به عقیده آدلر نوروز ، نتیجه قصور در یادگیری است و نیز نتیجه ادراک‌ها و تصورات معیوب و منحرف است. نوروز، بهایی است که ما برای فقدان تمدن خویش می‌پردازیم در صورتی که فروید نوروز را بهایی می‌دانست که ما در قبال تمدن می‌پردازیم. هر نوروز به منزله کوشش است برای حل کردن فرد از احساس حقارت و میل به تفرق و برتری که در مواردی به حالت‌های جبرانی نامطلوبی منتهی می‌شود (شفیع آبادی ، ۱۳۸۴).

فروید :

به عقیده فروید (۱۹۶۴) انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روانی- جنسی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد. از نظر او، کمتر انسانی متعارف به حساب می‌آید و هر فردی به نحوی از انحناء نامنعارف است. شخص سالم از مکانیزم‌های دفاعی نوع دوستی، پیش‌بینی، پارسایی و ریاضت، شوخ طبعی، والایش و سرکوبی استفاده می‌کند. وی هسته مرکزی بیماری روانی را «اضطراب» می‌داند و افراد نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم نموده است(کورسینی، ۱۹۷۳).

۱٫افرادی که اختلالات عصبی و روان نژندی دارند، ۲- افرادی که حالات شدید روانی دارند و آن‌ ها را افراد روان پریش می‌نامند (شفیع آبادی، ۱۳۸۴).

فروید (۱۹۲۱) معتقد بود که شخصیت هر انسانی شامل سه بخش «نهاد» (پیرو اصل لذت) و «خود» (پیرو اصل واقعیت و منطق) و «فراخود» (وجدان اخلاقی) می‌باشد و اضافه می‌کند که مشکلات کنونی افراد، به دلیل فشار مداوم غرایز انسانی و خواسته‌های نهاد بروز می‌کند و هر فرد بایستی برای زندگی در جامعه، ارضای آزادانه غرایزش را کنار بگذارد. تجارب نا خودآگاه کودکی بایستی باز گشوده شود و از این طریق به فرد کمک می‌شود تا شیوه ی ارضا کودکان را رها نماید، در نهایت خود آگاهی حقیقی کم نیست مگر اینکه کنترل غیر واقعی فراخود با حس برتر در هم شکسته شود(شفیع آبادی، ۱۳۸۴).

هدف از روان درمانی ایجاد سلامت روانی است. سلامت روانی دو جنبه دارد. یکی سازگاری با محیط بیرونی و دیگری سازش با محیط درونی. محیط مجموعۀ عوامل و امکاناتی است که فرد نمی‌تواند از میان آن‌ ها برای توسعه توانایی‌های خود به منزله یک انسان آزاده دست به انتخاب بزند. از روان کاوی انتظار می‌رود تا حدود زیادی سازگاری و انعطاف پذیری فرد را افزایش دهد و موانعی را که بر سر راه استفاده از حداکثر امکانات وجود دارد از بین ببرد (شریفی، ۱۳۸۹).

آلبرت الیس

به عقیده آلیس انسان را موجودی پاسخ دهنده و خلاق می‌داند، بدین معنی که نه تنها محرک‌های بیرونی را درک می‌کند بلکه به طور همزمان درباره آن ها فکر می‌کند و به مفهوم سازی تعبیر و تفسیر دست می‌زند. به عقیده وی، افکار منطقی و عقلانی انسان، به عواقب و پیامدهای منطقی، منتهی شود و در نتیجه به سلامت روانی فرد منجر می‌گردد ولی افکار غیرمنطقی و غیرعقلانی انسان به پیامدهای غیرمنطقی منجر می‌شود که موجب اضطراب و پریشانی فرد می‌گردد.

اضطراب و اختلالات عاطفی نتیجه و زادۀ طرز تفکر غیرمنطقی بی معنی و غیرعقلانی می‌باشد و فرد مضطرب درباره خود به ارزشیابی‌های بسیار بدبینانه، منفی بافانه و اخلاقی دست می‌زند وتوان مقابله و مواجهه با مشکل و حل و فصل آن را از خود سلب می‌کند (الیس، ۱۹۷۳).

نظریه روانی اجتماعی و زیستی آدلر:

از دیدگاه آدلر سلامت روان یعنی داشتن اهداف مشخص در زندگی، داشتن فلسفه استوار و محکم برای زیستن، روابط خانوادگی و اجتماعی مطلوب و پایدار، مفید بودن برای هم نوعان، جرئت و شهامت، قاطعیت، کنترل داشتن بر عواطف و احساسات، داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس، پذیرفتن اشکالات و کوشیدن در حد توان برای حل اشتباهات (خدا رحیمی، ‌۱۳۷۳).

