-حالا فرض کنیم که یکی زد و مرا کور کرد. چه می‌شود؟ اولا این سزای من است، تا چشمم کور شود که دیگر حرف حق نزنم، ثانیاً مگر ما چه چیز دیدنی داریم؟ قیافه و طرز رفتار کسانی که با ما سروکار پیدا می‌کنند، قطار بشکه‌های زباله کنار کوچه‌ها، وضع پیاده‌روها، چهره‌ی خیابان‌ها، فیلم‌های تهوع‌آور یا نمایشنامه‌هایی که اگر هم از آن انتقاد کنی می‌خواهند شکمت را بدرند. واقعاً کدام یک از این ها دیدنی است که وقتی کور شدیم از ندیدنش حسرت ببریم؟ همینطور اگر کسی پای مرا شکست و مرا به کلی از پا انداخت، تازه از دوندگی‌های بیجا و بیهوده خلاص می‌شوم[۲۵۱].(در واقع از مشکلات و کمبودهای جامعه ابراز شکایت و گله مندی می کنداما ظاهر مطلب او طوری است که گویا از تصور عیوب جسمانی مثل کور شدن یا شکستن پایش نه تنها ناراحت نمی شود بلکه ابراز خوشحالی هم می کند.)
-آقایی وارد قصابی محله ما شد و نیم کیلو آشغال گوشت برای گربه‌ی خود خواست. قصاب با صدای بلند خندید و گفت: با این چرخ برقی که ما داریم دیگر آشغال گوشت برای گربه‌ی کسی باقی نمی‌ماند! خوب معلوم است که این گوشت‌فروش‌ها قصدشان تقلب نیست. فقط چون می‌بینند که جمعیت تهران زیاد شده، می‌خواهند که گوشت به همه برسد[۲۵۲].(نحوه ی کار قصاب و تقلب کردن او را توجیه می کند و با کنایه این کار او را نوعی خدمت به مردم محسوب می کند.)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

-اما تصادفاً همان روز اول متوجه شدم که نگرانی من بی‌جاست و خداوند تبارک و تعالی که همیشه الطاف بیکرانش شامل حال ضعفاست، وسیله‌ی سرگرمی مرا هم فراهم کرده و بیخ گوشم گذاشته و من از آن بی‌خبرم. دیدم صبح اول وقت که گوشی تلفن را برمی‌دارم و می‌خواهم به دو سه جا تلفن کنم کار تا ظهرم درآمده است[۲۵۳].(مولف در ابتدای مقاله از باز نشسته شدن و بیکار ماندن اظهار ناراحتی کرده است اما در ادامه ظاهرا استفاده از تلفن را وسیله ی سرگرمی خود می داند ولی در واقع نحوه ی خدمت رسانی ضعیف مخابرات و مشکل بودن برقراری تماس تلفنی را بیان می کند.)
-مردم خیال می‌کنند کلاس تقویتی یعنی کلاسی که شاگردان را در بعضی از دروس تقویت کند. در صورتی که در واقع این کلاس‌های تقویتی فقط بنیه‌ی مالی گردانندگانش را تقویت می‌کند و بس[۲۵۴].(بی فایده بودن کلاس های تقویتی علیرغم بالا بودن میزان شهریه ی این کلاس ها را بیان می کند. )
-زبان خارجی را هم باید خوب یاد بگیری که اولا در هر چهار لغت فارسی دو تا هم لغت فرنگی مخلوط کنی، ژستی بگیری و پزی بدهی. ثانیاً لااقل سالی یک بار مأموریت خارج برای خودت بتراشی و به بهانه‌‌ی مذاکره درباره‌ی فلان پروژه و فلان طرح به خرج بیت‌المال هفت شهر عشق را بگردی و بیشتر طرح‌هایی برای تفریح خودت بریزی[۲۵۵].(در نصیحت به یک دانش آموز ظاهرا از محاسن یادگیری زبان خارجی صحبت می کند اما در واقع نوع استفاده ی افراد از این زبان را نقد کرده است.)
-سؤال بیستم هم که سؤال خیلی جالبی است. به درد دانشجویان همه ی رشته‌ها می‌خورد چون شامل این جمله بود: «توانگران مشتغلند» بعد از داوطلبان پرسیده شده بود که واژه «مشتغل» در جمله‌ی فوق دارای کدام یک از این چهار معنی است: منحرف، بی‌بند و بار، سرگرم، بی‌ایمان. تنها عیب کار در این بود که داوطلب می‌بایست، فقط یکی از این معانی را انتخاب کند نه هر چهار تا را[۲۵۶].
