‌بنابرین‏ در پارادایم رئالیستی، اولاً امنیت ملی و بین‌المللی امری اعتباری و نه ذاتی است. این امر از آن روست که فطرت ستیزه جوی بشر، برای رسیدن به شأن و امتیاز، اقتدارگرایی را جایگزین بی نظمی می‌کند. ثانیاًً بر اساس تحلیل رئالیستی، همه احساسات و روابط انسانی را می توان شناسایی و در قالب قانون و قاعده­ای عام عرضه کرد. به روایت کالین هی، عرضه معرفتی دقیق، بی طرفانه و قابل تعمیم، از مختصات رئالیسم است. ثالثاً، دولت ها (که تجلی یکایک اتباع خود هستند) تنها واجد تحلیل در امنیت بین‌المللی می‌باشند؛ چون هیچ مرجعی بالاتر از دولت وجود ندارد که قیام و قوام آن مستقل باشد. رابعاً، دولت ها صرفاً در جستجوی منافع هستند. این منافع دو ویژگی دارد، یکی اینکه ملی است و دیگر اینکه ملموس، عینی و قابل مشاهده و محاسبه است. خامساً بنیادی ترین منافع ملی عبارتند از بقا و امنیت. بالاخره اینکه، بین سیاست خارجی و داخلی تمایزی جدی وجود دارد و بر خلاف دیدگاه لیبرال ها، سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی نیست. وجوه تمایز سیاست داخلی عبارتند از: ضرورت، فوریت و شفافیت. این امر بر خلاف سیاست خارجی است که تکوین آن از ضرورت، فوریت، شفافیت و ضمانت چندانی برخوردار نیست. به عبارت دیگر، وجود قدرت مرکزی و فائق در سیاست داخلی و نیز ضمانت اجرایی تصمیمات، مشابهی در سیاست خارجی و بین‌المللی ندارد.

۲-۷- نوآوری های روش شناختی نورئالیسم:

همان گونه که گفته شد، در مکتب رئالیسم، روابط بین الملل همان روابط بین الدول بود. دولت ها در شرایطی هرج و مرج آمیز فعالیت کردند، جنگ اجتناب ناپذیر بود، درگیری و کشمکش بیش از همکاری و صلح متداول بود و بالاخره اینکه، تحولات روابط بین الملل، به صورت چرخه­ای[۱۴]۱ و ادواری انجام پذیرفت.‌بر اساس فهم نورئالیستی،این باورها دگرگون نمی­شوند؛اما اصلاحاتی را می‌پذیرند.

انتقاد نورئالیستی بر رئالیسم این بود که اولاً، دولت ها همه روابط موجود در جهان را پوشش
نمی دهند؛ چون برخی از روابطی که دولت متصدی آن است، در واقع توسط جوامع برقرار
می شود. درست مانند این مَثَل که وقعی می گوییم «دیگ می جوشد»،در واقع، آب است که می جوشد و استفاده از دیگ، صرفاً اشتباه کلامی یا اصطلاح متداول است و دیگ (دولت) خبر قالبی برای آب (افراد جامعه) نیست. دومین ایراد رئالیسم از نظر نورئالیست ها، این بود که طبع بشر، آن گونه که رئالیست ها می‌گویند، شرارت بار و ستیزه جو نیست. از نظر روش شناختی، تشخیص شرارت در فطرت بشر، ناشی از مفروضات دیگری است که هنوز اثبات نشده اند. ‌بنابرین‏ طمع کار و محتاج نامیدن انسان توسط انسان و تعمیم آن به گستره بین‌المللی، حداقل همه رفتارهای انسان ها را پوشش نمی دهد؛ یعنی هستند رفتارهای اخلاقی و انسانی که نمی توان آن ها را نتیجه گرایانه نامید. مهمترین واقعه تاریخی که سبب بی اعتباری تحلیل های رئالیستی شد، پایان جنگ سرد بود که بر پایه مفروضات رئالیست ها، نباید اتفاق می افتاد (نصری، ۱۳۸۳، ۳۵). برای اینکه شوروی، هم از قدرت سخت افزاری چشم گیری برخوردار بود، هم دولتی بسیار مقتدر و قوی داشت و هم اینکه توازن قدرت در عرصه بین‌المللی حاکم بود. فروپاشی شوروی نشان داد که اولاً قدرت نظامی ضامن امنیت پایدار نیست، ثانیاًً آن گونه که گفته می شد انسان ها، آنقدر شریر و حقیر نیستند که همیشه محتاج لویاتان پرقدرت باشند و بالاخره اینکه، قانون عام را نمی توان به همه زمان ها و مکان ها تعمیم داد (نصری، همان، ۳۶).

