ج: دیدگاهی که نسبت فرد و جامعه دیالیکتیکی می‌بیند جمع را باید آفریننده واقعی اثر به شمار آورد. ولی این جمع چیز دیگری جز شبکه پیچده ای از مناسبات میان افراد نیست. (بشر دوست، ۹۳:۱۳۹۰) او در مقابل این سوال که آفریننده واقعی اثر چه کسی است، مسئله، طبقات اجتماعی و ساختار اجتماعی را مطرح می‌کند و نویسنده را نماینده همان طبقه اجتماعی می‌داند که از آن برخاسته است یا به هر دلیل به آن طبقه گرایش دارد. در این صورت اثری که نویسنده می‌آفریند نشان دهنده جهان‌بینی آن طبقه خاص است. به نظر گالدمن، تفکرات و برداشت های یک گروه اجتماعی یا گروه بزرگتر از آن به مانند اندیشه مردمان یک کشور در برهه ای مشخص از تاریخ، همواره در حال تکامل و پیشرفت است، این انسجام در فکر و اندیشه گروه اجتماعی را گلدمن «جهان‌نگری» می نامد. نویسنده و شاعر در آفرینش فرهنگی تابع نیات همین طبقات اجتماعی است. او جهان انتزاعی و خیالی را که هیچ ریشه‌ای در واقعیت ندارد. خلق نمی‌کندبلکه واقعیتی تخیلی می‌آفریند که نسبتی مستقیم با واقعیت اجتماعی دارد. این واقعیت اجتماعی، عرصه ای است که نویسنده در پیرامون آن زندگی می‌کند و فقط فرم هنری رمان است که این واقعیت صریح اجتماعی را به پدیدهای زیباشناختی تبدیل می‌کند. (عسکری، ۵۸:۱۳۸۷) اصطلاح دیگری که گلدمن در نوشته‌هایش مکرراً از آن استفاده می‌کند «ساختار معنادار» است. این اصطلاح علاوه بر اینکه بر وحدت اجزا در یک اثر تاکید می کند و میان اجزا و کلیت یک اثر رابطه‌ای متقابل را نشان می دهد. به معنای ساختار درونی اثر در نحوه باز تا باندن جهان‌بینی مستتر آن نیز هست. یعنی اینکه جهان‌نگری فلان طبقه یا گروه‌ اجتماعی چگونه در اثر ادبی به عنصر سازنده جهان تخیلی متن تبدیل شده است. این مبحث نیز در واقع همان نمایندگی اثر ادب از ایدئولوژی خاصی یک گروه اجتماعی است که به زبانی دیگر و با اصطلاحات ساختگرایی تکوینی بیان شده است.
این مفهوم ریشه در دیدگاه مارکسیستی دارد که معتقد است ادبیات فلسفه، در سطوح مختلف، بیان نوعی جهان‌بینی است و جهان بینی اصول و مقولاتی اجتماعی هستند و نه فردی و شخصی. بنابراین منتقد، باید از محتوای متن فراتر برود (عسگری، ۵۸:۱۳۸۷) گلدمن آثار متنوعی نوشته است که وجه اشتراک همه آنها این است که او همواره به ساختگرائی تکوینی و هم ارزی و هم‌خوانی آثار هنری با ساختارهای اجتماعی توجه دارد «ساختگرایی تکوینی، بررسی منش تاریخی – اجتماعی دلالت‌های عینی زندگی عاطفی و عقلانی فرد آفریننده است» «نخست باید ساختار اثر را فهمید و سپس این ساختار را در ساختار اقتصادی – اجتماعی جای دارد.» گلدمن می گوید: «می‌توان در متن ماند و اثر را فهمید او می‌کوشد. دیالکتیک بین متن و طبقه اجتماعی را دریابد. از نظر گلدمن، نه افراد بلکه این طبقات و گروه اجتماعی هستند که اثر را خلق می‌کنند. گروه ها هر یک دارای. «جهان بینی مخصوص به خویش اند. منتقد باید بتواند این جهان‌بینی را دریابد. «جهان‌بینی» چیست؟ مجموعه آرزوها، احساسها و اندیشه‌هایی که اعضای گروه و بیشتر افراد طبقه‌ای را به هم می‌پیوندد و آنها را در برابر گروه یا طبقه دیگری قرار می‌دهد، یکپارچگی هر اثر ارجمند بستگی به این جهان بینی دارد. (بشر دوست، ۹۰:۱۳۹۰) در نظر گلدمن کاربرد روش دیالیکتیکی – یعنی ساخت گرایی تکوینی – در بررسی جامعه بیش از هر چیز به معنای دریافت پدیده‌های اجتماعی در تاریخ‌مندی آنهاست. دانش انضمامی پدیده‌های انسانی فقط در قالب جامعه‌شناسی تاریخی یا تاریخ جامعه‌شناسی امکان‌پذیر است. از دیدگاه گلدمن هیچ یک از پدیده‌های انسانی اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی، جمعی یا فردی، مادی یا معنوی دریافت پذیر و تشریح شدنی نیستند مگر در بستر فرایند تاریخی گسترده‌تری که آن‌ها را در بر می گیرد. فرایندی که گذشته یا حال محدود نمی‌شود. و رو به آینده دارد. او معتقد است دریافت معنا و تشریح سیر تکوین حرکت‌های تاریخی، تسلط بر طبیعت و آفرینش فرهنگی جز بر مبنای فاعل جمعی و یا به عبارت دقیق‌تر فرا فردی ممکن نیست. (پوینده، ۴۰:۱۳۹۰) گلدمن خاطر نشان می‌سازد که زبان و ساختار