اسطوره در شعر شاعران ادبیات مقاومت با تکیه بر آثار ... |
۳-۸-۲-اسطورههای زردشتی
۱-ستیز میان خدایان و دیوان
۲-نیروهای خیر: «اهورامزدا» «ایزدان»، «امشاسپندان»
۳-نیروهای شر: «اهریمن» (انگرمینو)، «اشیمه» (خشم)، «اژدهای دهاکه» (ضحاک)
۴-اسطورهی آفرینش
۵-نخستین پدر و مادر بشر که از نطفهی کیومرث که در زمین ریخته بود به شکل گیاهی پیوسته به هم روییدند.
۶-خدا و انسان
۷-پایان جهان
۸-داروی جهان
۳-۹-سرچشمههای اسطورههای ایران
«بنمایههای اسطورههای زرتشتی و پیش از زرتشت از بنیادی بس پهناور نشئت گرفتهاند که نیاز به ژرفنگری دارد تا در نهایت سرچشمهی همه اسطورههای ایران شناخته شود. از این نظر لازم است مرزهای سیاسی را نادیده بگیریم و تحولات تاریخی ایران را مورد توجه قرار دهیم. گزارشهای باستان شناختی مربوط به ایران، از تمدنی حکایت میکند که به ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد باز میگردد. هزارهی دوم قبل از میلاد معمولاً عصر مهاجرت به شمار میآید. زیرا پیدا شدن نوع جدیدی از سفال در ایران غربی که ساخته شد. در شمال شرقی ایران، در دورههای بیشتر است.
از ورود مردمانی جدید حکایت میکند. رنگ این سفالها، از خاکستری روشن تا سیاه است، متعلق به حدود ۱۴۰۰ قبل از میلاد است. این سفالها، ظروف خاکستری اولیه یا «آهن یک» نامیده شده است؛ و این نشاندهنده آغاز عصر آهن در این ناحیه است.» (واحد دوست،۱۳۷۹: ۳۳)
آگاهی ما از اساطیر ایران، از سرچشمه، که مهمترین آنها، اوستا کتاب مقدس زردشتیان است؛ متأسفانه، تنها آن قسمت از اوستا که در آیینهای دینی به کار میرود، در دست است، مهمترین بخش اوستا، گاثهها یا هفده سرود زرتشت است دیگر از نوشتههای بنیادین اساطیر ایران متون پهلوی یا فارسی میانه است. ادبیات پهلوی یا فارسی میانه شامل مطالب متنوع بسیاری است: شروح دینی دفاع از دین، مطالب مربوط به الهام و کشف و شهود، ادبیات اندرزی و حماسی؛ شعر و نوشتههای تاریخی در کنار این منابع دیگری نیز وجود دارد که در شمار سرچشمههای اساطیر ایران به شمار میرود.»(همان: ۳۴)
۳-۹-۱-۳-۹-۱-۱-اساطیر هند:
دو تیرهی قوم هند و ایرانی، پیش از آنکه از موطن اصلی، از هم جدا شوند، مدت طویلی در کنار هم میزیستند و واجد یک فرهنگ و مذهب هند و ایرانی بودند و اگر نتوان به تمام جزئیات آن پی برد، قسمتی از آن را میتوان از طریق مقایسهی وداها با اوستا مشخص ساخت. پیش از آنکه طوایف آریایی هند و ایرانی وارد سرزمین ایران شوند و فلات ایران را بپیمایند و دستهای از آنان راه هند را در پیش گیرند، قسمتهای کوهستانی این سرزمین بزرگ، منشأ یک فرهنگ مادر شاهی قدیمتر بود و سکنهی آن مانند سکنهی هندوستان، خدایان مار مانندی را پرستش میکردند و احتمال دارد که فرهنگ ایران و شمال غرب هندوستان پیش از ورود طوایف آریایی دارای یک روح و مبدأ واحد بودهاند و همین فرهنگ قدیمتر، پس از ورود طوایف آریایی در مذهب و طرز تفکر و حتی خدایان آنان اثر گذاشته باشد.
