key lohrâs bong izane fešang vamahras / kelala nezam gero qešenmam eškas
(کی لهراس بانگ می زند، فشنگ هایم تمام شد قله ها را نظامیان گرفت و قشونم شکست)
بدین ترتیب شکست و قتل کی لهراس رخ می دهد و او نیز مثل همه کسانی که در موضع هزیمت و ناگزیری، گریزی نمی یابند و معترف می گردند، سفارش می کند که پسرش«گشتاسب» خردسال را بزرگ کنند و جانشین او نمایند.
«چِقَمَ تَه بِکُنِی، بِنیت مِن زینُم کُشتاسَ گَپُو کُنیت سیِ جانِشینُم»
ĉeqama ta beke(o)nit benit mene zinom / koštâsa gapu kenit si jânešinom
(جقه ام را تا بکنید و بگذارید داخل زین اسبم کُشتاس را بزرگ کنید برای جانشینم)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در خصوص قتل کی لهراس، ابهام وجود دارد. منابع نظامی، قاتل او را یکی از نظامیان ذکر می کنند که از ابواب جمعی«هنگ نادری» بود(جان پولاد، ۱۳۸۵: ۸۱).
بعضی روایات شفاهی حاکی است که یک فرد محلی به نام«خدا کرم» از طایفه قایدگیوی- به دلیل کینه قبلی- او را هدف قرار داد و کشت. برخی ابیات- از جمله شعری که شیخ علی مراد سروده- بیانگر این موضوع است. البته جمعی از محلیان نیز نظری جز این دارند و قاتل کی لهراس را یکی از نظامیان می دانند.
شیخ علی مراد، در باب کشنده کی لهراس به صراحت«خداکرم» را نام می برد و می گوید:
«جنگِ شیر اُستَمبِلی داره تماشا خُیاکرم لهراسَ کشت پا زَه وَحاشا»
jange šir ostambeli dare tamâšâ / xowâkaram lohrâsa košt pâ za va hâšâ
(جنگ شیران با تفنگ استانبولی داره تماشا / خداکرم لهراس را کشت و پا زد به حاشا).
اما، مرگ کی لهراس مساوی با پایان قدرت عشایر بویراحمد و سران آن بود. واقعیت آن است، از همان لحظه ای که کی لهراس کشته شد، جنگجویان بویراحمد پای مقاومت و مبارزه را از دست دادند و حاکمیت مستبدانه و خشن نظامیان بر قبایل بویراحمد، کهگیلویه و ممسنی شروع شد. هر چند سه چهار سالی پس از قتل کی لهراس، باز چند نفری از بویراحمدی ها و دیگر اقوام علیه حکومت یاغی شدند و جنگیدند، اما حکومت نظامی متزلزل نشد و تا سقوط و خلع رضاشاه دوام یافت.
شیخ علی مراد در بیت زیر به درستی بیان می کند که، بعد از کشتن کی لهراس نظام و قدرت خانی بر افتاد.
«زین طلا، مِن زین طلا، رکاب کوتا بَیَه کشتن کی لهراس، خانی وَ رُفتا»
zin tela, men zin tela, rekâbe kutâ / baya koštan-e key lohrâs xâni varoftâ
(زین طلا، داخل زین طلا، رکاب کوتاه بعد از کشتن کی لهراس، خانی بر افتاد.)
و این پایان کار بویراحمد و مقاومت قوم در عصر رضا شاه بود.
