• شاگردان:

گروه‌ بسیاری‌ نیز نزد ابن قیم به‌ شاگردی‌ پرداختند، از جمله‌:

  • ابو الفداء عماد الدین بن کثیر دمشقی (۷۰۱ ق) که‌ به‌ گفته خود وی‌ بیشتر از دیگران‌ به‌ ابن‌ قیم‌ نزدیک‌ بوده‌ است‌. [۳۲]
  • ابن رجب حنبلی: عبدالرحمن زین الدین ابوالفرج بن احمد ملقب به ابن رجب حنبلی متوفی سال (۷۹۵ ه.ق) که از معروفترین شاگردان ابن قیم جوزیه محسوب می شود.و دارای تألیفاتی بسیار ارزشمند و گرانسنگ می باشد که از بین آنها می توان به کتابهای: الذیل علی طبقات الحنابله ، شرح جامع الترمذی، جامع العلوم والحکم، فضائل الشام، لطائف المعارف، أهوال القبور، التوحید و غیره اشاره کرد. وی،تا پایان‌ عمر استاد از او بهره‌ برد و خود، او را از مشایخش‌ دانسته‌ است‌.
  • شمس‌الدین‌ محمد بن‌ احمد بن‌ عبدالهادی‌ مقدسى‌ جمّاعیلى‌ (م۷۴۴ق‌) از محدثان‌ مشهور سده ۸ق‌. [۳۳]
  • شمس‌الدین‌ محمد بن‌ عبدالقادر نابلسى‌ حنبلى‌ (د ۷۹۷ق‌) که‌ بیشتر نوشته‌های‌ ابن‌ قیم‌ را نزد وی‌ خوانده‌ و فقه‌ را از او آموخته‌ است‌. [۳۴]
  • علاوه‌ بر اینها، از دیگر شاگردان‌ ابن‌ قیم‌ که‌ به‌ نام‌ از آنان‌ یاد کرده‌اند، دو فرزند اوست‌: یکى‌ برهان‌الدین‌ ابراهیم‌ (د ۷۶۷ق‌) که‌ نزد پدر نحو و فقه‌ آموخت‌ و شرحى‌ بر الفیه ابن‌ مالک‌ نوشت‌ و دیگری‌ شرف‌الدین‌ عبدالله‌ که‌ از فاضلان‌ روزگار خود بوده‌، تا جایى‌ که‌ پس‌ از درگذشت‌ پدر به‌ جای‌ او در مدرسه صدریه‌ تدریس می نموده است‌. [۳۵]

۳٫آثار:
در شمار آثار ابن قیم چنان که معاصران او و نیز متأخران گزارش داده اند اختلاف است.از جمله این آثار می توان به موارد زیر اشاره کرد: [۳۶]
الف‌) در تفسیر‌:
الفوائد المشوقه الى‌ القرآن‌ و علم‌ البیان، التیبان‌ فى‌ اقسام‌ القرآن‌. الامثال‌ فى‌ القرآن، علاوه بر اینها، ابن‌ قیم‌ بر چند سوره قرآن‌ و بسیاری‌ از آیات‌ آن‌ تفسیرهای‌ کوتاه‌ و بلندی‌ نوشته‌ است‌، از جمله‌ بر سوره «فاتحه‌» که‌ آن‌ را در آغازِ مدارج‌ السالکین‌ گنجانده‌ است‌. سوره «کافرون‌» را نیز تفسیر نموده‌ و بر «معوذتین‌» نیز تفسیرهایى‌ نوشته‌ است‌ که‌ گویا عنوان‌ الرساله الشافیه فى‌ اسرار المعوذتین‌، که در برخی ضبط ها آمده ، اشاره‌ به‌ همین‌ تفسیر او دارد.
ب)در عقاید‌:
اختلاط المذهبین‌،‌ طبقات‌ المکلفین‌ فى‌ الاخره، مفتاح‌ دار السعاده و منشور ولایه العلم‌ والاراده، العقبیه فى‌ الرد على‌ منکری‌ عذاب‌ القبر من‌ الزندقه و القدریه، مشروعیه زیاره القبور، القصیده النونیه. اجتماع‌ الجیوش‌ الاسلامیه على‌ غزو المعطّله والجهمیه، الصواعق‌ المنزله على‌ الجهمیه و المعطله، شفاء العلیل‌ فى‌ مسائل‌ القضاء و القدر و الحکمه التعلیل‌، جلاء الافهام‌ فى‌ ذکر الصلاه على‌ خیر الانام‌
ج)در فقه‌:
کشف‌ الغِطاء عن‌ حکم‌ سماع‌ الغناء، مناسک‌ الحج‌، السبق‌ والرمى،تعلیم‌ النساء من‌ الواجب، الصلاه واحکام‌ تارکها، بدائع‌ الفوائد، احکام‌ اهل‌ الذمه، اعلام‌ الموقعین‌ عن‌ رب‌ العالمین‌
د)در عرفان:
الکلم‌ الطیب‌ و العمل‌ الصالح، الشافیه للامراض‌ الفاشیه، استنشاق‌ نسیم‌ الانس‌ من‌ نفحات‌ ریاض‌ القدس، روضه العاشق‌ و نزهه الوامق، مدارج‌ السالکین‌ بین‌ منازل‌ ایّاک‌ نعبد و ایّاک‌ نستعین‌، عده الصابرین‌ و ذخیره الشاکرین، طریق‌ الهجرتین‌ و باب‌ السعادتین‌، اغاثه اللهفان‌ من‌ مصائد الشیطان‌. ‌
د)سایر مولفات:
اسماء مؤلفات‌ ابن‌ تیمیه، زاد المعاد فى‌ هدی‌ خیرالعباد، روضه المحبین‌ و نزهه المشتاقین‌، الروح‌، حادی‌ الارواح‌ الى‌ بلاد الافراح‌، الرساله التبوکیه، الجواب‌ الکافى‌ لمن‌ سأل‌ عن‌ الدواء الشافى‌، تهذیب‌ سنن‌ ابى‌ داوود یا مختصر سنن‌ ابى‌ داوود، تحفه المودود فى‌ احکام‌ المولود، اخبارالنساء
بخش سوم: سلفیّه

