فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ۲-۷ خلاصه فصل دوم : – 10 |
۲-۶-۲ تحقیقات انجام شده پیشبینی کننده ها ی آمادگی برای بی حوصلگی
محققین بیان میکنند که شواهدی از رابطه مثبت بین گرایش به بیحوصلگی و هیجانخواهی وجود دارد (فارمر وساندبرگ، ۱۹۸۶؛ کاس و وودانویچ، ۱۹۹۰). با نتایج داهلن و همکاران (۲۰۰۴) راپ و وودانویچ (۱۹۹۱) همخوانی دارد. جویرمن، واندرسون واسترانمن (۲۰۰۳) بیان کردند که بیحوصلگی به وسیله افرادی که دارای هیجان خواهی بالایی هستند تجربه می شود. البته با برخی مطالعات که رابطهای پیدا نکردن (بلاریسکی، ۱۹۹۶) همخوانی ندارد (به نقل از وات، ۲۰۰۳).
به طور خلاصه با در نظر گرفتن این نکته که هیجان خواهی بالا با نیاز به تجربه جدید برانگیخته می شود، این افراد مستعد بیحوصلگی هستند. پس این امکان میرود که سبک زندگی را ترجیح دهند که فعالیتهای اوقات فراغتشان از لحاظ فیزیکی و ذهنی بسیار متنوع باشد (گوردون و همکاران، ۱۹۹۷) بنابرین هیجان خواهی یکی از متغیرهای مهم در پیشبینی بیحوصلگی است.
همچنین، بر اساس پژوهش داهلن و همکاران( ۲۰۰۴) خشم یکی از سازه های وابسته به شخصیت است که مشخص شده با بیحوصلگی ارتباط دارد. همچنین بیان شده است که افراد با سطح بالای بیحوصلگی تمایل به بروز خشم و پرخاشگری بیشتری دارند (داهلن، ۲۰۰۴). نتایج دیگر محققین نشان داده است که بیحوصلگی به طور معناداری با خصومت و پرخاشگری وابسته است (وودانویچ، ۲۰۰۳)، راپ و وودانویچ بیان کرده اند که آمادگی برای بیحوصلگی به طور معناداری با مقیاسهای پرخاشگری فیزیکی، پرخاشگری کلامی و خشم پرسشنامه پرخاشگری (باس وپری، ۱۹۹۲؛ به نقل از وودانویچ، ۲۰۰۳) همبستگی دارد. آن ها همچنین دریافتند که افراد با آمادگی بیشتر برای بیحوصلگی نمرات بالاتری در مقیاسهای خشم درونی (نگهداری خشم در درون) خشم بیرونی (بروز دادن خشم به هرچه باعث خشم می شود) و کنترل خشم در پرسشنامه بروز حالت ویژگی خشم (اسپیلیرگر،۱۹۹۶؛ به نقل از وودانویچ، ۲۰۰۳) دارند. همچنین برخی مؤلفان بیان کرده اند که بیحوصلگی ممکن است نشانه یک خشم هدایت شده بر علیه خود باشد (مک هالند، ۱۹۹۸؛ مورنت، ۱۹۸۴؛ به نقل از وودانویچ،۲۰۰۳). از سویی، بررسی های انجام شده نشان می دهند که بین متغیر معنا در زندگی و بیحوصلگی یک رابطه منفی وجود دارد (نیل، ۲۰۰۶؛ وات و وودانویچ، ۱۹۹۹؛ ملتون وشالن برگ، ۲۰۰۷؛ شلی و همکاران، ۲۰۰۹).
به شکل مهمتری، بیحوصلگی و آمادگی بیحوصلگی به طور منفی با معناداری و هدف در زندگی (بارگدیل، ۲۰۰۰؛ وینک و دوناهیو، ۱۹۹۷) و خودشکوفایی (مک لود و وودانوویچ، ۱۹۹۱) که دو ساختار بسیار مهم وابسته به مفهوم معنویت هستند، مرتبط است. معنا و هدف در زندگی، به عنوان یکی از مکانیسمهای مهمی که معنویت به وسیله آن به شکل مثبتی بر سلامت و بهزیستی تأثیر می گذارد پیشنهاد شده است (جورج و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از وات، ۲۰۰۳).