۳-۹-۱-۲-اساطیر آسیای غربی:
در زمینهی بنیاد اسطورههای ایران و هند، که بخش عمدهی آنها بازماندهی نیاکان باستانی این قوم قبل از جدایی آنهاست، برخی بر این باورند که پارهای از این اسطورههای آسیای غربی گرفته شده است و میگویند که اساطیر و آیینهای ایرانی، بیش از پنجاه درصد و اگر شهامت کافی داشته باشیم میگوییم تا حدود هفتاد درصد، ملهم از اساطیر و آیینهای آسیای غربی است. شاید عجیب به نظر برسد که بگوییم عید نوروز بزرگترین جشن سال ما است، به هیچوجه هند و اروپایی و هند و ایرانی یا آریایی نیستند، بلکه عیدهای بومی جوامع کشاورز و دامدار آسیای غربیاند که نجد ایران هم بخشی از این منطقهی فرهنگی- جغرافیایی است. حتی «حاجی فیروز» ی که در عید نوروز ظاهر میشود و صورت خود را سیاه میکند باز ماندهی آیین بازگشت خدای شهید شوندهی نباتی است که از زیرزمین به روی زمین میآید و چون از جهان مردگان بر میگردد، سیاه چهره است. فرهنگ آسیای غربی از درهی سند و آسیای میانه در شرق و شمال شروع میشود و تا مدیترانهی شرقی و شبه جزیرهی بالکان در غرب ادامه پیدا میکند و حتی بر تمدن مصر تأثیر میگذارد. این منطقه دارای قدیمیترین و پیشرفتهترین تمدن و فرهنگ جهان باستان است؛ و بعدها نیز همچنان بر تاریخ بشر اثر میگذارد و وسعت بیشتری هم پیدا میکند.
۳-۹-۱-۳-اساطیر آشور و بابل:
«کشفیات جدید در «بغاز خوی» در ترکیه و دیگر نقاط خاور نزدیک، نشان داد که هندوان و ایرانیان در زمانهای قدیم با فرهنگ آشور و بابل در تماس بودهاند ضمناً دلایل بسیاری دال بر تأثیر و نفوذ افکار مذهبی اقوام همسایه در معتقدات دینی هندوان و ایرانیان در دست است و این تصور به ویژه دربارهی آن دسته از خدایان که در هند بنام آدی تیا معروفند و نگهبانی قانون دوازه سنکسریت «دَت» برابر است با واژهی اوستایی «اَش» و اخلاقیات را بر عهده دارند کاملاً قوت میگیرد. با این وصف تاریخ اساطیر بابل میتواند تصورات هندوان و ایرانیان را، در مورد جهاد جهانی علیه نیروهای زیانکار و موجودات ترسناکی تأکید کند.
همان طور که نزد هندوان و ایرانیان سخن از نبرد بین فرشتهی روشنایی و دیو تاریکی میرفت در افسانههای آشوری و بابلی نیز، سخن از جنگ بین قیامت و مردوک در میان است.»
(واحددوست، ۱۳۸۹: ۸۳)
۳-۱۰-پیوند اسطوره و ادبیات:
وقتی از ادبیات سخن میگوییم، ادبیات به طور مطلق مورد نظر است؛ یعنی هم ادبیات کتبی یا رسمی و هم ادبیات شفاهی یا میانه. عرصهی هنر چنان گسترده است که در دل خود ادبیات را هم جای میدهد و وقتی میگوییم اسطوره با هنر پیوند دارد. در واقع به ادبیات و ارتباط آن با اساطیر نیز اشاره کردهایم. «اساطیر به مثابهی امری است که پیش از هر چیز به دلیل پیوندهای که با ادبیات دارد مهم است بسیاری عقیده دارند که اسطوره پیوندی نزدیک، هر چند ابهام آمیز، با ادبیات دارد و سرنوشت یکی وابسته به دیگری است؛ پس هر گاه که افسون اسطوره زدایی مطرح میشود، آینده ی ادبیات در خط قرار میگیرد.» (روتون، ۱۳۸۷: ۷۵)
در میان هنرهای مختلف فقط ادبیات است که در قالب زبانی شکل میگیرد و در زبان، خود را آشکار میکند. اسطوره به وسیلهی زبان زیبای های هنری را در ادبیات پدید میآورد. «اسطوره تا وقتی به زبان آورده نشود یعنی فرم زبانی پیدا نکند نمیتواند با ادبیات بیامیزد» برخی محققان برای اسطوره جنبهی شاعرانگی قائلاند و بر این باورند که این جوهر شعر در اسطورهها از آن جهت است که اسطوره نیز مانند شعر، بخشی از آفرینش خود را مدیون نیروی تخیلی هنرمندانه است.»
