کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو


 



تجزیه و تحلیل هرمنوتیکی با کل آغاز می‌شود و با پرداختن به جزئیات، با فهمی بهتر، دوباره به کل باز می‌گردد و در یک دور هرمنوتیکی قرار می‌گیرد. فرایند ارتباط بین جزء و کل در خواندن یک کتاب تصویری، دور هرمنوتیکی را شکل می‌دهد. هر کدام از ما، از طریق کلامی یا بصری، انتظاراتی ایجاد می‌کنیم که به نوبه خود، تجربه‌های جدید و انتظارات جدیدی فراهم می‌کند. خواننده از کلام به تصویر منتقل می‌شود و دوباره به سطح کلامی باز می‌گردد. این انتقال همیشگی، فهم را بسط می‌دهد. با هر خوانش جدیدی از کلمات و تصاویر، نیاز به تفسیر کل احساس می‌شود. احتمالاً، کودکان این مطلب را زمانی که کتابی را بارها و بارها با صدای بلند می‌خوانند، به صورت شهودی می‌دانند. آن‌ها کتابی یکسان را نمی‌خوانند، بلکه بیشتر و بیشتر در معنا عمیق می‌شوند، توانایی‌ای که اغلب بزرگسالان برای خواندن کتاب‌های تصویری به این طریق از دست داده‌اند؛ زیرا آن‌ها کل را نادیده می‌گیرند و به تصاویر به صورت صرفاً تزئینی می‌نگرند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بر این اساس، رابطه متن و تصویر در رویکرد مبتنی بر هرمنوتیک گادامر از گذر فهم متن و مفهوم دور هرمنوتیکی قابل تبیین است.
پس از بیان رهاوردهای هرمنوتیک فلسفی گادامر در زمینه محتوای برنامه فلسفه برای کودکان که عمدتاً بر نقش ادبیات و رابطه متن و تصویر تمرکز داشت، به پرسش دوم این پژوهش می‌پردازیم.
۴. ۶. پرسش دوم پژوهش: ره‌آورد هرمنوتیک فلسفی گادامر برای روش «برنامه فلسفه برای کودکان» چه می‌تواند باشد؟
عنوان روش، هر پژوهشگر آشنا به سنت هرمنوتیک فلسفی را به یاد کتاب مشهور گادامر، حقیقت و روش می‌اندازد. گادامر، به تبع استادش هایدگر، نمی‌خواهد روشی نو در باب فهم متن یا متدولوژی علوم انسانی ارائه دهد. از نظر او، تحلیل ماهیت فهم، ثابت می‌کند که بر خلاف نظر دیلتای، نمی‌توان از روش به حقیقت رسید. توجه و اهتمام به روش، نه تنها ما را به حقیقت نمی‌رساند، بلکه موجب بیگانگی ما با موضوع شناخت می‌شود (معموری، ۱۳۸۵: ۸۹).
با این حال گادامر می‌نویسد: «درست است که از روش‌های علوم انسانی در حقیقت و روش بحث نمی‌شود»، ولی در ادامه می‌گوید: «من ابداً قصد ندارم لزوم کار روشمند در علوم انسانی را انکار کنم». این تصدیق را نباید تصدیقی از سر سازش‌کاری قلمداد کرد؛ چرا که گادامر، جز در یک مورد خاص، با روش سر ستیز ندارد: این ادعا که روش در مورد حقیقت دارای حق انحصاری است. به عبارت دیگر، چیزی که گادامر به انکار آن برمی‌خیزد، تنها این است که روش همه آن چیزی است که برای وصول به حقیقت، به آن نیازمندیم. این‌که روش محدود است، فهم از قلمرو حقیقت و خطایی که به حکم روش تعیین شده است، پا فراتر می‌گذارد و تأویل صحیح را نمی‌توان به نحو جامع روشمند کرد؛ بنابراین، حقیقت از روش فراتر می‌رود، جملگی بصیرت‌هایی هستند که در قلب حقیقت و روش جای دارند (واینسهایمر،۱۹۴۶: ۵۳).
برنامه فلسفه برای کودکان مجموعه‌ای از رویکردها و روش‌ها را در خود نهفته دارد، دو رویکرد اصلی و اساسی که حالت عمومی‌تر دارند و این برنامه درسی را ساختاربندی می‌کنند، عبارتند از رویکرد تلفیقی و رویکرد فلسفی. منظور از رویکرد تلفیقی در اینجا، در هم تنیدن انواع حالت‌های ذهنی و فلسفی، مهارت‌های شناختی، منابع رشته‌های درسی و روش‌شناسی آن‌ها در یک اجتماع پژوهشی کلاس درس است. رویکرد فلسفی نیز به روش فلسفیدن و نیز پرورش قوه استدلال اشاره دارد که هم زیر‌بنای برنامه درسی است و هم مانند چتری، تمامی فعالیت‌های این برنامه را هدایت می‌کند (قائدی، ۱۳۸۸: ۱۰۳).
قائدی (۱۳۸۸) در پژوهش خود رویکرد بازی را زیر مجموعه رویکرد فلسفی معرفی می‌کند، مؤلف نامبرده می‌افزاید:
رویکرد بازی: در همراه‌کردن گفت‌وگو با بازی توسط گادامر است که تحلیلی ساختاری از پدیده‌ای آشکار می‌شود که خود او به طور مستقیم‌تر به تئوری CPI قرض می‌دهد. معانی چندگانه کلمه «بازی» در اینجا خود یک امتیاز است؛ چرا که در یک مفهوم اجتماع پژوهش فلسفی، همه آن‌ها را تأمین می‌کند. در مفهوم عمومی‌تر، «بازی» یک واقعه ـ سازه است که بازیکنان را فراتر از خودشان می‌برد که در آن، اصطلاحات تئوری بازی کلاسیک بر دنیای حیات روزانه، روابط ابزاری و هدف‌جویانه و ترکیب موقع‌شناس، شانس و نوآوری غلبه می‌کند. این امکان‌پذیر است؛ چون بازی ذاتاً غیر ابزاری است. بازیکنان نیستند که روی جهان بازی می‌کنند، بلکه جهان است که از طریق بازیکنان عمل می‌کند. بازیکنان به‌وسیله بازی بازسازی می‌شوند و این به آن معناست که آن‌ها در نو باشی فی البداهگی یک ساختار که از هر فرد بازیگری فراتر است رها می‌شوند (قائدی، ، ۱۳۸۸: ۱۰۶).
از مدخل همین پژوهش، مفهوم بازی را در هرمنوتیک فلسفی گادامر بررسی می‌کنیم. گادامر قصد دارد تا با تبیین نحوه هستی و وجود اثر هنری، زمینه مناسبی را برای طرح بنیان‌های تفسیر و نظریه هرمنوتیک خود فراهم آورد. هدف اصلی او از طرح این مفهوم، به‌چالش‌کشیدن هرگونه سوبژکتیویسم و ابژکتیویسم در قلمرو هنر و به تبع آن، در فرایند فهم آدمی است. تفکر دوگانه‌اندیش سوژه ـ ابژه، حقیقت را منتسب به سوبژکتیویته قلمداد می‌کند و آگاهی زیبایی‌شناختی در این تفکر، عبارت از عملی است که حقیقت هنری را تولید می‌کند، اما نمی‌تواند آن را به رسمیت بشناسد؛ چرا که به‌رسمیت‌شناختن حقیقت هنری، به نوعی منتسب‌کردن حقیقت به ابژه نیز هست و این به معنای فروپاشی تفکر دوگانه‌اندیش سوژه ـ ابژه خواهد بود. با توجه به این نکته، گادامر درصدد بر‌می‌آید تا زمینه این فروپاشی یا به تعبیر مثبت، زمینه اتحاد سوژه و ابژه را فراهم آورد (طاهری، ۱۳۸۹: ۸۴).
در واقع، می‌توان ادعا کرد که تجربه هرمنوتیکی از جهان و فهم در همه اشکال آن، از سنخ ورود در نوعی بازی است و این، مدلی برای درک تجربه هرمنوتیکی است. گادامر با بحث از بازی و تحلیل ماهیت آن، به تبیین هستی‌شناسی فهم پل می‌زند و برای وصول به این هدف فلسفی از مفهوم بازی مدد می‌گیرد.
تقسیم دوگانه سوژه ـ ابژه، این نتیجه را به دنبال دارد که حقیقت به ذهنیت فاعل شناسایی تعلق دارد. نحوه عمل فاعل شناسایی (سوژه) و کیفیت اعمال روش، موجب وصول او به حقیقتی درباره موضوع (ابژه) می‌شود. اگر این مبنا در زیبایی‌شناسی پذیرفته شود، زیبایی‌شناسی عملی خواهد بود که در باب هنر تبیین علمی ارائه می‌دهد. در این صورت، فهم هنر، محصول ذهن عالم است و حقیقتی که مطرح می‌شود، درباره این فهم و اِعمال ذهنیت است و درباره حقیقت خود هنر (موضوع) چیزی وجود ندارد. حال اگر بخواهیم به حقایقی درباره خود موضوع برسیم، باید این تقسیم دوگانه را ویران کنیم و تلقی تازه‌ای از زیبایی‌شناسی عرضه کنیم که دیگر یک علم، همچون سایر علوم، بر روش تجربی مبتنی نباشد و این چیزی بود که گادامر دنبال می‌کرد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۶).
به اعتقاد گادامر، سوژه در جریان بازی دچار تحول می‌شود. این تغییر و تحول از آن روست که بازیگر اجازه ندارد بازی را به‌منزله یک ابژه یا شیء بنگرد؛ از همین رو، سوژه نیز خودش را حفظ نمی‌کند و دچار تحول می‌شود. بازیگر در جریان بازی، محو و تسلیم بازی می‌شود. ایدئال بازی آن است که سوژه خود را به جریان بازی واگذارد تا بازی او را تحت اختیار بگیرد (طاهری، ۱۳۸۹: ۸۷).
از همین رو، گادامر معتقد است هر بازی‌کردنی یک بازی‌شدنی است. لطف بازی، جاذبه و وجدی که از آن حاصل می‌شود، درست در همین است که بازی بر بازیگر چیره می‌شود… سوژه حقیقی بازی، نه شخص بازیگر، بلکه خود بازی است… این بازی است که بازیگر را مجذوب و شیفته خود می‌کند، او را در دام بازی گرفتار می‌سازد و در این بند نگه می‌دارد (گادامر، ۱۹۹۱: ۱۰۶).
دیویی به نقل از شریعتمداری در بیان «اصل کنترل اجتماعی»[۱۳۱] هم‌سو با نظرات گادامر معتقد است، نتایجی که از بررسی جریان بازی بدست می‌آید نشان می‌دهد که اَعمال فرد به وسیله تمام موقعیت یا کل موقعیتی که در آن فعالیت می‌کند کنترل می‌شود. در موقعیتی که فرد با افراد دیگر سهیم است و همکاری می‌کند همه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند (شریعتمداری، ۱۳۸۹: ۴۷).
گادامر در ادامه می‌افزاید، اگر نحوه هستی هنر را بازی دانستیم، این نتیجه را به دنبال دارد که فاعل شناسایی بدل به بازیگر می‌شود و بازیگر کسی نیست که عمل طبیعی و روشمند انجام دهد، بلکه عمل او در گرو نوع بازی است. در بازی واقعی، بازی بر بازیگر احاطه دارد و او در چارچوب قالب، قواعد و قوانین بازی عمل می‌کند. از نظر وی، فاعل واقعیِ بازی، شخص بازیگر نیست، بلکه خود بازی است (گادامر، ۱۹۹۱: ۱۰۶).
بدین ترتیب، بازی حالتی از وجود خودِ اثر هنری است؛ بدان معنا که اثر هنری زمانی اثر هنری می‌شود که دیگر ابژه‌ای مقابل سوژه وجود نداشته باشد یا به تعبیر دیگر، زمانی اثر هنری اثر هنری می‌شود که سوژه و ابژه با یکدیگر یگانه شوند. البته باید توجه داشت که گادامر با چنین برداشتی از فهم، درصدد انکار مطلق عنصر سوبژکتیو نیست (طاهری،۱۳۸۹: ۹۴)، بلکه هدف او به‌چالش‌کشیدن تفکری است که هنر و به طور کلی فهم را یکسره به فعالیت ذهنی هنرمند یا فاعل شناسا منتسب می‌کند.
گادامر سایه این تحلیل ویژه از هنر و تجربه‌هنری را بر همه اشکال فهم سنت می‌گستراند و بازی را الگویی برای درک ماهیت تجربه هرمنوتیکی قرار می‌دهد؛ بنابراین، حتی فهم و تفسیر متن نیز با تلقی گادامر از بازی گره می‌خورد و تفسیر متن هم نوعی بازی زبانی می‌شود که برای مفسر اتفاق می‌افتد و ذهنیت مفسر در آن، نقش محوری و تعیین‌کننده ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
اما این پرسش همواره باقیست که در کلاس فلسفه برای کودکان و به بیان دقیق‌تر، در حلقه‌های کندوکاو قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
پارساپور (۱۳۸۸) در مطلع پژوهش خود در پی یافتن پاسخ این پرسش است.[۱۳۲] مؤلف نامبرده می‌افزاید:
