر گذاشتن اختلال، در نظریه های جامعه شناختی تعابیری از قبیل نظم، ایستایی و استواری اجتماعی مترادف ثبات اجتماعی به کار می رود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۵

امنیت (جرم)

امنیت اجتماعی، آرامش و آسودگی خاطری است که هر جامعه ای موظف است در زمینه های شخصی، اقتصادی، سیاسی و قضایی برای جامعه و اعضای خود فراهم کند.

۶

سرزندگی

سرزندگی به میزان پویایی و نشاط فضا گفته می شود که دارای دو رویه است که یک رویه آن به بینش، فرهنگ، مردم و به ادراک آنها وابسته است و دیگری به فضاهای شهری و معماری مربوط می شود که این دو رویه با هم ارتباط متقابل دارند.

مأخذ: (سرور و امینی، ۱۳۹۲: ۴۱)

ابعاد مختلف پایداری اجتماعی
۲-۳-۱۱-۱ حس تعلق و و ابستگی (Sense of belonging and affiliation)
دلبستگی به مکان رابطه عاطفی فرد با مکان است که ریشه در خصوصیات و تجارب گذشته فرد دارد که مکان باید بتواند پاسخگو نیازها و انتظارات انسان باشد و همینطور مکان باید ظرفیت های پاسخگویی به این نیازها و انتظارات را داشته باشد. دلبستگی به مکان بر اساس تعامل شناختی، عاطفی و عملکردی در بین افراد، گروه ها و مکان کالبدی- اجتماعی در طول زمان شکل می گیرد. در شکل گیری دلبستگی به مکان، زمان و تعامل انسان و مکان به لحاظ شناختی، عاطفی و عملکردی قابل طرح است. دلبستگی، اشتیاق به زندگی با دیگران و رفتار هدفمند را پایدار نگه می دارد (صادقی فرشته و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۵۴). در محیط های مسکونی و محیط های مانند آن رسیدن به احساسی از مکان نمی تواند غایت نهایی طرح باشد، بلکه ایجاد احساس تعلق و ایجاد دلبستگی نسبت به آن امری مهم تر و ضروری تر است. احساس تعلق با احساس تجربه و معنا همراه است. ایجاد احساس تعلق به منظور تاکید بر بهره مندی از فضا به وسیله ساکن و تداوم استفاده از آن است. نخست به این دلیل که او را منزوی نسازد و از فضای باز و طبیعت بهره ببرد و دوم اینکه در محیطی که به اجبار اشتراکات زیادی برای ساکنان به وجود آمده است، رسیدن به احساسی از اجتماع می تواند حسی بر این اجبار باشد و بر میزان رضایت ساکنان بیفزاید (رامیار، ۱۳۹۰: ۳۲). ابعاد انسانی مسکن بیش از هر زمان دیگر مورد توجه برنامه ریزان و طراحان شهری قرار گرفته و انسان نیز به عنوان یک موجود اجتماعی به حضور در چنین فضاهایی علاقه فطری دارد. فضاهای مسکونی امروز از درک روح انسانی و تعلق اجتماعی به دور شده اند و به همین دلیل توجه به عوامل موثر در تعلق به مکان در خانه های سنتی و تعمیم آن به واحدهای مسکونی امروز یکی از ضروریات مهم در عرصه طراحی مجتمع ها و محیط های مسکونی می باشد. به دلیل توسعه های نامناسب مجتمع های زیستی، حس مکان و تعلق به مکان تضعیف شده است که خود تبعات منفی در خصوص مهاجرت افراد بومی و تضعیف هویت محلی و در مقیاس فراتر از آن هویت شهری را در پی دارد (سرایی،۱۳۹۱: ۲۴). وابستگی به مکان به رضایتمندی و سازگاری و تطابق مکان با خواسته ها و نیازهای کاربران نزدیک است و به عامل های حس رضایت، حس مالکیت و اقامت طولانی مدت وابسته است. مطالعات موجود رضایت از همسایگی تاکید بر ارزیابی ذهنی از کیفیت زندگی دارد که ابعاد تحلیل متفاوت کالبدی، انسانی و عملکردی را در بر می گیرد. حس مالکیت احساس مسئولیت و احترام نسبت به مکان نیست، اما عامل زمان، باعث ایجاد و تقویت حس دلبستگی می گردد (قاضی زاده، ۱۳۹۰: ۵۸).
احساس به مکان را می توان از دو عامل انسانی و محیطی دانست. عوامل محیطی عبارت است از:
معنای ای که محیط در بردارد و این معنا حاصل ترکیب محیط، زیبایی آن، هویت آن، نشانه هایی که در بر دارد و غیره است.
فعالیتها و قابلیت محیط برای ارائه فرصتی برای انجام دادن فعالیت. این فعالیت ها ممکن است به صورت استفاده از امکانات باشد یا ارتباطات میان افراد و محیط یا با حضور فردی در محیط و غیره صورت گیرد.
موقعیت مکانی نیز از عوامل تاثیر گذار بر محیط است که می توان آن را در همجواریهای مکان، فاصله آن تا مبدا های فضایی دیگر، بافت کلی محیط و غیره دید.
عوامل انسانی نیز عبارت است از:
خود فرد که شامل شخصیت فردی او، تربیت و شرایط مالی اش و غیره است
پیش زمینه قومی، ملی، فرهنگی، جغرافیایی و غیره فرد
نقش اجتماعی فرد، چه در خانواده و چه شغل و غیره (رامیار، ۱۳۹۰: ۳۲-۳۱)