و مناسبات تولیدی فاعل نیستند و هیچ گاه چیزی نیافریده‌اند انسان‌ها هستند که در مجموعه‌ای از مناسبات ساختارمند درگیرنده و تاریخ را می‌سازند. انسان‌ها هستند که در یک کردار سراپا ساختارمند زبان می‌آفرینند، انسان ها هستند که در مناسبات تولیدی از ساختارهای مشخص عمل می‌کنند، عمل را دگرگون می سازند و مناسبات تولیدی و ساختارها را تغییر می دهند روش پژوهشی لویس گلدمن« ساختگرایی تکوینی» است: فرضیه بنیادین ساختارگرایی تکوینی این است که هر رفتار انسانی کوششی است برای دادن پاسخی با معنا به وضعیتی معین و از همین رهگذر، ایجاد تعادلی میان فاعل عمل و موضوعی که عمل بر آن واقع شده است. (همان:۵۶) ساختگرایی تکوینی لویس گلدمن با وجود گرایش مارکسیستی، به مسائل خاص زیباشناسی توجه دارد فرضیه بنیادی او این است که خصلت جمعی آفرینش ادب حاصل آن است که ساختارهای جهان آثار با ساختارهای ذهنی و برخی از گروه های اجتماعی، هم خواننده و با آنها رابطه‌ای درک پذیر دارند. (اسکارپیت، ۱۶:۱۳۸۸) از جمله کسانی که در تاریخ جامعه‌شناسی هنر و ادبیات یا به نحو خاصی به او توجه کرد. میخائیل باختین، زبان شناس و فیلسوف برجسته شوروی (سابق) است (فاضلی،۱۱۶:۱۳۸۷) رومان یا کوسبون در پیشگفتار خود بر کتاب معروف باختین «مارکسیسم فلسفه و زبان» می‌نویسد: «در این کتاب همه چیز از همان صفحه اول سخت مایه شگفتی می شود تازگی و اصالت محتوای آن، تمام خوانندگان بهره‌مند از ذهن باز را بیش از همه غافلگیر می کند. این اثر پیشگام یافته‌های امروزی در عرصه زبان شناسی اجتماعی محسوب می‌شود و به ویژه از پژوهش‌هایش نشانه شناسی کنونی پیش می‌گیرد. (پوینده، ۴۴:۱۳۹۰) باختین را چهره اصلی گذار از فرمالیسم به ساختار گرایی دانسته‌اند. اما تأثیر او بر نظریه ادبیات بیش از این دوره بوده است. تزوتان تودورف، باختین را مهمترین اندیشمند شوروری در گستره علوم انسانی و بزرگترین نظریه پرداز ادبی سده بیستم دانسته است. (عسگری، ۵۸:۱۳۸۷) باختین بررسی ادبیات را مستقل از مجوعه فرهنگی یک دوران تا خوشایندی می داند. اما در تحلیل ادبی به نظر او زیان‌برتر از آن، این است که ادبیات در چهارچوب صرف دوران آفرینش محبوس کنیم، در حالی که سر چشمه‌های آثار بزرگ ادبی در گذشته ریشه دارد. «بسنده کرده به درک و تشریح اثر بر مبنای زمانه‌اش، بر مبنای اوضاع دوره بی‌واسطه پیدایش در حکم آن است که راه دستیابی به ژرفای معنای آن را برای همیشه به روی خود ببندیم (همان:۶۰) باختین اساس «منطق مکالمه» را پایه نهاد.«منطق مکالمه» و ساخت بینا متنی است. هر سخن (به عمد یا غیر آگاهانه) تا سخن‌های پیشین که موضوع مشترکی با هم دارند با سخن‌های آینده که به یک معنا پیشگویی و واکنش به پیدایش آنهاست. گفت و گو می کند آوای هر متن در این «هم سرایی» معنا می‌یابد. این نکته تنها درباره ادبیات صادق نیست. بلکه در حق هر شکل سخن، کارایی دارد. فرهنگ به این اعتبار، مکالمه‌ای است میان انواع سخن در میان انواع بیان هنری و رمان شکلی است که این همسرایی یا چند آوایی را بهتر بازتاب داده است. باختین هر گز نپذیرفت که بتوان متن را در گست از «تعین‌های اجتماعی» شناخت باور او به گونگی آوایی در هنر، مانع از آن می‌شد. که متن را در جدایی و گست از تکامل اجتماعی و تاریخی بررسی کردند. او معتقد بود که در ارتباط کلامی اگر بیرون از مناسبتی که به موقعیت شخص دارد. قرار گیرد هرگز نمی تواند شناخته و تشریح شود (فاضلی: ۱۱۶) ایوتادیه سومین بنیانگذار جامعه‌شناسی ادبیات را میخائیل باختین می‌داند. به نظر او، جنبه‌های از دیدگاه باختین که دیدگاه گلدمن را تکمیل می‌کند، عبارت است از «رجوع به فرهنگ مردمی که افق و مصالح برخی از آثار بزرگ است. و نیز تجسم جهان نگری‌های متفاوت در انواع سخن‌های متفاوتی که انواع رمان را تقسیم می کنند« فرهنگ مردمی پدیده‌ای جمعی است و نوعی میانجی تکمیلی را نشان می‌دهد. که به مفهوم جهان نگری مورد نظر لوکاچ و گلدمن افزوده می شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