دراب و برنارد (۱۹۸۷) به این نتیجه رسیدند که فردی که به طور مداوم بیحوصله می شود، عاری از هدف است و در به دست آوردن یک طرح بنیادی که به زندگی او معنا میدهد، شکست خورده است. بنابرین آن ها بیان میکنند، فقط زمانی که افراد یک طرح یا موضوع زندگی معنادار را پذیرفتهاند، می توانند بر بیحوصلگی غلبه کنند. علیرغم این فقدان مسیر (جهت) تا اندازهای نتیجه عوامل دفاعی است. این فقدان هدف یا معنا که عامل سببی (علمی) بیحوصلگی مزمن است. مشابه به این دارب وبرنارد (۱۹۸۷) بیان کرده اند که از دست دادن یا شکست در توسعه اهداف معنادار زندگی باعث تجربه بیحوصلگی مزمن می شود.
نظریه وجودی بیان می کند که بیحوصلگی از فقدان معنا در زندگی ناشی می شود. علیرغم اینکه مطالعات قبلی نشان داده اند که این متغیرها وقتی در یک زمان اندازهگیری میشوند به طور معناداری با هم وابسته هستند (مک دونالند وهالند، ۲۰۰۲) پس علت نمیتواند به تنهایی از همبستگیها، استنباط شود (شلی و همکاران، ۲۰۰۹). به همین منظور شلی و همکاران (۲۰۰۹) در مطالعه ای با استفاده طرح پژوهشی کمی وکنترل شده روابط این متغیرها را بررسی کردند. به ویژه فرضیات وجودی را که فقدان معنا در زندگی علت بیحوصلگی است، را آزمودند. در مطالعه اول هدف تعیین این موضوع بود که چگونه بیحوصلگی، معنا در زندگی، افسردگی و اضطراب با هم همبسته هستند. در این مطالعه ۱۳۸ دانشجوی لیسانس شرکت کردند. برای سنجش بیحوصلگی از مقیاس آمادگی بیحوصلگی (BPS) هفت گزینهای استفاده شد. همچنین از مقیاس مقابله با بیحوصلگی (هامیلتون و همکاران، ۱۹۸۴) استفاده شد.
نتایج به دست آمده نشان دادکه بین بیحوصلگی و معنا در زندگی یک همبستگی منفی ومعنادار (۵۷۴/۰- =r) وجود دارد. بین افسردگی وبیحوصلگی یک رابطه مثبت و معنادار وجود داشت (۴۶۶/۰ =r) و بین هدف در زندگی و افسردگی نیز یک رابطه منفی و معنادار (۶۵۴/۰- =r) وجود داشت. نتایج تحلیل عاملی نشان داد که اضطراب و افسردگی یک عامل واحد را تشکیل می دهند در حالی که بیحوصلگی فرد یک عامل مستقل بود. در مجموع باید گفت که بیمعنایی و بیهدفی یک عامل مهم در توسعه بیحوصلگی است.
همچنین، تحقیقات انجام شده پیرامون همبستههای بیحوصلگی نشان میدهد که نمرات بالا در بیحوصلگی به طور مثبتی با تأخیر و تعلل دارد (وودانویچ وراپ، ۱۹۹۹)، به عنوان افراد نافعال و فاقد انگیزه تلقی میشوند (فارمر وساندبرگ، ۱۹۸۶)، فقدان درگیری در کار دارند و احساس رکورد و درجا زدن دارند. برخی محققین اشاره کرده اند که بیحوصلگی نشانهای از انگیختگی پایین است (هب، ۱۹۹۵؛ به نقل از وودانویچ، ۲۰۰۳). لارسن و ریچادز (۱۹۹۱) بیان میکنند که بیحوصلگی از نظر دانش آموزان ناشی کارها و فعالیتهایی است که مدرسه برای آن ها طراحی کردهاست و برای آنان فاقد معنا و هدف است. بارمک (۱۹۳۸)؛ به نقل از وات (۲۰۰۲) پیشنهاد کرد بیحوصلگی یک حالت تعارض بین گرایش به دنبال کردن یا دور شدن از یک موقعیت که به دلیل عدم انگیزه کافی به طور اساسی ناخوشایند شده است. وین برگر و مولر (۱۹۷۴؛ به نقل از وات، ۲۰۰۲) بیحوصلگی را به عنوان احساسات همزمانی از پوچی و تنش در فردی که قادر نیست سرگرمی یا فعالیت لذت بخشی برای خود فراهم کند مشخص می شود. بنابرین مطالعات زیادی یکی از عناصر اصلی بیحوصلگی را نداشتن کاری برای انجام دادن (به طور واقعی یا ادراکی) میدانند (شلی و همکاران، ۲۰۰۹). بنابرین میتوان گفت یافته های فوق تأییدی برای عامل بیانگیزگی و بیهدفی است، و بیانگیزگی یک مؤلفه ی مهم از بیحوصلگی است.
۲-۷ خلاصه فصل دوم :
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 12:23:00 ب.ظ ]
|