علامه، روایاتی که در تأیید این قول است ذکر نموده؛ از جمله روایتی که از کعب در باره ذوالقرنین سؤال کردند:
«از کعب الأحبار پرسیدند: ذو القرنین که بود؟ گفت: قول صحیح نزد ما که از احبار و اسلاف خود شنیده‏ایم این است که وى از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذى مرائد بوده، و اما اسکندر از یونان و از دودمان عیسو فرزند اسحاقعلیه السلام بوده است. رجال اسکندر، زمان مسیح علیه السلام را درک کردند که از جمله ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بوده‏اند».[۱۳۴۲]
اما علامه این دیدگاه را نیز به علت «ناسازگاری با تاریخ» بی اعتبار دانسته و روایات وارد شده در تأیید آن را به «داستان سرایان» نسبت می دهد.[۱۳۴۳]
۵-۱-۲-۹٫ اصحاب کهف
علامه، ذیل آیات سوره کهف به اختلاف شدید پیرامون روایات داستان اصحاب کهف اشاره کرده[۱۳۴۴] و یکی از روایات، در مورد «شغل اصحاب کهف» را از وهب بن منبه نقل می کند: که آنها حمامى بوده‏اند که در بعضى از حمام هاى شهر کار مى‏کرده‏اند و وقتى شنیدند که سلطان مردم را به بت‏پرستى وادار مى‏کند، از شهر بیرون شدند.[۱۳۴۵]
ایشان ضمن بیان روایاتی دیگر، به اسباب و عوامل اختلاف در روایات این داستان می پردازد و آن را «دستبرد جاعلان حدیث»، «عنایت خاص اهل کتاب به این داستان» و «اهتمام فراوان مسلمانان به جمع آوری روایات» عنوان می کند.[۱۳۴۶]
بر این اساس به نظر می رسد، علاوه بر وجود افرادی چون کعب الأحبار و وهب بن منبه، در سلسله سند این روایات، «عنایت اهل کتاب» به این داستان، باعث شده هر چه بیشتر روایات اسرائیلی را بتوان در میان آن یافت.
۵-۱-۲-۱۰٫ کوه قاف
در تفسیر حروف مقطعه، از صحابه و تابعـان، روایات زیادی نقــل شده است. از جمــله، روایتــی از ابن عباس که در مورد حرف «قاف» گفته است: قاف به معناى کوهى است محیط به زمین که سبزى آسمان از رنگ آن است…[۱۳۴۷]
علامه، ذیل تفسیر آیات اول سوره ق، نظیر همین روایت را از ابن عباس نقل کرده و آن را «مخالف با بدیهیات» شمرده و غیر قابل اعتماد می خواند.[۱۳۴۸] و ذیل آیات اول سوره شوری این روایت را «شبیه به اسرائیلیات» دانسته است.[۱۳۴۹]
۵-۱-۲-۱۱٫ باغ ارم
ذیل آیات Cإِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ * الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِB[1350] علامه، این نکته را بیان می کند که بر طبق ظاهر آیه می توان متوجه شد که ارم، نام سرزمینی حاصلخیز بوده که قوم عـاد، بعد از قــوم نوح علیه السلام در آن زندگی می کردند. ایشان به تفسیر دیگری نیز اشاره می کند که برخی ارم را همان قوم عاد تفسیر کرده اند و افسانه ها و داستان هایی درباره آنها نقل نموده اند.
سپس در رد همه این گونه اقوال می گوید: «داستان بهشت ارم یکى از افسانه‏هاى معروف قدیمى است، که از وهب بن منبه و کعب الاحبار روایت شده است‏».[۱۳۵۱]
بر این اساس علامه نه تنها این روایات را «افسانه» می خواند، بلکه آن از جهت اینکه کعب الأحبار و وهب بن منبه نقل نموده اند، مورد خدشه قرار می دهد.