این میانجی نقش اساسی دارد زیرا که پدیده‌ای از زبان است. که پذیرای بررسی زبان شناسی و نقد ادبی است. زایندگی نظرگاه باختین خاصه از آن روست که جامعه‌شناسی ادبیات، فراسو یا برون سوی زبان را تحلیل نمی‌کند. بلکه به مطالعه ساختارهای اجتماعی از این لحاظ که سخن می گویند و سخنانشان نوشته می شود می‌پردازد. (پوینده، ۱۵:۱۳۹۰)
۲-۵-۱-۶ جامعه شناسی ادبیات و تقسیمات کلی آن
۱- جامعه‌شناسی پدیده ادبی
۲- جامعه‌شناسی آفرینش ادبی
۳- جامعه شناسی محتوای اثر ادبی (جامعه‌شناسی درون مایه‌ها‌)
۲-۵-۱-۷ جامعه شناسی پدیده ادبی
این مقوله بیشتر بر مبنای جامعه شناسی تکیه دارد تا ادبیات آن را باید بخش جدایی ناپذیر و کاربردی جامعه‌شناسی عمومی دانست که اساساً به بررسی تجربی ادبیات، خارج از خود متن ادبی گرایش دارد. (فاضلی، ۵۹:۱۳۸۱) این رویکرد، مجموعه ای از بررسی‌های جامعه‌شناختی درباره چاپ، پخش و به ویژه دریافت یا پذیرش آثار ادبی است. که در اصل همان روش های دیگر شاخه های جامعه‌شناسی دانشگاهی (پرسشنامه‌ها، تحقیقات بی سمت و سومانند آن‌ها) را به کار می‌بندد. در فرانسه نمایندگی این عرصه در وهله اول «روبر اسکار پیت و همکاران او در انستیتوی ادبیات و فنون هنرهای توده‌ای (I.L.T.A.M) در دانشگاه پوردو برعهده دارند و بررسی های سودمندی درباره تاریخ جامعه‌شناسی کتاب و دریافت آثار ادبی در پودرو و نواحی اطراف آن در نزد کارمندان، کارگران مشمولان و دیگران انجام داده‌اند. (پوینده، ۵۱:۱۳۹۰) در واقع پژوهش‌های اسکارپیت و همکارانش، جامعه شناسی ادبیات است. از دریچه پیوند اثر ادبی با مقولات اقتصادی. سه عامل مهم در این راستا یا سه واقعیت هر پدیده ادبی به مانندهر پدیده یا کالا اقتصادی عبارتند از: تولید، توزیع و مصرف . بنابراین ما با سه گروه از افراد سر و کار داریم که فرایند ادبی را تسهیل می کنند. نویسندگان و شاعران تولید کنندگان اثر ادبی هستند که آثارشان را- با واسطه ناشر - که هم تولید و چاپ اثر را در تیراژ وسیع ممکن می کند و هم باعث انتشار اثر در سطح جامعه می‌شود – به مصرف کنندگان که همان خوانندگان هستند عرضه می‌کنند. این یک شبکه مبادله واقعی است (عسگری، ۴۹:۱۳۸۷) وجه اول از سه پدیده ادبی در این دیدگاه جامعه شناسی، یعنی تولید یا تولید کنندگان بیش از دو وجه دیگر یعنی توزیع و مصرف محل تأمل است. سوالاتی درباره خاستگاه خالقان آثار ادبی، عوامل مؤثر در گرایش آنان به ادبیات، درآمد این افراد و نیز تعامل آنان یا مخاطبان و ناشران در این دیدگاه جامعه‌شناختی طرح می‌شود از نظر اقتصادی خالقان ادبیات امروزه با گسترش صنعت چاپ به خوانندگان نیاز مبرم دارند. با حمایت خوانندگان از طریق خرید آثار ادبی است که چرخه اقتصادی ادبیات می‌چرخد. (همان:۴۹) توزیع ادبی: توزیع اثر ادبی و بین مخاطبان دومین مرحله در فرایند نگرش اقتصادی به مقوله ادبیات است. ناشر امروزی در حقیقت پیوند دهنده آفریننده اثر با خوانندگان است و در این میان او بیش از آنکه، به جنبه معنوی و ارزش کار بیندیشد به ناچار جنبه‌های اقتصادی را در اولویت قرار می دهد، وقتی کتابی چاپ می‌شود توزیع آن کاری مهم است و امر توزیع است که موفقیت یا شکست اثر را در نهایت رقم می‌زند. در چنین فرایندی است که جامعه‌شناسی ادبیات با آمار و ارقامی که از مسائل گوناگون مربوط به نحوه توزیع اثر و پذیرش آن در نزد خوانندگان به دست می‌دهد هم به ناشر و هم از طریق او به خالق اثر ادبی گزارش از وضعیت حاکم بر سلایق مخاطبان و افق انتظار آنها از متن می دهد. (عسگری، ۵۰:۱۳۸۷)
سومین مرحله در جامعه‌شناسی ادبیات با رویکرد اقتصادی، مرحله مصرف است. مصرف کنندگان و به عبارت بهتر خوانندگان آثار ادب با انتخاب و خرید کتاب، نقطه پایانی می‌گذارند بر مسیری که اثر ادبی از شکل‌گیری آن در ذهن آفریننده، تا تبدیل آن به نوشتار و عرضه آن به صورت کتاب طی کرده است (همان: ۵۰) مصرف ادبی کار مردم است. کار پایگاه طبقاتی و شغل سواد و ثروت آنهاست. در ارتباط با مکان و زمانشان با توجه به میل و انگیزه‌اشان وجود خواننده است که نویسنده را نویسنده و ناشر را ناشر می کند و از نوشته‌ها پدیده ادبی می سازد. (اسکارپیت،۷:۱۳۸۸) جامعه شناسی خواندن خود سه مورد و زیر را شامل می‌شود.
