دلبستگی یک پیوند عاطفی است که بین کودک و مراقب او شکل می‌گیرد وبا جست وجو کردن، درآویختن ومیل به بودن در کنار مراقب، مشخص می شود(سادوک و سادوک[۷]،۲۰۰۵). دلبستگی را می توان به صورت الگوهای تفکر، احساس ورفتارهای شخص در رابطه ی نزدیک با مراقب، شریک عاطفی و دیگر افراد صمیمی تعریف کرد(بوتوناری[۸] و همکاران،۲۰۰۷). بالبی(۱۹۶۹)به تعامل مادر- کودک اشاره داشته ونتیجه ی عمده ی تعامل بین مادر و کودک را به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین آنان می‌داند. پیوند عاطفی با مادر سبب می شود که کودک دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد، بخصوص وقتی احساس ترس و عدم اطمینان پیدا می‌کند(ماسن[۹] و همکاران).

واترز(۱۹۷۸)بیان می‌کند که دلبستگی در واقع شامل رفتارهای دلبستگی است که ایجاد کننده ی نزدیکی به چهره ی دلبستگی است. این رفتارها شامل توجه داشتن، لمس کودک، نگاه کردن، وابسته یا متکی بودن و اعتراض به طردشدگی است. از نظر اینزورث(۱۹۷۳)دلبستگی یک ارتباط عاطفی بین کودک بافرد خاص است.

بالبی در قلمروی دلبستگی دو نکته مهم را مورد تأکید قرار می‌دهد: اول آنکه کودک ازنظر ژنتیکی برای واکنش هایی آمادگی دارد و دوم آنکه رفتار دلبستگی متحول می‌گردد (منصور و دادستان، ۱۳۷۶). بالبی(۱۹۶۹) بیان ‌کرده‌است که رفتارهای دلبستگی در واقع با رفتارهای تغذیه ای وجفت یابی برابری می‌کند، ‌بنابرین‏ اهمیت زیستی دارد. دلبستگی یک نظام رفتاری است که بالبی برای اولین بار آن را از کردارشناسی طبیعی گرفت و آن به عنوان پیوند عاطفی بین کودک در حال رشد ومادر است که مسئولیت اساسی را در مراقبت وی برعهده دارد. طبق نظر بالبی دلبستگی زمانی به وجود می‌آید که رابطه گرم، صمیمانه و پایا بین کودک ومادر که برای هر دو رضایت بخش و مایه خوشی است وجود داشته باشد(احمدی،۱۳۸۰). نظریه بالبی بر روی سه اصل پایه ریزی شده است، نخست اینکه نوزاد انسان باخزانه ای از رفتارها که به مجاور شدن با دیگر افراد جهت دهی می شود متولد می‌شوند تا برای آن ها یک (پایگاه امن) به منظور جست وجو کردن محیط فراهم نماید. دوم مجاور بودن با دیگران آن ها را دسترس پذیر می‌کند تا نیازهای دلبستگی نوزادان را برآورده کنند. سوم اینکه تجارب با افراد مهم جهت تعمیم به روابط جدید درونی سازی می شود(میکولینسرو فلورین[۱۰]،۱۹۹۸؛نقل از زارع،۱۳۷۳). در واقع قصد اصلی و اولیه نظریه پردازان دلبستگی این بود که علت ایجاد نزدیکی و رابطه نوزاد با مادر، نه به دلیل نیاز به غذا و تأمین سلامت جسمی نوزاد است، بلکه ایجاد نوعی رابطه امن و کسب امنیت روانی نوزاد است که بین مادر و فرزند چنین رابطه گرم و سرشار از صمیمیت ایجاد می شود( بلوم[۱۱]،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۱). لازم به ذکر است که با وجود شباهت بین رفتارهای دلبستگی با رفتارهای وابستگی، آن دو از هم متفاوت اند، زیرا رفتار دلبستگی به ارتباط عاطفی یک شخص با شخص دیگر مربوط می شود، در حالی که وابستگی به عنوان یک صفت شخصیتی قلمداد می شود(اسروف،۱۹۸۳؛ واترز، ۱۹۸۵).