(در کل این مقاله ظاهرا مولف در حال تعریف و تمجیداز نحوه ی برگزاری کنکور و مناسب بودن سوالات در این آزمون است اما هدف اصلی او در واقع نقد این مساله است و در این بند هم به شیوه ای کنایه آمیز و غیر مستقیم توانگران عصر خود را توصیف می کند.)
-میان قصاب و علاف و خیاط و پالان دوز و آهنگر و سبزی‌فروش و یخنی‌پز و سایر پیشه‌وران هم نابسامانی‌هایی وجود داشت. مقامات مربوطه رسیدگی کردند و نادرستی‌ها را از بین بردند. به طوری که امروز می‌بینیم بحمدالله والمنه هیچ خریداری از دست هیچ فروشنده‌ای شکایت ندارد. عدل و انصاف جای ظلم و اجحاف را گرفته است. دوره‌ای که فروشنده و خریدار آبشان از یک جو نمی‌رفت گذشته است. امروز گرگ و میش از یک جو آب می‌خورند[۲۵۷]!(کلا لحن کلام و همچنین موضوع مقاله طوری است که مخاطب متوجه می شود که مولف درواقع نحوه ی برخورد فروشندگان با مردم را نقد می کنداگر چه ظاهر سخن او تعریف و تمجید است.)
-ایام عید چه روزهای خوشی بود، ولی افسوس که زود گذشت! کسانی که به مسافرت رفته بودند برگشتند و تهران دوباره به حال اول برگشت. هم تعداد ماشین‌ها زیاد شد، هم آلودگی هوا، هم سخنرانی‌های دور و دراز[۲۵۸]!(مساله ترافیک و آلودگی هوا در تهران را یادآور می شود و در عین حال سخنرانی های بی فایده ی مسئولین را همچون ترافیک و آلودگی هوا معضل همیشگی شهر تهران می داند.)
-من معتقدم که تمام این کافه رستوران‌ها و چلوکبابی‌ها و جوجه‌کبابی‌ها و اغذیه‌فروشی‌ها برای مملکت لازم است. چون گردانندگان آنها باید نان بخورند. دکترها هم باید نان بخورند، دوافروش‌ها هم همینطور[۲۵۹].(بی کیفیت و غیر بهداشتی بودن غذای رستوران ها را با کنایه بیان کرده است.)
-سال گذشته کتابی تحت عنوان «زائو و زایمان» نوشت و مبلغ هنگفتی نیز حق‌التألیف گرفت! این کتاب در همان روز اول انتشار بیش از هشت هزار نسخه در یک شهر به فروش رفت. علتش هم این بود که برخی از جوان‌های زن‌دار و کم‌حوصله مرتب آن را می‌خریدند و می‌سوزاندند[۲۶۰]!(با ذکر میزان فروش کتاب،مخاطب ابتدا تصور می کند که قصد مولف تعریف و تمجید از کتاب است اما وقتی که علت را ذکر می کند کنایه و طنز سخن مشخص می شود.)
-من آدم‌هایی را می‌شناسم که صد برابر تو درآمد دارند و از صبح تا غروب یک دقیقه دست از تلاش و کوشش برنمی‌دارند. دوستی دارم که استاد دانشگاه است، مشاور حقوقی یک وزارتخانه است، عضو هیئت مدیره‌ی یک مؤسسه‌ی تهیه‌ی روغن نباتی است، جزء هیئت امنای یک کارخانه چیت‌سازی است، خزانه‌دار یک شرکت کشتیرانی است، سهامدار عمده‌ی یک بانک است، وکالت می‌کند، تجارت می‌کند، خلاصه یازده شغل دارد و تازه دنبال دوازدهمی‌اش می‌گردد… تو اگر فقط ماهی هفت هزار تومان کرایه می‌گیری او ماهی هفتصد هزار تومان کرایه‌ی ملک می‌گیرد. با این وضع در بیداری که هیچ، حتی در خواب هم خواب می‌بیند که مشغول جنب و جوش و پول درآوردن است. حالا بگو ببینم تو که بی‌سوادی عقلت بیشتر می‌رسد یا او که بیست سال درس خوانده؟ معصومعلی بلافاصله گفت: «البته، او!»[۲۶۱](در این بخش مخاطب صحبت های مولف فرد ساده و کم سوادی است که شغل آزاد و درآمد نسبتاًخوبی دارد ولی در قید و بند کسب درآمد بیشتر نیست ودرواقع حاضر نیست که آرامش و استراحت خود را به خاطر بیشتر کار کردن از دست بدهد و به همین خاطر هم سفارش کار مولف را رد می کند و مولف ظاهراً از چند شغله بودن بعضی از افراد تعریف و تمجید می کند اما درواقع هدف اصلی اواین است که بگوید فعالیت های فراوان این افراد فقط به خاطر حرص و طمع زیاد آنهاست نه چیز دیگر.)