اینکه این روایات را به وهب بن منبه نسبت داده، به این دلیل است که راوی داستان دیدار «عبدالله بن قلابه» از باغ ارم، «وهب بن منبه» می باشد.[۱۳۵۲]
اما، در بیشتر منابع شیعی، این روایت از «ابو وائل» نقل شده است.[۱۳۵۳]
برخی این روایت را بدون ذکر آخرین راوی، به «عبدالله بن قلابه» نسبت داده اند.[۱۳۵۴]
در روایات مربوط به این آیه، نقل شده که شخصی به نام «عبدالله به قلابه»، در جستجوی شترش ناگهان به باغی بسیار با شکوه بر می خورد که شگفتی او را بر می انگیزد. سپس آنچه را دیده بود برای مردم یمن شرح داد. در این جریان معاویه، کعب الأحبار را احضار نمود و از او پرسید: اى ابا اسحاق آیا چنین خبرى به تو رسیده است که شهرى در دنیا باشد که از طلا و نقره ساخته شده و ستونهایش از زبرجد و یاقوت… نهرهاى زلال در زیر درختانش جریان داشته باشد؟ کعب الاحبار گفت: این شهر «شدّاد بن عاد است» و همان شهرى است که قرآن آن را وصف کرده و «ارم ذات العماد» نامیده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

معاویه از او می خواهد که داستان ساخت این شهر را برایش شرح دهد. کعب می گوید شهر ارم که به دستور شداد ساخته شد، زمانی به اتمام رسید که شداد، نهصد سال عمر داشت ولی او و همراهانش در راه عزیمت به سوی ارم، دچار صیحه آسمانی گشته و هلاک شدند.
کعب می افزاید که هیچ انسانی جز اهل دین در آخرالزمان، نمی توانند بر این شهر وارد شوند.[۱۳۵۵]
در برخی دیگر از روایات، آمده که کعب گفت: اى معاویه! به زودى در زمان تو مردى مسلمان که دارای اوصاف و خصوصیـاتی است، آنجــا را مى‏بیند و سپــس رو به «عبدالله بن قلابه» کــرده و می گوید: به خدا قسم این همان مرد است![۱۳۵۶]
شوکانی، در کتاب خود، پس از نقل این روایت می گوید:
«این دروغ روی دروغ، و افترا روی افترا است. اسلام و اهل آن به مصیبتی بزرگ دچار شده اند از امثال این کذاب های دجال که با جرأت و جسارت دروغ می گویند گاهی بر بنی اسرائیل و گاهی بر پیامبران و گاهی بر صالحان و گاهی بر پروردگار جهانیان جسورانه دروغ می بندند. و این شرّ با ریاست گروهی از کسانی که روایت صحیح را ضعیف و جعلی تشخیص نمی دهند بر امر تألیف و تفسیر کتاب عزیز، دو چندان شده و فزونی گرفته است. در نتیجه این خرافات گوناگون و قصه های ضعیف و افسانه های ساختگی را در کتاب خدای سبحان وارد کرده اند و [معانی کتاب الله را] تحریف و تغییر و تبدیل نموده اند».[۱۳۵۷]
ابن کثیراین روایات را مورد نقد قرار داده و می گوید:
«همه اینها از خرافات اسرائیلیان است که برخی از زندیقان آنها جعل کرده اند تا عقل های مردم نادان را بیازمایند که آنها را در همه آن موارد تصدیق کنند».[۱۳۵۸]
سپس، به ضعف سندی این روایت اشاره کرده و در بیان علت ضعف آن، می گوید: به فرض صحت اسناد آن به «عبدالله بن قلابه»، شکی نیست که او آن از پیش خود جعل نموده یا به نوعی جنون دچار گشته و پنداشته که آن را در عالم خارج دیده است.[۱۳۵۹] ابن عاشور آن را از داستان های دروغین «قصّاصون» خوانده است و علت آن را مخالفت با قواعد ادبیات عرب عنوان می کند.[۱۳۶۰]
آلوسی آن را روایتی جعلی دانسته است.[۱۳۶۱]
آیت الله معرفت داستان باغ ارم، نمونه ای از اسرائیلیات، عنوان می نماید[۱۳۶۲] و در مقامی دیگر، عبدالله بن قلابه را مجهول دانسته و به سند روایت، خدشه وارد می کند.[۱۳۶۳]
اما برخی از علمای شیعه،[۱۳۶۴] پس از نقل این روایت، از آن در اثبات «عمر طولانی حضرت مهدیعجل الله فرجه» بهره جسته اند و عمر «شداد بن عاد» را نمونه ای کسانی ذکر نموده اند که دارای عمر طولانی اند.