لیپمن کار حلقه‌های کندوکاو را در پرداختن به سه نوع تفکر خلاصه می‌کند: تفکر انتقادی، تفکر خلاق و تفکر توأم با علاقه و مسئولیت. بعدها ساتکلیف، تفکر جمعی را بر این سه نوع تفکر مدّ‌نظر لیپمن افزود؛ بر این اساس، قرار است به کودکان کمک کنیم خودشان توانایی تفکر، استدلال و نقد صحیح را پیدا کنند؛ یعنی، بنا نیست جریان فکری آن‌ها را ما تعیین کنیم و به جای آن‌ها بیندیشیم و آن‌ها را به نتیجه مدّ نظرمان برسانیم، بناست که آن‌ها را از مقلد‌ بودن به سمت استقلال فکری سوق دهیم و لازمه این امر این است که کودک را از تأیید بی‌چون و چرا و پذیرفتن بدون تفکر بایدها و نبایدهای بزرگ‌ترها مبّرا سازیم. صاحب‌نظران برای رسیدن به این اهداف در حلقه‌های کندوکاو، استفاده از داستان‌های کوتاه و بلند را دست‌مایه قرار داده‌اند. برای انتخاب داستان در کلاس‌های فلسفه برای کودکان، در ایران، سه راه پیش رو داریم:
الف. استفاده از داستان‌هایی که در خارج از ایران، به منظور طرح در این کلاس‌ها با مشخصاتی که شارپ و دیگران برشمرده‌اند، نوشته شده است؛
ب. طراحی داستان‌های تازه با همان ویژگی‌هایی که برای داستان‌های فکری در کلاس ذکر کرده‌اند و استفاده از آن‌ها در کلاس؛
ج. گزینش و بازنویسی داستان‌هایی که هم‌اکنون در‌اختیار داریم و طرح آن‌ها به شیوه‌ای که بتواند ما را برای رسیدن به اهداف این برنامه در کلاس درس یاری کند (پارساپور، ۱۳۸۸: ۳۱۹).
نقل این کلام، این ضرورت را در‌پی‌دارد که گذشته از نحوه امکان انتخاب متون داستانی به قابلیت و استعداد این‌گونه داستان‌ها از زاویه رویکردهای برنامه فلسفه برای کودکان بنگریم:
داستان‌های رویکرد لیپمن، شارپ و کم، عمدتاً شامل مفاهیم متعدد فلسفی است. نویسنده بیش از آنکه دغدغه ایجاد لذت و شگفتی کودک را داشته باشد، به دنبال ایجاد پرسش و برانگیختن قدرت تفکر در کودک است. در این رویکرد که به‌وسیله لیپمن و همکارانش طراحی شده، جایگاه ادبیات، به‌طورکلی، تحریف می‌شود و از تصاویر کودکانه در متن داستان خبری نیست. در بعضی از این داستان‌ها، نویسنده به اندازه‌ای درگیر هدف فلسفی خود است که جنبه هنری داستان نادیده گرفته می‌شود.
یک نمونه از داستان‌های رویکرد اول: داستان ویلیام تل.
در کتاب باهم فکرکردن، کم، این داستان را به‌عنوان نمونه‌ای درخشان برای کار در کلاس ارائه می‌کند.
خلاصه‌ داستان:
این داستان مربوط به زمانی است که سوئیس مستعمره اتریش بوده و در آنجا قهرمانی به نام گیوم تل زندگی می‌کرده است. داستان به این صورت است که حاکم مجسمه‌ای از خودش را در میدان شهر گذاشته و می‌گوید هر کس که رد می‌شود باید در مقابل این مجسمه تعظیم کند و مأمورانش را مأمور کنترل این مسأله کرده است. روزی، ویلیام تل از آنجا رد می‌شود، ولی این کار را انجام نمی‌دهد. همه با اینکه از این وضع ناراحت بودند، واکنشی نشان نمی‌دادند و این اولین واکنشی است که جرقه‌ای را در سوئیس می‌زند. ویلیام تل را دستگیر می‌کنند و همراه پسرش پیش حاکم می‌برند. حاکم از تل می پرسد که آیا تیرانداز خوبی هست. تل می‌گوید بله. حاکم می‌گوید پس تو را می‌آزماییم. حاکم به پسر تل می‌گوید که برود کنار درختی بایستد و سیبی را روی سر پسر می‌گذارد و به تل می‌گوید که از این فاصله بایست و با یک تیر سیب را بزن تا ببینم چگونه دلاوری هستی. تل شروع به خواهش‌کردن می‌کند و دچار تردید می‌شود، اما پسر با شجاعت تمام، از پدر می‌خواهد که این کار را انجام دهد و به تل می‌گوید که تو موفق می‌شوی و من آماده‌ام که جان خود را در راه آزادی سوئیس بدهم. پسر می‌ایستد و سیب را روی سرش می‌گذارند. ویلیام تل کمانش را بر‌می‌دارد و دو تیر را بیرون می‌آورد. حاکم با خود فکر می‌کند که چرا دو تیر؛ مگر او فکر می‌کند اگر تیر اول را نزند من او را می‌بخشم و اجازه می‌دهم که تیر دوم را بزند. تل، تیر اول را در چلّه کمان می‌گذارد و درست به هدف می‌زند. سیب دو قسمت می‌شود، از روی سر پسر به دو طرف می‌افتد و غریو تماشاچیان به هوا برمی‌خیزد. همه خوشحال می‌شوند و هورا می‌کشند. حاکم از تل می‌پرسد تیر دوم برای چه بود. تل می‌گوید برای اینکه اگر تیر به پسرم خورد، بعد از آن قلب تو را نشانه بگیرم و تو را بزنم. اینجاست که حاکم فرمان می‌دهد که او را دستگیر کنند. مأموران تل را دستگیر و سوار قایق می‌کنند. اما طوفان می‌شود و تل خود را در آب می‌اندازد و فرار می‌کند. بعد مردم به او می‌پیوندند و سوئیس آزاد می‌شود (کم، ۱۳۸۹: ۳۹-۳۷).
داستان تل، داستانی زیبا و تأثیرگذار است. کم معتقد است این داستان از نظر مفاهیم و موضوعات، آنقدر غنی است که می‌تواند برای کندوکاو مناسب باشد. گذشته از مفاهیم غنی فلسفی، صورت این داستان از نظر ادبی و به‌ بیان کلی‌تر، از جنبه هنری و زیبایی‌شناسانه توانمند به نظر نمی‌رسد. نادیده انگاشتن ادبیات و تحریف جایگاه آن نیز بر این مسأله دامن می‌زند. در این رویکرد، کمتر با داستان‌هایی مصور مواجه می‌شویم که تصویر به فرایند تکمیل معنا کمک‌کند و قابلیت کندوکاو را افزایش‌دهد.
در این‌جا می‌خواهم به هستی‌شناسی اثر هنری و اهمیت آن به لحاظ تفسیر با محوریت مفهوم بازی که پیش‌تر به آن پرداختم اشاره کنم:
گادامر با تبیین نحوه هستی و وجود اثر هنری، زمینه مناسبی را برای طرح بنیان‌های تفسیر و نظریه هرمنوتیک خود فراهم می‌کند. در پدیدار «بازی» عناصر مهم بسیاری وجود دارد که نحوه هستی اثر هنری را روشن می‌سازد. گادامر در این‌گونه نظریه‌های زیباشناختی خطای دوره جدید، مبنی بر اسناد همه چیز به قوه شناخت انسان، را می‌بیند. مقصود گادامر از «بازی» رهیافت یا فعالیت آفرینندگی و کسب لذت انسان شناسنده نیست و البته او از بازی «آزادی» قوه شناخت انسان در امکان اشتغال به بازی را نیز مراد نمی‌کند. او از «بازی» برای اشاره به نحوه هستی خودِ اثر هنری استفاده می‌کند.
بنابراین، هدف گادامر از تحلیل پدیدارشناسانه «بازی»، مبارزه با پیش‌داوری‌ها و تلقی‌های ایدئالیستی از «آگاهی» است. دیدگاهی که به جدایی فاعل شناسایی از موضوع شناسایی معتقد است و فهم را عملی سوبژکتیو می‌داند. وی با تأکید بر این‌که بازی، مدلی برای درک تجربه هرمنوتیکی است، نشان‌می‌دهد هم‌چنان که بازی صرفاً محصول ذهنیت بازیگر نیست، فهم و تجربه هرمنوتیکی هم عملی سوبژکتیو و محصول فعالیت ذهنی فاعل شناسایی نیست (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۵).
به‌گمانم اگر این تحلیل گادامر را از مفهوم «بازی» و آنچه لازمه آن است، بپذیریم، نادیده‌انگاشتن جنبه‌های زیبایی‌شناسانه و ادبی داستان‌های برنامه فلسفه برای کودکان، در رویکرد نخست که ریشه در تلقی خاص این رویکرد از مفهوم ادبیات دارد، به‌نوعی مانع از اطلاق اثر هنری به این‌گونه متون می‌شود یا حداقل از میزان اعتبار و ارزشمندی آن می‌کاهد و همین امر، زمینه اتحاد سوژه و ابژه را از گذر هستی‌شناسی اثر هنری از بین می‌برد و فهم متن را عملی سوبژکتیو و متکی به ذهنیت فاعل شناسا می‌داند و بنیان‌های تفسیر و نظریه هرمنوتیک گادامر را فرو‌می‌ریزد.
در این صورت، به جای این که متن مبنای فهم‌های متفاوت باشد، ذهنیت فاعل شناسایی مبنا قرار می‌گیرد و فهم و تجربه هرمنوتیکی صرفاً عملی سوبژکتیو و وابسته به فعالیت ذهنی فاعل شناسایی خواهد بود و این همان چیزی است که هرمنوتیک فلسفی گادامر با توسل به مفهوم بازی در‌صدد انکار آن است.
یک نمونه از داستان‌های رویکرد دوم: اژدها و غول؛ داستانی از کتاب قورباغه و وزغ باهم، اثر آرنولد لوبل.
خلاصه داستان:
قورباغه و وزغ باهم کتاب می‌خواندند. وزغ گفت: آدم‌های این کتاب شجاعند. آن‌ها با اژدها و غول می‌جنگند و هیچ‌وقت هم نمی‌ترسند. قورباغه گفت: آیا ما هم شجاعیم؟ خودشان را در آیینه نگاه کردند. قورباغه گفت: به‌ظاهر که شجاعیم. تا این‌که روزی قورباغه و وزغ به گردش رفتند. قورباغه گفت: می‌توانیم سعی‌کنیم از این کوه بالا برویم. این‌طوری می‌فهمیم شجاعیم یا نه. قورباغه از صخره‌ای به صخره دیگر می‌پرید و وزغ هم پشت سرش می‌آمد. آن‌ها به غار تاریکی رسیدند. مار بزرگی از غار بیرون آمد. وقتی چشم مار به قورباغه و وزغ افتاد گفت: سلام ناهار! و دهان بزرگش را باز کرد. قورباغه و وزغ پا به فرار گذاشتند. وزغ می‌لرزید و با صدای لرزان می‌گفت: من که نمی‌ترسم. آن‌ها بالاتر رفتند و صدای مهیبی شنیدند. وزغ فریاد زد: بهمن. قورباغه و وزغ پا به فرار گذاشتند. قورباغه لرزان فریاد زد من که نمی‌ترسم! همین که به قله کوه رسیدند، یک شاهین بالای سرشان سایه انداخت. قورباغه و وزغ به‌سرعت پنهان شدند. این‌بار، قورباغه و وزغ با هم فریاد زدند: ما که نمی‌ترسیم! آن‌ها تمام راه را تا خانه دویدند. وزغ گفت: قورباغه عزیزم خیلی خوشحالم دوست شجاعی مثل تو دارم و پرید روی تخت‌خواب و لحاف را روی سرش کشید. قورباغه گفت: من هم از آشنایی با شخص شجاعی مثل تو خیلی خوشحالم. او هم پرید توی کمد و در را محکم بست. وزغ همان‌طور توی تخت‌خواب ماند و قورباغه هم از کمد بیرون نیامد. آن‌ها مدت‌ها همان‌جا ماندند، فقط به خاطر اینکه در کنار هم احساس شجاعت می‌کردند (والتنبرگ، ۱۹۴۹: ۶۴).
همان‌طور که قبلاً اشاره شد، درباره ادبیات‌کودک دیدگاه متیوز با دیدگاه لیپمن کاملاً متفاوت است. متیوز معتقد است گونه‌ای از داستان‌های کودک وجود دارد که در ذات فلسفی است. همین بیان، امکان آموزش فلسفه از دریچه ادبیات‌کودک را فراهم می‌کند. توجه به این گونه نوظهور در متون داستانی برنامه فلسفه برای کودکان به صورت جزئی و در ادبیات در مفهوم کلی آن، امکان تبیین نحوه هستی اثر هنری (داستان در معنای جزئی و ادبیات در معنای کلی آن) را از گذر مفهوم بازی در هرمنوتیک فلسفی گادامر مهیا می‌کند. گادامر بر آن است تا در پرتو تحلیلش از بازی، علاوه بر تبیین نحوه وجود اثر هنری و چگونگی تجربه آن الگوی بازی را به تمام اشکال فهم تسری دهد.
