بنابراین با وجود چنین نگاهی می بینیم که هیچ حزبی نمی تواند از جنبه ایجابی، اعتمادی در نظر امام کسب کند. اما سؤالی که مطرح می شود این است که چرا امام چنین نگاهی به حزب داشته اند؟ نگارند بر این نظر است، با توجه به استنادات تاریخی که امام می آورند، وجود چنین نگاه بدبینانه به حزب ناشی از عملکرد این احزاب است که نتوانسته اند وحدت کلمه را که ضامن پیروزی است به وجود آورند. بلکه درگیر منافع حزبی و درون حزبی شده اند که با ایجاد اختلاف و تفرقه راه را برای شکست جنبش ها و قیام های ملی در دوره های مختلف فراهم آورده اند. از سوی دیگر نگاهی گذرا به احزاب به خوبی نشان می دهد که همواره نوعی عنصر غیربومی یا به صورت حمایت خارجی و یا به صورت ایدئولوژی وارداتی در این احزاب نقش داشته است. احزاب چپ در ایران با گرایش های مارکسیستی و حمایت های شوروی خود نمونه ای متقن از وجود عنصر غیربومی در سازمان دهی این احزاب است. رهبری که استعمار و دخالت های خارجی را عامل استبداد و عقب ماندگی جامعه می داند و آن را مسؤول تمام غارت ها و بدبختی های مردم می داند، با وجود چنین نگرشی حزب نمی تواند محلی از اعراب در فلسفه سیاسی امام خمینی داشته باشند: … توطئه ها را با وحدت کلمه خنثی کنند. آنهایی که در بین مردم، کارگرها، دهقان ها، دانشکده ها، دانشگاه ها می روند و تخم فساد می کارند، آنها را بشناسند، ببینید اینها کی هستند، و از کجا تأیید می شوند و کی آنها را تأیید می کند. قلم های مسموم را بشناسند. اشخاصی که قلم دست می گیرند بر ضد اسلام، ضد روحانیت، بر ضد مسیر ملّت قلم فرسایی می کنند، بشناسند اینها را. سوابق اینها را بدست بیاورند. مطالعه در احوال اینها و در سوابق اینها بکنند.[۶۰۷]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بنابراین با وجود چنین نگرشی نسبت به احزاب، هیچ حزبی نمی تواند کاندیدای کسب قدرت از سوی امام معرفی و یا مورد تائید قرار گیرد. اما مشکل اصلی که به وجود می آید این است که افراد مختلف و سرشناس که طی سالیان دراز با رژیم مبارزه کرده اند، این مبارزه را در قالب فعّالیت های حزبی سامان و سازمان داده اند. به عبارت دیگر فعّالیت های فردی این افراد، ضمن مشارکت، همکاری و فعّالیت های حزبی جریان داشته است. بنابراین ناگزیریم که مشی فکری امام را در ارتباط با احزاب و گروه های مختلف بسنجیم تا بتوانیم پاسخی مناسب برای سؤال خود بیابیم.