  • معنای سلفیه:

سلف در لغت به معنای پیشین است ؛ ابن منظور می گوید: سَلَف، یسلف،سلفاًوسلوفاً یعنی پیشی گرفت. سالف یعنی پیشی گیرنده.سَلَف،سلیف و سلفه یعنی جماعت پیش گیرنده. [۳۷]
ابن فارس نیز می گوید:سلف، اصلی است که دلالت بر تقدم وسبقت دارد پس سلف کسانی هستند که گذشته دارند.
اما اصطلاح سلفیّه در آثار محققان مسلمان کشورهای عربی به دو معنا به کار رفته است:[۳۸]
معنای اول در مورد کسانی است که مدعی‌اند در اعتقادات و احکام فقهی به سلف صالح اقتدا می‌کنند.
معنای دیگر که کاربرد آن به دوران بیداری مسلمانان در عصر حاضر بر می‌گردد.
بدیهی است مراد ما از سلفیّه در این بحث معنای اول است که تعریف‌های متعددی از سوی موافقان سلفیّه و مخالفان آنان برای «سلفیّه» ارائه شده که به برخی از آنها به ترتیب اشاره می‌شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

الف)تعریف سلفیّه از دیدگاه موافقان:
سلفی‌ها در این معنا متفق‌اند که «سلفیّه» به معنای پیروی از سلف صالح است. اما در مصادیق سلف صالح، اختلاف نظر وجود دارد.از جمله اینکه برخی چون محمد ابراهیم شقره- از محققان سلفی معاصر- ضمن ادعای اتفاق نظر در معنای سلفیّه و مصادیق آن ؛پیشینیان امت پیامبر به ویژه آنها را که طی دو سه قرن اولیه اسلام می‌زیسته‌اند و در احکام، آداب، اخلاق و عقیده پیرو منهج نبوی و خلفای راشدین بودند، مصداق سلف صالح می‌داند.[۳۹] اما عده ای دیگر از محققان این مکتب، همچون محمد بن عبدالرحمان المغراوی، معتقدند عالمان دینی در تعریف اصطلاحی سلف صالح، اختلاف دارند. ایشان به نمونه‌هایی از این تعاریف اشاره می‌کند و در پایان بهترین تعریف را سخن شیخ محمود خفاجی می‌داند که معتقد است:
محدودیت زمانی سه قرن اول اسلام به تنهایی برای معرفی سلف صالح کافی نیست، مگر اینکه به آن موافقت اندیشه آنان با کتاب و سنت و روح کتاب و سنت را اضافه کنیم. پس کسی که در اندیشه‌اش مخالف کتاب و سنت باشد از سلف صالح نیست، اگر چه در بین صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین زیسته باشد. [۴۰]
علی حسین جابری، از محققان معاصر جهان عرب، نیز در مفهوم سلفیّه کتاب و سنت را مبنا قرار می‌دهد و این دو را، هم در مسائل نظری و هم در احکام فقهی شرط می‌داند و آن را منهج مسلمانان پاسدار کتاب و سنت، در همه زمان‌ها می‌شمارد. [۴۱]
ب) تعریف سلفیّه از دیدگاه مخالفان
مخالفان از زوایای مختلف درباره اصطلاح «سلفیّه» تحقیق و بررسی کرده‌اند:
از جمله محمد سعید رمضان البوطی که «سلفیّه» را از جهات گوناگون مورد کاوش قرار داده است. وی معتقد است: اگر مراد از سلفیه معنای اصطلاحی آن باشد، برگرفته از واژه سلف است و منظور سه قرن نخست حیات امت اسلامی است که شایسته‌ترین عصر اسلامی و سزاوارترین آنها به اقتدا و پیروی است. منشأ این اصطلاح نیز فرموده رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که بنابر روایت ابن مسعود به نقل از بخاری و مسلم فرمود:
«خیر القرون قرنى ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم… : بهترین مردم، مردم قرن من هستند، سپس کسانی که در پی‌ایشان می‌آیند و سپس دیگرانی که در پی آنان می‌آیند… » [۴۲]