بنابراین اگر به تبیین متیوز از ادبیات‌کودک استناد کنیم و بپذیریم که داستان‌های این رویکرد امکان‌های ذاتی زیبایی‌شناسانه و ادبی خود را در چارچوب برنامه فلسفه برای کودکان حفظ نموده است، می‌توان از انتقال صرف مفاهیم فلسفی فراتر رفت و از گذر اتحاد سوژه و ابژه که به اعتقاد گادامر در پدیده تفسیر محقق می‌شود، تفکر سوبژکتیو را به چالش‌کشید و زمینه مناسبی را برای طرح بنیان‌های تفسیر و نظریه هرمنوتیک فراهم کرد.
بازی از دیدگاه فاعلیت ذهن، فعالیت شناسنده است؛ یعنی، فعالیتی آزاد که آدمی اراده می‌کند به آن وارد شود و برای کسب لذت از آن استفاده کند. اما هنگامی که می‌پرسیم خودِ بازی چیست و چگونه صورت می‌گیرد، وقتی که بازی را نقطه آغاز فرض می‌کنیم و نه قوه شناخت انسان را، آنگاه، بازی جنبه متفاوتی می‌یابد (پالمر، ۱۹۳۳: ۱۹۰).
طبق نظر گادامر، نه یک اثر هنری ابژه است و نه تجربه‌کننده آن سوژه و فاعل شناسایی. ابژه‌نبودن یک بازی را می‌توان با این مثال توضیح داد:
صفحه شطرنج و مهره‌های آن که در جعبه قرار گرفته، به بازی شطرنج شکل‌نمی‌دهد. هم‌چنین مجموعه قواعد این بازی که در کتاب‌های راهنمای شطرنج نگاشته شده، بازی شطرنج نیست. بازی شطرنج زمانی به وجود‌می‌آید و شکل‌می‌گیرد که کسی آن را انجام‌دهد. زمانی‌که دو نفر شطرنج می‌کنند، ابژه و سوژه درهم آمیخته است و تفکیک‌پذیر نیست. نمی‌توان بازی شطرنج را از بازیگران آن جدا‌ کرد و عینیت آن را به‌عنوان موضوع و ابژه عمل آن‌ها به‌تفکیک، نشان داد. همان‌طور که در زمان انجام‌دادن فوتبال، نمی‌توان فوتبالیست‌ها را به‌منزله سوژه و فاعل، جدا و مستقل از فوتبال که بازی و ابژه است، در‌نظرگرفت. این دو با هم ملازم و همراهند؛ بنابراین بازی چیزی جز انجام‌دادن آن نیست و بدون بازی‌کردن، چیزی به نام «بازی» وجود ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
گادامر در شباهت‌هایی که میان اثر هنری و بازی می‌بیند، الگویی یافته است که نه فقط ورشکستگی زیبایی‌شناسی ذهنی را اثبات می‌کند، بلکه الگویی است که می‌تواند به‌عنوان مبنایی برای پشتیبانی از خصلت دیالکتیکی و هستی‌شناختی علم هرمنوتیک خود او درآید (پالمر، ۱۹۳۳: ۱۹۳).
باید توجه داشت که گادامر سایه این تحلیل ویژه از هنر و تجربه هنری را بر همه اشکال فهم سنت می‌گستراند و بازی را الگویی برای درک ماهیت تجربه هرمنوتیکی قرار می‌دهد؛ بنابراین، حتی فهم و تفسیر متن نیز با تلقی گادامر از بازی گره‌ می‌خورد و تفسیر متن هم نوعی بازی زبانی می‌شود که برای مفسر اتفاق می‌افتد و ذهنیت مفسر در آن، نقش محوری و تعیین‌کننده ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
یک نمونه از داستان‌های رویکرد سوم: کفش‌های هیپا و شیپا از مجموعه داستان‌های فکری ایرانی.
خلاصه داستان:
هیپا و شیپا خواهر و برادر بودند. شکل هم بودند، قدشان درست اندازه‌ی هم بود، چشمانشان درست مثل هم به‌نظرمی‌رسید، هرچی یکی می‌خواست، آن یکی هم می‌خواست. آن‌ها با پدر و مادرشان زیر آب زندگی می‌کردند تا اینکه یک روز با هم سرشان را از آب بیرون آوردند و بیرون را تماشا کردند. راستی بچه‌ها، یادم رفت بگویم که هیپا و شیپا دو تا بچه هشت‌پا هستند و در دریا زندگی می‌کنند. در یک دریا که در کنار شهر ساحلی کوچکی قرار‌دارد. آن‌ها سرشان را که از آب بیرون می‌آورند، بچه‌ها را در ساحل می‌بینند که باهم بازی‌می‌کنند. کفش‌های بچه‌ها توجه خواهر را جلب می‌کند و می‌گوید نگاه کن که آن‌ها کفش دارند، ما هم کفش می‌خواهیم. آن‌ها دو تا پا دارند، با کفش این قدر خوشگل شدند. ببین ما هشت تا پا داریم کفش به ‌پا کنیم، چقدر خوشگل می‌شویم. آن‌ها پیش مادرشان می‌روند و می‌گویند ما کفش می‌خواهیم. اولین پاسخ مادر این است که بالأخره سرتان را از آب بیرون آوردید. جر‌و‌بحث آغاز می‌شود. مادر می‌گوید: کفش، آب، اینجا؟ بچه‌ها پا به زمین می‌کوبند که ما کفش می‌خواهیم. مادر چاره‌ای نمی‌بیند و آن‌ها را به تنها کفاشی که در آن شهر ساحلی است، می‌برد. حالا مشکل اینجاست که کفش‌ها دوتا دوتا درست شده‌اند و آن‌ها که هشت تا پا دارند، نمی‌توانند کفش‌ها را دقیقاً مثل‌ هم جفت‌وجور کنند؛ بنابراین، مدل تازه‌ای ایجاد می‌شود؛ چون مجبورند کفش‌هایی را انتخاب کنند که اندازه‌ پایشان باشد. بعضی از کفش‌ها بنددار است و بعضی بی‌بند؛ یکی زرد است و یکی سبز؛ یکی پروانه دارد و یکی ندارد. به‌هرحال، کفش‌ها شکل متنوعی می‌گیرد. بچه‌ها کفش‌ها را می‌پوشند و از مغازه بیرون‌ می‌آیند و توی آب شروع به شناکردن می‌کنند. مادرشان هم جلو می‌رود. اما هرچه زمان می‌گذرد، فاصله بین آن‌ها و مادرشان بیش‌تر می‌شود. آن‌ها نمی‌توانند مثل قبل شنا کنند. تا اینکه آرام‌آرام مادر از آن‌ها دور می‌شود و آن‌ها ناگهان صدایی را از پشت سرشان می‌شنوند. موجود وحشتناکی به آن‌ها حمله کرده و آن‌ها چاره‌ای ندارند جز اینکه کفش‌ها را رها کنند و فرار را بر قرار ترجیح دهند. به‌هرحال، در این جنگ و گریز، هیپا و شیپا موفق ‌می‌شوند که جان خود را از این مهلکه سالم به‌درببرند. بعد به خانه می‌روند. مادرشان می‌آید و آنجا گفت‌وگویی با هم دارند. بچه‌ها می‌گویند چرا ما را تنها گذاشتی. مادر می‌گوید شما خودتان عقب ماندید. به‌هرحال معلوم می‌شود مادر گشته و دیده که آن‌ها موفق شدند خود را نجات دهند و خوشحال شده و به خانه برگشته‌است. حالا مدت‌ها از آن ماجرا می‌گذرد. هیپا و شیپا کفش‌ها را به دیوار خانه‌شان آویزان‌کرده‌اند و هر‌وقت که به آن‌ها نگاه می‌کنند، یاد داستان آن روز می‌افتند. داستانی که هرچه از آن روز می‌گذرد، ترسش کم‌تر و لذتش بیش‌تر می‌شود. حالا این خواهر و برادر گاهی زیر آب با کفش‌هایشان بازی می‌کنند. گاهی آن‌ها را برمی‌دارند، به ساحل می‌روند و با بچه‌های دیگر بازی می‌کنند. بازی می‌کنند، شادی می‌کنند و می‌خوانند هشت پا هستیم با هشت تا پا، پا پا پا پا. هشت پا داریم نرم و قشنگ با هشت تا کفش رنگارنگ. هی بابا مدل جدیده این! نشین، پاشو، بدو، بیا، ببین! ساحل و دریا شده زیبا با کفش‌های هیپا و شیپا (خسرونژاد، ۱۳۸۹: ۲۴-۳).
داستان‌های رویکرد سوم، کم‌ و ‌بیش از مفاهیم فلسفی استفاده می‌کنند، اما گستردگی و تنوع بیشتری دارند. ضمن این‌که مشکل فرهنگی، خودبه‌خود در این نوع داستان‌ها حل ‌می‌شود، از ارزش هنری و ادبی بالاتری برخوردارند و با طرح مجدد آن‌ها، می‌توان ارتباط کودک را با ادبیات حفظ کرد. تأکید بر نقش و جایگاه ادبیات در رویکرد داستان‌های فکری ایرانی و استفاده از ادبیات‌کودکان به عنوان کانون بحث‌های فلسفی موجب تقویت مهارت‌های زبانی و پرورشِ تواناییِ اندیشیدنِ فلسفیِ کودکان به صورت هم‌زمان می‌شود. کودکان به‌قدری مشتاق حرف‌زدن درباره داستان و تبادل نظرند که همه مهارت‌های لازم برای مشارکت در بحث‌ها را به‌راحتی در جریان هم‌اندیشی فرا‌می‌گیرند. پایبندی به چارچوب‌های داستان در جریان کندوکاو مشترک و استفاده از کتاب‌های داستانی تصویری ایرانی، برای شروع بحث فلسفی مشکل پذیرش را به‌خوبی حل‌می‌کند.
تمایز این رویکرد با رویکرد اول و دوم به‌جهت قرار‌گرفتن ادبیات‌کودک در کانون بحث‌های فلسفی و حفظ شأن هنری و زیباشناسانه آن، پایبندی به متن و سعی در شناخت و تأویل جهان داستان و حفظ رابطه متن و تصویر، امکان طرح و تبیین آموزه‌های هرمنوتیک فلسفی گادامر را در این رویکرد به‌خوبی مهیا می‌کند. به بیان دیگر، امکان ارتباط حوزه هرمنوتیک و برنامه فلسفه برای کودکان، از گذر رویکرد داستان‌های فکری ایرانی قابلیت ذاتی مساعدتر و پشتوانه منطقی قوی‌تری دارد. البته باید توجه داشت که این امکان، ارتباط‌های جزئی این دو حوزه در رویکردهای دیگر را نفی نمی‌کند، کما اینکه در مطالب پیشین به‌نوعی سعی در تبیین همین مسأله داشتیم.
بار دیگر به مفهوم بازی و هدف گادامر از طرح آن، یعنی به‌چالش‌کشیدن تفکری که هنر و به‌طور‌کلی فهم را یکسره به فعالیت ذهنی هنرمند یا فاعل شناسا منتسب می‌کند، می‌پردازیم. به‌گمانم، این تبیین گادامر یکی از چالش‌های برنامه فلسفه برای کودکان و مشخصاً رویکرد داستان‌های فکری ایرانی را نشانه می‌رود. از آنجا که در این رویکرد در فرایند هم‌اندیشی تصمیم نهایی فردی است، همواره این مطلب به ذهن متبادر می‌شود که ذهنیت فاعل شناسایی با تکیه بر توانایی تمرکززدایی مبنا قرار می‌گیرد و نحوه عمل فاعل شناسایی (سوژه یا سوبژه) و کیفیت اعمال روش، موجب وصول او به حقیقتی درباره موضوع (ابژه) می‌شود. اگر این مبنا در زیبایی‌شناسی پذیرفته شود، زیبایی‌شناسی عملی خواهد بود که در باب هنر تبیین علمی ارائه می‌دهد. در این صورت، فهم هنر، محصول ذهن عالم است و حقیقتی که مطرح می‌شود، درباره این فهم و اعمال ذهنیت است و درباره حقیقت خود هنر (موضوع) چیزی وجود ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۶). در مقابل این دیدگاه، گادامر بازی را نحوه هستی اثر هنری می‌داند و آن را به گونه‌ای تبیین و تفسیر می‌کند که دیگر اثر هنری، به‌منزله موضوعی، در‌مقابل فاعل شناسایی مطرح نیست.
آنچه او نفی می‌کند، آن است که هنر، فهم و تجربه هنر را صرفاً فعالیت ذهن خالق اثر یا کسی بدانیم که از اثر لذت می‌برد. گادامر با بازی‌دانستن خود هنر بر آن است که نشان دهد که هنر فراتر از فعالیت ذهنی صاحب اثر، و تجربه و فهم از هنر، فراتر از فعالیتِ ذهنیِ صرفِ تجربه‌کننده است؛ زیرا، در بازی واقعی، هرگز بازیگر به بازی به‌عنوان یک ابژه نمی‌نگرد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۶).
در رویکرد داستان‌های فکری ایرانی توجه به ماهیت هنری ادبیات و رعایت ظرافت‌های ادبی از یک طرف و محوریت ادبیات‌کودک و تصویرگری از طرف دیگر، آثار مکتوب این رویکرد را علاوه بر غنای فلسفی، از جنبه‌های هنری و ادبی نیز ارتقا می‌بخشد؛ بنابراین، اگر مجاز باشیم موضوع شناسایی (ابژه یا متن) را در این رویکرد به‌منزله اثر هنری قلمداد کنیم، آنگاه می‌توانیم نحوه هستی اثر هنری را از سنخ بازی بدانیم؛ در این صورت، بر مبنای تبیین گادامر، فاعل شناسایی بدل به بازیگر می‌شود. بازی بر بازیگر غلبه دارد و فاعل واقعی بازی، شخص بازیگر نیست، بلکه خود بازی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-29] [ 04:33:00 ق.ظ ]