امام و روحانیت
نزدیکترین گروه به اندیشه و برنامه های امام روحانیت بود. روحانیت گروهی که بیشترین نزدیکی و همدلی را با شخص امام داشت. روحانیت قابل اعتمادترین گروه برای امام بود. ساده است چون امام خود یک روحانی بود و شناخت کافی از ایشان داشت. امام خود به عنوان نماد یک روحانی سیاسی، در طول مدت تدریس خود، در بدترین جو فکری که بر حوزه حاکم بود، شاگردانی را تربیت کردند که وجه و ویژگی مشترک شان با رهبری انقلاب در کارویژه سیاسی بود که برای روحانیت قائل بودند. شاگردانی که پس از تبعید امام اجازه ندادند شعله ای که روشن شده بود خاموش شود. این روحانیون که فعّالیت سیاسی را وظیفه شرعی و دینی خود می دانستند کسانی بودند که برای اوّلین بار سرکلاس درس امام با مبازره سیاسی آشنا شدند:
این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایعه کرده اند. این را بی دین ها گفته اند. مگر زمان پیامبر اکرم (صلی الله) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده ای روحانی بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت علی (علیه السلام) سیاست از دیانت جدا بود؟ این حرف ها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمان برکنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جداکنند.[۶۰۸] با چنین نگرشی روحانیت هویت جدید می یابد. هویت جدید که سیاست جوهره آن را تشکیل می دهد. اما از منظر امام خمینی، مفهوم سیاست در اسلام اعم از مفهوم رایج سیاست است و دامنه اش گستردگی بیشتری نسبت به مفهوم رایج سیاست دارد. از نظر امام خمینی انسان یک بعد ندارد، جامعه هم یک بعد ندارد، انسان فقط یک حیوانی نیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد. آنها(انبیاء و اولیاء) می خواهند ملت را، ملت ها را، اجتماع را، افراد را هدایت کنند، راه ببرند در همه مصالحی که از برای انسان متصور است، از برای جامعه متصور است. همانی که در قرآن صراط مستقیم گفته می شود. این مختص به انبیاء و اولیاست و به تبع آنها برای علمای بیدار اسلام.[۶۰۹]
بنابراین وظیفه روحانی در امر سیاسی محدود به بازی قدرت نیست، بلکه تمام جنبه های زندگی فردی و اجتماعی افراد را در می گیرد. دغدغه اصلی روحانیت سیاست مادی که گره خورده به قدرت است نیست، بلکه سیاستی روحانی و معنوی است؛ که نقش هدایتگر و ناظر را بر عهده می گیرد. با چنین نگرشی روحانیت پا در میدان سیاست گذاشت. تفاوت این دست از مبارزان سیاسی با دیگر گروه ها و مبارزان سیاسی در تبعیت کامل از رهبرشان بود که با توجه سلسله مراتب دینی این تبعیت واجب و وظیفه شرعی بود. چنین تبعیت بی چون و چرا، انسجامی به روحانیت می بخشید که بی تردید هیچ گروه و حزبی از آن برخوردار نبود. روحانیت در میان سایر گروه ها و مبارزان قابل اعتماد ترین و قابل اتکاترین نیرو برای رهبری انقلاب بود. نیرویی که در اجرای منویات رهبری انقلاب هیچ ضعف و سستی از خود نشان نداده بود. با تبعید امام نه تنها دست از مبارزه برنداشتند بلکه آتش مبارزه را شعله ور ساختند. تعداد زیادی از روحانیون که بعد از تبعید امام زندانی و شکنجه شدند خود شاهد مثالی است بر عزم آنها در مبارزه. بعد از تبعید امام، ارتباطات همچنان ادامه داشت. روحانیون مختلف عازم محل اقامت امام می شدند و برای آینده مبارزه کسب تکلیف می کردند. نزدیکترین مشاوران به امام روحانیت بودند، گروهی که از سالیان دراز رهبری انقلاب را همراهی کرده بودند. اینان اوّلین کسانی بودند که برای اوّلین بار با مفهوم قیام آشنا شدند:
علمای ما از آن صدر اوّل تا حالا در هر عصری قیام کردند و در تاریخ نشان می دهد که اینها پیوسته قیام هایی می کردند و به تحریک خود ائمه بوده، نه این است که ائمه اطلاع نداشتند.[۶۱۰]
اکنون که این نیرو با تمام توان و امکانات خود پشت سر رهبری انقلاب قرار گرفت و قیام را به سرانجام رساند، وظیفه اش چه می شود. آیا باید در اینجا متوقف شود و برگردد به حوزه و سر کلاس درس یا اینکه برای او وظیفه جدیدی در نظر گرفته شده است. هر تصمیمی گرفته شود بستگی به نظر رهبری انقلاب دارد. وظیفه روحانیت در حکومت آینده چیست؟ این گروه که بی تردید بیشترین نقش را در کسب پیروزی به عهده داشت اکنون منتظر وظیفه جدید خود است. در مقام پاسخگویی به این سؤال باید برگردیم به تعریفی که امام از سیاست دارد. همانطور که اشاره شد ایشان دو جنبه مادی و معنوی را برای سیاست در نظر می گیرد. امروز که بهمن ۱۳۵۷ است، روحانیون برای جنبه معنوی سیاست از سوی امام در نظر گرفته شده اند. سیاست و حکومت همانطور که دیدیم بر اساس موازین اسلامی طراحی شده است. بیش از آنکه ظاهر آن اسلامی باشد مهم آن است که محتوای آن اسلامی باشد. در محتوای اسلامی است که وظیفه روحانیون نمود پیدا می کند، صورت و اجرای آن باید به دیگران واگذار شود.
