۶- مهارت در برقراری ارتباط با دیگران؛ کودکان تیزهوش اجتماعی بوده و اغلب بزرگ تر از سن خود رفتار کرده و صحبت می‌کنند(میلانی فر،۱۳۸۶).

۲-۶-مشکلات و ناهنجاری های کودکان تیزهوش

تفاوت عمده کودکان تیزهوش با سایر کودکان، تفاوت در تفکر آن ها‌ است. آن ها با وجود کودکی، بزرگ می اندیشند و همین نکته، سرآغاز رفتار نامناسب والدین و اولیا مدرسه با آن ها‌ است؛ چرا که فراموش می‌کنند این کودکان در مقایسه با همسالان خود عاقل و منطقی اند، نه در مقایسه با والدین خود.کودکان تیزهوش اغلب می پندارند علاقه والدین و آموزگاران و… به آن ها تنها به دلیل برتری آن ها‌ است. بدون این ویژگی کسی به آن ها توجهی ندارد؛ ‌بنابرین‏ گاه سعی می‌کنند با پنهان کردن استعداد خود- اگر موفق بشوند- رفتار واقعی دیگران با خود را محک بزنند(میلانی فر، ۱۳۸۶). روانشناسان مهم ترین مشکلات و نابهنجاری های کودکان تیزهوش را ‌به این شرح می دانند:
۱- تمارض؛کودکان تیزهوش برای آن که همچون همسالانشان با آن ها رفتار شود، اغلب تمارض می‌کنند. آن ها سعی می‌کنند تا عملاً دیر فرا بگیرند، دیر پاسخ بدهند، اشتباه بخوانند یا اشتباه بنویسند، اشتباه صحبت کنند از آموزگار یا والدین سرپیچی کنند تا والدین و آموزگار مانند کودکان معمولی با آن ها رفتار کنند.

۲- عقب نشینی؛ شیوه ای برای مقابله با تنهایی و تمایز. این کودکان به جهت توانایی در سخنوری، حل مسایل و مشکلات، پذیرش مسئولیت و انجام آن به نحو احسن و… در مدرسه و میان همسالان خود و یا حتی در منزل شاخص می‌شوند؛ اما بهای سنگینی را برای این تفاوت و تمایز می پردازند، چرا که دوستان و حتی خواهر و برادر آن ها به تدریج از آن ها کناره می گیرند و این برای کودکان تیزهوش خوشایند نیست. گاه حتی همسالان دست به آزار و اذیت این کودکان می‌زنند و ناخواسته و گاه آگاهانه باعث کناره گیری آن ها از جمع می‌شوند.‌بنابرین‏ کودکان تیزهوش با عقب نشینی و پنهان کردن استعدادهای خود، سعی در برقراری ارتباط با دیگران دارند. اما متأسفانه گاه والدین و آموزگاران با شاخص کردن کودک، او را از جمع دور کرده و او را به کودکی گوشه گیر و تنها تبدیل می‌کنند.

