پایان نامه آماده کارشناسی ارشد | قسمت 3 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
بر اساس نظریه خودتعیین کنندگی که اولین بار توسط دسی و رایان[۲۱] (۱۹۸۵) مطرح شده است، انگیزش انسان مبتنی بر نیازهای روانشناختی بنیادی خودمختاری، شایستگی و احساس تعلق است. خودمختاری به نیاز افراد به آزادی عمل برای پرداختن به فعالیت های موردنظر و نیز به آرزوی تبحر داشتن در فعالیتها اشاره دارد. شایستگی به نیاز افراد به ماهر شدن و اثربخش بودن در تعاملات خود با محیط اطلاق می شود و نیاز به وابستگی و احساس تعلق نیز به آرزوی افراد برای داشتن تعاملات بین فردی مطلوب و حس تعلق داشتن به یک زمینه اجتماعی خاص اشاره دارد (کوال و فورتیر[۲۲]، ۱۹۹۹).
در این راستا، والرند[۲۳](۱۹۹۷، به نقل از واکنر، ۲۰۰۲) مدل سلسله مراتبی انگیزش را مطرح کرد که مبتنی بر نظریه خود تعیین کنندگی دسی و رایان[۲۴] (۱۹۸۵) میباشد. به اعتقاد والرند (۱۹۹۷)، انگیزش شغلی دارای سه سطح انگیزش درونی، انگیزش بیرونی و بیانگیزگی است. در نظریه خود تعیین کنندگی چهار سطح برای انگیزش بیرونی بر مبنای سبکهای تنظیمی افراد تحت عنوان تنظیم بیرونی، تنظیم درون فکنی شده، تنظیم خودپذیر و تنظیم تلفیقی مطرح شده است. مطابق با نظریه خود تعیین کنندگی، افراد تلاش میکنند تا نقشهای اجتماعی و تقاضاهایی که از آن ها انتظار میرود و به صورت درونی برانگیزاننده نیست را طی فرایند درونی سازی به ارزشهای شخصی و خود تنظیمی تبدیل کنند. به اعتقاد دسی و رایان (۲۰۰۰)، شش سبک تنظیمی وجود دارد که افراد در یک موقعیت ویژه برحسب سبک انگیزش خود در آن قرار میگیرند. این شش طبقه انگیزشی بین کمترین و بیشترین سطح خودمختاری قرار دارند و پیوستاری از بدون تنظیم (بیانگیزگی) تنظیم بیرونی، تنظیم درون فکنی شده، تنظیم خودپذیر و تنظیم تلفیقی (انگیزه بیرونی) و تنظیم درونی (انگیزه درونی) را تشکیل میدهند.
بیانگیزگی به حالتی اشاره دارد که در آن فرد فاقد انگیزه است و هیچ دلیلی برای انجام کار ندارد. به پیشنهاد والرند (۱۹۷۹)، بیانگیزگی در افرادی دارای دو منشأ درونی و بیرونی است. در بیانگیزگی بیرونی، دلیل عدم تمایل افراد به انجام کار این است که حس میکنند تلاشهای آن ها هیچ گونه پاداش یا پیامد مثبتی به دنبال نخواهد داشت. در مقابل، افراد دارای بیانگیزگی درونی چنین میپندارند که مهارت، توانایی و صلاحیت لازم برای انجام اثربخش شغل خویش را ندارند و در نتیجه هیچ تلاشی در جهت انجام کار نخواهد کرد و دچار انفعال میشوند. تنظیم بیرونی اشاره به موقعیتهایی دارد که رفتار فرد مانند رفتارهایی که در نظریه رفتار گرایی به آن پرداخته میشود، کاملاً تحت کنترل پیامدهای بیرونی قرار دارد. در تنظیم بیرونی، افراد با نیت کسب پیامدهای مطلوب و یا اجتناب از پیامدهای نامطلوب به کار میپردازند در نتیجه تنها تا زمانی انرژی خود را در کار مصرف میکنند که آن کار، وسیلهای برای رسیدن به اهدافشان باشد.
