ابعاد نظری سلامت روان شناختی مثبت در دیدگاه اخیر شامل، استقلال، تسلط محیطی، رشد فردی، روابط مثبت با دیگران، هدف زندگی و پذیرش خود است. الگوی مذبور در سراسر جهان به طور گسترده و وسیعی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است. (آنتونیلی و کاسیونی[۱۵]۵،۱۹۹۸ )

استقلال: تجربه استقلال از طریق تجربه خود تعیین کنندگی و خودکفایی، توانایی مقابله در برابر فشارهای اجتماعی و عمل بر اساس راه ­حل­های فردی و ارزیابی خود از طریق معیارهای شخصی به دست می ­آید. (ریف، ۱۹۹۸)

تسلط محیطی: توانایی فرد در انتخاب یا ایجاد محیط هایی متناسب با شرایط روانی خود به عنوان یکی دیگر از ویژگی های سلامت روانی مورد توجه قرار ‌می‌گیرد. تسلط محیطی از طریق احساس تسلط و کفایت در مدیریت محیط اطراف خود، کنترل بر مجموعه پیچیده­ای از فعالیت­های بیرونی و استفاده مؤثر و کارآمد از فرصت­های به وجود آمده مشخص می­ شود. با توجه به آن چه گفته شد، مشارکت فعال افراد در تسلط بر محیط، یک عنصر مهم و با اهمیت انعکاس کنش روان شناختی مثبت فرد تلقی می­گردد. (ریف، ۱۹۹۸)

رشد فردی: غالب تبیین های نظری ارائه شده از صورت بندی های به عمل آمده از بهزیستی نظیر دیدگاه­ های رشدی، سلامت روانی، بالینی و طول عمر، به طور مؤکد خاطر نشان می­سازند که تجربه رشد مداوم فردی، یک محور اصلی در تعریف سلامت روانی قلمداد می­گردد. این مقیاس نیز از طریق ویژگی­های نظیر احساس رشد مداوم، پذیرش تجارب جدید، تجربه تحول در خود، تأکید بر تغییر مبتنی بر تجربه، تعمق درباره خود و اثربخشی، مشخص می‌گردد. (ریف، ۱۹۹۸)

روابط مثبت با دیگران: در غالب صورت بندی­های به عمل آمده از بهزیستی بر اهمیت روابط بین فردی گرم و قابل اعتماد تأکید قابل ملاحظه­ای شده است. توانایی عشق ورزیدن به عنوان یک مؤلفه اصلی سلامت روانی تلقی شده است. افراد خودشکوفا به عنوان افرادی که احساسات مبتنی بر همدلی و عاطفه نسبت به دیگران از خود نشان می­ دهند و همچنین قادر به برقراری روابط عمیق­تر با دیگران هستند، توصیف ‌شده‌اند. روابط مثبت با دیگران به کمک ویژگی­هایی از قبیل برقراری روابط گرم، رضایت بخش و قابل اعتماد با دیگران، حساسیت نسبت به رفاه دیگران، قابلیت همدلی بالا و صمیمیت بین فردی مشخص می­گردد. (ریف، ۱۹۹۸)

هدف در زندگی: سلامت روانی مستلزم برخورداری از ایده­هایی است که نشان دهنده هدفمندی در زندگی است. بدون شک، تعریف بالیدگی بر درک روشنی از هدف زندگی، احساس جهت­یابی و هدفمندی مبتنی است. زندگی برای افراد هدفمند معنی­دار است. این مقیاس نیز به کمک ویژگی­هایی نظیر احساس هدفمندی و جهت­­یابی در زندگی و تجربه احساس معنا و مفهوم در زندگی گذشته و حال مشخص می شود. (ریف، ۱۹۹۸)

پذیرش خود: از طریق ویژگی­هایی نظیر نگرش مثبت نسبت به خود، شناخت و پذیرش ابعاد چندگانه وجود خود و همچنین نگرش مثبت به گذشته خود مشخص می­گردد. ادبیات پژوهش نشان می­دهد که پذیرش خود یکی از مهمترین ملاک­های بهزیستی در چشم اندازهای نظری مختلف است. پذیرش خود به عنوان یک ویژگی اصلی سلامت روانی و همچنین ویژگی خودشکوفایی، کارکرد بهینه و بالیدگی تعریف می­ شود. بر این اساس، نگرش مثبت فردی نسبت به خود یک ویژگی اصلی کارکرد روان شناختی او محسوب می­ شود. (ریف، ۱۹۹۸)

۲-۱-۱-۱ الگوی پزشکی (سلامت، بیماری روانی)

طبیعی به نظر می­رسد که ارتباط بین سلامت و بیماری و لذا سلامت روان و بیماری روانی را به عنوان دو انتهای یک پیوستار در نظر بگیریم. سلامت روان از دیدگاه الگوی پزشکی یعنی فقدان یک یا چند مورد از این موارد : (مرگ ، بیماری، ناراحتی، ناتوانی و نارضایتی…).