۱- جامعه شناسی عرضه خواندن: به این مسئله می‌پردازد که مطابق شرایط اجتماعی و ساختارهای مختلف یک دوران معین، چه نوع آثاری به مخاطبان عرضه می‌گردد شبکه‌های عرضه چگونه‌اند و خوانندگان بالقوه آثار چگونه می توانند به آنها دسترسی پیدا نمایند.
۲- جامعه‌شناسی گزینش خواندن به این مسئله می‌پردازد: که خوانندگان مطابق شرایط فردی و اجتماعی چه آثاری را جهت خواندن بر می گزینند. (فاضلی، ۵۹:۱۳۸۰)
۳- جامعه‌شناسی دریافت با ذوق ادب: مسئله مهم درجامعه‌شناسی دریافت و درک پدیده اساسی خواندن، یعنی فعالیت فکری و لذت بخش خواندن برای خواننده و به عبارت دیگر تجربه زیبایی شناختن خواندن. خوانندگان ابتدا متن را بر اساس افق انتظار ادبی آن درک می کنند ولی در تحلیلشان مکالمه‌ای را با جهان‌نگری خاص خویش وارد می کنند که تابع جامعه، طبقه و زندگی نامه آنان است به همین سبب، یک واحد می‌تواند مطابق با توانایی رمزگشایی خوانندگان و درک زیبایی شناختن، اجتماعی و عقیدتی آنان، خوانش‌ها، معانی و کاربردی متفاوتی بیاید همچنین یک اثر می تواند بر آورده نمودن افق انتظار مخاطبان دوره‌های پس از خود با ادوار دیگر نیز مکالمه نماید. بدین ترتیب، حیات اثر در زمان‌های دیگر توسط فاعل مصرف کننده تداوم خواهد یافت بنابراین به اجمال می تواندگفت جامعه‌شناسی دریافت به بررسی نکات ذیل می پردازد. آثار نمایندگان برجسته این حوزه: ژاک لنار، پیریوزا، هانس و روبرت یاوس، می‌تواند راه گشای محققان در این زمینه باشد. جامعه‌شناسی خواندن، بخصوص قسم سوم آن جامعه شناسی دریافت، پلی است میان جامعه‌شناسی پدیده ادبی و جامعه شناسی آفرینش ادبی، کانال ارتباطی‌ای که این دو مقوله جدا از هم را با یکدیگر پیوند می دهد. و به نوعی نقش واسط را میان این دو ایفا می‌کند. (فاضلی، ۵۹:۱۳۸۹) در ایران آثاری چون . نگاه اجمالی به تحول بازار کتاب از فرخ امیر فریار، انتشارات کتاب در ایران (۱۳۵۷-۱۳۶۲) از چنگیز پهلوان و یا وضعیت کلی صنعت نشر ایران از فرشته مولوی، راهنما و الگوهای مناسبی جهت بررسی اماری در این حوزه ازجامعه شناسی ادبیات هستند (همان:۵۹)
۲-۵-۱-۸جامعه‌شناسی ادبی یا جامعه شناسی آفرینش ادبی
برخلاف قسم اول، جامعه شناسی آفرینش ادبی بیشتر به ادبیات گرایش دارد و می بایست آن را یکی از رو‌ش‌های علوم ادبیات دانست روشی انتقادی که به متن و به معنای آن توجه دارد و با توجه به پدیده‌های اجتماعی، مانند ساختارهای ذهنی و شکل های آگاهی، در پی گسترش درک متن است و در مسیر پیش رفت خود از ادبیات تطبیقی (جامعه شناسی پدیده ادبی) به جامعه شناسی جهان نگری ها گذر می‌کند. پیچیده‌ترین مباحث جامعه‌شناسی هنر و ادبیات در این حوزه ارائه شده است. زیرا مباحث فلسفی، ایدئولوژیی، اقتصادی و جامعه‌شناسی در این نوع تحقیقات به یکدیگر می‌پیوندند. نکته حائز اهمیت این است که در جامعه شناسی آفرینش ادبی، بر استقلال نظام زیباشناختی ادبیات تاکید می‌گردد، چنان که بلینسکی معتقد است: «بی هیچ تردیدی، هنر باید بیش از هر چیز، هنر باشد و فقط در مرحله بعد می‌تواند روح و سمت گیری جامعه را در دوره‌ای مشخص بیان کند. (فاضلی:۶۰) جامعه‌شناسی آفرینش ادبی اثر را همان قدر پدیده‌ای اجتماعی می‌داند که آفرینش فردی و یا حتی آن را بیشتر پدیده‌ای اجتماعی می‌داند. یعنی به طور