مسلّماً تقیّه با دروغ و نفاق که شارع مقدس آن را در حد کفر و بلکه سخت‌تر از آن شمرده است بسیار فاصله دارد، چه آن‌که نفاق، اظهار ایمان موقتی و کتمان کفر و الحاد دائمی می‌باشد که در فرهنگ تشیّع مذموم و از گناهان کبیره شمرده می‌شود در حالی تقیّه به عکس آن اظهار کفر و ایمان پوشی است به همین خاطر خداوند این چنین رفتار و عملی را ستوده است اگر تقیّه یک نوع کذب و نفاق است! پس چرا خداوند در دو آیه‌ی فوق (آل‌عمران،۲۸- نحل،۱۰۶) آنرا بیان و فرمان داده است؟
د) تمایز تقیّه با تساهل و تسامح
تساهل از ریشه سهل به معنای آسان گرفتن، سهل گرفتن بر یکدیگر به نرمی رفتار کردن و سهل انگاری آمده است و تسامح از سمح به معنای آسان گرفتن، مدارا کردن، کوتاهی کردن و فرو گذار نمودن آمده است.[۵۱]
تساهل و تسامح به معنای سازش کاری و مدارا کردن در جایی است که نباید روی خوش نشان داد و نرمی و ملاطفت بکار برد که در اصطلاحات سیاسی امروز از آن به سازش کاری تعبیر می‌کنند. خداوند در سوره قلم به پیامبر ☺ می‌فرماید: «فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِین وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون»[۵۲]
از دروغگویان اطاعت مکن که این کفار دوست دارند که تو مداهنه کرده و با آن‌ها سازش نمایی تا آن‌ها هم با نزدیک شدن به دین تو، روی خوش به تو نشان دهند…
روشن است که با توجه به آیات فوق و آیات دیگر خداوند، پیامبر ☺ را از اطاعت و سازش و همزیستی با کافران و چاپلوسان نهی می‌کند.
و حضرت علی ☻ در این باره می‌فرماید: « وَ لَا تُدَاهِنُوا فِی الْحَقِّ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَتَخْسَرُوا خُسْرَاناً مُبِینا»[۵۳]
در حق مداهنه روا مدارید آن‌گاه که حق بر شما وارد شد و حق را شناختید که دچار خسران آشکار می‌شوید.
و این ذهنیّت که انسان با مداهنه در حق و خرج کردن دین می‌تواند اصلاح امور نماید ذهنیّتی باطل و نادرست است.
نکته قابل توجه در این‌جا، این است که تقیّه‌ای که موضوع بحث می‌باشد با تساهل و تسامح یا به عبارت دیگر سازش کاری در امر دین تفاوت اساسی دارد، زیرا تن در دادن و سازش کاری یکنوع پذیرفتن مدعای طرف مقابل و کم آوردن و کوتاه آمدن و نهایتا دست کشیدن از مبانی اعتقادی خویش است. در حالی که تقیّه به معنای خود نگه‌داشتن بوسیله ترک و تظاهر کردن به چیزی به طور موقت است. شخص در حال تقیّه موافقت خود را با دشمن تا موقعی که در ضعف قرار دارد اعلام می‌کند تا وقتی که به موقعیت قوت و آمادگی مقابله برسد.
پس تقیّه تدبیری عقلانی است به منظور ایجاد دگرگونی در شرایط موجود تا از سقوط مؤمن، در دره‌ی تن در دادن و سازش‌کاری جلوگیری نماید.
بنابراین: تقیّه از یک مطلوبیت و ارزش عمیق معنوی برخوردار است و جایگاه خاصی در شریعت دارد در حالی که تساهل و تسامح به کلی مطرود و در شریعت اسلام در کفه‌ی امور قبیح و ناپسند به شمار می‌رود و فرق اصلی بین این دو در این است که: تقیّه فقط برای دفع ضرر، حلال و تشریع گشته، اما تساهل و تسامح به هیچ وجه جایز و حلال نیست زیرا آن برای جلب منفعت و باعث سستی و تسامح در دین است و شرعا منع شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

تاریخچه تقیّه
تقیّه را می‌توان از نظر پیشینه به دو قسم «پیش از اسلام و بعد از اسلام» تقسیم کرد.