انواع دیگر انگیزه بیرونی زمانی شکل میگیرد که تنظیم رفتاری و ارزشهای همراه با آن درونی شده باشد. تنظیم درون فکنی شده از نظر نوع تنظیم شبیه به تنظیم بیرونی است و رفتار در آن توسط پاداشها و تنبیهها هدایت میشود با این تفاوت که در تنظیم درون فکنی شده پاداشها و تنبیهها توسط خود فرد اعمال میشود و کمتر تحت کنترل محیط بیرونی و دیگران قرار میگیرد. برای مثال اگر کارکنان به این دلیل وظایف خود را به خوبی انجام دهند که احساس گناه نکنند، تنظیم رفتار آن ها در سطح درون فکنی شده قرار دارد. با وجود این که رفتارهای افراد در این سطح،بیانگر عنصری از خود کنترلی است اما به نظر میرسد که از دیدگاه دسی و رایان (۲۰۰۰)، این قبیل رفتارها کنترل شده بوده و خودمختار نیستند. منشأ این تنظیم در درون فرد است اما کاملاً تحت کنترل عوامل بیرونی قرار دارد. در تنظیم خودپذیر افراد احساس آزادی و خودمختاری بیشتری میکنند چرا که رفتارهای آن ها بازتاب جنبههایی از خودشان است. در این سطح افراد ارزش هر رفتار را درک کرده و آن را به عنوان ارزش خود پذیرفتهاند. برای مثال اگر فردی وظایف شغلی خود را به صورت قابل قبولی انجام دهد به این دلیل که باور دارد یک کارمند خوب بودن به او کمک میکند تا توانمندیهای بالقوه خود را به فعلیت رسانده و به شکوفایی برسد، در سطح خودپذیر قرار دارد. در این حالت افراد به دلیل همانند سازی با ارزشهای زیربنایی با فعالیتها، همه وظایف خود را به خوبی انجام میدهند حتی اگر به لحاظ درونی برانگیخته نباشند. رفتار در این سطح هنوز تحت تأثیر انگیزش بیرونی است اما از آنجایی که این افراد به کار فقط به عنوان منبعی برای لذت و خشنودی نمینگرند، از تعهد سازمانی و عملکرد بالاتری نسبت به افرادی که در سطح درون فکنی شده و بیرونی قرار دارند، برخوردارند (رایان و دسی، ۲۰۰۰). کاملترین نوع درونی سازی که به انگیزه بیرون اجازه میدهد تا کاملاً خودمختار و ارادی باشد، تنظیم تلفیقی است که در آن همانند سازی با دیگر جنبههای شخصی مانند ارزشها و علائق تلفیق میشود. در این نوع تنظیم، رفتار با سایر جنبههای شغل و زندگی فرد ترکیب میگردد و افراد حس میکنند که رفتار آن ها بخش لازم و مکمل خودشان است و در نتیجه خود تعیین شده میباشد. از آن جایی که انگیزش در این سطح به واسطه میزان علاقمندی فرد به کار خود تعیین نمیشود. و علت برانگیختگی این است که کار وسیله مهمی برای دستیابی به اهداف شخصی محسوب میشود، تنظیم تلفیقی هنوز به طور کامل به انگیزش درونی تبدیل نشده است اما در عین حال شکل کاملاً خودمختار انگیزش بیرونی به شمار میرود. در نهایت، شکل کاملاً خود تعیین کننده انگیزش شغلی، انگیزش درونی است. انگیزش درونی به عنوان تلاشی که در غیاب پیامدها و پاداشهای بیرونی صورت میگیرند، تعریف میشود. (دسی و رایان، ۱۹۹۱).
انگیزش درونی به عنوان تعیین کننده رفتارهایی تلقی میشوند که صرفاً به خاطر خود آن کار انجام میشوند. (کانفر[۲۵]، ۱۹۹۰).
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 11:16:00 ق.ظ ]
|