خلاصه، آثاری که آفرینش ادبی را تا حد زیادی آفرینشی جمعی می داند. (پوینده، ۵۲:۱۳۹۰) در این روش میان ساختارهای ذهنی سازنده آگاهی جمعی و ساختارهای زیبایی شناختی اثر هنری رابطه متقابل بر قرار کرده‌اند. و نه میان محتوای آگاهی جمعی و محتوای اثر هنری (همان ۵۲) جامعه شناسی آفرینش ادبی به معنای اخص، جامعه‌شناسی است که بیشتر مورد نظر گلدمن است. و با کارهای لوکاچ آغاز گشته است. در این روش میان ساختارهای سازنده و آگاهی جمعی و ساختارهای زیبایی شناختی سازنده اثر هنری رابطه متقابل برقرار کرده‌اند و نه میان محتوای آگاهی جمعی و محتوای اثر هنری، (همان،۵۳) آن را می‌توان جامعه شناسی دیالیکتیکی ادبیات نیز نامید. (پوینده، ۹:۱۳۹۰) آگاهی و ساختارهای ذهنی خود را در پبیوند نزدیک با عمل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خویش در درون مجموع جامعه می‌پرورد، اما آگاهی جمعی بی‌تردید بیرون از آگاهی های فردی وجود ندارد. هر فردی عضو چندین گروه است. به نحوی که آگاهی او آمیزه‌ای یکتا و خاص از عناصر آگاهی جمعی گوناگون و اغلب متضاد است . به علاوه از گروه‌هایی نیز تأثیر می‌پذیرد که به گروه اجتماعی خاص او تعلق ندارد بنابراین آگاهی جمعی فقط به صورت واقعیت بالقوه در آگاهی یکایک افرادگروه وجود دارد. واقعیتی که جامعه‌شناس می تواند آن را از رهگذر بررسی گروه به عنوان یک کل، روشن سازد، در نتیجه آگاهی جمعی در هر حال نوعی گرایش است، نه یک واقعیت تجربی. وانگهی در میان گروه‌های اجتماعی متفاوتی که کل جامعه را تشکیل می دهند، دسته ای وجود دارد، که نقش بسیار مهم در تحول تاریخی و نقش تعیین کننده در آفرینش فرهنگی ایفا می کند. گروه‌هایی که هدف عمل وآگاهی آنان، ساخت آفرینی کل جامعه و در نتیجه ساخت آفرینی مجموعه روابط میان انسان‌ها و روابط انسان‌ها با طبیعت است، این گروه‌ها همان طبقات اجتماعی هستند (پوینده، ۷۱:۱۳۹۰)
۲-۵-۱-۹جامعه‌شناسی محتوای اثر ادبی
یکی دیگر از رویکردهای جامعه‌شناسی ادبیات، جامعه شناسی محتوای اثر ادبی است. محقق جامعه شناسی ادبی، محتوا و در درونمایه مطرح در آثار ادبی را به مثابه وسیله‌ای برای بررسی میزان انعکاس تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطالعه می کند از این رهگذر همچنین می توان به پیوندی که میان متن ادبی و گرایش‌های فکری و طبقاتی رایج در جامعه وجود دارد. پی برد. (عسگری، ۵۱:۱۳۸۷) این نظریه گاه بر آن است تا پیوندی کما بیش فشرده میان محتوای آگاهی جمعی کل جامعه و یا برخی از گروه های خاص و محتوای آثار ادبی برقرار سازد. (پوینده، ۵:۱۳۹۰) زالامانسکی روش پیشنهادی خود را جامعه‌شناسی محتوا یا جامعه‌شناسی درون مایه می‌نامد که برای شناخت الگوهای عقیدتی‌ای که برای تأثیر گذاری بر آگاهی خواندگان به آنان عرضه شده است، کارساز است او معتقد است که با صورت برداری از محتوای آثار و رده بندی آنها، کامل ترین مصالح برای بررسی جامعه شناسی ادبیات فراهم می‌آیند. زالامانسکی از همکاران روبراسکارپیت و استاد دانشگاه پوردواست. به نظر زالا مانسکی پژوهش‌های صورت گرفته در عرصه جامعه شناسی ادبیات تاکنون در اساس دوراه پیموده‌اند.
۱- راه پژوهش تجربی یعنی بررسی پدیده ادبی به یاری روش‌های خاص جامعه شناسی که به ویژه روبر اسکارپیت آن را در پیش گرفته است.
