نافه از ناف افتادن:ناف مجاز از مشک است و ترکیب روی هم به معنای ساطع شدن و پخش شدن کنایه از بوی خوش گل ها در فضاست بنابراین در همین ترکیب “نافه” که مجاز از مُشک است، “مشک ” هم استعاره است از عطر گل ها ضمناً در ترکیب “آهوی مشک فروش ” واژه ی آهو با مصراع دوم نیز که واژه ی آهو را آورده است ،تناسب دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴-۱۵-مجاز به علاقه ی ظرف و مظروف
خوشا با دوستان خواجو شراب وصل نوشیدن و بالطاسات و الکاسات مصبوح و مغبوق
(همان :۳۰۷)
طاسات:طاس ها(کاسه های بزرگ) بر کاسات :کاسه ها
مصبوح :شراب صبحگاهی.
مغبوق (غبوق) :شراب شامگاهی
طاسات و کاسات:مجازند از” می” به علاقه ی ظرف به مظروف.
مرو ساقی که بی آن لعل میگون قدح نوشیدنم امشب خماری است
(خواجو : ۱۰۷)
لعل میگون : استعاره ی مصرّحه ی مجرّده ” از لب های سرخ یار” ( مستعارمنه )
قدح نوشیدن: مجازاً ” میگساری". میگساری خود را بی وجود یارخمار (باعث دردِ سر) دانسته است.
۴-۱۶-مجاز به علاقه ی جنسیت و کنایه بعید(تلویح)
بر آتش رخ گل آب می فشاند میغ وز آب آینه گون زنگ می زداید ماغ
(همان :۳۰۳)
آتش :استعاره ی مصّرحه مجّرده از سرخی گل است. ملایم شبه که در ژرف ساخت استعاره وجود دارد و عبارتست از :رخ گل. میغ:ابر
ماغ:مرغابی بزرگ
زنگ زدودن از آب: کنایه است از ایجاد موج در آب عمیق برکه که تیره (زنگ) دیده می شود که به هنگام شنای ماغ،دچار موجِ می شود و برق می زند و زنگ (تیرگی ) از آب زدوده میشود.
مصراع دوم کنایه بعید(تلویح) است و تصویر سازی بیت روی هم شفّاف و قوی است .
آب فشاندن بر آتش رخ گل با میغ :باریدن ابر بهاری بر گلبرگهای گل سرخ آب فشاندن:کنایه از باریدن باران ،آب مجاز است از باران به علاقه ی جنسّیت.
۴-۱۷-مجاز به علاقه ی ملازمت
مگذر ای یار و در این واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگه دار مرا
(خواجو:۳۰)
مگذار مرا (کنایه فعلی ) از “توجه و دستگیری” (مکنیٌ عنه) است
چنانکه در مصراع دوم نیز” صید شدن “مجازاً به معنای گرفتاری در عشق یار است (ایما)
برگیر: مرسوم بوده صید را صیاد از دام برمی گرفته.حال خواجو بر این خواهش است که یار او را مورد عاطفت و عنایت قراردهد (کنایه ) چنانکه می گوید :نگه دار مرا که نگه داشتن خاطر را نیز در نظر دارد.
چگونه گوش توان کرد پند صاحب هوش مرا که قول مُغّنی هنوز در گوش است
(خواجو:۸۷)
قول مُغّنی در گوش بودن( مکنیٌ به لازم ) کنایه از گوش هوش به موسیقی و ترانه داشتن
در قدیم مطرب را قوّال و شعر وسرودی را که مطرب می خواند مانند امروز” ترانه” می خواندند
“پند” مجاز است از “خیرخواهی و رهنمود دادن “به علاقه ی ملازمت. چه لازمه ی پند دادن رهنمود و هدایت است.
گهی که شرح فراقت کنم به دیده سواد شود سیاهی چشمم روان به جای مداد
(همان:۱۳۶)
سواد کنم:بنویسم.
سواد: سیاهی نگاشته با مرکب بر کاغذ را گویند و “سواد “به معنای دانش مجاز است و از همین امر نشأت گرفته است .
به دیده سواد کنم : بر دیده بنویسم.
مداد:مرکّب (مرکّب دوات) .سیاهی چشم به جای مرکّب روان می شود شرح فراق تو آنچنان چشمم را متاثر می کند که سیاهی چشمم بجای مرکّب روان می شود که شرح فراقت را بنویسد “سواد” با سیاهی و چشم و “مداد” در یک محور معنایی اند.
گردر کمندم می کشی شکرانه جان را می دهم .
کان دل که صید عشق شده دولت شمارد دام را
(خواجو،۲۹)
در کمند کشیدن: کنایه (ایما) است از گرفتار کردن (مکنی عنه)
شکرانه : چنانکه می بینیم بصورت قیدی به کار رفته است بعدها “با” “حروف"اضافه به آغاز آن پیوسته است .
“صید شدن” کنایه از نوع ایما به همان معنای گرفتار شدن در “صید” مجاز به کار رفته است به علاقه ملازمت،چه لازمه “صید” گرفتاری است “دام"نیز مجاز است.
۴-۱۸-مجاز به علاقه ی ملازمت(مجاز فعلی)
خوش آن صبوح که آتش رخان ساغرگیر به باده، لعل لب آبدار می شویند
صبوح:باده ی صبحگاهی ،صبحگاه .
آتش رخان:استعاره ی محقّقه وصفی از گلرخساران .ترکیب نخست مستعار و مستعارله و ترکیب اخیر مستعار منه است .
ساغر گیر ملایم وصفی مستعارمنه (مشبهٌ به ) است.ساغر گیری :"ساغر “مجاز است از “می” به علاقه ی ظرف به مظروف .
گیر(گیرنده ) نیز مجاز است به علاقه طبع و ملازمت از گساردن و نوشیدن می
ساغر گیر:میگسار
به باده : با باده” به “سببی
لعل لب آبدار:لعل لب (لب™لعل) تشبیه بلیغ و اضافه ی تشبیهی است و” آبدار” نخست وصف” لعل” و نیز وصف مشبه یعنی
” لب” است.
می شویند :یک فعل تصّوری و تخیّلی است و با “آتش رخان “ایهام تضاد دارد و با” لعل لب آبدار” نیز تعجب برانگیز است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...