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
(امامی، ۱۳۷۸: ۲۱۲)
«اسطوره یکی از عوامل سازندهی ادبیات است نه اینکه اسطوره همهی ادبیات باشد یا همهی ادبیات از اسطوره نشئت گرفته باشد.» (شمیسا، ۱۳۸۰؛ ۲۴۱) حضور اسطوره در شعر و ادبیات موجب باروری واژههاست. «در واقع ادبیات صرفاً مجموعهای تصادفی از نوشتههای پاشیده در سراسر تاریخ نیست و اگر مورد مداقّه قرار گیرد. ملاحظه خواهد شد که قواعد عینی معیّنی بر آن حاکم است این قوانین عبارت بودند از: وجوه ادبی، صور مثالی، اسطورهها و طرزهای گوناگونی که کلیهی آثار ادبی با بهره گرفتن از آنها ساخته می شوند.» (ایگلتون، ۱۳۸۰: ۱۲۶) عناصر و موضوعات دیگری چون تصویر، رمز، مجاز، استعاره نیز در ادبیات وجود دارد که هر کدام به نوعی با اسطوره در ارتباطند. اسطورهها میتوانند یکی از عناصر تصویرسازی شاعر به شما روند که البته شاعر با قدرت تخیل خود اینگونه تصاویر را میآفریند.
در بین هنرها ادبیات و شعر بیش از دیگر هنرها دست به دامن اسطوره زده است. «زیرا شعر همزاد بشر است و انسان جوشش درونی و هیجانات روحی و عاطفی خود را بر زبان جاری و در قالب کلمات به شکلی بسیار زیبا و تأثیر گذار ظاهر میکند.»(باباخانی، ۱۳۸۹: ۱۷)
توجه به پیوند اسطوره و ادبیات ضروری به نظر میرسد. وقتی از ادبیات سخن میگوییم اسطوره چنان تأثیر شگرفی در آفرینش ادبی گذاشته است که بولفینچ گفته است: «اسطور شناس کارگاه خلاقیت ادبی بشر است. همچنان که تعیین کنندهی رابطهی پاک او با طبیعت، قدرت تخیل و بیان احساسهایش نسبت به آن نیز هست.»(بولفنیچ، ۱۳۷۷: ۳۱)
به نقل از اسماعیلپور: «تأثیر اسطوره بر ادبیات جدید ایران کمتر از ادبیات گذشته است، ادبیات ایران به دلیل مضامین متافیزیکی و عرفانیاش بیشتر زیر تأثیر اسطوره و اسطوره پردازی قرار گرفته است.»(اسماعیلپور،۱۳۸۲: ۸۳)
موضوع مهم دیگر نحوه استفاده شاعران از اسطورهها در شعر است. در زیر به پیوند اسطوره و دفاع مقدس میپردازیم:
۳-۱۱-پیوند اسطوره و شعر دفاع مقدس:
اسطوره از مفاهیمی است که ریشه در فرهنگ کهن ایران دارد. در سالهایی که صدای موشک و خمپاره در فضای شهرها میپیچید و کاروانهای رزمندگان از خیابانها گذر میکردند و برای دفاع از میهن و انقلاب به جبهههای نبرد میرفتند، زمانی که جوانان انقلاب در صحنهی جنگ شهید میشوند، شعر میتواند به عنوان سلاحی مؤثر در صحنه حضور داشته باشد و حماسهها را ثبت کند. شاعران دفاع مقدس با بهره گرفتن از مفاهیم و اسطوره آفرینی رزمندگان، از عناصر اسطوره بهره بردهاند. در بررسی شعر شاعران مذکور، بسته به نقش و اهمیت اسطوره در فضاهای مختلف اسطوره با هم فرق میکند. استفاده از واژگان اساطیری به محیط اجتماعی و زندگی مردم مربوط میشود. به نظر نگارنده، بهترین جلوهی اسطوره پردازی در شعر مقاومت را باید در اشعار شهریار جست و جو کرد؛ البته این بدان معنا نیست که در اشعار دیگران به کارگیری اساطیر کهن نیست، بلکه شاعر به آفریدن فضاهای اساطیری اقدام کرده است. حماسهی جنگ، قهرمانیهای یک ملت در مبارزه با دشمنان است. جنگ به شیواترین واژگان از زبان شهریار نقل میشود. در بین شاعران مذکور، معلم از نظر آفریدن سبک حماسه در درجهی بالایی قرار دارد. اسطوره را در شعر خویش به جای اسوهها قرار میدهد و میگوید که بشر امروز به اسطوره نیاز ندارد، به عنوان مثال رستم که یادآور گذشتگان است، این اسطورهها کهن شدهاند و این منصبها تحویل اسوههای زنده و حقیقی میشوند.