الف: تقیّه پیش از اسلام
تقیّه در دوران قبل از اسلام همواره وجود داشته است. که به بعضی از موارد مهم، که در قرآن وسنّت نیز منعکس شده است اشاره می‌شود:
۱- تقیّه شیث
شیث (هبه الله) فرزند و وصی حضرت آدم ☻ و دوّمین پیامبر الهی، پس از قتل هابیل به دست قابیل، از برادر خود قابیل به جهت حفظ جان خود تقیّه نمود. و میراث علمی آدم که به او منتقل گردیده بود. شیث این علوم را از قابیل کتمان می‌کرد. امام صادق ☻ می‌فرماید: إِنَّ قَابِیلَ أَتَى هِبَهَ اللَّهِ ☻ فَقَالَ إِنَّ أَبِی قَدْ أَعْطَاکَ الْعِلْمَ الَّذِی کَانَ عِنْدَهُ وَ أَنَا کُنْتُ أَکْبَرَ مِنْکَ وَ أَحَقَّ بِهِ مِنْکَ وَ لَکِنْ قَتَلْتُ ابْنَهُ فَغَضِبَ عَلَیَّ فَآثَرَکَ بِذَلِکَ الْعِلْمِ عَلَیَّ وَ إِنَّکَ وَ اللَّهِ إِنْ ذَکَرْتَ شَیْئاً مِمَّا عِنْدَکَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِی وَرَّثَکَ أَبُوکَ لِتَتَکَبَّرَ بِهِ عَلَیَّ وَ تَفْتَخِرَ عَلَیَّ لَأَقْتُلَنَّکَ کَمَا قَتَلْتُ أَخَاکَ فَاسْتَخْفَى هِبَهُ اللَّهِ بِمَا عِنْدَهُ مِنَ الْعِلْمِ لِیَنْقَضِیَ دَوْلَهُ قَابِیلَ وَ لِذَلِکَ یَسَعُنَا فِی قَوْمِنَا التَّقِیَّهُ لِأَنَّ لَنَا فِی ابْنِ آدَمَ أُسْوَهً [۵۴]
قابیل نزد هبه الله آمد و گفت: پدرم علمی را که در اختیار داشت، به تو عطا نمود، در حالی که من از تو بزرگ‌تر و شایسته‌تر بودم. ولی چون پسرش را کشتم، از دست من عصبانی بود و به همین خاطر در مورد آن علم، تو را بر من ترجیح دارد. اکنون چنان که ببینم، از آن علمی که از پدرت به تو ارث رسیده، مطلبی را علنی کنی تا بدان وسیله بر من تکبّر نموده و فخر فروشی کنی، همان‌گونه که برادرت را کشتم، تو را خواهم کشت. این گونه بود که هبه الله علم خود را پنهان داشت تا آن که دولت قابیل به سر رسیده و به این جهت ما در میان مردم تقیّه می کنیم. چرا که فرزند آدم الگوی ماست.
۲- تقیّه حضرت ابراهیم
حضرت ابراهیم در مواردی همچون برخورد با پرستندگان ستارگان و ماه و خورشید با گفتن جمله «هذا ربّی»[۵۵] (این پروردگار من است) و در مقابل دعوت همشهریان او برای خروج از شهر با گفتن «انّی سقیم»[۵۶] (من مریض هستم) در مقابل پرسش بت‌پرستان از شکننده بت‌هایشان، «بل فَعَلَهُ کبیرُهُم»[۵۷] (بت بزرگ بت‌های کوچک را شکسته است) که در همه این موارد می‌توان گونه‌هایی از تقیّه و توریه را مشاهده نمود.
و در روایات نیز به موضوع تقیّه ابراهیم اشاره شده است. در صحیحه ابی بصیر از امام صادق ☻ نقل شده است:
«التقیه من دین الله…(الی ان قال): وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ ☻ إِنِّی سَقِیمٌ وَ اللَّهِ مَا کَانَ سَقِیماً[۵۸] »
در بعضی از روایات «تقیّه» به عنوان سنّت حضرت ابراهیم ☻ مطرح شده است که شاید بتوان از کلمه سنّت مداومت آنرا نزد آن حضرت استنباط نمود. امام صادق ☻ فرمودند: علیک بالتقیه فانّها سنه ابراهیمَ الخلیلِ ☻ [۵۹]
۳- تقیّه یوسف
در برخی از روایات از تقیّه یوسف نام برده شده است: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ☻ التَّقِیَّهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ قُلْتُ مِنْ دِینِ اللَّهِ قَالَ إِی وَ اللَّهِ مِنْ دِینِ اللَّهِ وَ لَقَدْ قَالَ یُوسُفُ ☻ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ وَ اللَّهِ مَا کَانُوا سَرَقُوا شَیْئا[۶۰]
ابوبصیر گوید: امام صادق ☻ فرمود: تقیّه دین خداست، عرض کردم: از دین خدا است؟ فرمود: آری بخدا قسم از دین خدا است. همانا که یوسف ☻ فرمود: ای کاروان شما سارقید. بخدا سوگند که آن‌ها چیزی ندزدیده بودند. (ولی برای مصلحت نگه‌داشتن برادرش چنین گفت).