۳ـ۲ـ۲ـ تشبیه
یکی دیگر از صنایع ادبی که در این آثار زیاد به کار گرفته شده است صنعت تشبیه است. اما در اکثر این تشبیهات اموری در طرفین تشبیه قرار گرفته که هیچ سنخیت و شباهتی به یکدیگر ندارند و همین بی‌شباهتی و به اصطلاح بی‌ربطی این امور نسبت به یکدیگر باعث ایجاد طنز و خلق لبخند بر لبان مخاطب می‌شود. البته مؤلف با این روش در بسیاری از موارد مشکل مورد بحث خود را هر چه پررنگ‌تر و مهم‌تر جلوه می‌دهد. گاهی هم این تشبیهات به گونه‌ای است که در آن واحد دو مشکل کاملاً متفاوت را ذکر می‌کند و بین آنها پیوند شباهت برقرار می‌کند و در حالی که جنبه‌ی نقد مسأله را گسترده‌تر می‌کند باعث ایجاد طنز هم می‌شود. ذکر این نکته هم لازم است که در تشبیهات هم از عنصر اغراق و غلو بهره گرفته شده است.
نمونه‌های زیر را می‌توان برای مثال ذکر کرد:
-دیدم همان گدای دست و پا چلفتی دارد صحیح و سالم راه می‌رود و از شیر ژیان و ببر دمان هم فرزتر جست و خیز می‌کند[۲۶۲].(شخص گدا رابه شیر وببر تشبیه کرده است .)
-(در بیان تعجب کتابدار از شنیدن نام کتاب تاریخ فرشته می گوید:)شاید در نظرش رابطه‌ی فرشته با تاریخ به همان نسبت عجیب می‌نمود که رابطه‌ی آش رشته با میخ طویله[۲۶۳].
-و بعد مثل کسی که می‌خواهد مغز استخوان آبگوشت را بتکاند آن را (قلم خودنویس را) با ضربه‌ی شدیدی به طرف پایین تکان داد،به طوری که تمام جوهر های قلم بیرون ریخت [۲۶۴](خودنویس را به استخوان و حرکت دادن آن را هم به ضربه زدن به استخوان برای بیرون آوردن مغز تشبیه کرده است.)
-با صدایی چندش‌آور که به عربده بیشتر شباهت داشت[۲۶۵].(تشبیه صدای بد خواننده ی آواز به عربده)
- به همان سرعت که اشخاص تسبیح به دست دانه‌های تسبیح را از زیر انگشتان خود رد می‌کنند از زیردست او (پزشک) هم بیمار رد می‌شود[۲۶۶].(تشبیه ورود و خروج سریع بیماران در مطب پزشک به حرکت دانه های تسبیح،که ضمن این تشبیه بی دقتی پزشک در معالجه ی بیماران هم به ذهن متبادر می شود.)
-و مرا چنان با خشم روی صندلی نشاند (آرایشگر) که گفتی میرغضب محکوم بیچاره‌ای را روی سفره‌ی چرمین می‌نشاند تا سرش را ببرد.[۲۶۷]
ـ دو سیر تخمه می‌دهد که از کله‌ی من و تو پوک‌تر است.[۲۶۸]
ـ هنگامی که عازم شرکت در کنکور است خیال می‌کند حکم امیر ارسلان نامدار را دارد که به جنگ الهاک دیو می‌رود[۲۶۹].
-انگار تریاک دود کردن هنر است، یا مردانگی است، یا فتح قلعه‌ی خیبر یا پیدا کردن اطاق خالی یا گیر آوردن تاکسی تلفنی است[۲۷۰]!(ضمن تشبیه امور کاملا متفاوت به یکدیگر به کمبودهای مختلف جامعه هم اشاره کرده است.)
ـ گاهی هوا چنان گرم می‌شود که خیال می‌کنید دارید از وسط جهنم رد می‌شوید مثل سیاوش که از میان آتش عبور کرد. با این تفاوت که او به حکم کیکاووس اجباراً به چنان خطری تن در داد ولی شما به اختیار خود چنین عذابی را پذیرفته‌اید.[۲۷۱](تشبیه جاده ی گرم به آتش و تشبیه خود مولف به سیاوش وتجسم گرمای شدید هوا برای مخاطب.)