گفتاری از علی معلم در بارهی اسطوره آمده است: «وقتی عربها به ایران آمدند چه اتفاقی افتاد؟ مردم چگونه اساطیر خود را رها کردند و چیزهای دیگری را پذیرفتند. ما در سابقهی ادبی ملت ایران می بینیم که یک جای خاص تمام اسطورهها مقام و شأن خود را به شکلی تحویل اسوهها دادهاند، زیرا در نزد مردم اسطوره کهنه شده بود؛ و کاربرد نداشت. میبینیم که در رابطه با جنگ مسلمانها و ایرانیها مثل قادیسه، بعد از شکست ایرانیها منقول است، در مدائن به قدری دلباختگی به دین پیغمبر بود که حتی سرمداران حکومت جرأت نکردند، سرداری از شهر مدائن انتخاب کنند، زیرا ترسیدند که منتخبان خیانت کنند. به ناچار یک نفر را از خراسان احضار کردند به نام رستم فرخ زاد که نام او احیا کنندهی نام پهلوان نامی واسطورهای ایران بود؛ اما این رستم با آن نام که یادآور همهی اساطیر گذشتگان است و با آن شجاعت و حمیت شکست میخورد، وقتی شکست او را بررسی میکنیم. در آن انگیزهای از نوع دلباختگی میبینیم آنگاه میبینیم این اسطورهها کهنه شدهاند و ارزشی ندارند؛ مثلا با طرح قضیهی خون سیاوش خون کسی به جوش نمیآید، یا با نغمهای مثل کین ایرج، کسی بر علیه تورانیان و غیر ایرانیان برانگیخته نمیشود؛ و با شجاعت و پهلوانی رستم، کسی در میدان جنگ چیزی را فتح نمیکند. این است که وقتی اینها دین جدید را میپذیرند همهی این منصبها تحویل اسوههای زنده و حقیقی میدهند. امام حسین (ع) جای سیاوش را میگیرد، البته به مراتب بالاتر، آناهیتا شأن خود را به فاطمهی زهرا (س) تعویض میکند. آناهیتا ایزد نگهبان زندگی و آبهاست؛ و بقیهی قهرمانهای اساطیری نیز مقام خود را به اسوهها تحول میدهند. مردم به این اساطیر توهین نمیکنند و آنها را دوست دارند. اگر مشکل در این جا نباشد، ما هم اساطیر گذشته را انکار نمیکنیم؛ اما نسبت ناسیونالیستها فرق میکند، اکنون در دورهای هستیم که از لحاظ فرهنگی تمام ذخیرههای گذشته به کارمان میآید.»
(گفتارهای علی معلم: ۱۳۸۸: ۲۷۴، ۲۷۳)
بررسی در شعر گرمارودی نشان میدهد که بهرهمند شدن از نمادهای اساطیری به شعرش جلوهای خاص بخشیده است، سید علی موسوی گرمارودی به میزان هنرمندی از تصاویر و نمادهای اساطیری بهره برده است، مانند سیمرغ، کیکاووس، سهراب، رستم صولتان، خون سرخ سیاوش و… .