بنابراین نگارنده بر این نظر است در روزهای منتهی به معرفی دولت موقت، امام پست اجرایی برای روحانیت در نظر نگرفته بودند، بلکه نقش ایشان نقشی تقیینی و نظارتی بوده است. ایشان در جاهای مختلف به این موضوع اشاره کرده اند و از آن دفاع کرده اند، که در این بخش نگارنده به طور مبسوط به این ایده امام در مورد عدم جواز به روحانیت برای قبول پست اجرایی طی سالهای اوّلیه انقلاب می پردازد. همان طور که قسمت های قبل به آن اشاره شد می توان بن مایه فکری امام را در ارتباط با حکومت از کتاب کشف الاسرار پیگیری کرد. در این کتاب نیز همان طور که اشاره شد، مسأله اصلی حاکمیت قانون الهی است که مبنایی برای اداره جامعه باشد. امام در این کتاب چنین می نویسند: «ما که می گوییم حکومت و ولایت در این زمان با فقهاست، نمی خواهیم بگوییم که فقیه، هم شاه، هم وزیر و هم نظامی است، بلکه می گوییم همان طور که یک مجلس مؤسسان تشکیل می شود از افراد یک ملت و همان مجلس تشکیل یک حکومت و تغییر یک سلطنت می دهد و یکی را به سلطنت انتخاب می کند … اگر یک همچون مجلسی از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهای نفسانی عاری باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جزء نفع مردم و اجرای حکم خدا غرضی نداشته باشند، تشکیل شود و آن مجتهدین انتخاب یک نفر سلطان عادل کنند که از قانون های خدایی تخلف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز نکند به کجای مملکت بر می خورد».[۶۱۱] در جایی دیگر در همان کتاب امام چنین می نویسد:
«… ما می گوییم مجلس مؤسسانی که تشکیل می شود یک حکومت و تغییر یک رژی ، باید از فقها و ملاهای خردمند عالی مقام که به عدالت و توحید و تقوا و بی غرضی و ترک هوی و شهوت موصوف باشند، تشکیل شود تا در انتخاب سلطان، مصالح کشور و توده را سنجیده و شاه عدالت خواه مطیع قوانین کشور و توده را سنجیده و شاه عدالت خواه قوانین کشوری که همان قوانین خدایی است، انتخاب کنند. ما نمی گوییم و نگفتیم که شاه باید فقیه باشد».[۶۱۲] نگارنده با بررسی کتاب نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء (ولایت فقیه) به این نتیجه رهنمون شده است که حل معمای قدرت تقیینی و قدرت اجرایی در ارتباط با وظایف علماء با درک بحث امام پیرامون اختلاف حکومت اسلامی با سایر حکومت ها نهفته است. نگارنده بر این نظر است که امام در این بخش از کتاب محتوای حکومت را مشروط می کند به اجرای قانون الهی به عبارت دیگر حکومت باید قوانین اسلام را اجرا کند نه اینکه چه کسی آن را اجرا کند. با توجه با استناد امام به حاکمیت قانون اسلام در جای جای کتاب، این نکته به سمع خواننده رسیده می شود که حکومت کنندگان موظف به اجرای قانون اسلام هستند. این امر اساساً به معنای عدم جواز روحانیون به سیاست نیست، بلکه روحانیون به دلیل علمی که نسبت به قوانین الهی دارند، منبع اصلی قدرت در جامعه هستند؛ زیرا مجری قانون، نیاز به قانون برای اجرا دارد و تنها وظیفه مجری، اجرای قوانینی است که از کانال روحانیت برای اجرا به تصویب می رسد. بهترین شاهد مثال برای این نظر، بیان خود امام است که ایراد کرده اند: در حکومت اسلامی به جای مجلس قانونگذاری مجلس برنامه ریزی وجود دارد که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب می دهد.[۶۱۳] که آنچه را در ادامه می آید چنین نظری را تقویت می کند.