۲-۸- انواع نوواقع گرایی

همه نو واقع گرایان یا واقع گرایان ساختاری اتفاق نظر دارند که منبع اصلی ارجحیت کشورها مبنی بر تامین امنیت ملی، ساختار آنارشیک نظام بین الملل است که آنان را به کسب قدرت برمی انگیزد به گونه ای که کشورها عمیقاً به موازنه قوا و قدرت خود در مقایسه با سایر کشورها توجه و حساسیت دارند. از این رو، رقابت شدیدی بین کشورها برای کسب قدرت به قیمت از دست دادن آن توسط رقبا یا دست کم اطمینان از حفظ قدرت موجود وجود دارد. این رقابت تنگاتنگ بر سر قدرت ناشی از آن است که ساختار آنارشیک نظام بین الملل گزینه های بدیل کشورهای خواهان بقا و امنیت طلب را بسیار محدود می‌سازد.

با این حال، واقع گرایان ساختاری ‌در مورد میزان قدرت لازم و کافی برای تأمین امنیت ملی و چگونگی آن اختلاف نظر داشته و به دو دسته تدافعی و تهاجمی تقسیم می‌شوند همچنین آنان در خصوص رفتار عقلانی کشورها و نسبت بینو نظریه سیاست بین الملل و سیاست خارجی، اتفاق نظر ندارند.

نوواقع گرایی تدافعی: دیدگاه های مختلفی ‌در مورد مصادیق واقع گرایان و واقع گرایی ساختاری تدافعی وجود دارد. بر پایه دیدگاه مشهور، بارزترین نمونه واقع گرایی ساختاری تدافعی نظریه سیاست بین الملل کنت والتز است. نمونه های دیگر واقع گرایی ساختاری تدافعی، نظریه هایی است که نظریه پردازانی چون رابرت جرویس[۱۵]۱ جک اسنایدر[۱۶]۲، استتفن والت[۱۷]۳ ، بری یوزن[۱۸]۴ و استفن­ون اور[۱۹]۵، ارائه داده‌اند. بیشتر این نظر یه ها در چارچوب نوواقع گرایی برای تکمیل نظریه والتز ساخته و پرداخته شده اند. از این رو، واقع گرایان ساختاری تهاجمی چون میر شایمر نظریه خود را در مقابل و مقایسه با نظریه والتز ارائه داده‌اند.

با وجود این، افرادی مانند کلین المان[۲۰]۱ واقع گرایی ساختاری تدافعی را از نو واقع گرایی والتز متمایز و متفاوت می دانند. به نظر المان آنچه که وی واقع گرایی ساختاری تدافعی می نامد سه تفاوت عمده کشورها استوار است، واقع گرایی ساختاری تدافعی بر انتخاب عقلانی و عقلانیت صرف تکیه و تأکید می‌کند. دوم، این نوعت از واقع گرایی ساختاری، موازنه تهاجم تدافع را به عنوان یک متغیر مهم در سیاست بین الملل و سیاست خارجی کشورها مورد توجه قرار می‌دهد؛ به طوری که ترکیبی از عوامل و عناصر مختلفی چون نزدیکی جغرافیایی، ماهیت قدرت و سطح فناوری کشورها نقش تعیین کننده ای در رفتار تهاجمی یا تدافعی آن ها ایفا می‌کند. سوم، ترکیبی از عقلانیت و توازن تهاجم تدافع انگیزه های تدافعی را ایجاب و ایجاد می‌کند که کشورها را بر آن می‌دارد تا از حفظ وضع و توزیع قدرت موجود حمایت نمایند. (المان، ۲۰۰۷، ۱۸)

با این حال، درست تر آن است که والتز و نظریه وی را به عنوان مصداق اولیه واقع گرایی تدافعی تلقی و تعریف کرد که نظریه پردازانی مانند والت در جهت تکمیل و افزایش قدرت تبیین آن تلاش کرده‌اند. از این رو، این اختلافات سه گانه انواع مختلف نوواقع گرایی تدافعی را از هم متمایز می‌سازد که در مقابل نوواقع گرایی تهاجمی از اصول و مفروضه های مشترکی برخوردارند.

نوواقع گرایی تدافعی والتز، همان گونه که میرشایمر تصریح می‌کند، بر دو مفروض ساده و روشن استوار است اول، کشورها بازرگران و کنش گران کلیدی و اصلی در سیاست بین الملل هستند که در نظام آنارشیک فاقد هر گونه اقتدار عالیه مرکزی عمل می‌کنند. دوم انگیزه اصلی و اولیه کشورها بقا به معنای حفظ حاکمیت ملی (استقلال سیاسی و تمامیت ارضی) است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...