۲-۳-نظریه ی دلبستگی

نظریه ی دلبستگی، انسان را به عنوان موجودی اجتماعی می نگرد که ظرفیت برقراری ارتباط با سایر انسان ها را دارد. بالبی معتقد است که دلبستگی در رابطه ی والد-کودک به رابطه در بزرگسالی انتقال می‌یابد و می‌تواند برشناخت، هیجان ها و رفتار تأثیر بگذارد. هر گونه خلل در رابطه ی دلبستگی موجب آسیب و خطرهای بعد می شود. بر این اساس، امنیت را می توان به عنوان هسته ی نظام دلبستگی در روابط توصیف نمود. یک رابطه امن با فردی صورت می پذیرد که نسبت به او احساس دلبستگی شود. بالبی در(۱۹۶۹،به نقل از خوشابی و ابوحمزه،۱۳۸۶) نظریه دلبستگی را مطرح کرد به نظر او روابط اجتماعی طی پاسخ به نیازهای زیست شناختی و روان شناختی مادر و کودک پدید می‌آیند. از نوزاد انسان رفتارهایی سر می زند که باعث می شود اطرافیان از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند این رفتارها شامل گریستن، خندیدن و سینه خیز رفتن به طرف دیگران می شود. از نظر تکاملی این الگوها ارزش انطباقی دارند زیرا همین رفتارها باعث می شود از کودکان مراقبت لازم به عمل آید تا زنده بمانند. نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین فرزند ومادر است این دلبستگی و ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادرباشد،به خصوص هنگامی که احساس ترس و عدم اطمینان می‌کند. بالبی و مری اینسورت معتقدند که همه ی کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا می‌کنند و دلبستگی شدید شالوده ی رشد عاطفی واجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پی ریزی می‌کند، در واقع دلبستگی های انسان نقش حیاتی در زندگی وی ایفا می‌کند. اینسورت نیز رفتار دلبستگی در روابط بزرگسالی را به عنوان اساس پدیده ی ایمنی در هسته زندگی انسان مورد تأکید قرار داد، او اظهار داشت که دلبستگی ایمن، عملکرد شایستگی را در روابط بین فردی تسهیل می‌کند. برای مثال کودکانی که دلبستگی شدید به مادرشان دارند در آینده از لحاظ اجتماعی برون گرا هستند و به محیط اطراف توجه نشان می‌دهند و تمایل به کاوش در محیط اطرافشان دارند و می‌توانند با مسایل مقابله کنند. از طرف دیگر عواملی که مخل این دلبستگی باشد در زمینه ی رشد اجتماعی کودک در آینده مشکلاتی ایجاد می‌کنند. مری اینسورت مشاهدات بالبی را بسط دادو دریافت که تعامل مادر باکودک در دوره ی دلبستگی تأثیر چشمگیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد.

۲-۴- اهمیت نظریه دلبستگی

با توجه به اینکه سبک های دلبستگی زندگی آینده فرد را رقم می زند و در مواردی مانند روابط بین فردی، روابط درون فردی(خودپنداره)، مهارت اجتماعی، مقابله تنیدگی ها، سازگاری زناشویی، اضطراب و تجارب اضطرابی و برخی موارد دیگر مداخله کرده و تأثیر می‌گذارد، اهمیت مسأله به طور کلی روشن می‌گردد که به چند مورد پرداخته شده است.

۱-کنش متقابل و رابطه عاطفی بین مادر و نوزاد، به روابط اجتماعی کودک در آینده شکل داده و نحوه برخورد مادر با کودک در چگونگی اجتماعی شدن وکسب مهارت های اجتماعی فرزند تأثیر می‌گذارد، پژوهش ها ‌به این امر اشاره دارند که اگر شیوه فرزند پروری مادر در چند ماه اول زندگی به صورتی باشد که فرزندش را به صورت(دلبسته ایمن) پرورش دهد،بسیاری از مشکلاتی که افراد در بزرگسالی مانند ناسازگاری زناشویی،طلاق، برقراری ارتباط نزدیک با دیگران، عقب افتادگی تحصیلی تجربه می‌کنند را نخواهند داشت(ماسن و همکاران، ترجمه یاسایی،۱۳۸۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...