دانلود فایل های دانشگاهی | ۲-۶-۲ ویژگیهای و محدودیتهای روانشناختی کودکان نابینا – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
کالینز، کالینز[۵۱] (۱۹۹۲، به نقل از هارجی، ۱۳۸۴) در مورد رفتار ماهرانه میگویند: « اگر در موردکیفیت رفتارهایتان پسخوراند دقیقی نگیرد، ممکن است یک اشتباه را بارها تکرار کنید این مهارتها بدون پسخوراند بهبود نخواهد یافت. حتی برخی شواهد نشان میدهند که بدون پسخوراند ممکن است این مهارتها را بهتدریج از دست بدهیم.
۲-۶ مهارتهای اجتماعی نابینایان
۲-۶-۱ رشد اجتماعی در نابینایان
پژوهشها در رابطه با کودکان نابینا نشان میدهد که این کودکان الف) در دلبستگی بین نوزاد و مادر دچار تأخیرهای رشدی میباشند. ب) در مقایسه با همسالا ن بینای خود از تجارب اجتماعی کمتری برخوردارند. ج) از همسالان بینای خود باز خوردهای ناکافی دریافت میکنند (ون، ۱۹۸۳). محققان بر اساس ارزیابیهای صورت گرفته به کمک مقیاس رشد اجتماعی وایلند نشان دادهاند که برخی از کودکان مبتلا به اختلال بینایی در زمینهی عملکردهای بین فردی دچار مشکل میباشند، امّا واضح نیست که آیا معلولیت آن ها باعث چنین مشکلاتی شده باشد.
مطالعات بسیاری نشان میدهند که نوزادان معلول بینایی اختلال در رفتار خندیدن دارند. برای نمونه فریدمن (۱۹۶۴) در پژوهشی به این نتیجه رسید که نوزادان مبتلا به اختلال بینایی در مقایسه با همسالان بینای خود در عمل خندیدن رشد نیافتهتر میباشند. وی همچنین با بررسی کیفیت خندیدن در نوزادان نابینا نسبت به نوزادان بینا متوجه شد که این عمل در نوزادان نابینا بیشتر به صورت رفلکس صورت میگیرد.
۲-۶-۲ ویژگیهای و محدودیتهای روانشناختی کودکان نابینا
– توانایی هوشی
ادراکات یک کو دک نابینا ممکن است بر اساس درون دادها ی حسی سایر حواس به غیر از بینایی باشد. واضح است که تجارب یادگیری کودک نابینا به طور معنیدار ی به خاطر فقدان بینایئش محدود است. مطالعات اولیه درباره کنش هوشی کودکان نابینا اغلب در رابطه با متوسط بهره هوشی آن ها صورت گرفته است. اما مطالعات بعدی اغلب به روی بررسی ابعاد ویژه هوشی با احتیاط بیشتر صورت گرفته است .
کودکان نابینا در برخی از حوزه ها با کودکان بینای همسن وسال متفاوت هستند. این حوزه ها، طیفی از درک مفاهیم یا دانش کلی درباره جهان را شامل میشود .
ساموئل هیز در اثر کلاسیک خود تحت عنوان «مشارکتها در روانشناسی نابینایی» سه نکته مهم را گزارش میدهد: اولاً، نابینایی بخودی خود به هوش کمتر نمیانجامد، تعدادی از کودکان نابینا که بهره هوشی آن ها به مدت چند سال پایین بود به مراتب هوش آن ها به سرعت افزایش یافت.
ثانیاًً، نتوانسته است نکتهای به زیان دانش آموران نابینا به خصوص در رابطه با هوش کلامی آن ها پیدا کند.
ثالثاً، ارتباطی بین آغاز ابتلا و بهره هوشی وجود ندارد.
به طور کلی اغلب پژوهشها حکایت از این دارند که افراد نابینا از لحاظ بهره هوشی اختلافات فاحشی با افراد بینا ندارند (شریفی درآمدی، ۱۳۷۶)
– توانایی مفهومسازی
تحول تواناییهای شناختی یا ادراکی کودکان نابینااز کودکان بینا عقبتر است (ویتکین[۵۲]، ۱۹۸۶، هرمن[۵۳]، ۱۹۸۶) هم چنین کودکان نابینا در تکالیفی که به تفکر انتزاعی نیاز دارد، عملکرد ضعیف تری دارند و آن ها اغلب به روش عینی ومشخص با محیط خود برخورد میکنند یا در درک جنبههای ملموس محیط تواناترند.