امام در سخنرانی خود در نجف در تاریخ۱۰/۸/۱۳۵۶ چنین می گویند: این دانشگاهی ها، فردا مقدرات مملکت به دست اینهاست. توی روحانی که وزیر نمی شوی. من و توی روحانی که وزیر نمی شویم. ما که شغلمان علی حده است. فردا مقدرات این مملکت دست این دانشگاهی هاست. اینها هستند که می آیند یا وکیل می شوند یا وزیر می شوند یا عرض می کنم چه می شوند، شما اینها را برای خودتان حفظ کنید هی طرد نکنید.[۶۱۴]
امام در نجف در مصاحبه با خبرنگار روزنامه لوموند در پاسخ به این سؤال که آیا خود شما قصد دارید که در رأس آن قرار گیرید؟ چنین می گویند: شخصاً نه! نه سن من و نه موقعیت و نه مقام من و نه میل و رغبت من متوجه چنین امری نیست. اگر موقعیت پیش آید ما در میان کسانی که در جریان مفاهیم و فکر اسلام مربوط به حکومت هستند، شخص یا اشخاصی را که مستعد چنین امری باشند انتخاب خواهیم کرد.[۶۱۵]
امام در تاریخ ۲۳ شهریور ۱۳۵۷ در مصاحبه ای که با خبرنگاران رادیو - تلویزیون فرانسه داشته اند، در پاسخ به این سؤال که دریافت شما از حکومت اسلامی چیست؟ آیا منظورتان این است که رهبران، حکومت را خود اداره کنند؟ مراحل این حکومت کدام است؟ چنین می گویند: خیر، منظور این نیست که رهبران مذهبی خود حکومت را اداره کنند. لکن مردم را برای تأمین خواست های اسلام رهبری می کنند.[۶۱۶] امام در مصاحبه ۴/۸/۱۳۵۷ با خبرگزاری رویترز در پاسخ به این سؤال در صورتی که شاه استعفاء بدهد، رژیم جدید چگونه خواهد بود. آیا علماء خود حکومت خواهند کرد؟ چنین پاسخ می دهند: علماء خود حکومت نخواهد کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور می باشند. این حکومت در همه مراتب خود متکی به آرای مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.[۶۱۷] امام در نامه ای در آذر ۱۳۵۷ به آقای حسین نوری همدانی برای معرفی رجالی متدین و قابل اعتماد برای عضویت در شورایی که قرار بوده پس از سقوط رژیم شرکت کنند، چنین شروطی را بر می شمارند:
۱- نداشتن افکار مکاتب انحرافی، بلکه عدم تمایل به آن مکاتب، فقط افکار اسلامی داشته باشند.
۲- لیاقت اداره یک وزارتخانه را داشته باشند یعنی مطلع و مدیر باشند.
۳- معروف به ملیت و خوشنام باشند.
۴- در دولت های فاسد و مجلس های معروف به فساد، عضویت نداشته باشند.
۵- از سرمایه داران و معروف به سرمایه داری نباشند.