۳- به پا کردن جنجال و جر و بحث؛ والدین و آموزگار، کودک تیزهوش را از هر گونه رفتار کودکانه و ویژه سن کودکی نهی می‌کنند و دایماً این عبارت را تکرار می‌کنند که، «کسی که هوش سرشاری دارد، نباید شیطنت کند. باید با دیگران با منطق رفتار کند.» اما آن ها فراموش کرده‌اند که او کودکی بیش نیست. از این رو اغلب کودکان تیزهوش به همسالان و حتی با خواهر و برادر بزرگتر خود جر وبحث کرده و سعی در برپا کردن جنجال و سر و صدا دارند؛ آن ها این حرکت را نوعی ابراز وجود می دانند و دوست دارند ‌به این ترتیب کودکی خود را ثابت کنند. ۴- پویایی که اغلب با شکست و سرخوردگی همراه است؛ کودک تیزهوش همواره در معرض سردرگمی، کلافگی، دلزدگی و… قرار دارد؛ چرا که مباحث درسی و فعالیت های کلاسی اغلب پاسخگوی نیازهای او نیست.کودکان تیزهوش همواره در جستجوی گزینه پنجم هستند! ‌به این معنا که حتی در آزمون های درسی همواره ابعاد مختلفی از سؤال را بررسی می‌کنند و متفاوت از دیگران به سؤال پاسخ می‌دهند.۵- ناآرامی و بی قراری، صفتی دائمی؛ هوش و استعداد بالا، عاملی جهت ناآرامی کودک- در اغلب موارد و نه همیشه- است؛ چرا که این ویژگی کودک را تشنه کشف، دانستن و تلاش می‌کند. در واقع انرژی نهفته این کودکان به جای آن که دائماً شیطنت شود، باید در مسیر صحیح قرار گیرد تا حس کنجکاوی آن ها را سیراب کند. تنوع سرگرمی یکی از نکاتی است که باید به خاطر سپرده شود. اغلب این کودکان حداکثر تا ۴۵ دقیقه می‌توانند از بازی یا سرگرمی خاصی لذت ببرند و پس از سپری شدن این مدت، در جستجوی سرگرمی دیگری هستند.۶- انتخاب و آزادی، دو حس ذاتی کودکان تیزهوش است.کودکان سرآمد نمی توانند مانند دیگران در قالب های رفتاری ویژه فرو رفته و از جمع و اجتماع اطاعت کنند. اگر انتخاب و آزادی عمل این افراد سلب شود، به افرادی افسرده، کلافه، عصبی و ناآرام تبدیل می‌شوند و گاه رفتار آن ها به لجبازی و سرکشی تعبیر می شود.۷- توقع بیش از اندازه از خویشتن؛کودکان سرآمد بیش از آنچه باید، از خود انتظار دارند و دستیابی به یک یا دو موفقیت هر چند چشمگیر آن ها را سیراب نمی کند. آن ها به سرعت از هر موفقیتی می گذرند و دایماً در جستجوی موفقیتی دیگر هستند. آن ها به سرعت دلزده می‌شوند- از همه چیز و همه کس- و اگر نتوانند چیزی یا کسی را جایگزین کنند، دچار افسردگی می‌شوند. این حالت به وضوح در جوانان و نوجوانان با هوش حتی بیش از کودکان سرآمد دیده می شود(میلانی فر،۱۳۸۶).

۲-۷-خودپنداره[۲۴]

گنجاندن مفهوم خودشناسی درمیان مهارت های زندگی، پیامدهای مهمی دارد.خود شناسی مقدمه ی ارتباط مؤثر با دیگران است.زیرا علی رغم تفاوت های فردی فراوان، انسان ها ویژگی های مشابه زیادی هم دارند(مولوی حاجی آقا،۱۳۸۷). خودپنداره کودک یا نوجوان ممکن است به دو گونه باشد. یکی خودپنداری مثبت یعنی کودک یا نوجوان خود را فردی ارزشمند و مؤثر بداند و به خویشتن اعتماد داشته باشد. دیگری خود پنداری منفی یعنی کودک یا نوجوان خود را شخص بی ارزش و به درد نخور تلقی کند و از اعتماد به نفس محروم باشد. خود پنداره ی دانش آموز تأثیر زیادی بر عملکرد او در مدرسه دارد. به خصوص اینکه دانش آموز خود را وجود مدار یا افزایشی ببیند تأثیرات ضمنی مستقیمی در انگیزش تحصیلی او دارد. خودپنداره ی کودک در خلاء پدید نمی آید.کودکان از طریق برخوردهای خود با دیگران خود را شاگردهای خوب، افراد مهربان،دوستان قابل اعتماد یا تنبل، ناشایسته و بی کفایت می‌یابند. تغییر دادن خود پنداره به دو دلیل دشوار است. اولا این کار نیاز به تلاش مستمر دارد. ازآنجا که مفهوم خود یک فرایند است،دریک چشم به هم زدن تشکیل نمی شود، در نتیجه با یک تصمیم آنی نیز نمی توان تغییرش داد.برای تغییر دادن آن باید تلاشی مستمر به خرج دهیم . ثانیاً خود، در برابرتغییر مقاومت می‌کند (شعاری نژاد،۱۳۸۳) .

۲-۸- نظریه های خود پنداره

تقریبا تمام محققان و متخصصان بالینی که هویت انسان را بررسی کرده‌اند متفق القول هستند که انسان ها در بدو تولد مفهومی از خود ندارند و ‌به‌تدریج‌ این مفهوم را فرا می گیرند. جورج هربرت مید روان شناس اجتماعی نامدار از اولین کسانی بود که اظهار داشت انسان در بدو تولد درکی از خودش ندارد. نوزادان به راستی دارای مرزهای ایگو نیستند. مرزهای ایگو نشان می‌دهد که مرز افراد در کجا تمام می شود و بقیه ی دنیا ازکجا شروع می شود(چودوروف[۲۵]، به نقل از فیروزبخت،۱۳۸۴) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...