۲- راه ساخت گرایی تکوینی یا جامعه‌شناسی آفرینش ادبی که لوسین گلدمن آن را پیموده است. راه نخست از آن دو بسیار ارزشمند است که پدیده ادبیات را از دیدگاهی به راستی جامعه‌شناسی بررسی می کند. روش پیشنهادی زالامانسکی که خود نیز به پژوهش تجربی گرایش دارد. تکمیل روش این پژوهش است که در قالب نوع پیشنهاد انتقادی بیان شده است. (پوینده، ۲۸:۱۳۹۰) اما انتقادها از پژوهش‌هایی که بر اساس این روش صورت گرفته آن است که به گمان ماچنین پژوهشی‌هایی باید همراه و حتی پس از یک بررسی دیگر صورت پذیرد بررسی در این باره که چه چیزهایی خوانده می شود. نه این که آثار چه کسی خوانده می‌شود. در واقع این بررسی، تحلیل محتوای آثار را بر تشریح پخش و فروش آنها مقدم می‌شمارد. اگر چه مهم و ضروری است که بدانیم فرایند خواندن چگونه صورت می گیرد، آثار چه کسی خوانده می‌شود و کتاب ها در میان خوانندگان مختلف چگونه توزیع حکمی‌شود، اما به نظر ما مسئله اسانی آن است که در آغاز دریابیم چه چیزی به خوانندگان عرضه می‌شود. یعنی چه محتوایی به آنان انتقال یافته است به عبارت دیگر از محتوای کتابها می‌توانیم پی ببریم که چه چیزی برای انباشتن ذهن معاصران مان عرضه شده است. و محیط زندگی فکری آنان را می‌آفریند، به همین سبب بررسی این محتوا عاجل ترین وظیفه جامعه شناسی ادبیات است (همان:۲۴۷). لوکاچ به اصالت محتوا در مقابل فرم می‌رسد. و در تحلیل نهایی نتیجه می‌گیرد که «این محتوا است که تعیین کننده شکل است و نه برعکس. این نتیجه در توافق با بیان سارتر قرار دارد که
گفت در ادبیات فرد اول باید چیزی برای گفتن داشته باشد (محتوا) و سپس در مورد بهترین راه گفتن آن تصمیم بگیرد (شکل) (عسکری،۵۴:۱۳۸۷) . زالامانسکی می گوید: «مقصود ما آن است که بتوانیم بررسی کنیم در ادبیات چه چیزی بازتاب گر آگاهی جمعی است و در مقابل بر آن تأثیر می‌گذارد (همان: ۲۴۸) این روش باید در مورد دنیای فرهنگی که در آن به سر می‌بریم اطلاعات بسیار مهمی به ما بدهد و پیوند میان ادبیات و جامعه را روشن‌تر سازد. (همان: ۲۵۳) هدف از جامعه‌شناسی محتوای اثر ادبی آن است که ما بتوانیم به این پرسش، پاسخ بگوئیم که: ادبیات چه تصویری را از جامعه ما نشان می‌دهد؟
در مقابل، چه چیزی به جامعه عرضه شده است؟ با کتاب‌های دوران ما چه پاسخ‌هایی به مسائل ما می دهند؟ خوانده هایمان ما را در کدام دنیای فکری غرق می‌سازد؟ خوانده هایمان چه فشارهایی را بر ما تحمیل می کند؟ بدیهی است که زالامانسکی راه پیشنهادی گلدمن – جامعه شناسی آفرینش – را در پیش نمی گیرد، زیرا موضوع بررسی او تعیین محتوای عقیدتی مجموعه‌ای از آثار در دروان معین است (همان:۲۸) در تحلیل محتوایی پس از آن که کتاب را تا آخر خواندیم و درون مایه‌های آن را بر اساس اهمیت شان رده‌بندی کریدم به این پرسش می‌پردازیم که در باره مسئله خاصی که مورد نظرمان است، چه اطلاعاتی به ما می دهد بدین ترتیب ساختار اثر و وحدت آن را در نظر می گیریم (پوینده، ۲۵۰:۱۳۹۰)جامعه‌شناس محتوا در حقیقت اثر ادبی را به عنوان سند اجتماعی بررسی می کند. در این حالت هر چه ساختار اثر ساده و وجه اجتماعی آن آشکار باشد. حصول نتیجه جامعه‌شناسی از آن سریع‌تر میسر است. به همین دلیل و به زیبایی شناختی اثر هنری در این رویکرد معمولاً مورد غفلت واقع می‌شود و این نکته نقص این روش محسوب می‌گردد. (عسگری، ۵۲:۱۳۷۸) در واقع بازآفرینی صرف محتوا آگاهی جمعی، خاص آثاری است که ارزش زیباشناختی اندکی دارند و آفریده نویسندگانی نسبتا بهره از تشکیل آفرینشگرانه‌اند. (پوینده، ۵۲:۱۳۹۰) به نظر گلدمن رابطه صورت و محتوا رابطه‌ای است دیالتکتیکی، بدین معنا که صورت حاصل با واسطه محتوا است. به عبارت دیگر، صورت نیز از حرکت دگرگونی محتوا ناشی می شود. در این میان، محتوا بر صورت تأثیرات یک جانبه ندارد. بلکه بین آن دو وابستگی متقابل، کنش و واکنش و حرکت و انطباق دو سویه برقرار است. (پوینده، ۲۷:۱۳۸۰)هنگامی که بررسی جامعه‌شناسی، به طور عمده یا صرفاً به سوی پژوهش‌های انطباق‌های محتوایی می گراید، وحدت اثر، یعنی خصلت حقیقت ادبی را از نظر دور می‌دارد. (همان:۶۳) زالامانسکی در پاسخ منتقدان به این روش می‌گوید: «کتاب پدیده‌ای فراگیر است پرداختن به بررسی محتوای اثر در حکم تکه تکه کردن آن و جدا ساختن از یک مجموعه است که وحدت یا انسجام زیبا شناختی دارد. تردیدی نیست که تحلیلی که وحدت اثر را نادیده گیرد ناقص است به همین سبب ما می کوشیم این اشتباه را انجام ندهیم و نمی خواهیم که پیشاپیش این یا آن محتوا را در کتابی بیابیم.