البته طبق بعضی از اقوال، مراد یوسف از این خطاب دزدیدن خود او از سوی برادرانش بوده است، نه دزدی پیمانه پادشاه.[۶۱]
۴- تقیّه اصحاب کهف
در روایات با صراحت از تقیّه اصحاب کهف سخن به میان آمده است تقیّه اصحاب کهف در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج تقیّه مطرح شده است. زیرا آنان بدین جهت حتی اظهار شرک نیز می‌نمودند. امام صادق ☻ می‌فرمایند: « ما بلغت تقیّه احدٍ تقیّهَ اصحاب الکهف…»[۶۲] تقیّه نمودن کسی به درجه تقیّه اصحاب کهف نرسد.
۵- مؤمن آل فرعون
دادستان «مؤمن آل فرعون» که به صراحت قرآن، ایمان خود را پنهان می‌کرد و در هنگام احساس خطر برای موسی، در صدد نجات او برآمد. و این نیز به عنوان موردی دیگر از موارد تقیّه که در قرآن کریم از آن یاد شده است. «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَه‏…»[۶۳]
در این میان مردی با ایمان که از خاندان و نزدیکان فرعون بود، دعوت موسی را به توحید پذیرفت ولی ایمانش را از آنان پوشیده می‌داشت، …
و آن‌چه مسلّم است یکی از مصادیق تقیّه، کتمان ایمان است.
وی زمانی که مشاهده نمود با خشم شدید فرعون جان موسی به خطر افتاده، سعی کرد توطئه قتل موسی را به هم زند.
ب) تقیّه بعد از اسلام
۱- تقیّه سیاسی پیامبر اکرم
از موارد تقیّه سیاسی، می‌توان سرّی بودن دعوت آن حضرت را در سه سال اول بعثت برشمرد هم چنین تبدیل کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» به عبارت «باسمک اللهم» و حذف عنوان رسول الله بعد از نام محمد در جریان صلح حدیبیه را که به درخواست سهیل بن عمرو نماینده مشرکان انجام گرفت، می‌توان از موارد این نوع تقیّه دانست.[۶۴]
۲- تقیّه ابوطالب
از موارد تقیّه اصحاب حضرت محمد ☺ تقیّه ابوطالب است که به جهت حفظ موقعیّت اجتماعی خود در نزد قریش و به منظور حمایت از جان پیامبر اکرم ☺ ایمان خود را اظهار نمی‌کرد، به گونه‌ای که حتّی برای بسیاری از مورخان و محدثان سنّی کفر او امری قطعی به شمار آمده است.[۶۵]
۳- عمّار یاسر
در ذیل آیه « إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‏ُّ بِالْایمَان‏» [۶۶] مفسران شیعه و سنی نقل کرده‌اند. این آیه درباره عده‌ای از مسلمانان مثل عمّار و پدرش یاسر و مادرش سمیّه و بلال و خباب نازل شده است.
اینها مورد شکنجه کفار واقع شده‌اند. پدر و مادر عمار به قتل رسیدند وأعطا هم عمّار و بلسانه ما ارادوا منه. و عمار هرچه می‌خواستند به زبان آورد و نجات یافت.
اما یاران پیامبر ☺ او را متهم به ارتداد نمودند به رسول خدا ☺ گفتند: عمّار کافر شده است، و رسول خدا ☺ فرمود: هرگز! وجود عمّار از سر تا پا، پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او در آمیخته است. پس از آن، عمّار سرافکنده به حضور پیامبر رسید و با گریه گفت: یا رسول الله، کفّار قریش، باعث شدند از تو تبرّی جویم و خدایان آن‌ها را به نیکی یاد کنم. پیامبر ☺ اشک‌های او را پاک کرد و در تایید عملکرد عمار فرمودند:
اگر باز هم گرفتار شدی، و از تو چنین خواستند، سخن گذشته را تکرار کن «ان عادو فعد»[۶۷]
۴- تقیّه سیاسی حضرت علی
مهم‌ترین مورد تقیّه سیاسی آن حضرت، سکوت عملی بیست و پنج ساله او بعد از جریان سقیفه، نسبت به مسئله جانشینی پیامبر اکرم ☺ می‌باشد. که در این باره خود حضرت در خطبه سوم معروف به «شقشقیه» می‌فرماید:
من ردای خلافت رها کردم و از آن کناره‌گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها، برای گرفتن حقوق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا که به وجود آوردند صبر پیشه سازم؟
… پس از ارزیابی درست صبر و بردباری را خردمندانه دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود…[۶۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...