الف) شرایط بیرونی

ب) فرایند‌های درونی

اگر ما بتوانیم شرایطی را که افراد در آناحساس شادی می‌کنند، بشناسیم می‌توانیم چنین شرایطی را برای هر کسی ایجاد کنیم. از طرف دیگر اگر فرایند‌های درونی و روانی افراد را بفهمیم می‌توانیم به آن ها یاد بدهیم که از زندگی خود بیشتر لذت ببرند، اما در اینجا یک سوال اساسی مطرح می‌شود و آن اینکه آیا می‌توان شادی را به طور مداوم افزایش داد؟

برخی از نظریه‌‌ها به‌ این سوال جواب منفی می‌دهند. یک نظریه می‌گوید که “شادی نسبی است” بر اساس این نظریه بهبودی در شرایط زندگی تنها به طور موقتی می‌تواند شادی را افزایش دهد زیرا معیار‌های زندگی دائما در حال تغییر و تعدیل هستند (ارسموس، ۱۹۹۷).

نظریه فرایند متضاد[۱۲۳] سولومون- کوربیت[۱۲۴] (۱۹۷۴؛ بهنقل از خداپناهی، ۱۳۷۶) که تقریبا شبیه به ‌این نظریه است به نسبی بودن شادی معتقد است طبق این نظریه هر گاه هیجانی (مثلا شادی) ایجاد شود، پس از مدتی ارگانیزم واکنش هیجانی متضاد آن را که موجب محو حالت هیجانی نخستین می‌شود، به راه می‌اندازد، ‌بنابرین‏ برای هر واکنش هیجانی یک واکنش هیجانی متضاد وجود دارد تا آنکه ارگانیزم بتواند به موقع به خط پایه وحالت تعادل برسد.

نظریه دیگر معتقد است که شادی یک خصیصه تغییرناپذیر است و افراد بدون توجه به شرایط و وضعیت خود، به طور دائم احساس شادی یا ناشادی می‌کنند. بر اساس این دیدگاه، بهبود در کیفیت زندگی سبب درک وفهم بیشتر آن نمی‌شود.

این دیدگاه ها به طور کلی ‌در مورد افزایش میزان شادی نظر بدبینانه‌ای دارند، اما برخی از مولفان بدون اعتنا به چنین نظریه‌‌هایی معتقدند که شادی حالتی از ذهن است و در اغلب زبانها این واژه ‌در مورد احساسات در حالت تغییر[۱۲۵] و همینطور “درک و فهم پایداری از زندگی[۱۲۶]” به کار می‌رود که نظریه‌‌های ذکر شده شادی را به معنی دوم به کار برد‌ه‌اند. اگر به هر دو معنی توجه شود می‌توان این برداشت را کرد که از طریق تأثیرگذاری بر ذهن می‌توان میزان شادی فرد را تغییر داد و تا حد مطلوب رساند. این دیدگاه برای شادی برخی واژه‌‌های مترادف نیز در نظر گرفته است این واژه‌‌ها عبارتند از: رضایت از زندگی، شادی ذهنی، سلامت ذهنی، سلامت و سلامت روانشناختی (ارسموس، ۱۹۹۷).

به طور کلی مولفان ونظریه پردازان مختلف هر کدام بر اساس مفاهیم نظری خود مطالبی را ‌در مورد سلامت روانشناختی مطرح کرد‌ه‌اند. برای مثال مراحل روانی- اجتماعی در نظریه اریکسون (۱۹۵۹)، تمایلات اولیه زندگی[۱۲۷] در نظریه بوهلر[۱۲۸] (۱۹۳۵)، تغییرات شخصیت[۱۲۹] در نظریه نیوگارتن[۱۳۰] (۱۹۷۳) همگی سلامت روانشناختی را به منزله گذرگاه تحول در چرخه زندگی متصور شده‌اند. به علاوه مفهوم خودشکوفایی در نظریه مازلو (۱۹۶۸) صورت بندی بالیدگی[۱۳۱] از نظر آلپورت[۱۳۲] (۱۹۶۱)، تصویر شخصی کاملا کارآمد[۱۳۳] در نظریه راجرز(۱۹۶۱) و تبیین فردیت گرایی[۱۳۴] در نظریه یونگ[۱۳۵] (۱۹۳۳) سلامت روانشناختی را از دید بالینی نگریسته‌اند. در تعریف و تبیین سلامت روانشناختی یک عامل کلی را معین کرد‌ه‌اند که از طریق حس تعلق به زندگی[۱۳۶]، تعادل عاطفی[۱۳۷] و رضایت خاطر کلی از زندگی به صورت خودسنجی[۱۳۸] مشخص و ‌اندازه‌گیری می‌شود. آن ها عنوان نمودند که سلامت روانشناختی یک سازه و پدیده چند بعدی است که دارای خصیصه‌‌هایی می‌باشد که این خصیصه‌‌ها در حالت سلامت روانشناختی واجد حالات خاصی به شرح زیر می‌باشد:

عاطفه: احساسات مثبت بر احساسات منفی غلبه می‌کند.

شناخت: زندگی قابل درک و قابل کنترل شده و رضایت کلی از زندگی تجربه می‌شود.

