مقالات و پایان نامه ها درباره بررسی ... |
که اندیشه چو دامست بر ایثار حرامست | چرا باید حیلت پی لقمه بری ها (دیوان کبیر، بیت۴۷۶) |
۵۹) جان زپیدایی و نزدیکی است گم چون شکم پر آب و لب خشکی چو خُم؟
(بیت ۱۱۲۸)
انقروی:
« جان که نفخهی الهی است، از کمال آشکاری و ظهور و نیز از غایت نزدیکی به انسان، ناپیدا و پنهان است. انسان مانند خمره ای است که درونش پر از آب حیات است اما بیرونش خشک و خالی از آب میباشد.» (انقروی، ۱۳۸۰: ۴۸۲)
نیکلسون:
شارح عقیده دارد که « جان» «بواسطهی دوام ظهور» خود و از شدّت احاطه و جامعیّتی که آثار و صفاتش با آن ظاهر میشود از ادراک ما پنهان است. و سپس مصراع دوم را اینگونه شرح میدهد: از چه رو … مانند خم، خشک لبی؟ یعنی، از آن گنجینهی الهی که در دل تو جای دارد بی خبری؟. » ( نیکلسون، ۱۳۸۴: ۱۹۲)
فروزانفر:
فروزانفر میگوید که « همچنانکه رؤیت و دیدن چیزی مشروطست بشرایط خاص از قبیل مقدار و فاصلهی معین و لون، ادراک و رؤیت بصیرت نیز دارای شرائطی است از قبیل مناسبت و جنسیت و وجود غیر که با مقایسهی آن، شیء ممتاز تواند شد. … حق تعالی به سبب غلبهی ظهور در ادراک نمیگنجد و سعهی وجودش تمام تر و بیشتر از آنست که ذهن و فکر بشری بدو احاطه یابد چنانکه چشم ما تمام کرهی زمین را به سبب کلانی نمیبیند و در قرص آفتاب خیره میشود و از دگر سوی حق بما نزدیک است زیرا ما و همه اعیان مجالی و آینه های اسما و اوصاف و یا ظهور ذات اوییم و بی او هیچ و از هیچ هیچ تریم و نیز او باعتبار قیومیّت و قیام وجود ما بدو، با ماست و از ما به ما نزدیکتر است ولی همچنانکه از فاصلهی نزدیک اشیا را نمیتوان دید حق تعالی نیز از غایت قرب از ما بدور است و ما او را ادراک نمیکنیم. بنابراین، جان یا جان جان در عین پیدایی و ظهور به مقتضای اسم « اَلباطن» در غایت خفاست و با وجود نزدیکی که مقتضای اسم « قریب» است در تتق عزّت و حجاب غیرت که اقتضای اسم « العَزیز اَلمُتعال» است مختفی و از دسترس ما بدور است. آنگاه مولانا نزدیکی و محرومیرا مثل میزند به خمیکه پر است و لبه های آن خشک است، بدان مناسبت که عالم و وجود انسان از آثار وجود حق پر است و از معرفت بویی نمیبرد.» (فروزانفر، ۱۳۸۲: ۴۲۹)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
زمانی:
« جان ( ذات حضرت حقّ) از شدّت ظهور و نزدیکی، پنهان است. و تو ای انسانی که اسرار حق را در نیافته ای و او را شهود نکرده ای مانند خمره ای هستی که درونش پر از آب است ولی لبش خشک است.» ( زمانی، ۱۳۷۸: ۳۷۹)
استعلامی:
« جان به طور مطلق، یا جانِ جان و گاه جانِ جانِ جان، در زبان مولانا تعبیری است از پروردگار. وجود حقّ چنان آشکار و چنان به ما نزدیک است که بینایی مادّی ما قادر به دیدن او نیست. تو ای انسان! سرا پایت مظهر وجود مطلق است امّا مانند خُم، که درونش پر از شراب و لبش خشک است، تو هم آثار حق را در خود نمیبینی و نمیتوانی آن آثار را جلوه دهی.» (استعلامی، ۱۳۸۷: ۳۶۳)
گولپینارلی:
به معنای نثری بیت پرداخته است و میگوید: « جان از شدّت پیدایی و نزدیکی گم است، چونان خُمیکه درونِ آن پر از آب و لب آن خشک است.»
و سپس در پاورقی راجع به مصراع دوم میگوید باید چنین باشد: « پس چرا چون خم درون تو پر از آب و لبان تو خشک است؟». (گولپینارلی، ۱۳۸۴: ۲۲۱)
نظر اجمالی:
اینکه جان همان معشوق ازلی و ابدی (خداوند) است هیچ شکی نیست و مولانا در جای جای اشعارش این را اذعان میدارد و میگوید:
تو جان و جهانی کریما مرا | چه جان و جهان از کجا تا کجا (مولانا، ۱۳۸۰: ۲۱۴) |
||||
مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب مرا در سایه ات ای کعبه جان رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایت |
ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب به هر مسجد زخورشید ست محراب بنشین میان مستان اینک مرو کواکب ( همان: ۳۱۴) |
||||
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 01:47:00 ق.ظ ]
|