اهمیت وجود سه نقش مجزای مبتدا، نهاد و کنشگر به زعم ایشان (همانجا) در این است که نشان میدهد هر یک از این سه صورت، جزئی از یک ساخت نقشی متفاوت است که بخش خاصی از معنای کلی بند را تشکیل میدهد. به دیگر سخن، مبتدا در ساختمان بند همچون پیام ایفای نقش میکند، نهاد جزئی از ساختمان بند همچون کنش متقابل است و کنشگر در ساختمان بند همچون بازنمود واقعیت به کار میرود. این سه نقش، در کنار هم سه نوع معنای موجود در ساختمان هر بند را نشان میدهند؛ یعنی معنای تجربی، معنای بینافردی و معنای متنی.

بندهای مرکب بند
گروه های مرکب گروه
کلمه
تکواژ

یکی دیگر از مفاهیمی که در دستور نقشگرای هلیدی مطرح میشود، مفهوم «میزان مرتبه[۵۸]» است. تامسون (۲۰۰۴، ص ۲۱) میگوید بر اساس این مفهوم میتوان هر واحد معنادار را در هر مرتبه یا سطح به واحدهای کوچکتر دیگری در مرتبه پایینتر تجزیه کرد. مرتبه یا سطحهایی که به این طریق از هم متمایز میشوند به شرح زیر است (همان، ص ۲۳):
هلیدی و متیسون (۲۰۰۴، ص ۳۱) نیز تأکید میکنند که ساخت دستوری از سازه های جمله، بند، گروه، کلمه و تکواژ تشکیل میشود و هر یک از آنها در ساختمان واحد بالاتر به کار میروند یعنی جمله از بند، بند از گروه، گروه از کلمه و کلمه از تکواژ ساخته میشود. ایشان سپس تصریح میکنند که در رویکرد حاضر، توجه اصلی به واحدهای بزرگتر و به خصوص بند است.
در مورد روش تحلیل داده های زبانی، تامسون (۲۰۰۴، صص ۶-۱۰) معتقد است میتوان به دو صورت عمل کرد: یکی رسیدن از آنچه گوینده میخواهد بگوید (معنا) به چگونگی بیان آن و دیگری برعکس یعنی عزیمت از چگونگی بیان یا عبارتپردازی و رسیدن به انتخابهایی که آن واحد زبانی صورت داده و توضیح این انتخاب ها. او متذکر میشود که حالت دوم راحتتر است زیرا از عناصر ملموس و عینی و با کلمات و ساختهای واقعی شروع میکنیم و به تحلیل آنها میپردازیم. این کار علاوه بر سهولت، هدف اصلی کتابهای دستور را نیز تشکیل میدهد؛ یعنی توصیف ساختهای موجود و معناهای آنها.
مفهوم دیگر در این دستور نقشگرا مقوله ها یا برچسبها[۵۹] هستند. تامسون (۲۰۰۴، صص ۱۸-۲۰) توضیح میدهد که در این رویکرد دو نوع مقوله در تحلیل بند به کار گرفته میشود: گروهی برای تحلیل ساخت زبان و گروهی دیگر برای تحلیل نقش آن در بافت به کار میروند. در گروه اول، یعنی مقولههایی که برای تحلیل ساخت زبان به کار میروند، مقولههایی همچون گروه اسمی، گروه فعلی و غیره قرار دارند که در هر بافتی به کار میروند. در گروه دوم، که تحلیل نقش در بافت را نشان میدهند، مقولههایی از قبیل نهاد، افزوده[۶۰] و غیره قرار دارند که نشان دهنده نقش مقولات ساختاری در بند هستند. به اینها مقوله های نقشی می‌گویند. این دست مقوله ها انواع مختلف دارند که این امر نشانگر چندبعدی بودن ساخت معنایی در بند است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تامسون (۲۰۰۴، صص ۳۱-۳۲) در تبیین بخشهای دستور در این دیدگاه میگوید که در این دیدگاه دستور به معنای توصیف روابط میان نقشها و عبارتپردازی بوده و شامل سه حوزه است. او متذکر میشود که درهر یک از این سه حوزه یکی از فرانقشها جای میگیرند. هر یک از این فرانقشها دستگاه انتخاب خود را دارند و نتیجه سلسلهای از انتخابها در هر دستگاه، تشکیل یک ساخت است. در مرحلهای بعدی همه ساختهای به‌دست آمده از طریق انتخاب از دستگاه های هر سه حوزه در کنار هم قرار میگیرند و به عبارتپردازی[۶۱] یا یک پیام میرسیم.
۳-۲-۱- فرانقشها
چنان‌که گفته شد در این رویکرد سه لایه معنایی برای هر بند لحاظ میشود. این لایه های معنایی را فرانقش مینامند. تامسون (۲۰۰۴، ص ۳۰) این سه نوع معنا را به صورت زیر خلاصه میکند:

    • ما زبان را برای سخن گفتن از تجربیات مان از جهان به کار میبریم که شامل جهانهای ذهنی و توضیح رخدادها و وضعیتها و موجودیتهای دخیل در آنها نیز میشود.
    • ما همچنین زبان را برای تعامل با دیگر افراد، به منظور برقراری ارتباط با آنها برای تاثیرگذاری بر رفتار آنها، بیان دیدگاه خودمان درباره اشیاء در جهان و یا تغییر دیدگاه دیگران به کار میبریم.
    • با بهره گرفتن از زبان، ما پیامهای خود را به راههایی که نشان میدهد چگونه این پیامها متناسب با دیگر پیامهای اطرافشان هستند سازمان بندی میکنیم.

او سپس توضیح میدهد که این سه مورد کاربردهای اساسی و اصلی زبان را توضیح می‌دهند و هر کارکرد دیگری را میتوان ذیل یکی از این سه وارد کرد. بنابراین این سه کارکرد یا معنای اصلی را فرانقش مینامیم و به ترتیب آنها را فرانقش تجربی، فرانقش بینافردی و فرانقش متنی نام میدهیم.
هلیدی و متیسون (۲۰۰۴، صص ۲۹-۳۰) نیز به همین طریق پیشرفته، با همین استدلال که هر کاربرد دیگر زبان ذیل یکی از این نقشهای اصلی قرار میگیرد به آنها نام فرانقش دادهاند.
در ادامه به بررسی هر یک از این فرانقشها خواهیم پرداخت.
۳-۲-۱-۱ فرانقش بینافردی
تامسون (۲۰۰۴، ص ۴۵) میگوید یکی از اهداف اصلی زبان، ایجاد ارتباط برای تعامل با دیگر افراد است. او سپس (همان، ص ۴۶-۴۷) به نقش گوینده و مخاطب در ایجاد ارتباط پرداخته و بر اساس طلب[۶۲] یا دادن[۶۳] چیزی( که آن چیز میتوان اطلاعات[۶۴] یا کالا و خدمات[۶۵] باشد) نقشهای پیشنهاد[۶۶]، اخبار[۶۷]، امر[۶۸] و سؤال[۶۹] را در جدولی مانند جدول زیر میآورد: (در متن اصلی Fig 4.1)

(b) information (a)goods-and-services commodity exchanged role in exchange
statement offer (i) giving
question command (ii) demanding

مفهوم مهم دیگر در ارتباط با فرانقش بینافردی، «وجه»[۷۰] است. تامسون (۲۰۰۴، ص ۴۹)، نیز هلیدی و متیسون (۲۰۰۴، ص ۱۱۱) در معرفی وجه،‌ ابتدا مثالهایی از جملات دارای به اصطلاح پرسش تاییدی[۷۱] می‌آورند. همچون ( مثالهای زیر از تامسون است):

    • They’ve all gone, have they?
    • ‘I thought very highly of him.’ ‘So you did, did you?’

ایشان سپس سؤالی مطرح میکنند که در این به اصطلاح پرسشهای تاییدی کدام قسمت از جمله تکرار میشود؟ هر دو منبع معتقدند آنچه در اینجا تکرار میشود عبارت است از دو چیز: یکی «فاعل/نهاد»[۷۲] و دیگری چیزی که سنت دستورنویسی آن را فعل کمکی[۷۳] میگوید اما این واژه نقش آن را کاملاَ بیان نمیکند. به همین دلیل هلیدی و متیسون (همانجا) و نیز تامسون (همانجا) اصطلاح «زمانداری»[۷۴] را برای آن برمیگزینند. آنها سپس اشاره میکنند که این دو بر روی هم وجه را تشکیل میدهند. یعنی وجه از فاعل/نهاد و زمانداری، هر دو تشکیل شده است.
هلیدی و متیسون (۲۰۰۴، ص ۱۱۵) وظیفه زمانداری را ایجاد ارتباط میان گزاره و بافت غیرزبانی آن در رخداد زبانی میدانند. آنها اشاره میکنند که این وظیفه از دو طریق قابل انجام است: یکی با ارجاع به زمان گفتگو و دیگری با ارجاع به قضاوت گوینده درباره آن رخداد. اولی را «زمان نخستین»[۷۵] و دومی را «وجهیت»[۷۶] مینامند.
زمان نخستین یعنی گذشته، حال و آینده نسبت به زمان گفتگو؛ و وجهیت یعنی احتمال و میزان درخواست (همان، ص ۱۱۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...