۶- از طبقه روحانیون نباشند.[۶۱۸]
امام در مصاحبه ای در ۷ آذر ۱۳۵۷ با خبرنگار لوژورنال در پاسخ با این سؤال: رژیم جمهوریی که شما می خواهید تشکیل دهید، اسلامی خواهد بود، بنابراین آیا خواهید پذیرفت که در رأس آن قرار گیرید؟ امام پاسخ می دهند: اوّل این مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسؤولیت امور را به دست آنان بسپارند و لکن من شخصاً نمی توانم در این تشکیلات مسؤولیت خاصی را بپذیرم و در عین حال همیشه در کنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظیفه ارشادی خود را انجام می دهم.[۶۱۹]
امام در مصاحبه با خبرنگار روزنامه اکونومیست در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۷ در پاسخ به این سؤال: نقش روحانیت و رهبران مذهبی را در دولت آینده چگونه می بینید؟ چنین پاسخ می دهند: روحانیون در حکومت آینده نقش ارشاد و هدایت را دارا خواهند بود.[۶۲۰]
امام در مصاحبه در ۲۲ دی ۱۳۵۷ با خبرنگار تلویزیون ای. بی. سی. امریکا در پاسخ به این سؤال که: ابهاماتی در مورد نقش شما در آینده وجود دارد، ممکن است نقش خود را در آینده بفرمایید؟ امام چنین پاسخ می دهند: من در آینده هم همین نقشی را که الان دارم خواهم داشت. نقش هدایت، راهنمایی و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام می کنم و اگر چناچه خیانت کاری در کار باشد با او مبارزه می کنم. لکن من در خود دولت هیچ نقشی ندارم.[۶۲۱]
امام در مصاحبه خود با خبرنگار مجله آلمانی اشترن در ۲۶ دی ۱۳۵۷ در پاسخ به این سؤال: که قبلاً اظهار فرموده بودید که اینها فقها و اشخاص دیگری هستند که باید به امور حکومت انتقال یابند و آیا این اصل به همان سان که قبلاً فرموده اید عمل خواهد شد؟ چنین می گویند: من چنین چیزی نگفته ام که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد. روحانیون شغل شان چیز دیگری است. نظارت بر قوانین البته به عهده روحانیون است و اتکای روحانیون هم به ملت است نه حزبی.[۶۲۲] بنابراین همانطور که مشاهده می شود امام با اعتقادی راسخ بیان می دارد که وظیفه روحانیت قبول پست اجرایی نیست بلکه وظیفه آن هدایت و نظارت است. نکته ای که قابل توجه است که این اعتقاد امام تنها مربوط به زمانی نیست که ایشان هنوز وارد ایران نشده اند و دستشان از قدرت کوتاه است. بلکه حتی با حضور در ایران نیز رویه را پیگیری می کنند. اما این رویه اصلاً به معنای عدم دخالت روحانیون در سیاست نیست، بلکه تنها آنان را از قبول پست اجرایی بر حذر می دارد که در نهایت نگارنده در همین فصل بدین سؤال خواهد پرداخت که چرا امام طی آن سال ها چنین نگرشی نسبت به قبول پست اجرایی از سوی روحانیت داشته است. ایشان در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در سخنرانی در مدرسه علوی در حضور گروهی از طلاب حوزه علمیه قم، چنین بیان می کنند: من انشاالله از چند روز دیگر می آیم خدمت شما به قم، انشاالله آنجا در خدمتتان خواهم بود. امیدوارم که همه مان با هم در یک صف باشیم؛ نه جلو نه عقب. در یک صف همه با هم پیش برویم و انشاالله مقاصد شرعی اسلام را پیش ببریم. من خادم شما هستم.[۶۲۳]
آقای هاشمی در این ارتباط چنین می نویسد: اوایل اسفند ۱۳۵۷ مقارن است با تصمیم امام برای رفتن به قم. ما می دانستیم که نظر ایشان این بود که به قم بروند و حکومت را به صالحان واگذار کنند، و از آنجا حکومت را هدایت نمایند.[۶۲۴]
امام یک روز قبل از عزیمت شان در ۹ اسفند ۱۳۵۷ خطاب به ملت ایران چنین فرمودند:
در این موقع که قصد تشرف به قم را دارم لازم است از ملت بزرگ ایران عموماً تشکر کنم … لازم است مطالبی را تذکر بدهم:
۱- ملت باید توجه داشته باشد که ریشه های استعمار امریکا، شوروی، انگلستان و صهیونیسم هنوز از این مرز و بوم کاملاً قطع نشده است.