فریدمن (۲۰۰۱) کودکان نابینا را در کسب توانایی طبقهبندی اشیاءآموزش داد و دریافت که این آموزش آنچنان در مورد کودکان نابینا مؤثر بوده است که میتوانند با کودکان بینا برابری کند.
به این ترتیب اهمیت توانمندیهای مفهومی همچون توانایی طبقهبندی به هوش مربوط است (تلفورد[۵۴]، ۱۹۸۶) دریافت اگر چه کودکان نابینا نسبت به کودکان بینا در تکالیف سریهای تکراری اعداد بهتر عمل میکنند اما کودکان نابینا به طور معناداری نسبت به کودکان بینا در موضوعاتی که باید چگونگی تشابه دو چیز را بگویند (مثلا مداد و گل) بدتر عمل میکنند. این ناتوانی در درک و یافتن تداعیها، نشاندهنده فقدان تجاربی است که توانایی پیوند و تداعی بین افکار و اشیاء را در کودکان نابینا محدود میکند. برخی از مطالعات در باره نقش بیان کلامی در مفهومسازی خاطر نشان میسازد. که بیان کلامی کودکان نابینا ممکن است غالبا نقایص شناختی دیگر این کودکان که ناشی از وضعیت معلولیت آن ها است را پنهان سازد.
رنیل[۵۵] (۱۹۸۲) بیش از صد کودک نابینا را در زمینههای سازگاری اجتماعی، ادراک حسی حرکتی، درک مطلب کلامی با کودکان بینا مقایسه کرد و دریافت که کودکان نابینا از لحاظ پختگی، درک و فهم، جهت یابی محیطی در سطح پایین تری قرار میگیرند. او بر اساس نتا یج حاصل از تحقیقات خود و سایر محققین ثابت کرد که تحول ساخت مفهومی در کودکان نابینا احتمالا با تأخیر صورت میپذیرد و پیشنهاد کرد که چون برتری بینایی در مراحل اولیه یادگیری پایه اساسی برای فرایندهای هوشی عالی تری به شمار میآید، لذا ایجاد و توسعه برنامهریزی نظامدار از تجارب برای کودکان نابینا مهم و ضروری میباشد.
کودکان نابینا باید اطلاعات بیشتری درباره اشیاء به دست آورند و نیز باید بتوانند آن ها را لمس کنند و همزمان با شنیدن اسامی اشیاء آن ها را مورد استفاده قرار دهند در این صورت درک عمیق تری از اشیاء و مفاهیم مربوط به آن ها کسب مینمایند.
گسترش تواناییهای مفهو میکودکان نابینا به کمک تصویرسازی ذهنی – شنیداری در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته است (به نقل از تام و مورفی، ۱۹۶۱).
– درک مفاهیم مربوط به فضا
اغلب به نظر میرسد که کودکان نابینا در درک مفاهیم مربوط به فضا تأخیر دارند. پارهای از تحقیقات نشان میدهند که نابینایان در زمینه تحول «مفاهیم فضایی» ضعیفتر هستند، اما در مقابل مطالعات (تلفورد، ۱۹۸۲) نشان میدهند که مفهومسازی فضا برای افراد نابینا ناممکن نمیباشد. نابینایان غالبا مفاهیم مربوط به فضا را به کمک حواس به غیر از حس بینایی فرا میگیرند. به همین دلیل محدودیتهای حس لامسه و حس شنوایی ممکن است آن ها را با مشکل روبرو سازد به عقیده تلفورد (۱۹۸۶) نابینایان دانش مربوط به چگونگی فواصل وروابط بین اشیاء (کیفیات فضایی اشیاء) را ازراه حس لامسه و حرکات بدنی (حس حرکت) کسب میکنند. تجارب لمسی حس حرکت (تجارب مستقیم) نیازمند تماس مستقیم فرد با آن یا حرکات بر حول اشیا ءاست. از این رو درک اشیاءدور نظیر اجرام سماوی، ابرها، افق و اشیاءبزرگی همچون کوه ها و سایر واحدهای جغرافیایی و یا چیزهای کوچکی مانند باکتریها برای نابینایا ن کاری بس دشوار است (به نقل از تام و مورفی، ۱۹۶۱).
– تحول ادراکی و «جبران حسی»
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 11:37:00 ق.ظ ]
|