در این صورت مراد از پیروی از سلف هم رجوع به قواعدی است که سلف صالح در تفسیر و تأویل متون دینی معیار ومیزان قرار داده بودند و نیز به اصولی که آنان برای اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احکام داشتند. [۴۳]
اما ایشان تمسک به کلمه سلف و ساختن عنوان «سلفیّه» را که در تاریخ اندیشه و شریعت اسلامی پدیده‌ای نوظهور و عنوان مشخص و جداکننده گروه معیّنی از مسلمانان با عقاید، افکار و اندیشه‌های خاص است نمی‌پذیرد و آن را بدعتی نو ظهور در دین می‌داند که نه سلف صالح این امت با آن آشنایی داشته‌اند و نه خلف پایبند به روش آنان… . [۴۴]
البوطی در پایان، نظر خویش را این گونه اظهار می‌کند که : سلفیّه مذهبی تازه اختراع شده در دین است و بنیان آن گرد آمده‌ای از پاره‌ای آرای اجتهادی در زمینه‌های عقیدتی و احکام عملی است که صاحبان این مذهب آنها را بر اساس خواست و به اقتضای طبع و تمایلات خویش از مجموعه بسیار گسترده و گوناگون آرایی اجتهادی که از سوی بسیاری از عالمان سلف و برگزیدگان اهل سنت و جماعت ابراز داشته شده است، گرد آورده‌اند و آن گاه اعلام کرده‌اند که این تنها چیزی است که می‌تواند همه «فرقه ناجیه»(گروه نجات یافته اسلامی) را که در پرتو کتاب و سنت پیش می‌روند در خود جای دهد و هر که از این دایره بیرون رود و آرای اجتهادی دیگری برگزیند بدعت گذار و گمراه است. [۴۵]

  • تاریخچه سلفیه:

از آغاز قرن چهاردهم، مکتب سلفیه بر سر زبان‌ها افتاد و گروهى آن را به عنوان دین و مذهب، برگزیدند و خود را سلفى نامیدند و برخى، آن را روش فکرى براى رسیدن به حقیقت اسلام دانستند.
سلفى‌ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» مى‌دانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال۲۴۱ ه.ق که بنیان‌گذار مذهب اهل حدیث است، این شیوه در میان حنابله ادامه داشت و حنابله در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث دانستند و تا مدتى، خلفاى عباسى از دوران متوکل تا زمان مقتدر، به ترویج این مکتب پرداختند. در سال ۳۰۵، ابوالحسن اشعرى (م۳۲۴ه.ق) تحت عنوان احیاگرى مکتب اهل حدیث-بالاخص احمد بن حنبل- مکتبى را پى‌ریزى کرد و خواست اصلاحاتى در عقیده اهل حدیث پدید آورد، زیرا عقیده آنان با خرافات زیادى آمیخته شده بود و پیوسته مى‌گفتند: قرآن، قدیم است و بشر در زندگى خود فاقد اختیاراست و خدا دست و پا و چشم و دیگر اعضا را دارد. او براى اصلاح این مکتب، قد علم کرد و تا حدى توانست اصلاحاتى انجام دهد، ولى متعصبین اهل حدیث او را از خود طرد کردند.
ابوعبداللّه حمرانى گفته است: اشعرى وارد بغداد شد و نزد رئیس مذهب اهل حدیث به نام بربهارى رفت و گفت: من با سران اعتزال مانند جبایى و ابوهاشم مناظره کرده‌ام و منطق یهود و نصارا را شکسته‌ام. رئیس مذهب اهل حدیث گفت: من از سخنان تو چیزى نمى‌فهمم و فقط به آنچه احمد بن حنبل گفته است، ایمان دارم. سپس اشعرى براى جلب نظر اهل حدیث، کتاب «الابانه » را نوشت که تا حدى بیان‌کننده عقیده اهل حدیث است. [۴۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...