نظریه اریکسون:

همان گونه که فروید در نظریات خود به ناخودآگاه اهمیت ویژه ای می‌دهد اریکسون در این ارتباط اعتقاد زیادی به سن دارد. سلامتی روان را در ارتباط با من توصیف می‌کند و متغیرهای آن در ارتباط مقوله «من» تعریف می‌کند.

به طور کلی اریکسون در ارتباط با سلامتی روان معتقد است که صفات خاصی وجود دارد که فرد دارای سلامتی روان شناختی را از کسی که فاقد این عنصر است متمایز می‌سازد. به نظر اریکسون این صفات در اجتماع معنی می‌یابد و بر این اساس فردی که در جامعه زندگی می‌کند و در صورتی دارای سلامتی روان است که از تعارض عاری می‌باشد از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد از انجام لحظه به لحظه حرفه اش پسخوراند بگیرد و در نهایت ‌در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد (خدا رحیمی،‌۱۳۷۳).

نظریه کورت لوین :

کورت لوین با نظریه می‌دانی در بین روان شناسان شناخته شده است. از دیدگاه لوین نظریه می‌دانی تنها به حیطه خاصی محدود نمی‌شود، بلکه مفاهیمی‌را در بر می‌گیرد که با آن می‌توان حقایق روان شناختی مختلفی را نمایش داد. اما نظر لوین در ارتباط با سلامت روان بر این است که سلامت و کمال روان شناختی موجب افتراق و تمایز یافتگی بیشتر شخص و محیط روان شناختی او می‌شود و استحکام و استواری مرزهای سیستم روانی فرد به وجود می‌آورد. ‌بنابرین‏ فرد سالم از نقطه نظر روان شناختی به نظر لوین کسی است که بین خودش و محیط روان شناختی خود تمایز و افتراق قائل می‌شود (خدا رحیمی،‌۱۳۷۳).

۲-۱۸- مفهوم مشاوره تحصیلی

راهنمایی و مشاوره تحصیلی نوعی رابطه یاورانه فردی و گروهی است که به دانش آموزان در شناخت توانایی‌ها و استعدادهایشان ،شیوه یادگیری، برنامه ریزی، انتخاب رشته تحصیلی، و حل مشکلات آموزشی و انضباطی کمک می‌کند تا بدین ترتیب آنان بتوانند توانایی‌های خود را شکوفا سازند، از امکانات موجود استفاده بهینه بنمایند، مشکلات تحصیلی خود را حل کنندو با محیط آموزشی سازگار شوند.راهنمایی و مشاوره تحصیلی غالبا در موقعیتهای آموزشی صورت ‌می‌گیرد و هدف آن افزایش رشد شخصی، ذهنی و اجتماعی دانش آموز است.شرتزر (۱۳۶۶) هدف اصلی مشاوره در موقعیتهای آموزشی را کمک به دانش آموزان در زمینه‌های کشف شخصیت، توانایی‌ها و محدودیت‌های خویشتن؛ فراگیری و نحوه ارتباط و سازگاری با دیگران؛ توفیق در کار مدرسه؛ ادامه دادن به تحصیل؛ برنامه ریزی برای تعلیمات آموزشی و حرفه ای برای آینده و غلبه بر احساس تنهایی، خشم، ترس و عدم اطمینان می‌داند (احمدی، ۱۳۸۳).

راهنمایی و مشاوره در موقعیتهای آموزشی با مشاوره در مراکز غیر آموزشی متفاوت است.به طور کلی راهنمایی ومشاوره در موقعیتهای آموزشی را می‌توان ‌به این صورت خلاصه کرد (کاپوزی و گروس،۱۹۹۱):

۱٫مشاورمعمولا پیام روشنی دارد و آن این که به دانش آموزان برای یادگیری بهتر کمک می‌کند.

۲٫ دانش آموزان در دسترس هستند و مشاور هر روز می‌تواند آنان را ملاقات کند.

۳٫ مشاور معمولا با افراد سالم سروکار دارد، زیرا اغلب دانش آموزان سالمند.

۴٫ مشاور با رشد دانش آموزان مرتبط است و کمتر با بحران‌ها سروکار دارند.

۵٫ مشاور مورد حمایت سیستم آموزشی است.

۶٫ مشاوریک مشاور عمومی‌است و با تحصیل، خانواده، مسائل اخلاقی، انضباطی و اجتماعی دانش آموزان سروکار دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...