-در توصیف آواز‌های پخش شده از رادیو می‌گوید: تا پایان صفحه نمی‌توانید تشخیص دهید که آن آواز صدای مردی است که دارند شکنجه‌اش می‌کنند یا صدای زن زائویی است که چار دردش گرفته و در شُرف وضع حمل است.[۲۷۲]
- سیلاب به بعضی از خانه‌های جنوب شهر هم سری زد و مثل عشق که خانه‌ی دل را ویران می‌کند خرابی‌هایی به بار آورد.[۲۷۳](تشبیه سیلاب حاصل از باران شدید به عشق و تشبیه خانه های آسیب دیده از باران به خانه ی دل!)
ـ این ماشین خریدن هم حکم زن گرفتن را پیدا کرده است یک مشکل آدم را حل می‌کند و هزار مشکل دیگر به بار می‌آورد[۲۷۴].
-از بدشانسی هر چه بیشتر او (بچه) را تکان می‌داد مثل جغجغه صدایش هم بیشتر می‌شد[۲۷۵].(تشبیه بچه به جغجغه)
-برخی از مطالب اگر روپوش طنز نداشته باشد قابل هضم نیست چنان که بعضی از داروها اگر در قالب کپسول نباشد خوردنش آسان نیست.[۲۷۶]
-در توصیف چهره و ظاهر پیشخدمتی که نام او خورشید است چنین می گوید: صورتی داشت بیضی شکل به رنگ قهوه‌ای سیر، پر از آبله شبیه کندوی زنبور عسل با مسدس‌‌های غیرمنتظم… لبهای کت و کلفت و رنگ پریده و به هم پیچیده‌ی او درست مثل این بود که یک تکه روده را پیچیده حلقه کنند و دور دهان کسی شیرازه‌بندی نمایند…روی هم رفته خورشید خانم به خورشیدی شباهت داشت که از صبح ازل تا شام ابد در کسوف مانده باشد[۲۷۷]!
ـ یا سیم برق پاره می‌شود و مثل تازیانه‌ی عزرائیل به بدنش می‌خورد.[۲۷۸](تشبیه سیم برق به تازیانه ی عزرائیل ،چون به خاطر بی مبالاتی شهرداری سیم برق به طور ناگهانی و مرگ باری به عابرین پیاده برخورد می کند.)
ـ شیرهایی هم که معمار باشی در خانه‌ی ما کار گذاشته، همیشه مثل چشم‌زن‌های عزادار چکه می‌کند.[۲۷۹](تشبیه شیرهای آب به چشم زنان و تشبیه ضمنی چکه ی آب به اشک)
ـ خطرناک‌تر از اعتمادی که دختری به پسری دارد، اعتماد بعضی از ماشین‌داران به بعضی از تعمیرگاه‌هاست[۲۸۰].(تشبیه امور کاملا متفاوت به یکدیگر و بیان هم زمان خطرات اعتماد و دوستی های بین دختران وپسران و بی مسئولیت بودن تعمیرکاران اتومبیل)
ـبرای بیان قطع شدن آب لوله کشی چنین میگوید: شیرآب را باز کردیم و دیدیم از کاسه‌ی چشم لئیمان خشک‌تر است[۲۸۱].
ـ یک کامیون غول‌آسا که ده تن بار برمی‌دارد به اندازه‌ی این جاروبرقی فسقلی سر و صدا راه نمی‌اندازد که می‌خواهد یک پرکاه از زمین بردارد[۲۸۲].
ـ یک دسته‌ی هشت نفری مهمان ناخوانده در خانه می‌ریزند و مثل هشت‌ پای دریایی زن و شوهر را احاطه می‌کنند[۲۸۳].
ـ باید مثل پاندول ساعت بین خانه‌ی خود و اداره‌ی این آقا تاب بخوری و بی‌تابی هم نشان ندهی[۲۸۴].(تشبیه رفت و آمدهای پی در پی ارباب رجوع به ادارات دولتی به حرکت متداوم پاندول ساعت)
ـ راستی که لوله‌کشی گاز حاشیه‌ی خیابان‌ها را مثل جگر زلیخا چاک چاک کرده[۲۸۵].
-مولف ضعیفی و کوچکی جثه ی خود و طرز نشستنش در تاکسی میان دو شخص چاق را به این صورت توصیف کرده است:بنده هم با وجودی که از مو باریک‌ترم به زحمت روی صندلی نشستم… من که با جثه‌ی لاغر خود میان دو نفر خیکی افتاده بودم درست حکم ساندویچ امروزی را داشتم که یک ورقه‌ی کالباس است به نازکی فیلم لای دو قطعه نان به کلفتی متکا[۲۸۶]!