۲- کلید پیروزی ملت وحدت کلمه بود و اکنون احتیاج بیشتر به حفظ این وحدت کلمه و وحدت مقصد است.
۳- کارگران و طبقات مستضعف بدانند که در حکومت عدل اسلامی به آنان اجحاف نمی شود و نخواهد شد.
۴- ارتش، شهربانی و ژاندارمری اکنون در خدمت اسلام هستند و از ملت هستند، ملت باید از آنان پشتیبانی کند.
۵- کمیته های انقلاب اسلامی در تمام شهرستان ها موظفند که به مجرد مسلط شدن دولت، از دخالت در امور دولت خودداری نمایند.
۶- به تمام اعضای کمیته ها و زندان ها حکم می کنم که با زندانیان به طور انسانیت و اسلامیت رفتار کنند.
۷- کراراً گفتم و باز تکرار می کنم کسی حق ندارد به منزل مردم حمله کند و وارد منزلی شود.
۸- مردم برای همراهی با طبقه مستمند از گرانفروشی در ارزاق احتراز کنند.
۹- مردم نباید خدمت علماء را فراموش کنند.
۱۰- صلاح مطبوعات در خدمت و تحت تأثیر راست و چپ و شرق و غرب واقع نشود.
۱۱- … .[۶۲۵]
این پیام و محتوای آن به خوبی نشان می دهد که امام تصمیم خود را برای بازگشت گرفته اند. تشکری که امام در این پیام دارند و مطالبی که تذکر می دهند بیانگر این است که امام قم را برای ادامه فعّالیت های خود انتخاب کرده است. این رویه امام را به خوبی می توان در ماجرای انتخابات اوّلین دوره ریاست جمهوری هم مشاهد کرد. آقای هاشمی در این زمینه چنین می گوید: در مورد حضور روحانیت در امور اجرایی، تفکر امام از آغاز شروع نهضت این بود که روحانیت در کار اجرایی کمتر شرکت کند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ایشان حضور روحانیت را در شورای انقلاب که متشکل از روحانیون و غیرروحانیون بود، کافی می دانستند. مخالفت شان با کاندیداتوری شهید بهشتی در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر پایه همین نظر بود.[۶۲۶]
آقای مهدوی کنی نیز چنین بیان می کنند: ایشان در دوره اوّل ریاست جمهوری اجازه ندادند که یک شخص روحانی برای ریاست جمهوری نامزد شود. به یاد دارم که من و آقای هاشمی و شهید باهنر در قم خدمت امام رفتیم، زمانی بود که بنی صدر می خواست کاندیدا شود. ما به امام عرض کردیم شما اجازه بدهید آقای بهشتی هم جزء کاندیداها باشند و مردم به هر کس بخواهند رأی بدهند. اما امام اصرار داشتند که بین نامزدها، شخص روحانی نباشد.[۶۲۷]
شهید محلاتی در خاطرات خود چنین بیان می کند: کاندیدای جامعه روحانیت شهید بهشتی بود. رفتیم خدمت امام عرض کردیم و امام قبول نکردند، فرمودند روحانی نباید باشد. وقتی که شهید بهشتی را امام قبول نکرد. آمدیم بین اینها به بنی صدر رأی دادیم، من آمدم قم و به اتفاق آقای انواری رفتیم خدمت امام و گزارش دادیم که جامعه روحانیت می خواهد بنی صدر را کاندید و اعلامیه بدهد. شما نظر مبارکتان چیست؟ بفرمایید. امام فرمودند: مانعی ندارد، ولی بروید با جامعه مدرسین هم صحبت کنید و هماهنگ کنید و با هم اعلامیه بدهید. من بلند شدم و به اتفاق ایشان - انواری- رفتیم جلسه جامعه مدرسین. در آن جلسه که بحث شد اینها گفتند: خیر ما می رویم امام را قانع کنیم حتماً باید آقای بهشتی باشد. دو سه نفر از جامعه مدرسین به اتفاق دوباره برگشتیم و رفتیم خدمت امام. مسأله را خدمت امام مطرح کردیم. امام فرمودند: روحانی را صحبتش را نکنید. معمم، نباید رئیس جمهور باشد و هیچ صحبت نکنید. اجازه ندادند که ما هم صحبت کنیم.[۶۲۸] حتی در دورانی که مهندس بازرگان خود در پست نخست وزیری بود به دلیل اختلافاتی که در انجام امور با شورای انقلاب، کمیته ها و سایر نهادهای انقلاب پیدا می کرد، ملاقاتی چند با امام در قم داشتند که ایشان خواسته بودند برای رتق و فتق امور در تهران حضور داشته باشند که حتی امام در پاسخ به مهندس بازرگان این خواست ایشان را اجابت نکرده بودند و به ایشان گفته بودند که بروید و امور را سامان دهید.
حتی بازگشت دوباره ایشان به تهران در بهمن ۵۸ به دلیل بیماری و ناراحتی قلبی شان بود. آقای هاشمی در این زمینه چنین می نویسد: دسترسی به امام در قم برای ما و اعضای دولت موقت، چندان دشوار نبود؛ اما گذشت زمان ضرورت حضور ایشان را در تهران برای ما مسجل تر کرد … . جمعی از اعضای شورای انقلاب نیز چند بار پیشنهاد بازگشت ایشان به تهران را مطرح کرده بودند، اما عملی نشد. سرانجام در کش و قوس انتخابات ریاست جمهوری، به ناگاه امام دچار ناراحتی قلبی و کسالت شدید شدند. وقتی این خبر به ما رسید، آقایان بهشتی، خامنه ای، موسوی اردبیلی و من بلافاصله به قم رفتیم … ایشان را با وسیله نقلیه مناسب که به همین منظور آماده شده بود به تهران منتقل کردیم.[۶۲۹]
اکنون سؤالی که مطرح می شود این است که چرا امام طی آن سال ها، چنین دیدی نسبت به قبول سمت های اجرایی از سوی روحانیون در دستگاه های اجرایی داشته اند؟ به نظر نگارنده با توجه به محبوبیتی که امام در میان توده مردم داشتند، حتی اگر خود ایشان هم سمت و پستی برای خود در نظر می گرفتند حمایت و پشتیبانی توده مردم از ایشان محرز بوده است. نگارنده در این بخش سعی بر آن دارند با استناد به گفته های خود امام و سایر دست اندرکاران امر انقلاب طی آن سال ها، معمای عدم قبول پست اجرایی از سوی روحانیون طی آن دوره را حل کند. به عبارت دیگر کدام دلایل سبب شده بود که طی آن دوره چنین نگرشی به وجود آید؟
امام در ضمن مصاحبه ای مورخ ۷ دی ۱۳۵۸ با حامد الگار دلیل عدم قبول پست اجرایی از سوی روحانیون را اینگونه تشریح می کنند:
«… شما در همین قضیه رئیس جمهوری به ما پیشنهاد می کردند که، پیشنهاد کردند از اشخاص حتی از دانشگاه به اینکه … روحانی باشد. من می گفتم نه. روحانی نقش باید داشته باشد، خودش رئیس جمهور نشود. لکن در ریاست جمهوری نقش باید داشته باشد. کنترل باید بکند … روحانی می گویید که بعد می خواهد در دولت (وارد شود) نمی خواهد نخست وزیر شود و نمی خواهد - عرض می کنم که - رئیس جمهور بشود و صلاحیتش هم نیست که اینها بشوند. لکن مراقبت دارد، نقش دارد. روحانیت در دولت نقش دارد، نه روحانیت دولت است. این نقش از اوّل بوده است … همان نقشی که برای روحانیت است که باید کنترل کند این چیزها را والا سر رشته ندارد. مگر می تواند که یک روحانی برود رئیس فوج بشود. سر رشته ای از این کار ندارد. یک روحانی که اطلاعاتش در باب یک اموری کم است، برود بخواهد آن ها را بگیرد. این معنا ندارد. اما روحانی چون موارد خطا و اشتباهی که از قانون اسلام که یک قانونی است که اگر اجرا بشود، همه مقاصد برای ما حاصل می شود این مطلع است. این سررشته دار این قانون است».[۶۳۰]
بنابراین تا به اینجا به دو نکته واقف شدیم که دلایل امام برای پشتیبانی از چنین نگرشی از یکسو ناشی از نقشی بوده که ایشان برای روحانیت در نظر داشته اند، از نظر ایشان مهم اجرای قانون اسلام بوده که با نظارت روحانیت چنین خواستی عملی می شده است، و از سوی دیگر ناشی از عدم تخصص و آموزشی بوده که روحانیت برای انجام کارهای اجرایی از آن بی بهره بوده است. که این عدم صلاحیت و شایستگی فنی برای روحانیت امری واضح و روشن است. هم بر حسب آموزش هایی که در حوزه دیده اند که بیشتر آموزش های دینی بوده، هم از این نظر که در طول مبارزات سیاسی روحانیون همیشه در جایگاه اپوزیسیون و مقاومت هیچگاه وارد مناصب و پست های اجرایی نشده اند که بتوانند تجربه ای برای انجام چنین اموری به دست آورند.
امام در جایی دیگر در شرح دیگر دلایل این نگرش چنین بیان می کنند:
«بله، ما یک وقتی که در نجف بودیم این کلمه را گفته ایم، که علماء مرتبه شان بالاتر از این است که داخل بشوند در امور اجرایی … .[۶۳۱] من یک کلمه را عرض بکنم - شاید قبلاً هم عرض کرده باشم - و آن اینکه من از اوّل که در این مسائل بودم و کم کم آثار پیروزی داشت پیدا می شد، در مصاحبه ای که انجام دادم، چه با کسانی که از خارج آمدند، حتی در نجف و در پاریس و چه در حرف هایی که خودم زدم، این کلمه را گفته ام که روحانیون شغل شان یک شغل بالاتر از این مسائل اجرایی است و چنانچه اسلام پیروز شود، روحانیون می روند سراغ شغل های خودشان.[۶۳۲] مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علماء باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأنی برای علماء نیست که ریاست جمهوری، یا پست دیگری داشته باشند».[۶۳۳] بنابراین از این بیانات امام نیز می توانیم دلیل دیگر ایشان را برای عدم جواز برای عهده گرفتن مسؤولیت های اجرایی از سوی ایشان طی این دوره دریابیم. از این منظر، امام شأن روحانیت و وظیفه ای که در نشر و تعلیم و حفظ اسلام و احکام دینی دارد بسیار بالاتر از قبول مناصب و پست های اجرایی می دانند. از نظر امام وظیفه اصلی روحانیت حفظ سنگر اسلام است که تنها از عهده روحانیت آگاه به احکام و قوانین اسلام برمی آید. به عبارت دیگر، دیگر افراد و اشخاص و گروه ها نیز می توانند از عهده مسؤولیت های اجرایی برآیند اما وظیفه حفظ اسلام تنها از عهده روحانیت مطلع و آگاه به احکام اسلام برمی آید و نه هیچ فرد و گروه دیگر.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...