  • چگونه شرکت ها می توانند با بهره گرفتن از اطلاعات محدودی که از مشتریان احتمالی دارند، موارد فوق را انجام دهند؟
  • از چه استراتژی های موثری می توان جهت جذب این مشتریان استفاده نمود؟

تجزیه و تحلیل مشخصات مشتریان و دسته بندی آنها به ما می گوید که بهترین مشتریان ما چه کسانی هستند، متغیرهای گروه بندی این مشتریان به چه صورت است، چه کانال های ارتباطی برای آنها مناسب تر است و کدام استراتژی بازاریابی به منظور جذب آنها موثرتر است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اغلب شرکت ها هزینه های جذب و نگهداری را بصورت مستقل در نظر می گیرند. مطالعات اخیر نشان می دهد که شرکت ها می بایست ارتباطی بین تلاش های جذب و نگهداری مشتریان برقرار کنند تا بوسیله آن از افراط و تفریط در مخارج جذب و نگهداری مشتریان جلوگیری شود. مطالعات اخیر نشانگر این موضوع است که بهینه سازی منابع صرف شده در بازاریابی به منظور ماکزیمم کردن نرخ نگهداری و یا نرخ جذب مشتریان ممکن است موجب ماکزیمم کردن سود نگردد. موازنه بین هزینه های جذب و نگهداری مشتریان می تواند منجر به ماکزیمم کردن سوددهی در دراز مدت گردد.
۲-۹٫ بکارگیری CLV در صنعت بانکداری
صنعت بانکی در حقیقت نماینده ایست از برای بکارگیری ارزش چرخه عمر مشتری در کسب و کار اقتصادی. که این فرایند شامل گام های زیر می باشند:

  • گسترش یک سیستم امتیازبندی که مشخص کننده سود آوری خدمات گوناگون می باشد که می تواند تابعی از اندازه حساب ها، وام ها، تعداد سپرده و انواع خدمات مورد استفاده، باشد.
  • امتیاز بندی سود آوری مشتریان کلیدی بر مبنای نتیجه کلی و نهایی.
  • ایجاد محرک برای مشتریان سود بخش با بهره گرفتن از خدمات اضافی و پاداش، و کاهش خدمات اضافی برای دلسرد کردن مشتریانی که سود آور نیستند مثلا˝ به وسیله بالا بردن کار مزد (Sanders and et al. , 2000).

بانک ها به منظور آگاهی از نیازمندی ها و رفتار مشتریان خود در ارائه انواع خدمات باید به شناسایی ویژگی های آنها بپردازند. دو مفهوم مهم در بازاریابی در صنعت خدمات بانکی عبارت اند از: بخش بندی مراحل زندگی مشتری و بازاریابی بر اساس نوع زندگی مشتری. بازاریابی بر اساس مرحله زندگی دوره های زندگی مختلفی که در زندگی یک فرد وجود دارد، شناسایی می کند؛ بطور مثال رفتن به دانشگاه، ازدواج و. . . . اما روش نوع زندگی رفتار افراد را در مصرف و پس انداز بررسی می کند. یکی از مشهورترین رهیافت ها در زمینه تقسیم بندی در صنعت بانکداری، بخش بندی مراحل زندگی مشتری است. CLV رفتار مشتری را تنها و مطلقا˝ بر اساس سن یا مراحل زندگی مشتری پیش بینی می کند.
یک روش مدیریتی برای تخصیص درست منابع بانک ها به گروه های مشتریان استفاده از ایده هرم مشتری است. موسسات مالی دریافته اند که با شناخت تفاوت هایی که در پتانسیل سود دهی دسته های گوناگون مشتریان وجود دارد، قادرند سود خود را بیشینه کنند. نمودار شکل ۲-۱۳ نمونه ای از یک هرم مشتری است که در یکی از موسسات در سال ۲۰۰۵ بدست آمده است (سهرابی و همکاران، ۱۳۹۰: ۲۲۶).
شکل ۲-۱۳: نتایج استفاده از ایده هرم مشتری (سهرابی و همکاران، ۱۳۹۰: ۲۲۷)
۲-۱۰٫ روش های متداول محاسبه CLV
در سال های اخیر تحقیقات عملی قابل توجهی در جهت گسترش روش های آماری برای تعیین چگونگی محاسبه ارزش دوره عمر مشتری صورت گرفته است. بیشتر تحقیقات محاسبه کننده ارزش دوره عمر مشتری، به ارزش فعلی خالص[۷۳] (NPV) که از طریق معاملات مشتریان در طول عمرشان بدست می آید تاکید دارند و سعی دارند تا CLV را از طریق حفظ مشتری و رفتارهای مهاجرتی مشتریان مدل سازی نمایند.
یکی دیگر از روش های عمده محاسبه ارزش دوره عمر مشتری، روش «تازگی مبادله، تعداد تکرار مبادله، و حجم مبادله[۷۴]» (RFM) است. محاسبه مقدار RFM روش موثری برای ارزیابی ارزش طول عمر مشتری می‎باشد. عناصر RFM به شکل زیر تعریف می شود:

  • تازگی مبادله: مدت زمانی که از آخرین مبادله مشتری می گذرد هرچه این مقدار کمتر باشد احتمال خرید مجدد مشتری بیشتر است.
  • تعداد تکرار مبادله: تعداد مبادله ای است که یک مشتری در یک دوره زمانی انجام می دهد. هرچه مقدار این مبادله بیشتر باشد، نشان دهنده وفاداری بیشتر مشتری است.
  • حجم مبادله: مقدار پولی که یک مشتری در یک دوره زمانی صرف نموده است. مقدار بیشتر این متغیر برای یک مشتری نشان می دهد که سازمان باید تمرکز خود را بر روی او بیشتر نماید.

