از شاهی و وزارت و سرداری سپاه
بگذر که یک ضعیفه مدبر دبیر نیست”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۵۱)
مردها در جامعه جوشنی محکم به نام مردی را میپوشند، تا از تیر بدنامی در امان باشند، امّا به راستی زن چه گناهی دارد که چنین جوشنی ندارد؟ زن هم مثل شما مردها از گوشت وپوست است از آهن نیست بنابراین اینقدر زنان پاکدامن را به جرم زنی بدگوی نکنید چرا که او هم مثل شما انسان است:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
“چون تو هم او پوستی و بر گوشتی است
نه تنش از روی و دل از آهن است
چند کوشد با هوس مرتاضوش
کاین شراب زن ربا مردافکن است
لکه بر دامان پاک زن منه
گر جویت از خون مردان در تن است”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۹۳)
۳-۳-۳-شوهرستیزی در اشعار قائممقامی:
ژاله وقتی میبیند شوهرش به جای اینکه به خانواده عشق بورزد بر خانواده ریاست میکند، زمان خود را زمان کفر و ازدواجی که مقدس و سنت پیغمبر است را در آن فضا حرامی با حلال آمیخته میخواند و زندگی را کج و شوم و مرد را کجنوا و زن را بیوفا و زندگی را عذاب میبیند و دنیا و هستی را جهان زشتی میبیند که با جمال و زیبایی گولدهنده و زودگذر آمیخته است:
ازدواج شرعی اندر عهد کفر اندوز ما
چیست میدانی؟ حرامی با حلال آمیخته
شمع سفره عقد با دست دروغ افروخته
نُقل بزم سور با زهر قتال آمیخته
ازدواج شرعی است این یا زنایی شرع رنگ
نی غلط گفتم نکاحی با نکال آمیخته
(قائممقامی،۱۳۴۵: ۱۲)
او ابتدا، زبان به اعتراض مردان میگشاید، مردانی که آنها را مسبب اصلی گرفتاری زنان میداند، مردانی که شوهر خود را هم یکی از آنها میداند، مردانی که معتقدند زنان فقط برای کارهای سخیف و حقیر آفریده شدهاند و نباید به جزء همین کارهای محدودی که مردان برای آنها در نظر گرفتهاند کار دیگری انجام دهند و در اجتماع بودن زن را کاری غیرعادی و گستاخی زن به حساب میآورند، و حتی اجازه هم فکری و مشورت کردن در خانواده را هم ندارند.
آنگونه که از اشعار ژاله به دست میآید، ژاله قبل از ازدواج دید مثبتی نسبت به شوهر داشته است، امّا وقتی وارد زندگی میشود و با مردی روبهرو میشود که او را درک نمیکند نگرش او تغییر میکند و به نگرشی منفی تبدیل میشود. او از شوهرش انتظاراتی دارد امّا وقتی او را مانند مردانی میبیند که برای زن ارزشی قائل نیستند نمیتواند به زندگی با او ادامه دهد.
ژاله بعد از ازدواج وضعیت خود را نابسامانتر میبیند و شوهرش را بلایی میداند که بر سر او خراب میشود و منشأ دردهای خود میداند، چرا که او نظر دیگری درباره ازدواج دارد، به نظر او شوهر باید همراه باشد و به زنش عشق بورزد نه اینکه مثل یک خدمتکار با او رفتار کند، اما او بعد از ازدواج تنهاتر و غمگینتر میشود چون دردهای که زن گرفتارش است عیانتر میبیند چشمش بیشتر و بیشتر به مظلومیت زن باز میشود.
ژاله انتظار دارد شوهر او مثل دیگر مردان جامعه زن را بیارزش و حقیر نداند و وقتی از او ناامید میشود او را آتشی میداند که زندگی او را فراگرفته است و زندگی او را به خاکستر تبدیل کرده، و به نوعی او را بلایی میداند که برسراو فرود آمده است:
“همصحبت من طرفه شوهری است
شوهر نه که بر رفته آذری است
باریک وسیاه و بلند و سخت
در دیدۀ من چون صنوبری است
[دوشنبه 1400-09-29] [ 01:46:00 ق.ظ ]
|