۳-۶- اشعاری از شاعران گمنام در باب کی لهراس
علاوه بر اشعار پیشین، ابیات دیگری درباره کی لهراس سروده شده که متأسفانه سرایندگان آن مشخص نیست. به نظر می رسد، مشهورترین بیتی که از زبان کی لهراس گفته شده و بویراحمدی ها را همواره به «یاد» او فرامی خواند، این است که:
« بیرَمَد یایُم کُنیت بیشتر سر تنگ کی دِیه بَچَه لری بی شا کنه جنگ »
beyramaб yaбom kenit, bištar sare tang / ki diye baĉa leri bey šâ kene jang
( بویراحمد یادم کنید بیشتر در خصوص جنگ تنگ تامرادی کی دیده بچه لری با شاه کند جنگ)
بیت بالا در بسیاری از منابع مکتوب مندرج است ( نامه نور، ۱۳۵۹: بی ص/ غفاری، ۱۳۶۲: ۱۳/حسینی، ۱۳۸۱: ۱۳۵). اما آنچه در اینجا ذکرش خالی از لطف و حسن نیست، نقل خاطره بهمن بیگی از شعر مزبور است. وی می نویسد: در یکی از مدارس بویراحمد از طایفه قایدگیوی (=کی گیوی) ، کودکی با صدای بلند و زلال و آهنگی شیرین شعری می خواند که نام نامی لهراسب در آن بود. از او خواستم که شعرش را بنویسد. وسایل نوشتن در دسترس نبود. با نوک چوبی که به دست گرفت و با خطی خوش، برخاک نرم راه نوشت:
« بیراحمد یادم کنیت، بیشتر سرتنگ کی دیده بچه لری بی شاه کنه جنگ.» ( بهمن بیگی، ۱۳۶۸: ۳۳۳).
گذشته از شعر مشهور فوق، در منابع مختلف محلی و غیر محلی ابیاتی ضبط گردیده که عبارت است از:
« عثمانی این کی لهراس- پولای وَ پُوزِشْ پُرسِشَه سرهنگ بِکُن چه آوه وَ روزِش» [۲]( نامه نور، ۱۳۵۹: بی ص)
osmâni in key lohrâs pulây va puzeš / porseša sarhang bekon ĉeâve va ruzeš
( عثمانی کی لهراس، پوز پولادی است پرس آن را از سرهنگ بکنید که چه آورد به روزش ).
« کی لهراس، کُرِ اَلیاس، مِیری گِلابی / تا صد سال دال بِخَرِه کشته نظامی » (غفاری، ۱۳۶۲: ۱۰)
key lohrâs ker aliyâs mirey gelâbi(o) / tâ say sâl dâl bexare košte nezâmi
( کی لهراس، پسر الیاس، شوهر گلابی تا صد سال دال بخورد کشته نظامی)
« لُهراسُمْ وَ سَنْگَرِه، شُورَنگ و زِینهِ بیرَمَد لامَخَرِه سیِ جنگ وَ دینه » ( همانجا)
lohrâsom va sangare, šowrang va zine / beyramaб lâmaxare si jang va dine
( لهراسم در سنگره و شبرنگش (=اسب سیاهش) زین شده است بویراحمد عقب نمی نشیند و برای جنگ مهیا است )
« سرتنگ تا پَیِ تنگ قِیقهِ غِرُوسه کی لهراس بُنگ ایْزَنِهْ نَلْ نَگِرُوسه» (همان: ۱۱)
sare tang tâ pey e tang qiqey qeruse / key lohrâs bong izane nal nagruse
(سر تنگ تا پای تنگ قیقه (آواز) خروس است کی لهراس بانگ می زند نگذارید دشمنان بگریزند)
« کی لهراس زِرِ دار بَلی سِوِیْلْ تَوُ اِیدا بیرَمَد تا کهگیلو غِشِنْ رَو ایدا»
(همان: ۱۳)
Key lohras zere dare bali sevil tow iy da / beyramay ta kohgilou qesen rou iy da
(کی لهراس زیر دار(=درخت) بلوط سبیل تاب می داد از بویراحمد تا کهگیلویه قشون حرکت می داد.)
« سفر آخری جلیل نَه بام بیِ رفیقم خُیاکرم کشتن سِزام بی»
safar âxeri jalil na bâm bi / rafiqom xoбâkaram koštan sezâm bi
( سفر آخری، جلیلی ها با من نبودند رفیقم خداکرم، کشتن سزام بود).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...