این غزل بر وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن و در بحر رمل مُثمن مخبون اصلم سروده شده است.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از : (زیبایی، رعنایی، دلارایی، شکر خایی، سودایی، توانایی، شکیبایی، رسوایی، تنهایی، بینایی، فرمایی)و کلمه ردیف فعل (هست)می باشد.
ویژگی سبکی غزل :
سعدی در هر بیتبه دریچه بدیعی از صفات معشوق پرداخته است که اگر با دیده ادبی بنگریم می بینیم که هر مصرع به توجیح یا تمثیل یا تشبیه مصرع قبل از خودش می پردازد. این غزل پُر است از آرایه های لفظی و معنوی و اصطلاحات ادبی و دستوری. که همگی در بخش آرایه ادبی توضیح داده شده اند، و این ویژگی به علت سبک ادبی عراقی در قرن هفتم است .

۴-۱-۳۱٫

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یاشب و روز به غیر از تو مرا کاری است
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
­گر بگویم که مرا با تو سر وکاری نیست در دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تورا بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو می ورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری است
باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد آب هر طیب که در طبلهء عطاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به در آیم روزی تا همه خلق بدانند که زُنّاری هست
همه را هست همین داغ محبت که مراست که نه من مستم و در دور تو هشیاری هست
عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست
درون مایه اصلی غزل:
در این غزل سعدی بیشتر با خودش کار دارد، بیشتر از خودش برای معشوق صحبت می کند، از فکر و ذهنی که لحظه ای از معشوق خالی نمی شود، از انبوه گرفتاران و عاشقان معشوق از بی خبری بد گویان و ملامت گویان، از تحمل رقیب، از حسنات ناب معشوق که هر نیکی را شرمنده کرده است و بالاخره از پیشکش خویش که جانش است و آن را بی مقدار و کم می داند، و اینکه می گوید من از این وصله های ناجور که بر من می زنند روزی فارغ خواهم شد و ثابت می شود که همه کفر بوده است و در نهایت حکایت از عشق درونش دارد که دیگر معتبر است و همه جا از او سخن می گویند. گویی سعدی در غزلهایش خلایی ایجاد می کند و در آن فقط عاشق و معشوق هستند که مشغول صحبت و انتقاد و مصاحبت می باشند، خلایی از عشق که در ذهن و روح سعدی سرگرم کار است باعث می شود هر بار با دیده بدیع و شگرفی، حال و هوای سعدی خودعاشق و معشوقش را به طریقی دیگر و با دیده باریک بینی خاصی آن را یافته و به رشته تحریر و تصویر بکشد، که طبیعتاً آرایه ها و صنایع درونی و برونی متفاوتی به خود اختصاص دهد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بافت معنایی و آرایه های ادبی غزل:
بیت اول:
باور مکن ای معشوق که من «عاشق» به غیر از تو یار و همدمی داشته باشم، یا اینکه در طول شبانه روز به غیر از فکر کردن به تو کار دیگری مشغولم. یاری و کاری:سجع متوازی ست/شب و روز:متضاد-مراعات نظیر/فکر تو:اضافه تخصیصی/
بیت دوم:
ای معشوق، فقط من اسیر عشق تو نشدم، بلکه هزاران نفر اسیر قدرت عشق تو شدند. کمن سر زلف:پیچ و تاب های موی پریشان معشوق کنایه از بند و گرفتاری کرشمه عشق معشوق است. /به هر حلقه مویت:گرفتار شدن دل عاشق به هر حلقه زلف تا بدار معشوق، رسم و سنتی قدیمی در به اسارت کشیدن عاشق، در حیطه ادبیات فارسی است. /کمند و زلف و حلقه موی:مراعات نظیر و تناسب معنایی/
بیت سوم:
اگر من «عاشق» ادعا کنم و به تو بگویم که با تو کاری و دلمشغولی ندارم، در دیوار حرف مرا انکار می‎کنند و می گویند اینطور نیست، و من دلبسته تو هستم. کاری، جناس تکرار/در و دیوار: مراعات نظیر/ واژه (سر)در این بیت به معنای (کار ، علاقه، ارتباط، دلبستگی، میل و خواهش، قصد) می باشد.
بیت چهارم:
هر کسی و هر مدّعی که بر من بخاطر عاشقی ام، خُرده بگیر و سرزنش کند این تا زمانی ادامه پیدا می کند که تو ای «معشوق زیبا روی» را ندیده باشد، (به محض اینکه تو راببیند، نظرش تغییر می کند و با من موافق می شود)
بر منش انکاری هست: مرا محکوم می کند. این بیت تلمیحی به یکی از بیت های غزلی از حافظ شیراز دارد: «هر که روی تو را دید بوسید چشم من. . . . . . کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد»
بیت پنجم:
اگر من سعدی «عاشق» وجود محافظان و ستم و آزار آنها را تحمّل نکنم، چه کاری از دستم بر می آید؟همه می دانند که هر گلی با خاری همراه است و بخاطر عشق روی گل باید آزار خار را تحمّل کرد. جور رقیب:اضافه اقترانی/در صحبت گل:در هم نشنی با گل، کنایه از هم نشینی با معشوق است/گل و خار:تضاد و مراعات نظیر/همه:قید
بیت ششم:
(ای معشوق زیبا روی) نه فقط من در فکر آرزوی محال وصال تو می باشم، بلکه مانند من، عاشق و اسیر در طایفه و ردیف عاشقان تو بسیار زیادند. خیل:در لغت به معنای گروه، طایفه و ایل به کار رفته است و در اینجا به معنای انبوه عاشقان است. خیل تو:طایفه تو، ایل تو، اضافه تخصیصی/شبیه بیتی از حافظ (سر پیوند تو نه دل حافظ راست. . . . . کیست آنکس که سر پیوند تو در خاطر نیست)خام طمع:در معنای آرزوی محال داشتن است/سوخته:کنایه از عاشق درد مند و دل سوخته
بیت هفتم:
باد، (یک مقدار از)خاکی را از محضر و جایگاه تو آورد و با آوردنش آبروی بوی خوش هر عطری را که در طبق عطر فروش بو، ریخت. (خاک کوی یار بدلیل گذشتن یار از روی آن ، خوشبو و معطر است.)شاید مفهوم بست این باشد که حسن تو ای معشوق از هر حُسن کمالی هم بالا تر و بهتر است. باد و خاک:مراعات نظیر/ز مقام تو بیاورد:از محضر و کوی تو آورد. /آب مخفف آبرو/طبلهء عطّار:اضافه تخصیصی/طیب: عطر/طیب و عطار:مراعات نظیر و تناسب معنایی/
بیت هشتم :
ای معشوق، من چه چیزی را به تو نثار کنم که قبول طبع تو باشد ؟ روح و جسم که در برابر تو بسیار ناچیز و کم است. شبیه بیتی از حافظ (جان نقد محقّر است حافظ. . . . . . . از بهر نصار خوش نباشد) در پای تو ریزم:کنایه از تقدیم و نصار تو بکنم/جان و سر :مراعات نظیر و تناسب/مقدار:ارزش/چه قید پرسشی/
بیت نهم:
من «عاشق» سر انجام این خرقه و لباس ریاکارانه و زهد دروغین را از تن در می آورم تا همه مردم بدانند که زیر خرقه زهد و ایمان، کمربند کفر وجود دارد. دَلق:جامعه پشمین یا پوستین صوفیان، خرقه/دَلق مُرَقَع:خرقه وصله دار رنگین/زنّار:کمربندی که زرتشتیان داشتند و آنها را از مسلمانان متمایز می ساخت، در ادبیات فارسی نشانه کفر است/سعدی در آوردن خرقه زهد را برای این تصمیم می گیرد که بقول حافظ:زاهدار راه به رندی نبرد معذور است. . . عشق کاریست که موقوف هدایت باشد.
بیت دهم:
داغ محبّت و عشقی که من از تو ای معشوق در دل دارم، بر دل همه مردم نیز هست، اینطور نیست که من در دوران تو مست و بی هوشم «عاشقم» و دیگران عاقل و هوشیار، بلکه آنها نیز مثل من مست و بی هوش و عاشق هستند. همه : قید / داغ محبّت : اضافه توصیفی، نشانۀ محبت، مُهر محبّت / مست و هوشیار : تضاد و مراعات نظیر / دور : روزگار، دوران، گوشه چشمی دارد به گردش در آوردن جام شراب (برگ نیسی، ۱۳۸۰ : ۲۰۱) .
بیت یازدهم :
سعدی در اینجا معشوق را مخاطب قرار می دهد و می گوید : عشق سعدی، داستان وسخنی نیست که پنهان بماند، بلکه، قصه ایست که در دهان همه می چرخد (معروف و زبان زد خاص وعام شده است و همه جا از آن صحبت می کنند .)عشقِ سعدی : اضافه تخصیصی ست / حدیث و داستان : مراعات نظیر / سَر بازار : کنایه از هر جای شلوغ و پر رفت و آمد، مَلَاء عام، در محضر عمومی مردم .
وزن غزل :
این غزل بر وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن و در بحر رمل مثمن مخبون اصلم سروده شده است .
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از : (یاری، کاری، گرفتاری، کاری، انکاری، خاری، بسیاری، عطاری، مقداری، زُنّاری، هوشیاری، بازاری)وکلمۀ ردیف فعل (هست)می باشد .
ویژگی سبکی غزل :
سعدی در این غزل درگیر حالات عاشقی خویش در برابر چشمه های دلربایی معشوق است، بردن نام صفات وخصوصیات معشوق و پرداختن به حالات درونی عاشق و نیز آوردن تمثیل وتشبیه پیرامون این موضوع در مسیر عاشقی، نیازمند کلمات خاص است که در این غزل رعایت شده و این بس که به دنبالۀ خویش آرایه های لفظی و معنوی بسیار و اصطلاحات ادبی و دستوری را طلبیده است و این امر طبق روش سبکی دورۀ قرن هفتم یعنی سبک عراقی صورت پذیرفته است.

۴-۱-۳۲٫

هرکه هر بامداد پیش کسی ست هر شبانگاه در سرش هوسی ست
دل مَنِه بر وفای صحبت او کانچنان را حریف چون تو بسی ست
مهربانیّ و دوستی ورزد تا تو را مُکنتیّ و دسترسی ست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...