این الگو سعی در تبیین زیست شناختی سلامت و یا بیماری دارد (باباپور خیرالدین رسول زاده طباطبایی، اژه­ای و فتحی آشتیانی ،۱۳۸۲). ترنت[۱۶]۱ با ارجاع به فیزیک اقلیدس، مشکل قرار دادن سلامت روان و بیماری روانی را روی یک پیوستار واحد مطرح ‌کرده‌است. اهمیت این استدلال فلسفی از آن جهت است که زیربنای نگرش­های بسیاری از پزشکان و سیاست های اداره­های سلامت ملی برای ارتقاء سلامت روان را تشکیل می­ دهند (جنکینز و گریفته[۱۷]۲، ۱۹۹۱، به نقل از تودر[۱۸]۳، ۱۹۹۶). بر طبق فیزیک اقلیدس در یک لحظه در دو مکان بودن، برای مثال در دو نقطه در روی یک پیوستار سلامت روان ـ بیماری روانی قرار داشتن ناممکن است. به همین ترتیب حرکت کردن از دو نقطه در دو جهت مختلف در آن واحد فیزیک غیر ممکن است. ‌بنابرین‏ غیر ممکن است که بر روی یک پیوستار در یک زمان، هم سالم بود و هم بیمار و یا سلامت روان داشت و هم یک تشخیص بیماری روانی. وزارت سلامت و بهزیستی ملی کانادا پیشنهاد می­ کند، ارتباط بین این دو را با در نظر گرفتن آن­ها بر روی دو پیوستار جداگانه نه اختلال روان و سلامت روان تعریف کنیم. (تودر، ۱۹۹۶).

حداکثر اختلال / بیماری ————- > حداقل اختلال روانی/ بیماری

حداقل سلامت روان ————- > حداکثر سلامت روان

ترنت (۱۹۹۲) معتقد است این جداسازی مفهومی، مزیت­های متعددی به همراه دارد. مهم­ترین آن­ها جدایی سلامت از بیماری و تأکید بر سلامت روان است. با توجه ‌به این ایده ‌می‌توان همزمان آن را در دو نقطه بر روی دو پیوستار، تجربه و درک کنیم. ‌بنابرین‏ باید در ابتدا عقاید مربوط به سلامت و سلامت روان را جدای از سلامت ـ بیماری و اختلال در نظر بگیریم. در این معنا، حتی بیمار مبتلا به اختلال شیدایی ـ افسردگی، می ­تواند بر حسب احساس آسایش ذهنی و کارکرد خوبی که دارد، سلامت روان مناسبی را تجربه کند. به همین ترتیب بیمار اسکیزوفرنی که پاسخ خوبی به درمان می­دهد ممکن است سلامت روانی ضعیف و احساس خوبی ‌در مورد خود نداشته باشد و مشکلاتی را در رابطه با خانواده، دوستان، وضعیت مسکن، اشتغال و مانند آن هارا تجربه کند.

داویس[۱۹]۱ (۱۹۹۰) به شیوه مشابهی، آسایش و سلامت ـ بیماری را به هم ارتباط داده و آن را از طریق متقاطع کردن دو محور نشان داده ­اند. این دیدگاه در حوزه سلامت/ بیماری جسمی توسط کاپلان[۲۰]۲ (۱۹۹۰) و میلز[۲۱]۳ (۱۱۹۹) هم استفاده شده است. (داویس ،۱۹۹۰)

بین این دو پیوستار ارتباط وجود دارد، ولی هم از نظر مفهومی و هم از نظر ارتقاء اقدام مناسب، جداسازی آن ها مهم­تر از ادغام آن­هاست. در این معنا، همان‌ طور که گراهام[۲۲]۴ (۱۹۸۶) می­گوید، اشتباه است فرض کنیم که هر کسی که مبتلا به افسردگی و اضطراب است، نمی­تواند ملاک­های سلامت روان را داشته باشد، یا همان طور که فرودنبرگ[۲۳]۵ (۱۹۷۹) مطرح می­ کند، هم­پوشی قابل ملاحظه­ای بین سلامت روان و عدم وجود اختلال روانی وجود دارد. استفاده از مفهوم دو پیوستار و از حداقل تا حد مناسب سلامت روان بر روی پیوستار دیگر تمایز ایجاد می­ کند. ‌بنابرین‏ سلامت – بیماری متفاوت از بیماری است و ثبات کمتری از آن دارد.

۲-۱-۱-۲ الگوی طبیعی

این الگو از تحلیل اکوسیستم و خطرات محیطی به سلامت انسان پدید آمده است. در این الگو سلامت بر اساس کیفیت سازش فرد با محیط تغییر شرایط تعریف شده است. این الگو تأثیرات وضعیت اقتصادی – اجتماعی، آموزش و عوامل محیطی چندگانه بر سلامتی را در بر ‌می‌گیرد. (باباپور خیرالدین و همکاران، ۱۳۸۲).

۲-۱-۱-۳ الگوی کلی نگر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...