اکثر محققان بر این عقیده هستند که با توجه به صنایع مختلف می بایست برای دسته بندی مشتریان، وزنهای مختلفی را به متغیرهای RFM اختصاص داد. به عنوان مثال برای تحلیل ارزش مشتریان بانک ها، بهتر است که بیشترین وزن به متغیر F، سپس R، و کمترین وزن برای M تخصیص یابد.
در روشی دیگر که به نام روش سهم کیف پول[۷۵] (SOW) نامیده می شود، مبنای محاسبه ارزش مشتری نسبت میزان فروش محصولی مشخص توسط سازمان به میزان کل خرید مشتری از همان محصول در کل بازار و در یک دوره زمانی معین است. به بیان دیگر این روش درجه ای از برآورده شدن نیازهای مشتری را در سازمان بعنوان معیار در نظر می گیرد. بطور مثال اگر یک مشتری بطور میانگین ۵۰۰ واحد مالی را ماهیانه در بازار برای محصولی معین خرج نماید و ۳۰۰ واحد از این مقدار را در شرکت A خرج نماید مقدار SOW شرکت A برای این مشتری ۶۰% ماهیانه خواهد بود.
یکی دیگر از رو ش هایی که تاکنون برای محاسبه مقدارCLV بکار گرفته شده است. روشی است که مبنای محاسبات آن بر اساس مدل های زنجیره مارکوف است. در این مدل معیار اصلی دسته بندی مشتریان مقدار عایدی است که ایشان نصیب سازمان می کنند. پایه این روش بر این موضوع استوار است که مشتریان هیچگاه سود یکسانی را برای سازمان ایجاد نمی کنند.
از دیگر رو ش های مطرح شده در این زمینه، روش ارزش گذشته مشتری[۷۶] (PCV) است. مبنای این روش بر این فرض استوار است که عملکرد گذشته مشتری نشانگر سطح سوددهی او در آینده است و یک مقیاس از نتایج گذشته می تواند بعنوان ارزش آینده مشتری بکار رود. در این روش ارزش مشتری بر مبنای کل سود کسب شده از او ناشی از تعاملات در گذشته محاسبه می شود. بطوریکه مقادیر سود با در نظر گرفتن ارزش زمانی پول به زمان حال منتقل شده و مبنایی برای ارزش آینده مشتری است. بعنوان مثال فرض کنید که یک خرده فروش علاقمند به محاسبه PCV برای تمام مشتری هایش به منظور شناختن بهترین مشتری است. این شرکت اطلاعاتی در مورد ارزش محصولات خریداری شده و همچنین میزان سود کسب شده توسط مشتری های مختلف را در یک دوره زمانی معین جمع آوری می نماید. آنها توانستند ارزش ایجاد شده توسط هر مشتری را با تبدیل کردن به ارزش فعلی با یکدیگر مقایسه کنند.
یکی دیگر از روش ها برای محاسبه CLV استفاده از شاخص بازگشت سرمایه[۷۷] (ROI) است. در این روش مبنای محاسبه ارزش دوره عمر مشتری مقدار بازگشت سرمایه ای است که برای هر مشتری صرف شده است. در این روش مقدار هزینه هایی که برای هر مشتری صرف می شود از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. چنین نگرشی همانند این است که مشتری را بعنوان یک ابزار سرمایه گذاری (مشابه با سرمایه گذاری در بورس) در نظر بگیریم. در این سرمایه گذاری ما می توانیم برنده و یا بازنده باشیم (رزمی و قنبری، ۱۳۸۸: ۳۸).
۲-۱۱٫ مؤلفه های CLV
واو و لی (۲۰۱۱) در تحقیق خود مؤلفه های CLV را شامل وفاداری، تبلیغ شفاهی (دهان به دهان)، استفاده از خدمات، و تمایل به مراجعه مجدد عنوان نمودند. در ادامه بطور مختصر در باره هر یک بحث خواهیم نمود.
۲-۱۱-۱٫ وفاداری
وفاداری به معنی افزایش مشتری برای انجام معامله با سازمان خاص و خرید مجدد و مکرر کالا و خدمات آن سازمان می باشد (ابراهیم پور و همکاران، ۱۳۹۰). در تعریفی دیگر، وجود یک نوع نگرش مثبت به یک پدیده (محصول یا خدمت) و رفتار حمایتگرانه از آن را وفاداری گویند (قره چه و دابوئیان، ۱۳۹۰).
یک مشتری وفادار به علت این که برخی ارزش های منحصر به فرد را در محصولات یک برند می بیند که در گزینه های جایگزین وجود ندارد، ممکن است پول بیشتری را نیز برای بدست آوردن برند پرداخت نماید.
۲-۱۱-۱-۱٫ رویکردهای وفاداری
برای اندازه گیری درست و کامل وفاداری به برند، نیاز به شناخت از رویکردهای موجود وفاداری داریم. در اینجا چهار رویکرد یعنی؛ رویکرد رفتاری[۷۸]، رویکرد نگرشی[۷۹]، رویکرد وابستگی[۸۰]، و رویکرد ترکیبی[۸۱] معرفی می شوند (حقیقی کفاش، اکبری، ۱۳۹۰):
رویکرد رفتاری: پانتوواکیس و لیمپرپلوس[۸۲] (۲۰۰۸) بیان کردند که در رویکرد رفتاری معیار، وفاداری رفتار مشتریان بوده و کانون توجه روی تکرار رفتار خرید به عنوان یک شاخص وفاداری متمرکز است. رویکرد رفتاری بر این نکته تاکید دارد که وفاداری به مارک، پدید های به شکل همه یا هیچ نیست. در عوض، وفاداری باید به صورت پیوستاری در نظر گرفته شود که از وفاداری کامل تا بی تفاوتی کامل به مارک را شامل می شود.
به عبارت دیگر  یعنی مشتریان در یک دوره طولانی مدت به خریداری و استفاده نمودن از یک کالا یا خدمت، ادامه می دهند. همچنین وفاداری رفتاری شاخص هایی از قبیل تکرار خرید و توصیه به دیگران را در بر می‎گیرد (کلوتی[۸۳] و همکاران، ۲۰۰۸).
رویکرد نگرشی: در رویکرد نگرشی که توسط فرنیر[۸۴] (۱۹۹۷) و یاو[۸۵] (۱۹۹۷) مطرح شده است، وفاداری مشتری به عنوان یک نگرش تعریف می شود. بر اساس این نگرش، تشریح رفتار واقعی مصرف کننده به تنهایی کافی نیست بلکه انجام یک تجزیه و تحلیل و ارائه توضیحی روشن از این مفهوم، نیازمند در نظر گرفتن ساختار نگرش ها/ عملکرد مصرف کننده است. برخی از شاخص های رویکرد نگرشی عبارت اند از: رجحان، قصد خرید، تقدم عرضه کننده.
رویکرد وابستگیرویکرد وابستگی توسط دیک و باسو[۸۶] در سال ۱۹۹۴ مطرح گردید. در این نگرش، این سوال مطرح میشود: دلیلی که باعث می شود مشتری یک محصول را رد کند چیست؟
دیک و باسو معتقدند که لازم است روی نگرش های وابستگی به جای نگرش های مجرد و مطلق، در بحث وفاداری تمرکز کرد، چرا که ارزیابی یک کالا یا خدمت ممکن است به شدت درک و تشخیص مطلق وابسته باشد، اما اگر کالاها یا خدمات رقبا نیز در سطح بالایی ارزیابی شوند، براساس نگرش وابستگی، تاثیر آن ناچیز خواهد شد.
رویکرد ترکیبی مک مولان[۸۷] (۲۰۰۵) عقیده دارد، وفاداری به وسیله عملکرد مصرف مشتریان، تمایل به مارک، فراوانی خرید، مقدار کلی خرید و جدیدترین خرید انجام شده سنجیده می شود، استفاده از این روش، قدرت پیشبینی صحیح وفاداری مشتریان را افزایش می دهد.
۲-۱۱-۱-۲٫ حالت های مختلف وفاداری
با عنایت به این موضوع که واژه وفاداری مفهوم چندان روشنی نبوده، و از سویی دیگر هر دوی رویکردهای نگرشی و رفتاری نیز نظریه های قابل توجه و شایسته هستند، دیک و باسو (۱۹۹۴) مدلی را برای وفاداری دادند که در آن دو رویکرد نگرشی و رفتاری تا حدودی هم جهت شده اند. شکل ۲-۱۴، نگرش وابستگی را در محور عمودی نشان می دهد که توسط دو شاخص بالا و پایین به دو قسمت تفکیک شده است در محور افقی نیز حمایت های مکرر به دو قسمت کم و زیاد تقسیم شده اند لذا بر اساس این ماتریس، چهار موقعیت وفاداری تعریف می گردد:

  •  وفاداری
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:33:00 ق.ظ ]




۲- از کینه و حسد بپرهیزید و دوری جوید.
۳- از کسی غیبت گویی نکند و به کسی هم خیانت نکند.
۴- چون ابتدای صحبت از برای خداوند باشد مرید باید با سخنی یا فعلی که از بنده ظاهر می شود آن