شاخصه های حس تعلق و وابستگی
۲-۳-۱۱-۲-۱ حس رضایت (Sense of Satisfaction)
در غالب نظریه ها، دلبستگی نه به صورت اجبار همیشه اما اغلب، زمانی رخ می دهد که رضایت از مکان حاصل شود؛ بنابراین به منظور درک دلبستگی ساکنان، میزان رضایت آنان از محیط مسکونی باید بررسی شود (Hashas, 2004: 38). مارکوس و سر کیسیان رضایت مسکونی را منوط به سازگاری، نگهداری، ظاهر بصری مطبوع، رضایت از مدیریت، حضور همسایگان همگن، درک ارزش اقتصادی و رضایت از سایر همسایگان می دانند (Marcus & Sarkissian,1986: 15). جدا نمودن مسیرهای دسترسی عمومی در مجموعه های مسکونی از قلمروهای خصوصی واحدهای مسکونی در میزان رضایت مندی ساکنین تاثیر زیاد دارد، زیرا نه تنها امنیت آنها را به خطر نمی اندازد انتقال صدا یا اشراف به داخل فضاهای مسکونی نیز کاهش می یابد. مطالعات انجام یافته در جامعه امریکا درباره تعداد ۳۷ مجموعه مسکونی شهری نشان می دهند که، هر قدر تعداد خانواده های مشابه در یک مجموعه بیشتر باشد، میزان رضایت مندی ساکنین افزایش می یافت، بیشترین مشابهت ها بر اساس روش زندگی، میزان تحصیلات، درآمد خانواده، و نحوه توجه به تربیت کودکان قرار می گرفت. چنانچه میزان یکدست بودن اجتماعی در یک مجموعه کاهش یابد، از طریق جدا نمودن واحدها از یکدیگر، و کنترل حریم و دید به داخل فضاها، هنوز می توان میزان رضایتمندی ساکنان را تامین نمود (پوردیهیمی، ۱۳۹۱: ۲۸۵).