۳ـ۲ـ۳ـ جناس و سجع
دو صنعت جناس و سجع هم جزء صنایع پرکاربرد در این اثار محسوب می‌شوند. در سراسر این آثار و تقریباً در تمام مقالات و داستان‌ها نمونه‌هایی از این دو صنعت به چشم می‌خورد. واضح است که این صنایع هم با هدف جذاب‌تر کردن طنز، توسط مؤلف به کار گرفته شده است. در این جا هم می‌توان توانایی‌های فراوان مؤلف در شاعری را از دلایل استفاده‌ی فراوان او از این دو صنعت به خصوص سجع، به شمار آورد. استفاده از سجع در جملات متوالی در بسیاری از موارد باعث ایجاد طنزی هر چه قوی‌تر و جذاب‌تر می‌شود و از نظر روانی هم در مخاطب حالتی خوشایند به وجود می‌آورد. همچنین با بهره گرفتن از صنعت جناس در بعضی از موارد، با هدف نقد مسأله‌ای خاص واژگانی که از نظر ساختمان بسیار شبیه به یکدیگر ولی از نظر معنا کاملاً متفاوت هستند در مقابل یکدیگر قرار داده می‌شوند و علاوه بر ایجاد خنده تفاوت موجود میان وضع فعلی با وضع ایده‌آل را به بارزترین نحوی آشکار می‌کنند. برای مثال: اما امروز اجناسش آن قدر خراب شده که آنچه دارد لبنیات نیست لجنیات است[۲۸۷].
برای صنایع ذکر شده که بسیار زیاد هم در این آثار به کار رفته‌اند مثال‌های زیر برای نمونه ذکر می‌شود:
سجع
- از آن جا که هر دردی درمانی و هر مصیبتی پایانی دارد[۲۸۸]
ـ دختری داشت فرشته خصال و صاحب کمال که زیباتر از او چشم روزگار ندیده و فریباتر از او گوش فلک نشنیده بود. هزاران عاشق‌ زار و دلداده‌ی بیقرار داشت[۲۸۹].
ـ هم تمول باید داشته باشید هم تملق باید بگویید[۲۹۰].
-تحویل گرفتن یک مشت جنس بنجل مثل پارچه‌ی پوسیده و شیرینی خشکیده و آجیل پوکیده و میوه‌ی لهیده و جنس‌های فاسد و گندیده[۲۹۱]
ـ وای بر وقتی که این دو عاشق صادق و این دو یار موافق در تلفن چهره‌ی دلپسند و روی دلبند یکدیگر را هم ببینند[۲۹۲].
-عید میوه‌فروش‌هاست که هر چه سیب پلاسیده و موز لهیده و پرتقال ترشیده و نارنگی گندیده در گوشه‌ی انبار دارند[۲۹۳] …
ـ شاگرد او هر چه مهارتش کم است جسارتش زیاد است[۲۹۴].
ـ او هِی از تحصیل در اروپا حرف می‌زد و من هی‌ به تفریح در اروپا فکر می‌کردم[۲۹۵].
ـ دست به دعا بلند می‌کنند و از خداوند بخشنده‌ی مهربان برای عموم مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات گشایش کار و آسایش بسیار و فراوانی روزی و حصول پیروزی مسئلت می‌نمایند…چون سهل‌انگاری حضرات باعث زیاد شدن حشرات است و این هم برای ما دارای بهترین اثرات است… خدایا امثال سال پلنگ است پلنگ هم اهل جنگ است و هزار جور دنگ و فنگ است که در خانه‌ی من دبنگ است از سماجت مادرم و لجاجت همسرم پاک درمانده و منترم به کجا پناه برم؟ یا به آنها نیروی عقل و تمیز بده یا به من پای گریز وگرنه یک روز آنها روانه‌ی بیمارستان می‌شوند و من روانه‌ی تیمارستان[۲۹۶]!
ـ ضمن تقدیر از قلم حقیر فقیر نوشته است که خدا قلم شما را تیزتر و نوشته‌های شما را شورانگیزتر کند[۲۹۷].
ـ ترا به خدا و هر دین و مذهبی که داری این قلم را غلاف و ما را از خواندن آثارت معاف کن[۲۹۸].
جناس
-می‌ترسم تمام رستوران‌ها تعطیل شوند و ما جایی برای رجوع و غذایی برای سد جوع پیدا نکنیم.[۲۹۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...