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

را قطع نکند.[۷۸۷]
در حقوق صحبت و شرایط آن
غزالی معتقد است که هر کسی شایسته ی صحبت و دوستی نباشد و باید با کسی صحبت کرد که در او سه خصلت وجود داشته باشد:
۱- عقل: که در صحبت نادان هیچ فایده ای حاصل نشود، که انسان نادان آن وقت که می خواهد به تو نیکی کند باشد که از روی نادانیش کاری کند که زیان به تو رساند و خود نداند.
۲- خوی نیکو: که از انسان بد خوی، سلامتی عاید انسان نشود و هنگامی که آن خوی بد او غلبه کند
حق تو را نادیده گیرد و باقی نداشته باشد.
صلاح: آن کس که بر گناه و معصیت اصرار ورزد، از خداوند نترسد و هر کس که از خدا نترسد
براو نمی توان اعتماد کرد.[۷۸۸]
امام جعفر صادق (ع) می فرماید: از صحبت پنج کس باید حذر نمود:[۷۸۹]
۱- دروغ زن ۲- احمق ۳- بخیل ۴- بد دل ۵- فاسق
صحرا
«یکـی از هـای هـویّت در گـذشتـن دوم صحــرای هستــی در نـوشتــن»
شرح گلشن راز، بیت۳۰۷، ص۲۰۱
سالک صاحب جذبه، صحرای هستی کثرات را به طریق سلوک و تصفیه طیّ می نماید و در می نوردد و جمیع منازل قطع نموده، ترّقی به عین الجمع و حضرت احدیّت می نماید و هستی خود را و جمیع اشیـا را که مستلزم وهم اثنینیّت بود، محو و فانی می یابد و متحقّق به بقاء بعد الفناء می گردد». [۷۹۰]
دکتر سجّادی می گوید: در اصطلاح مراد از آن، عالـم روحانی است کـه آن را صحـرای روحـانی نیـز
می گویند. [۷۹۱]
صدق
« نزوع جـانور از صـدق و اخـلاص پی ابقـای جنس و نـوع و اشخـاص»
شرح گلشن راز، بیت۲۵۷، ص۱۶۵
«اگر خواهی که گردی بنده ی خاص مهیّـا شـو بـرای صـدق و اخـلاص»
همان، بیت۹۶۳، ص۵۷۹
در ترجمه ی رساله ی قشیریّه آمده است: «عبداللّه بن مسعود رضی اللّه عنه گوید که رسول (ص) گفت: بنده صدق می گوید و صدق می جوید تا نام وی در جریده ی صدّیقان نویسند و بنده دروغ می گوید و دروغ می جوید تا نام وی در جریده ی دروغ زنان بنویسند».
ابوالقاسم قشیری گوید: « صدق ستون همه کارها است و تمامی [همه] کارها بدوست [و نظام کارها ازوست] و صدق دوم درجه ی [است از] نبوت چنان که خدای تبارک و تعالی می گوید: «فاولئک مع الذّین انعم اللّه علیهم من النّبین و الصّدّیقین»[۷۹۲] و صادق نامی است لازم از صدق و صدّیق مبالغت است از وی [و آن]، آن بود که او را صدق بسیار بود و غلبه ی حال او صدق بود و کمترین صدق راست کردن ظاهر و باطن بود و صادق، آن بود که سخن راست گوید و صدّیق آن بود که اندر جمله افعال و اقوال و احوال صادق بود».
«…گفته اند: صادق را سه چیز بود حلاوت و هیبت و نیکویی. …. گفته اند: چون خدای تعالی را به صدق طلب کنی آئینه ای دهد تو را که عجایب های دنیا و آخرت را در او بینی».[۷۹۳]
غزالی گوید: «صدق به اخلاص نزدیک است و درجه ی وی بزرگ است، و هر که به کمال آن برسد نام وی صدّیق باشد، و خدای – تعالی- در قرآن بر وی ثنا گفته است که «رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»[۷۹۴] و گفت: «لیَسئَل الصّادقین عن صدقهم»[۷۹۵] و رسول (ص) را پرسیدند که «کمال در چیست؟» گفت: «گفتار به حق و کردار به صدق». پس معنی صدق شناختن مهم است، و معنی صدق راستی باشد». او در ادامه می گوید: صدق و راستی در شش چیز است:
۱- زبان ۲- نیّت ۳- عزم ۴- وفا بر عزم
۵- هیچ عملی انجام ندهد که باطن او بر آن صفت دلالت نباشد. ۶- آن که در مقامات دین حقیقت آن را از خود بطلبد و به تأویل و ظاهر آن قناعت نکند. مانند: زهد، محبت، توکل، خوف، رجا، رضا و شوق.[۷۹۶]
صراحی
«یکی از نیم جـرعه گشتـه صـادق یکـی از یک صراحـی گشته عـاشق»
شرح گلشن راز، بیت۸۳۳، ص۵۲۰
صراحی، ظرفی که در آن شراب ریزند و با واژه هایی چون پیاله، پیمانه، جام و ساغر هم معناست. امّا در اصطلاح سالکان، مراد از آن مقام انس است.[۷۹۷]
صراط
«چو کرد او بر صـراط حقّ اقـامت به امـر فاستقـم می داشت قـامت»
همان، بیت۳۸۱، ص۲۷۵
«میانه چون صـراط المستقیـم است ز هـر دو جـانبش قعـر حجیـم است»
همان، یت۶۰۳، ص۳۹۸
«به باریکیّ و تیزی موی و شمشیـر نـه روی گشتـن و بـودن برو دیــر»
همان، بیت۶۰۴، ص۳۹۸
لاهیجی گوید: صراط در لغت به معنای راه مستقیم و راست است، در صفت صراط گفته اند که «ادقّ من الشّعر واحدّ من السّیف»[۷۹۸] یعنی حد وسط و میانه مانند صراط المستقیم است که در باریکی چون موی و در تیزی مانند شمشیر است و آن قدر باریک است که نمی توان روی آن گشت و نمی توان از آن تجاوز نمود؛ چون در این صورت از آن منحرف گشته و در دوزخ افتی.[۷۹۹]
غزالی «صراط» را چنین توصیف می کند:
روز رستاخیز همه باید از صراط گذر نمایند و صراط باریک تر از موی و تیزتر از شمشیر است هر کس که در این دنیا بر راه مستقیم ایستاده باشد و بر آن راه رود، به آسانی از آن عبور می کند و هر کس که بر راه مستقیم و راست قدم بر نداشته باشد، از صراط هم نمی توان بگذرد و به دوزخ رود و در آن جای گیرد. بر سر صراط تمام افراد را نگه می دارند و سؤال می کنند از کارهایی که انجام داده اند، و«حقیقت صدق و راستی را از صادقان بطلبند و منافقان و ریاکاران را از آن تشویر دهند».[۸۰۰]
نجم الدین رازی گوید: صراط مستقیم آن راهی است که به جانب حق می رود و راه بهشت از سمت راست و راه جهنّم از سمت چپ باشد.[۸۰۱]
چنان که می فرماید: «و کنتم ازواجا ثلاثه فاصحاب الیمینه ما اصحـاب الیمینـه و اصحـاب المشـامه مـا
اصحاب المشامه و السابقون السابقون اولئک المقربون ».[۸۰۲]
صفا
«دلی کز معرفت نور و صفـا دیـد ز هر چیـزی که دیـد اوّل خـدا دیـد»
شرح گلشن راز، بیت۸۴، ص۵۳
«دگر از معصیت نور و صفـا دیـد چـو تـوبـه کــرد نـام اصطفـا دیـد»
همان، بیت۵۴۴، ص۳۶۸
دکتر سجّادی می گوید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:33:00 ق.ظ ]




شاخص‌های سودآوری و عملکرد

سودآوری،رشد سود، بازده فروش، بازده دارایی، بازده ارزش ویژه، گردش دارایی، نسبت مالکانه

شاخص‌های صادرات

صادرات، صادرات سرانه

شاخص‌های نقدینگی

نسبت جاری، نسبت خالص وجوه ناشی از عملیات به فروش، نسبت خالص وجوه ناشی از عملیات به سود عملیاتی

شاخص‌های بدهی

نسبت بدهی، نسبت پوشش هزینه بهره

شاخص‌های بازار

ارزش بازار، بازده بازار حقوق صاحبان سهام، نسبت P/E، P/B

در تحلیل آمار و نتایج رتبه‎بندی ارائه‌شده از شرکت‌ها لازم است به مواردی که ممکن است به دلیل شرایط خاص اقتصاد ایران، به عنوان اقتصادی در حال توسعه، ایجاد شود توجه کافی صورت گیرد.
در اقتصاد ایران، مانند بسیاری از اقتصادهای در حال توسعه، قیمت‌ها منعکس‌کننده تمامی واقعیات اقتصادی نیستند. وجود یارانه‌های مختلف، دخالت‌های دولت در کنترل قیمت‎ها و مواردی از این قبیل، موجب انحراف قیمت‎ها می‎شود و لذا قیمت‎ها قادر نیستند وضعیت واقعی رشد یک شرکت را نشان دهند. مثلاً رشد فروش یک شرکت در یک اقتصاد سالم نشان دهنده افزایش قیمت محصول فروش رفته و مقدار عددی محصولات فروخته شده است. از آن‌جا که افزایش قیمت اساساً ناشی از افزایش کیفیت محصولات تولیدی است، در این صورت افزایش فروش، نشان‌دهنده رشد واقعی و سالم این شرکت‎ها است. در حالی‌که در اقتصاد ایران بخشی از تغییر قیمت‌ها یا ناشی از وجود بازارهای انحصاری و یا ناشی از دخالت‌های دولت در تعیین قیمت محصولات شرکت‎های تولیدی است. بنابراین، باید در مقایسه فروش شرکت‌ها و رتبه‌بندی آن‌ها از نظر فروش این مقوله را در نظر داشت.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مشکل انحرافات قیمتی نه تنها مشکل فهرست IMI-100 است، بلکه در هر نوع آمار اقتصادی خود را نشان می‌دهد. حساب‌های ملی، سبد مصرف خانوار، بودجه دولت، و آمارهای مشابه همه انحرافات قیمتی را در خود دارند و لذا به تمامی واقعیت‌های اقتصادی را منعکس نمی‌کنند. طبیعی است که با کاهش دخالت‌های دولت و آزاد شدن تجارت، قیمت‌ها به سمت شفافیت و سلامت بیشتری حرکت خواهند کرد.
به دلیل سابقه تورمی کشور در سال‌های گذشته، مقایسه جمع کل دارایی‌های ثابت شرکت‌ها و محاسبات مربوط به آن باید با احتیاط لازم صورت گیرد. از آنجا که شرکت‎ها بر اساس قیمت‌های تاریخی دارایی‌های ثابت خود را در دفاتر ثبت کرده‌اند و تاریخ سرمایه‌گذاری شرکت‌ها با یکدیگر متفاوت است، در این صورت دارایی‌ها و نسبت سود و فروش به دارایی‌ها تمامی واقعیت را منعکس نمی کند. با توجه به این مطلب ضروری است که در استفاده از شاخص‌های مرتبط با میزان دارایی‎های شرکت در بررسی‌ها و تحقیقات اقتصادی، به این مسئله توجه شود.
۷-۲- افشای اطلاعات
۱-۷-۲- تعریف افشا
افشا در لغت به معنی آشکار کردن اطلاعات به مفهوم وسیع کلمه است. طبق فرهنگ لغت کُهلر[۵۰](۱۳۸۷) افشا عبارت است از نمایش واضح یک واقعیت یا یک وضعیت در ترازنامه و یا در صورت‌های مالی دیگر و یادداشتهای همراه آنها و یا در گزارش حسابرسی.
افشای مالی، مفهومی انتزاعی است که به طور مستقیم قابل اندازه‌گیری نیست و از ویژگیهای خاصی نیز برخوردار نمی‌باشد که بتوان شدت و یا کیفیت آن را به راحتی اندازه‌گیری نمود (والاس و ناصر[۵۱]،۱۹۹۴)
هندریکسن و ونبردا[۵۲](۱۳۸۵) معتقدند که افشا در حسابداری نسبت به حالت کلی، دارای معنای محدودتری است یعنی در حالی که در سطح کلی، افشا را انعکاس اطلاعات تعریف می‌کنند، حسابداران آن را به معنای انعکاس اطلاعات جدید واحد تجاری در قالب گزارش‌های مالی که معمولاً به طور سالیانه تهیه میشوند، در نظر می‌گیرند.
هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی ایران نیز در این مورد به شرح زیر اظهارنظر کرده است:
بکارگیری مبانی مختلف در اندازه گیری ارزش عناصر حسابداری، شناسایی درآمد به انحای گوناگون، وجود مبانی مختلف برای مقابله هزینه ها با درآمد و تنوع رویه های حسابداری، افشای رویه های حسابداری و توضیحات دیگری را لازم می سازد که توصیف رویدادهای اقتصادی را کامل و ارقام صورت‌های مالی را شفاف و گویا کند.
اما تعریف ساده ای که میتوان از افشا به عمل آورد عبارت است از انتقال و ارائه اطلاعات اقتصادی اعم از مالی و غیر‌مالی کمی یا سایر اشکال اطلاعات مرتبط با وضعیت و عملکرد مالی شرکت. این افشا در صورتی که به واسطه یک منبع مقرراتی وضع کننده قوانین الزامی شده باشد افشای اجباری گفته می‌شود و در صورتیکه افشای اطلاعات تحت تاثیر قوانین خاص نباشد اختیاری تلقی می‌شود (حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸). هم چنین افشا بیانگر ارائه حداقلی از اطلاعات در گزارش‌های شرکت است به نحوی که بتوان به وسیله آن ارزیابی قابل قبولی از ریسک ها و ارزش نسبی شرکت به عمل آورد و کاربران اطلاعات را در این زمینه یاری نمود (بلکویی۲۰۰۰، اسوه انساه ۱۹۹۸، به نقل از پژنگ).
در مطالعه تحقیقاتی شماره ۱ (ARS 1[53]) افشا به عنوان یکی از مفروضات بنیادی دستوری مطرح شده است تا از گمراهی استفاده‌ کنندگان گزارش‌های مالی جلوگیری کند.
از آنجا که کمّی کردن مفهوم افشای کافی برای استفاده‌ کنندگان گزارش‌های مالی مقدور نیست، نمیتوان تعریف دقیقی نیز از آن ارائه کرد. هیئت استانداردهای حسابداری مالی نیز تعریفی برای مفهوم افشا ذکر نکرده، اگرچه در برخی از بیانیه ها در مورد آن بحث شده است.
مفهوم افشا، به اطلاعات مالی مربوط در متن و همراه با صورت‌های مالی، شامل روش‌های بکار گرفته شده در تهیه صورت‌های مالی اشاره دارد. افشای اطلاعات همراه با و خارج از متن صورت‌های مالی شامل موارد زیر است:
۱- تهیه و گزارش صورت‌های مالی مکمل نظیر صورت‌های مالی تورمی.
۲- افشای اطلاعاتی که نمیتوان آنها را در متن صورت‌های مالی گزارش کرد، از طریق یادداشت‌های همراه صورت‌های مالی،
۳- افشای رویدادهای با اهمیت بعد از تاریخ صورت‌های مالی ازطریق یادداشت‌های همراه،
۴- پیش‌بینی عملیات سال آینده،
۵- و تجزیه و تحلیل مدیریت از عملیات در گزارش‌های سالانه (شباهنگ، ۱۳۸۱).
هندریکسن معتقد است برای آنکه بتوان اطلاعات مناسب (و قابل قبول)افشا کرد باید به پرسش‌های زیر پاسخ داد:
۱- اطلاعات مالی برای چه کسانی افشا می‌شود؟
۲- هدف از افشای اطلاعات مالی چیست؟
۳- چه میزان از اطلاعات لازم است افشا شود؟
همچنین تصمیمگیری در مورد شیوه افشای اطلاعات و زمان انتشار آنها اهمیت زیادی دارد، زیرا روش و زمان افشای اطلاعات میتواند بر مفید بودن این اطلاعات اثر بگذارد ولی در مقایسه با تعیین زمان افشای اطلاعات روش افشای اطلاعات اهمیت کمتری دارد.
۲-۷-۲- اهداف افشای اطلاعات
هدف از افشا در گزارشگری مالی ارائه اطلاعات لازم برای نیل به مقاصد زیر است:
الف- ارزیابی عملکرد واحد تجاری
ب- قضاوت در مورد چگونگی استفاده واحد تجاری از منابع موجود
ج- پیش‌بینی روند سودآوری واحد تجاری در آینده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:32:00 ق.ظ ]