حس مالکیت (Sense of Ownership)
دلبستگی به مکان را پیوند احساسی میان فرد با محیط فیزیکی می داند که راه معنایی که فرد در فرآیندهای تعامل با مکان با آن محیط الصاق می کند شکل می گیرد و در پی این پیوند احساسی با مکان، فرآیندهای شخصی آغاز می شوند و یک مکان را ” مال من” یا ” مال ما” می کنند. حس دلبستگی به مکان، افراد را به نگهداری از جنبه های کالبدی و اجتماعی ترغیب می کند که محیط همسایگی را شکل می دهد (Mesch & Manor 1998:509 ).
۲-۳-۱۱-۲-۳ مدت اقامت (Length of stay)
طول مدت اقامت یادآور مکان های ویژه ای هستند که فرصتی برای توسعه خود پنداری در شخص ایجاد می کنند (Ardoin, 2004:2). شلدون و وَر از طول مدت اقامت به عنوان سنجه ی اندازه گیری حس دلبستگی در فضای گردشگری ولز شمالی بهره بردند و دریافتند که در سکونت طولانی مدت افراد بیشتر تحت تاثیر ویژگی های اجتماعی و فرهنگی محیط می گردند. سابقه ی سکونت در محله عامل تقویت خاطرات جمعی است. ساکنان قدیمی، خاطرات سکونتگاه خود را به یاد آورده و نقل می کنند، اما تازه واردان از گذشته خاطره ای ندارند (Sheldon& Var, 1948: 45).
۲-۳-۱۱-۳ مشارکت (partnership)
یکی از مسائل مهم در برنامه ریزی شهری کشور، بحث مشارکت پایدار مردم در همه بخش های مختلف برنامه ریزی شهری است. اصولا اگر قرار باشد مشارکت را در یک رویکرد عمل گرایانه به عرصه برنامه ریزی شهری وارد کنیم، باید این مشارکت در محیط اجتماعی و اقتصادی و در همه رفتارها و فعالیت های روزانه افراد و ساکنان شهری تعیین و تبیین شود (معصومی، ۱۳۸۹: ۳۹). در حقیقت، پایداری حاصل اتکا مردم به جامعه و مشارکت در آن است. برای تحقق بهتر این راهبرد لازم است شهروندان از نظر دانش و مهارت برای مشارکت توانمندتر شوند. از این رو، آموزش شهروندان از موضوع های عمده مدیریت شهری است، که به دو صورت رسمی و غیر رسمی صورت می پذیرد. نتیجه پایداری اجتماعی، اختلاط اجتماعی به منظور کاهش یا حذف طبقه بندی های اجتماعی و مکانی است که از طریق بالا بردن تراکم جمعیت و انواع سکونتگاه ها و تصرف آنها صورت می گیرد. ایجاد استقلال نسبی برای اینکه افراد و جوامع بتوانند محیط خود را بر اساس نیازها و خواست های خود شکل بدهند نیز از نتایج پایداری اجتماعی است. این امر اگر به ایجاد حس تعلق و حس مکانی نینجامد، حداقل کمک می کند که تا حدودی خودکفایی با درجات مختلف در افراد ایجاد شود. در واقع، مشارکت مردمی نشان دهنده این است که می توان در هر سطحی تصمیماتی بر اساس ذهنیت پایدار اتخاذ کرد (ساسان پور، ۱۳۹۰: ۱۴۱). به طور سنتی دیدگاه های مشارکتی به عنوان واکنشی نسبت به کمبودهای شیوه توسعه از بالا به پایین به کار می رفت اما در دیدگاه جدید و امروزه مشارکت به طور گسترده به عنوان یک اصل موثر و اساسی توسعه تلقی می شود. مزایای رویکرد جدید این است که بر نقش جامعه محلی به عنوان تعیین کننده و اساسی برای نفوذ و به اشتراک گذاشتن مسئولیت فرایند توسعه که بتواند زندگی افراد را تحت تاثیر قرار بدهد تاکید دارد (Ayman, 2011: 9). به نظر کولین ماهیت مشارکت وابسته و مبتنی بر نظام قدرت است. مشارکت وقتی معنای واقعی و کامل خود را پیدا می کند که در سازوکارهای مرکزی حیات اجتماعی نفوذ کند و بر تنظیم کارکرد زندگی اجتماعی تاثیر بگذارد. بدون چنین عملکردی مشارکت نمی تواند بر نظام قدرت تاثیر گذار باشد و به نوعی قدرت تبدیل گردد. برای اینکه مشارکت به قدرت تبدیل شود، باید تثبیت و نهادینه شود. چگونگی رابطه میان دولت و مردم در قالب سازمان های غیر متمرکز و نهادهای مدنی که امکان صعود به قدرت را فراهم می کند، تعیین کننده وجود یا عدم وجود مشارکت واقعی خواهد بود (غفاری،۱۳۹۲: ۳۵). پارسونز جامعه پذیری را مجموعه ای از فرآیندهایی می داند که به مدد آنها ” اجتماعی شدن” فرد تحقق می پذیرد و از طریق آن فرهنگ انتقال می یابد. وی معتقد است که جامعه پذیری یکی از عوامل مهم انگیزش رفتارهای اجتماعی است که در برخورد فرد با کارگزاران جامعه پذیری از جمله: خانواده، دوستان، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی و… شکل می گیرد. بنابراین اگر مشارکت فرد در این نهادها تضعیف شود، شخصیت او دچار آسیب خواهد شد.کورت لورین نیز در نظریه” میدان اجتماعی” رفتار انسان را تابع دو دسته عوامل شخصی و محیطی می داند. او در نتیجه یک رشته آزمایشهای پژوهشی در باب مشارکت می نویسد: هرگاه مردم در کارگردانی کارها مشارکت داده شوند؛ میزان مقاومت و ایستادگی آنان در برابر دگرگونی و نوسازی و نوآفرینی کاهش می یابد و هویت آنها را با هدفهای آن ژرفا می بخشد و خودباوری و اعتماد به نفس را تقویت می کند و انعطاف پذیری را افزایش می دهد (ستوده، ۱۳۸۷: ۸۰). مشارکت موثر مستلزم وجود انگیزه های شخصی است؛ به عبارتی مشارکت، قبل از اینکه نمود عینی پیدا کند، پدیده ای ذهنی است که باید آن را در افکار، عقاید و رفتار و خلاصه در فرهنگ مردم جست و جو کرد. برای درون سازی فرهنگ مشارکت باید بسیاری از قالب های پیش ساخته ذهنی را دگرگون ساخت و این امر بدون کار فرهنگی میسر نمی شود. نظریه پردازان کارکردی، برداشتی ابزاری از مشارکت دارند. مشارکت را نوعی ایده تزریقی می دانند که می توان در پروژه های توسعه محلی آن را به کار گرفت تا بر محصول و برآیند پروژه تاثیر بگذارد. توکویل، به تاثیر متقابل مشارکت های عمومی و سرمایه اجتماعی تاکید کرده است. به نظر وی، مخالفت با مشارکت مدنی یا شهری به دنبال منفعت های خصوصی شکل می گیرد و فرو رفتن فرد در بازارهای مالی و اقتصادی و منفعت های شخصی باعث جدایی فرد از برخی جنبه های زندگی اجتماعی می شود. متقابلا شرکت در مشارکت های عمومی، فرد را از انزوای اجتماعی خارج ساخته، به سوی منافع همگانی می کشاند و این امر موجب ارتقای سرمایه اجتماعی می شود (غفاری،۱۳۹۲: ۳۸).
شکل شماره ۲-۵: رابطه مشارکت با پدیده های اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...