۲-۵-۱-۱۰ اجتماعات در ادبیات فارسی
هدف از بررسی و تحلیل محتوای آثار ادبی، طبقه‌بندی و توصیف پیام و مضامین اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی است. که آثار ادبی به مخاطبان خود انتقال داده‌اند و کتاب و آثار ادبی به طور خاصی، نوعی رسانه ارتباط جمعی هستند که پیام‌های ویژه‌ای را از نویسندگان (به منزله فرستنده) به خوانندگان (به منزله گیرنده) منتقل می‌سازند. این پیام‌ها. دارای ابعاد ایدئولوژیکی، سیاسی اعتقادی و اجتماعی هستند که به وسیله روش‌های جامعه شناختی پژوهش ادبی می‌توان آن‌ها را بررسی و توصیف کرد. در نظام دانشگاهی ایران، اصطلاحی به نام «اجتماعات در ادبیات،» متداول است. بررسی‌هایی که با نام اجتماعات در ادبیات فارسی صورت می‌گیرد گونه ای از این گونه بررسی هاست (فاضلی:۱۳۰) نخستین جامعه‌شناس ایرانی، غلامحسین صدیقی، یک ربع قرن پیش، نخستین زمزمه درس را سر داد که «اجتماعات در ادبیات» نام گرفت. او راه شناخت جامعه ما را در ادبیاتمان سراغ کرده و کلید بسیاری از درهای بسته فرهنگ را در این صندوقچه یافته بود اجتماعیات در ادبیات – رشته‌ای که از بطن خود جوشید- رشته‌ای نبود که از غرب آمده باشد و راه و چاه علمی کار را به ما نشان بدهد، درختی بود که در خاک ادیب زای ایران و به ویژه گلستان بی‌مانند شعری خودمان روییده بود. قصیده و غزل ما، حکم و امثال ما، طنزها و کنایات، اسطوره‌ها و اندرزها، ارزش‌ها و باورهای ما بستری بود که رودخانه فرهنگی ما در آن جاری بود عالم اجتماعی می توانست و می‌تواند در جامعه ادب ایران آزمایشگاهی دایر کند که در آن به کشیفیات بزرگ جامعه‌شناسی دست بزند، حیطه شناخت فرهنگ و جامعه را گسترش بد هد و نشان بدهد چگونه تاریخ ما، ادبیات ما را و ادبیات ما تاریخ ما را می‌سازد. (اسکارپیت، ۴:۱۳۸۸) پژوهش‌هایی که در حوزه‌جامعه‌شناسی ادبیات در ایران صورت گرفت، است عبارتند از نمودهای فرهنگی و اجتماعی در شعر فارسی از دکتر روح‌الامین - جامعه‌شناسی ادبیات از غلام رضا سلیم، معصومه عصام، علی اکبر ترابی،‌فریدون وحیدا، غلام‌رضا ستوده، جعفر پوینده- اجتماعیات در شعر فارسی از دکتر رنجبر، غلام رضا سلیم و …
۲-۶زندگی هجویری
ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی احتمالا در اواخر قرن چهارم هجری یا اوایل قرن پنجم، سالهای عزت و دولت غزنویان و در روزهای پادشاهی سلطان محمود غزنوی (م:۴۲۱)، در شهر غزنه و در خانواده ای پرهیزکار و دانش دوست به دنیا آمد. دوران کودکی و جوانی را در محله جلاب و هجویر گذرانده و تحت تربیت پدرش پرورش یافته است. پس از فراگیری علوم متداول عصر خاصه قرآن، حدیث، تفسیر، فقه و کلام در زادگاه خود، جهت طی مراحل کمال و یافتن پیری آگاه به سیر آفاق می پردازد. وی به بلاد (سمرقند، اوزگند؛ مرو، سرخس، نیشابور، طوس، میهنه، بسطام، آذبایجان،‌دمشق، بغداد و شهرهای مرکزی ایران سفر کرد، و سرانجام با نارضایتی به لاهور پاکستان رفته است.» و احتمالا در سال ۴۶۵ در شهر لاهور دار فانی را بدرود گفته است و در مکانی به نام داتا گنج بخش به خاک سپرده شده که امروز محل زیارت عاشقان است. رفتن به شهر و طی مسافات بدان جهت بوده است که هجویری مانند سایر صوفیه در جستجوی پیر و مرشدی بوده تا در مسیر سیر و سلوک راهنمای او باشد.
در اوزگند شرقی ترین شهر فرغانه واقع در جمهوری قرقیزستان امروز، هنگامی به خدمت «باب عمر» شتافت شیخ فرغانه که از پیران مقیم بود و میل و ذوقی با سفر نداشت و ظاهرا رسیدن و یافتن را در حضر می دید او را به قصد تنبیه به همت فرا خواند و سپردن مسافت را کار کودکان می داند. این ملاقات ابتدای توبه این درویش جوان است. نکته مهم در زندگی هجویری مسئله ازدواج اوست در این باره و بنا به گفته « دکتر محمد حسین تسبیحی در کتاب تحلیل کشف المحجوب» بار اول هنگامی که نوجوان یا هنوز کوچک بود بنابر رغبت پدر و مادرش ازدواج کرد که ناگهان زوجه ی اول درگذشت. و برای یازده سال بدون زوجه بود. در این باره می گوید:« مرا که علی بن عثمان جلابی ام، پس از آن که یازده سال از آفت تزویج نگاه داشته بود، تقدیر کرد تا به فتنه‌ای در افتادم، و ظاهر و باطنم اسیر صفتی شد که با من کردند پس از آن که روئیت بوده بود. و یک سال مستغرق آن بودم نزدیک بود دین بر من تباه شود تا حق تعالی به کمال فضل و تمام لطف خود،‌عصمت خود را استقبال دل بیچاره من فرستاد و به رحمت الهی ارزانی داشت. با توجه به این سخن هجویری می توان نتیجه گرفت که وی به زندگی دنیای توجه نداشته. وقتی ازدواج را «فتنه» می داند که باعث تباهی دین می شود. بنابراین نگرش است که پس از یازده سال که دوباره به کمند ازدواجش می افکند،‌ باز هم به لطف و رحمت الهی خلاصی می یابد « نظر دکتر محمدحسین تسبیحی و خانم دکتر اسعاد عبدالهادی قندیل» این است که بار دوم ازدواج صورت نگرفته و یک نوع تصور و دل باختگی بوده که خداوند به قول خودش مورد لطف قرارش داده است. هجویری در شریعت از مذهب ابوحنفه و در طریقت از مسلک جنید پیروی می کرد. و طریق وی برعکس طیفوریان مبنی بر صحو بود. به عقیده او پیروان طریقت باید کتاب و سنت و اجماع را محترم دارند و مراعات کنند و عمل به شریعت را در همه احوال ضروری شمارند و صوفی صافی کسی است که از تظاهر و غفلت و جهل بپرهیزد و پیری گزیند و تحت ارشاد او قرار گیرد.