۴- ب ) ظن عامل دوری انسان از شناخت
خداوند این چنین می فرماید:« أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ؛[۶۳۷] آیا آدمى پندارد که ما دیگر ابداً استخوانهاى (پوسیده) او را باز جمع نمى‏کنیم؟».
کلمه «حسب» به معنى گمان و پندار بى اساس است، و این بدان معنى است که شک کردن انسان در خصوص آخرت هیچ دلیل و برهانى ندارد، و از آرزوهاى واهى و بى معنى و خیال دور برخاسته است، چنان که آیه حکایت از آن مى‏کند که مشکل انسان در بى ایمانى نسبت به خطایش نیست، چه اگر به آن در مقابل مردم اعتراف نکند، نمى‏تواند از آن در برابر محکمه ضمیر بگریزد، بلکه مشکل او کفر ورزیدن به حقیقت دوم یعنى قیامت است که به معنى بعث و حساب و جزا است، و این بدان سبب است که نمى‏تواند حقیقت بازگشت به زندگى را پس از مردن و به صورت پاره‏هاى از هم جدا و استخوانهاى پوسیده در آمدن و با گذشت زمان صورت خاک پیدا کردن، فهم کند.
ریشه این تصور را هنگامى به دست مى‏آوریم که درباره جهل آدمى به قدرت پروردگارش که حد ندارد، و به شؤون آفریدگان و از جمله مردگان را از گورها بیرون آوردن و به آنان جان تازه بخشیدن از طریق قیاس آن با قدرتهاى محدود آدمى قیام کردن به بحث بپردازیم، بى آن که از این امر آگاه باشیم که کاینات عظیمى از کوه‏ها و دره‏ها و دریاها و دشتها و آسمانها و کهکشانها و … که خدا آفریده، مقیاسهاى دیگرى دارد که با مقیاسهاى شخصى قابل مقایسه نیست؛ ازاین رو هنگامى که خود را ناتوان از جمع و فراهم کردن استخوانهاى مردگان مى‏بیند، چنین کارى را ناشدنى تصور مى‏کند، ولى اگر پروردگار را چنان که شایسته است بشناسد، ایستار و تصور او دگرگون مى‏شود، و به آخرت ایمان مى‏آورد.[۶۳۸]
پس وقتی ظن ، انسان را به یقین نرساند ، مطابق با واقع نباشد، سبب زائل کردن عقل شود وقتی عقل از کار بیفتد در تشخیص حق از باطل دچار اشتباه می شود. وهمچنین وقتی او را از خداوند دور نماید پس در طریق معرفت حق ، راه غیر صحیح را برمی گزیند. همه اینها خود دلیلی است بر این مطلب که انسان گرفتار خطا می شود .
پراهکار(درمان)
حال می بایست بنگریم که چه کنیم تا از ظن دوری کنیم . آیا می شود از آن دوری کرد ؟ آیا قرآن در این زمینه راه علاجی برای ما نشان داده است؟

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱- پ)باید عواقب دردناک این عمل را از طرق مختلف پى در پى به مردم گوشزد کرد و از آنها خواست که در آثار شوم پیروى از غیر علم بیاندیشند.
۲- پ) باید طرز تفکر و جهان بینى اسلامى را در انسانها زنده کرد تا بدانند خداوند در همه حال مراقب آنها است ، او سمیع و بصیر است و حتى از افکار ما آگاه است:« یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ ».[۶۳۹] هر سخنى مى‏گوئیم ثبت و ضبط مى‏شود و هر گامى برمى‏داریم در حساب ما نوشته مى‏شود، و مسئول تمام اعمال و قضاوتها و اعتقادات خود هستیم.
۳- پ) باید سطح رشد فکرى را بالا برد. چرا که پیروى از غیر علم غالباً کار عوام ساده‏لوح و افراد ناآگاه است که با شنیدن یک شایعه بى‏اساس فوراً به آن مى‏چسبند و داورى مى‏کنند، و الگوى کار خود را از آن مى‏گیرند. [۶۴۰]
۴- پ) مهمترین راه دوری از ظن ، دست یابی به یقین وعلم است. سفارش قرآن کریم به ما ، پرهیز از اعتماد به گمان است. قرآن به پیروان خود تأکید مى ورزد که عقاید و آراى خویش را بر ستون گمان و شک بنا نکنند و در برابر آنچه درستى اش روشن نیست ، تسلیم نگردند.
خداوند عزو جل به صراحت مى فرماید :«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛[۶۴۱] و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال مکن».

یقین، همان راه وروش درست است که ما باید در برابرراه نادرست اعتماد به ظن درپیش بگیریم. حال این یقین چیست؟

