ویلیام آر اسکات در کتاب تئوری حسابداری مالی عدم تقارن اطلاعاتی را مزیت اطلاعاتی برخی از طرفین معامله نسبت به سایرین در یک داد و ستد بازرگانی تعریف می کند. بدون شک عدم تقارن اطلاعاتی مهم ترین مفهوم در حسابداری مالی میباشد. وی یکی از اثرات وجود اطلاعات نامتقارن را اخلال در عملکرد درست بازارها معرفی می کند. عدم تقارن اطلاعاتی ممکن است باعث شود که ارزش های بازار برابر با ارزشهای فعلی نباشد.
دو نوع عمده عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد:
نوع نخست: گزینش زیانبار (انتخاب نادرست) که سرچشمه بسیاری از مشکلات میباشد. یک سرمایه گذار ممکن است از کیفیت شرکتی که قرار است تبدیل به یک شرکت عام شود مطمئن نباشد. سهامداران ممکن است از کفایت مدیری که انتخاب میکنند مطمئن نباشند و سرمایه گذاران ممکن است از درستی اطلاعاتی که مدیریت در مورد شانس موفقیتهای آینده شرکت ارائه داده مطمئن نباشند. در تمامی این موارد عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد زیرا یک طرف داد و ستد اطلاعاتی دارد که طرف دیگر ندارد. تمام طرفهای داد و ستد ممکن است از کاهش عدم تقارن اطلاعاتی بهرهمند گردند.
نوع دوم عدم تقارن اطلاعاتی مخاطره معنوی نامیده می شود. مشکلات زیادی را میتوان در ارتباط با مخاطره معنوی یافت. مدیران شرکتها ممکن است تصمیماتی بگیرند که برای سهامداران سود آور اما برای دارندگان اوراق قرضه زیان بار باشد. در تمام این موارد عدم تقارن اطلاعاتی بروز می کند. زیرا برخی از طرفهای داد و ستد نمی توانند کارها و تصمیمات طرفهای دیگر داد و ستد که بر منافع تمام طرفهای داد و ستد اثر می گذارد را مشاهده نماید.(رساییان،۱۳۸۵)
بنابرین عدم تقارن اطلاعاتی زمانی به وجود می آید که یک یا چند سرمایه گذار اطلاعات محرمانهای در مورد ارزش شرکت داشته باشند در حالی که سایرین فقط به اطلاعات عمومی دسترسی داشته باشند. تکرار عدم تقارن اطلاعاتی مسئله انتخاب متفاوت را در بین سرمایه گذاران به دلیل اطلاعات محرمانه به وجود میآورد(براون و هیلجست،۲۰۰۷).
۲-۲-۳-۲-۲- ارتباط بین ترکیب سهامداران با عدم تقارن اطلاعات
ترکیب سهامداران در شرکتهای مختلف، متفاوت است. بخشی از مالکیت شرکتها در اختیار سهامداران جزء و اشخاص حقیقی قرار دارد. این گروه برای نظارت بر عملکرد مدیران شرکت عمدتاًً به اطلاعات در دسترس عموم همانند صورتهای مالی منتشره اتکا میکنند. این در حالی است که بخش دیگری از مالکیت در اختیار سهامداران حرفهای عمده قرار دارد که بر خلاف گروه سهامداران نوع اول، اطلاعات داخلی با ارزشی در مورد چشم انداز آتی و راهبردهای تجاری و سرمایه گذاری بلندمدت شرکت از طریق ارتباط مستقیم با مدیران شرکت در اختیار ایشان قرار میگیرد. نتایج حاصل از تمامی فعالیتهای اقتصادی شرکتها در سودهای جاری منعکس نمیگردد بلکه سود حاصل از برخی فعالیتها همانند قراردادهای بلند مدت فروش و فعالیتهای سرمایه گذاری و پژوهش و توسعه در سالهای بعد تحقق خواهد یافت. از آنجا که اطلاعات مربوط به این فعالیتها در اختیار سهامداران حرفهای قرار میگیرد، سهامداران یاد شده اطلاعات مرتبط با ارزش سهام که در سود جاری منعکس نشدهاند را تجزیه و تحلیل کرده و در قیمت سهام لحاظ میکنند. این اطلاعات اغلب از طریق کانالهایی مانند اعضای هیئت مدیرهی مشترک شرکتها در اختیار شبکه های سهامداران قرار گرفته و از این طریق به اطلاع اکثر سهامداران و بازار میرسد و در نهایت در قیمتها لحاظ میگردد. بنابرین، رواج این نوع مالکیت می تواند نقش اساسی را در کاهش عدم تقارن اطلاعات بین مدیران و سرمایه گذاران بیرونی در بازار سرمایه به همراه داشته باشد (نوروش، ابراهیمی کردلر، ۱۳۸۴).
۲-۲-۳-۳-هزینه نمایندگی
۲-۲-۳-۳-۱-نظریه نمایندگی
در ابتدا باید عنوان شود که این نظریه به تضاد منافع موجود بین مدیر(کارگزار) و مالک (کارگمار) اشاره دارد. با بزرگتر شدن شرکتها مالکان اداره امور شرکت را به مدیران تفویض کرده اند. جدایی مالکیت از مدیرت منجر به شکل گیری مشکلات نمایندگی می شود. اینک با پیش زمینهای که از تئوری نمایندگی عنوان شد به شرح این نظریه پرداخته می شود. منابع مورد نیاز برای تحصیل دارایی ها می توانند از طریق سهامداران یا اعتباردهندگان تأمین شوند به بیان دیگر دارایی های یک شرکت یا ادعای صاحبان سهام هستند و یا ادعای اعتباردهندگان که در عمل تضاد منافعی میان این دو گروه یعنی سهامداران (به همراه اعتباردهندگان) و مدیرت شرکت به وجود میآورد. این تضاد از آنجا نشأت میگیرد که امکان دارد مدیران ثروت سهامداران و اعتباردهندگان را به نفع خود در اختیار بگیرند. یکی از موضوعات مطرح در خصوص ترکیب مالکیت تئوری نمایندگی در شرکتها است. این تئوری در اصل به مبحث تضاد منافع بین مالکان و مدیران می پردازد، تضاد و تعارضی که از دوگانگی و اختلاف بین اهداف مدیران و اهداف سهامداران نشأت میگیرد. در حالی که هدف اصلی سهامداران به حداکثر رساندن ثروت خود از طریق حداکثر شدن ارزش شرکت است معمولاً دنبال کردن چنین هدفی از سوی مدیران مورد غفلت واقع می شود و در نتیجه سهامداران نسبت به استفاده بهینه از سرمایه و ثروت خود توسط مدیران دچار تردید میشوند به واقع شرکت در تقاطع ارتباطات قراردادی بین مدیریت، سرمایه گذاران، اعتباردهندگان قراردارد (ژانگ و وانگ ۲۰۱۲)[۱۰۳].گرچه انگیزه اصلی مدیریت معمولا بهبود عملکرد است اما ممکن است مدیریت سعی در انتخاب آن دسته از روشهای حسابداری داشته باشد، که سود شرکت را در آینده نزدیک افزایش دهد که خود موجب بالا رفتن حقوق و مزایای مدیران شود. در این قبیل موارد، امکان دارد که تصمیمات مدیران، همسو با علایق و منافع سهامداران نباشد (شباهنگ، ۱۳۸۷ : ص ۳۹).
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 11:47:00 ق.ظ ]
|