۲-۶-۱مقدمه کتاب کشف المحجوب
زندگی هجویری به سه دوره منقسم می گردد، هر دوره ای از آن در جایی گذشته است.
الف- در شهر غزنه به دنیا آمده و در آنجا دوره ی اول زندگی خود را گذرانده است و هنگامی که به دوره جوانی رسید و در نواحی جهان اسلامی به سیر و سیاحت روی آورد و شماری از شهرها و کشورها را زیارت کرد. پس در مقامی در شهر لاهور که اکنون پاکستان است مستقر گردید جایی که دوره ی آخر از زندگی وی گذشته است. جلاب و هجویر: در اطراف غزنه شماره یی از محله ها و دهکده ها وجود دارد که از توابع آن است. از میان آنها دو محله به نام جلاب (ناحیه ای از نواحی غزنه) است که به نوعی از سنگ مرمر گران بها شهرت دارد. « نقل از مقدمه» کتاب تحلیل کشف المحجوب اثر دکتر محمدحسین تسبیحی. (تسبیحی،۶:۱۳۷۷)
اما در کتاب کشف المحجوب این گونه آورده است. الجلابی: منسوب به جلاب (گلاب، نوعی شربت) (عابدی، ۱۳۹۰ : ۶۱۳)
پیران و مشایخی که هجویری از محضرشان کسب فیض کرده عبارتند از:
۱- ابوالفضل ختلی (م:۴۵۳) منسوب به ختل، ناحیه ای ومردمی در آن سوی بلخ است که چون بیشتر عمر خود را در شام ( جبل اللکام ) گذراند، گاهی او را ابوالفضل شامی خوانده اند. (عابدی، ۱۳۹۰ : ۱۸-۱۷)
۲- ابوالقاسم کرکانی (م: ۴۶۹)
۳- ابوالعباس شقانی، (منسوب به شقان) روستایی در نزدیکی نیشابور(م:۴۵۸)
۴- مظفر حمدان: وی از معاصران و اقران ابوسعید بود.
۵- امام ابوالقاسم قشیری مولف «الرساله» قشیریه (م:۴۶۵) از استول ( قوچان امروزی) بود اما بیشتر عمر خود را در نیشابور گذراند.
۶- شیخ ابوسعید ابوالخیر (م:۴۴۰) که وی را «شاه محبان» «ملک الملوک صوفیان» نامید.
آثار هجویری:
تنها اثر بر جای مانده از هجویری کشف المحجوب است اما در جای، جای این کتاب از آثار دیگری هم یاد می کند که در زمان حیاتش به سرقت رفته است. (عابدی، در مقدمه ی کتاب می نویسد: « یکی آن که دیوان شعرم کس بخواست و بازگرفت و اصل نسخه جز آن نبود. آن جمله را بگردانید و نام من از سر آن بیفکند و رنج من ضایع کرد. و دیگر کتابی کردم اندر طریقت تصوف نام آن منهاج الدین یکی از مدعیان رکیک که کرای گفتار او نکند، نام من از سر آن پاک کرد و به نزدیک عوام چنان نمود که وی کرده است. هر چند خواص بر آن قول بر وی بخندیدن (عابدی، ۱۳۹۰: ۲۱)
آثار مفقود شده هجویری عبارتند از:
دیوان شعر، منهاج الدین، کتاب فنا و بقا، کتابی در شرح کلام حسین منصور حلاج البیان لاهل العیان، نحواللقوب،‌اسرار اَلفرق و المکونات، کتاب الایمان و الرعایه بحقوق تعالی.
منابع کشف‌المحجوب:
۱- طبقات صوفیه: از ابوعبدالرحمان سلمی نیشابوری(م:۴۳۴)
۲- «کتاب المع» از ابونصر سراج (م: ۳۷۸) و رساله ی قشیریه استفاده کرده است. از میان کتاب هایی که پس از کشف المحجوب درباره ی صوفیه نوشته شده است. عبارتند از :
۱- اسرار التوحید از محمدبن منور نوه ی شیخ ابوسعید ابی خیر (تاریخ تالیف حدود ۵۷۲)
۳- تذکره الاولیاء از عطار نیشابوری(م:۶۲۷)
۴- فصل الخطاب و نفحات الانس جامی «تاریخ تالیف، ۸۸۳» که از آن تاثیر پذیرفته اند. هجویری درباره هدف تالیف کتاب می نویسد: « پس من این کتاب بر آن ساختم که صقال دلها بود که اندر حجاب عینی گرفتار باشد، و مایه ی نورحق اندر دلشان موجود باشد تا به برکت خواندن این کتاب آن حجاب بر خیزد و به حقیقت معنی راه یابند. (عابدی،‌۱۳۹۰ :۸)
سبک، نثر کتاب کشف المحجوب:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...