یقین علمى است که از استدلال و تحقیق حاصل شود[۶۴۲] وحقیقت معلوم در آن منکشف می گردد به طوری که هیچ شکی در آن باقی نماند و امکان خطا و غلط در آن وجود نداشته باشد.[۶۴۳] بر آن قطع حاصل شده و نفس بر آن آرام گردیده است.[۶۴۴] عبارت است که همه چیز را از خدای سبب ساز بدانی و به وسائط توجه نکنی بلکه همه را مسخر امر و حکم خدا بدانی اگر انسان اینها را بداند و واقعیت برایش روشن شود ضمانت خدای تعالی در مورد روزی اطمینان پیدا می کندو طمعش از مال مردم قطع می شود…[۶۴۵] عبارتست از شناختن های قطعی و مسلمی که از طریق هدایت خداوندی به اصول دین برای انسان دست می دهد.[۶۴۶] مقابل ظن و شک است.همانگونه که علم مقابل جهل است وبه معنا وضوح وثبوت چیزی است.[۶۴۷] برخلاف شک، «یقین‏» بیانگر حال قطع و جزم در تصدیق به قضیه است. یقین آن‏گاه تحقق‏مى‏یابد که مدرک نسبت‏به ایجاب یا سلب قضیه، از حال تردید و دو دلى و از حال وهم و شک وگمان خارج شده و به قطع و جزم رسیده باشد. یقین داراى اقسامى است، و یقینى که در تقابل با«شک منطقى‏» قرار دارد، همان «یقین منطقى‏» است که از ساحت آن منطقا شک پیراسته است.[۶۴۸]
قضیه ای را یقینی می گوییم که فاقد شک و معقول باشد و یا لااقل به میزان دیگر قضایا، معقول باشد.[۶۴۹] عبارت است از جزم به ثبوت محمول برای موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن جزم اول و دوم .[۶۵۰] اعتقادی است ثابت و مطابق با واقع که قابل زوال نیست و مایه آرامش انسان است.[۶۵۱]
نوری است که از طرف حضرت آفریدگاردردل روشن می شود و به سبب آن حق و واقع بر انسان روشن شده بدان معتقد می شودبه قسمی که اگر مخالف حق صدها شبهه و وسوسه کند در او هیچ اثر نکند و او را متزلزل نسازد مانند کسی که از دور ببیند دود وجرقه آتش بلند است و یقین کند در آن خانه آتش است در این حال هیچ کس نمی تواند او را از این اعتقاد باز دارد.[۶۵۲] به معنی دانستن چیزی است به طوری که احتمال خلاف آنرا ندهدو هیچ تردیدی درآن نداشته باشد.[۶۵۳]باوری است که ذهن به همسویی آن با واقع جزم داردو هیچ گونه احتمال خلاف نیز نداده به امتناع نقیض آن باور نیز یقین دارد.ابن سینا یقین را چنین می شناساند و آن باوری را که نقیض آن ممکن باشدباورظنی وشبه یقین می داندو باوری مورد اطمینان که برای توجیه آن قرائن و شواهدکافی داریم و به همین دلیل آن را برگزیده، پذیرفته و باور کرده ایم . اما می دانیم که مابشریم و نه تنها به حقیقت ناب خطاناپذیر و بی نیاز از هرگونه اصلاح و تکمیل دست نمی یابیم بلکه همیشه در معرض خطا و فراموشی بوده همه کارهای ما مانند ادراکات و معارف ما پیوسته نیازمند تکمیل و اصلاح اند.[۶۵۴]
واژه یقین با مشتقات آن جمعاً ۲۷ مورد ذکر شده است .
دراین که یقین چه نقشی در جلوگیری از ظن و گمان و عدم خطا داردمی توان موارد زیادی بدان اشاره کرد .اما آن چه که مهم است به شرح زیر می باشد:
۱- ۴- پ )یقین ، سبب رسیدن به کمال
درقرآن کریم چنین آمده است:«وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ [۶۵۵] ؛ اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا اهل یقین گردد».
شک نیست که ابراهیم( علیه السلام )یقین استدلالى و فطرى به یگانگى خدا داشت اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید، همانطور که ایمان به معاد و رستاخیز داشت ولى با مشاهده مرغان سر بریده‏اى که زنده شدند، ایمان او به مرحله” عین الیقین” رسید.[۶۵۶]
آرزوی هر انسان مومنی رسیدن به سرحد کمال است و سعی دارد به آن نقطه برسد. وقتی رسید دیگر گرفتار خطا نمی شود. چون هر چه می بیند فقط و فقط خدایش را می بیند.
۲- ۴- پ ) یقین ، سبب بصیرت و بینش انسان
درآیه ۷ سوره تکاثرآمده است:« ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ ؛ آن وقت به عین الیقینش مشاهده خواهید کرد
مراداز"عین الیقین” خود یقین است، و معنایش این است که جحیم را با یقین محض مى‏بینند، و مراد از"علم یقین” در آیه قبل مشاهده دوزخ با چشم بصیرت و در دنیا است، و به عین الیقین دیدن آن در قیامت با چشم ظاهر است، دلیلش آیه بعدى است که سخن از سؤال و بازخواست در قیامت دارد، مى‏فرماید:" ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ“. [۶۵۷]
درجای­دیگر چنین آمده است:«قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ‏[۶۵۸]؛گفت پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقینید».
پاسخ موسى(علیه السلام) از سؤال اوست که پرسید:” رب العالمین چیست؟” این است که: رب العالمین همان رب آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است مى‏باشد که تدبیر موجود در آنها به خاطر اینکه تدبیرى است متصل و واحد و مربوط به هم، دلالت مى‏کند بر اینکه مدبر و ربش نیز واحد است و این همان عقیده‏اى است که اهل یقین وآنهایى که غیر اعتقادات یقینى و حاصل از برهان و و جدان را نمى‏پذیرند بدان معتقدند.
و به تعبیر دیگر، مراد من از” عالمین"، آسمانها و زمین و موجودات بین آن دو است، که با تدبیر واحدى که در آنها است دلالت مى‏کنند بر اینکه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از” رب العالمین"، همان رب واحدى است که تدبیر واحد عالم بر او دلالت دارد و این دلالت یقینى است، که وجدان اهل یقین آن را درک مى‏کند،اهل یقینى که جز با برهان و و جدان سر و کارى ندارند.[۶۵۹]
بخش سوم: اعتماد به شک و چگونگی خطا به سبب آن
الف- چیستی شک
یکى­دیگراز روش های نادرست که انسان آن را برمی­گزیندومسبب خطای وی می شود ،اعتمادبه شک است.
شک لغتاً یعنی چسبیدن ، به گمان افتادن (ریبه ، ارتیاب) دو دل بودن و اضطراب خاطر داشتن.[۶۶۰] گمان. توقف. طبرسى آنرا وقوف … معنى کرده و فرماید: مثل آنکه در خانه بودن زید شک کند نزد او به هیچ یک از بودن و نبودن مزیتى نیست؛از این رو توقف می کند.[۶۶۱] و احتمال دارد به معنى تهمت و سوء ظنّ باشد یعنى: شک تهمت آور.[۶۶۲] شک دلالت می کند بر تداخل و آن خلاف یقین است. [۶۶۳]
بزرگان اهل لغت گفته اند: شک خلاف یقین است و آن تردید بین دو چیز است، چه هر دو طرف مساوى باشند یا یکى بر دیگرى رجحان داشته باشد. [۶۶۴]
اما شک دراصطلاح آن است: که شخص به هیچ یک از دو طرف قضیه یقین نکند و ترجیح هم ندهد بلکه بود و نبود در نظر وى مساوى باشد برخلاف ظنّ که یکى از دو طرف را ترجیح می دهد.[۶۶۵]
نقطه مقابل «یقین»; یعنى هرگونه فهمى که به نقطه قطعیتِ منطقى و معرفت شناختى نرسد، در زمره معرفت هاى شک آلود است.[۶۶۶] نوسان فکر بین علم و جهل یا بین قبول ورد و منطقاً سرگردانی بین دو نقیض و گفته اند شک تصور دو جنبه یک چیز که طرفین آن در ذهن شاک برابرباشد.یا توقف و بلا تکلیفی فکر بین دو چیزیا دو امر بدون گرایش خاطر ( دل، قوای دراکه ) به سویی و دگر جانبی برجانب دیگر ترجیح داده شود.[۶۶۷] اعتدال (تساوى) دو نقیض نزد انسان است که گاهى هر دو طرف نقیض متّکى بر اماره هستند و گاهى عدم وجود اماره بر هر یک از طرفین موجب شک مى شود.[۶۶۸] شکاف در چیزى است و از آن جهت که رأى و نظرى ثابت، که بشود بر آن اعتماد کرد و پایدار مانددر آن استقرار ندارد.[۶۶۹]
عبارت است از عاجز بودن نفس از تحصیل مطالب حق و باطل نمودن مطالب ناحق وعلامت آن ظاهر است و غالب آن است که منشا این تعارض ادله است. [۶۷۰]
شک یعنی داوری های خام ذهن خود را به دیده نقد نگریستن.[۶۷۱] باز اندیشی و دگرگونه اندیشی و اگر ذهن و قوای دراکه انسانی فاقد این قدرت بود ، عقل و علم و حتی ایمان پیشرفت نداشت . فقط مانند اغلب جانوران یک مشت غریزه؛ یعنی « آگاهی » ناخود آگاهانه سرشتی در جهت یکسان انجام دادن کاری بودو هرچه را می دید و می شنیدراست ردست می انگاشت و از رکن مهمی که قوای تحلیلی ذهن او را تشکیل می دهد اما از تنگنای کلام ناگزیریم. [۶۷۲]
شک‏و مترادفها و معادلهاى آن در هر زبانى، بیانگر اضطراب در فهم و شناخت واقعیت‏است. وقتى واقعیتى از وقایع را مورد مطالعه قرار دهیم و نتوانیم درباره آن به نتیجه قطعى‏برسیم، و در باب آن به سردرگمى و تردید دچار شویم، در اینجاست که به شک افتاده‏ایم. [۶۷۳]
برخی شک را با ظن یکی دانسته اندورابطه ای بین این دو واژه قایل شدند آیا رابطه ای هست ؟ با این اوصاف پس چه فرقی بین آنهاست؟
رابطه بین شک و ظنّ از نوع عام و خاص مطلق است. شک، عام و ظنّ، خاص است. شک مساوى با عدم قطعیت است. پس هر معرفتِ غیر قطعى با شک آمیخته است، اما ظنّ، تنها به مواردى اطلاق مى شود که معرفت غیرقطعى به اَماره متّکى باشد. پس هر ظنّى را مى توان «شک» نامید؛ اما هر شکى از نوع ظن نیست. موارد کاربرد قرآن کریم نیز این رابطه را تأیید مى کنند; چنان که مى بینیم قرآن کریم اعتقاد به کشته شدن حضرت مسیح(علیه السلام) را اعتقادى ظنّى و شک آلود معرفى کرده، یعنى در مورد آن، هم از لفظ «شک» و هم از واژه «ظن» استفاده نموده است.
قرآن کریم در این باره مى فرماید:
وَ قَوْلِهِمْ اِنَّا قَتَلْنَا المَسیحَ عیسَى بنَ مَریَم رَسُولُ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَکِنْ شُبِّه لَهُم وَ اِنَّ الَّذین اخْتَلَفوا فیه لَفِى شَکٍّ مِنهُ ما لهُم بِهِ مِنْ عِلْم اِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یَقینَا [۶۷۴]و گفته ایشان که ما مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، و حال آن که آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، اما امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که درباره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروى مى کنند و یقیناً او را نکشتند.
بنابراین،باید بگوییم که فصلِ مقوّمِ «ظنّ»، اماره است،درحالى که«شک»به هرنوع تردیدى اطلاق مى شود.اگر در مقام عمل، به دلایلى برخى از ظنون حجیّت مى یابند، این امر شامل معرفت هاى شک آلودى که متّکى بر هیچ اماره اى نیستند، نمى شود. از آیه۲۸ سوره نجم: «اِنّ الظَّنَّ لا یُغْنِى مِنَ الحَقّ شیئاً» نیز فهمیده مى شود که به دلالتِ اولویت «شکى که متّکى بر هیچ اماره اى نیست» در معرفت دینى هیچ جایگاهى ندارد.[۶۷۵] تردید بین طرفین که اگر تساوی در آن دو باشد ، شک و اگریکی راجح باشد، ظن و آن مرجوح را وهم گویند.[۶۷۶]
واژه شک در قرآن ۱۵ بارآمده است.که به اختصار به برخی ازآیاتی که مربوط به بحث ما است اشاره خواهیم کرد.
البته غیر ازواژه «شک» واژه دیگری نیزدر قرآن بدین مضمون آمده است. ازجمله «ریب»: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِین‏[۶۷۷] ؛ این کتاب بدون هیچ شک و ابهامى روشنگر راه تقوى پیشگان است‏».
یا آیه :«رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ [۶۷۸]؛ پروردگارا تو مردم را در روزى که در آن شکى نیست گردهم مى‏آورى همانا خداوند از وعده تخلف نمى‏کند».
«ریب»درلغت به معنى شک و ظن[۶۷۹]، پندار ناپایدار داشتن[۶۸۰]،قلق و اضطراب،[۶۸۱] تهمت،حاجت[۶۸۲]،خوف[۶۸۳] بکار رفته است.
اما در اصطلاح ،ریب این است که تو در باره کارى یا موضعى چیزى راى بپندارى سپس حقیقت آن روشن شود.ودرقرآن به این مضمون آمده است : «رَیْبَ الْمَنُونِ»[۶۸۴] یعنى مرگ و مردن نه از این جهت که در بودنش و وجودش تردید هست، ریب- نامیده است، بلکه از این جهت که زمان مرگ و رسیدن مرگ مورد توهّم و شکّ است و آن را- ریب نامیده پس انسان پیوسته در باره زمان رسیدن مرگ در دو دلى و شک است نه از جهت وجود مرگ .[۶۸۵]
دراین مقوله جای این سوال مطرح است که چه فرقی بین شک و ریب است؟
ریب بمعنى شک است و بعضى بدترین شکّ گفته‏اند.[۶۸۶]شک تردید ذهن است بین دو امربرحد یکسان ، اما ریب ، شکی است با تهمت. [۶۸۷]
قبل از این که وارد بحث اصلی خودمان شویم که چگونه شک عامل خطا می باشد می بایست به نکته ای اشاره کنیم که آیا اصل شک، خطا پذیر است ؟ آیا هرشکی ما را به خطا می اندازد؟
در این راستا اندیشمندان و محققین برای شک تقسیماتی قائل شدندکه با ذکراین اقسام می توان به این سوالات پاسخ می دهد.
۱) شک منطقى: این نوع شک، تردیدى است که بر شالوده منطق و عقل استوار است، یعنى‏شکى است که مبتنى بر تامل و دقت در باب یک مسئله و قضیه است، نه صرفا براساس اضطراب‏فکرى ناشى از خیال‏پردازى قوه خیال یا سرپیچى و تمرد قوه واهمه از پذیرش فرمان عقل. پس‏«شک منطقى‏» عبارت است از شک ریشه‏دار و شالوده‏مند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:32:00 ق.ظ ]