شیخ صدوق، علاوه بر این، به معتبردانستن این روایت از نظر مفسران، اشاره کرده و می گوید:
«اگر جایز باشد که در زمین، بهشتی پنهان از چشمان مردم باشد که هیچ کس به آن مکان نرفته باشد و از آن بی اطلاع باشند و صرفاً به صحت آن از طریق روایات اعتقاد داشته باشند، چگونه از طریق همین روایات، قبول نمی کنند که حضرت مهدی عجل الله فرجه، هم اکنون در غیبت به سر می برد؟ و اگر جایز باشد که شداد بن عاد ۹۰۰سال عمر کند، پس چرا امکان نداشته باشد که آن حضرت مانند او یا بیشتر عمر کند؟ در حالی که اخبار در مورد شداد بن عاد از ابی وائل است و روایات در مورد حضرت مهدیعجل الله فرجه از پیامبرصلی الله علیه و آله و ائمهعلیهم السلام نقل گردیده است. پس آیا این، جز لجاجت در پذیرش حق نیست؟»[۱۳۶۵]
بر این اساس به نظر می رسد علامه به «اسرائیلی بودن» این داستان نظر داشته و به همین دلیل، آن را از جهت انتسابش به کعب الأحبار و وهب بن منبه مورد نقد قرار داده و نمی پذیرد.
۵-۱-۳٫ ویژگی های تعامل علامه با روایات اسرائیلی
بر اساس آنچه بیان شد، می توان ویژگی های تعامل علامه با روایات اسرائیلی را از دو جهت مورد بررسی قرار داد:
۵-۱-۳-۱٫ ویژگی های نقد سندی
اولین بُعدی که می توان آن را در برخورد علامه با اسرائیلیات، مورد توجه قرار داد، سند روایات اسرائیلی است که اهمیت فراوانی در نقد ایشان دارد که در دو عنوان زیر، به آن پرداخته می شود:
۵-۱-۳-۱-۱٫ جایگاه سند در نقد روایات اسرائیلی
چنانچه در مباحث پیش گذشت، علامه در برخورد با روایات صحابه و تابعان، کمتر به بحث سند روایات، می پردازد و حتی وقتی متعرض سند می شود، تنها به «موقوف بودن» آن اشاره می کند.[۱۳۶۶]
اما، در نقد روایات اسرائیلی، مربوط به حضرت عزیر علیه السلام،[۱۳۶۷] داستان باغ ارم،[۱۳۶۸] ذوالقرنین[۱۳۶۹] وحضرت سلیمان علیه السلام،[۱۳۷۰] در کنار سایر نقدهای محتوایی و دلالی، به نقد سند می پردازد و حتی روایات مربوط به هابیل و قابیل[۱۳۷۱] را صرفاً به دلیل «ضعف سندی» رد کرده و بی اعتبار می داند.
این موضع گیری علامه به نظر بی سابقه می آید؛ چراکه ایشان بارها به عدم اهمیت سند در مواضع مختلف، اشاره نموده است.[۱۳۷۲] ولی در مورد برخورد با اسرائیلیات، به خلاف این مسلک عمل نموده است.
۵-۱-۳-۱-۲٫ جعل توسط یهودیان تازه مسلمان
نکته ای که می توان پیرامون اهمیت سند، در نقد روایات اسرائیلی مطرح نمود، منشأ و عامل ورود این جعلیات به روایات اسلامی است که مسلمان شدن علمای اهل کتاب می باشد.[۱۳۷۳]
به همین جهت، علامه، روایات اسرائیلی را اغلب منتهی به کعب الأحبار و وهب بن منبه می کند؛ چراکه این دو از علمای یهود و مسیحیت بودند که به دین اسلام درآمدند.[۱۳۷۴] و طبیعتاً انگیزه و نقش فراوانی در وارد کردن خرافات خود به منابع اسلامی دارند.
چنان که ذیل بیان نقاط ضعف روایات صحابه و تابعان، پیرامون داستان «ذوالقرنین»، آنها را از وضع و جعل در امان ندانسته و عجیب ترین اوصاف این داستان را به علمای یهود تازه مسلمان همچون کعب الأحبار و وهب بن منبه نسبت می دهد.[۱۳۷۵]
در جای دیگر، می گوید:
«از آنجایى که مسلمانان اهتمام فراوانی به جمع آورى و نوشتن روایات داشتند، و آنچه که نزد دیگران هم بود جمع مى‏کردند. مخصوصاً بعد از آنکه عده‏اى از علماى اهل کتاب مانند وهب بن منبه و کعب الأحبار مسلمان شدند».[۱۳۷۶]
ایشان، گاهی علت عدم پذیرش روایت را «نقل از داستان سرایان» عنوان نموده است. مانند آنچه ذیل بیان داستان ذوالقرنین در تأیید روایت کعب الأحبار نقل نموده است.[۱۳۷۷]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...