رفتار: وجود تجربه عمل، علاقه به کار و فعالیت و مبارزه طلبی بدون اجتناب از مشکلات محرز است.

خودپنداشت: احساس خودارزشمندی و توانایی مثبت وجود خود به منصه ظهور می‌رسد.

روابط بین شخصی: افراد از دیگران حمایت دریافت می‌کنند به دیگران اعتماد دارند و از مصاحبت‌ها و احساساتشان لذت می‌برند (به نقل از اراسموس، ۱۹۹۷).

صرفنظر از دیدگاه های مختلف درباره سلامت و ابعاد آن عوامل و متغیر‌های مختلفی وجود دارند که تأثیر مثبت یا منفی بر آن می‌گذارند. از بین این عوامل می‌توان به دو نوع از آن ها که تأثیر زیادی بر سلامت و بویژه سلامت روانشناختی افراد (در این تحقیق) می‌گذارند اشاره کرد، که عبارتند از سازگاری زناشویی و سبک‌های فرزندپروری والدین هر کدام از این عوامل خود دارای ابعاد و مؤلفه‌‌‌های مختلفی است که می‌توانند تأثیر متفاوتی بر یکدیگر و همچنین بر سلامت روانشناختی افراد (خصوصاً دانش‌آموزان) بگذارند، برخی از آن ها تأثیر مثبت و برخی دیگر تاثیر منفی دارند و ممکن است در افراد مختلف تاثیر متفاوتی داشته باشند.

۲-۱۴- نظریه های سلامت روانی

۲-۱۴-۱- دیدگاه زیست‌گرایی

مکتب زیست‌گرایی، در مطالعه رفتار انسان، بیشترین اهمیت را برای بافت‌ها و اعضای بدن قایل است. این دیدگاه، سلامت روانی را مترادف با نداشتن بیماری می‌داند و بر اهمیت توارث در انتقال آمادگی‌های اولیه برای برخی ‌آسیب‌های روانی تأکید ‌کرده‌است. بر طبق دیدگاه روانپزشکی که در واقع رویکردی زیست‌گرایی دارد،. بهداشت روانی عبارت است از : «نظام متعادل که خوب کار می‌کند، اگر تعادل به هم بخورد، بیماری روانی ظاهر خواهد شد». ‌بنابرین‏، می‌توان رفتار را به پاندولی تشبیه کرد که بین دو قطب بیماری نوسان دارد و سلامت روانی بین آن دو قطب جای می‌گیرد. ممکن است پاندول از نوسان بیفتد، در اینجا است که دشواری‌های سازگاری با واقعیت ظاهر می‌شود (گنجی، ۱۳۷۶).

۲-۱۴-۲- دیدگاه تحلیل روانی

از چشم‌انداز روان‌تحلیلی، روانکاو مفهوم سلامت روانی را فقدان واپس‌رانی می‌داند. ترس از فوران محتوای ناهشیار به درون هشیاری، باعث می‌شود تا فرد به تمهیدات دفاعی (نشانه ها) مختلفی از قبیل وسواس عملی، فوبی‌ها یا حتی گریز شدید از واقعیت که مشخصه برخی از روان‌پریشی‌هاست، روی‌آورد (فیرس[۱۳۹]، ۱۹۹۲؛ ترجمه فیروز بخت و بیگی،۱۳۷۴). توجه روان‌تحلیلی اساساً به موقعیت‌های فشارآوری است که نوعی تهدید برای افراد به حساب آمده و موجب اضطراب می‌شوند. اضطراب به عنوان یک زنگ خطر و موقعیتی ناراحت‌کننده جلوه می‌کند که هر چه زودتر باید تخفیف پیدا کند. فرد به ناچار به مکانیزم‌های دفاعی مختلف مانند انکار یا دلیل‌تراشی روی می‌آورد. این فرایند خوددفاعی، منجر به نوعی نابرابری بین حقیقت و تجربه شخصی می‌شود که در نهایت ممکن است به اختلال روانی منجر شود .

۲-۱۴-۳- دیدگاه رفتارگرایی

در رفتارگرایی و تمام نظریه های روانی ـ اجتماعی، یادگیری معیوب علت ‌آسیب‌های روانی است. رفتارگرایان همه حالت‌های عاطفی و ذهنی مربوط به ناخودآگاه را به دلیل قابل مشاهده نبودن، رد می‌کنند. رفتارگرایان تنها رفتارهای قابل مشاهده را بررسی می‌کنند و بیماری‌های روانی را به عنوان مشکلات یادگیری به حساب می‌آورند. ‌بنابرین‏ سلامت روانی را به عنوان یادگیری یا فراگیری مجدد پاسخ‌های مؤثر نسبت به مشکلاتی که افراد با آن ها در محیط مواجه می‌شوند، تعریف و تفسیر می‌کنند (احدی و جمهری، ۱۳۸۶).

بدین ترتیب آنچه را که مکاتب دیگر، بیماری روانی به حساب می‌آورند از دیدگاه رفتارگرایان، رفتاری است که همانند سایر رفتارها آموخته شده است (گنجی، ۱۳۸۴).

۲-۱۴-۴- دیدگاه انسان‌گرایی[۱۴۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...