اسطوره پردازی صرفاً به این معنا نیست که بعضی شخصیتهای اساطیری را وارد شعر کنیم. بلکه شاعر بتواند به طور مستقیم به اسطوره پردازی بپردازد شهریار در شعر مقاومت به احیا کردن اساطیر شاهنامهای پرداخته است. در شعر قیصر امین پور نمادگرایی بیشتر موج میزند. البته کاربرد واژگان اساطیری در شعر امین پور بسیار اندک است. ولی در مقابل از واژگان کلیدی دفاع مقدس در ایجاد فضای حماسه بهره برده است؛ مانند سلاح، فشنگ، مقاومت، قیام، شهید و… .
در اندک مواردی نمادهای اساطیری دیروزین را با واقعیتهای جنگ پیوند زده است. قیصر در سالهایی که صدای خمپاره و موشک را در فضای ایران میبیند از شعر به عنوان سلاحی مؤثر در صحنهیی حضور و حماسهها را ثبت میکند. فضاهای اساطیری در آثار سبزواری ساخته و پرداخته و تراویدهی ذهن آفرینش گر است. شعر سبزواری در فضای اجتماعی انقلاب موج میزند. به اسطوره نقب زده، اسطورههای عصر خویش را آفریده است. از چشمانداز اسطورههای کهن به مضامین جدید اسطوره در فضای اجتماعی میپردازد. مضامین اجتماعی را به قالب واژههای اسطورهای در آورده و قهرمانان یا ضد قهرمانان اساطیری خلق میکند. نحوه استفادهی شاعران مقاومت از اسطورهها و راههای حضور اسطورهها متکی بر بازآفرینی و تلفیق انطباقهای اساطیری است. بر همگان معلوم است که در سراسر ادبیات فارسی هیچ اثری را نمیتوان یافت که همچون شاهنامهی فردوسی اسطورههای قوم ایرانی را در عالیترین صورت هنری بازآفرینی کرده باشد.
فصل چهارم
بازتاب اسطوره در شعر، شاعران مقاومت، شهریار، حمید سبزواری، علی موسوی گرمارودی، محمدعلی معلم دامغانی، قیصر امین پور و درک پیامهای آن
۴-۱-اسطورهی آفرینش
نخستین گفتار هر شاعری سخن از آفرینش است. آفرینش بنیادیترین جنبهی اسطورههاست؛ اساس جهانبینی هر مذهبی نیز بر آن نهاده شده است. در واقع تمام اساطیر بر اساس تفاسیر در این باب که انسان و طبیعت چگونه خلق شدهاند ساخته و پرداخته گشتهاند. همهی اساطیر در واپسین مرحله وقتی تجزیه و تحلیل میشود به موضوع خلقت مربوطند؛ آنچه بیش از بنمایههای اساطیری به چشم میآید و بنمایهی آفرینش است. لب سخن آنکه در اینجا بحث آفرینش انسان و طبیعت در گستردهی دید قرار میگیرد:
آفرینش بنا بر باورهای ایران باستان در محدودهی دوازده هزار سال اساطیری انجام میگیرد. این دوازده هزار سال به چهار دورهی سه هزارساله تقسیم میشود. در دوران نخستین، عالم مینوی و در دورانهای بعد مینوی و گیتی است در سه هزار سال اول که جهان مینوی است و هنوز نه مکان هست و نه زمان و جهان فارغ از ماده و حرکت است، از دو «هستی» سخن به میان می آرد: یکی جهان متعلق به اورمزد که پر از نور، زندگی، دانایی، زیبایی، خوشبویی، شادی و تندرستی است و مجموعهای است از هر آنچه ذهن میتواند راجع به دنیای خوبی بیندیشد. دوم جهان بدی متعلق به اهریمن که تاریک است و زشت و مظهر نابودی، بدبویی، بیماری، غم و مجموعهای است از هر چه ذهن میتواند راجع به دنیای بدی بیندیشد.
بنمایهی آفرینش بنیادیترین جنبهی اسطورههاست: «جهان پیرامون ما، جهانی که بدست بشر آبادان شد. اعتباری ندارد جز آنچه به وسیلهی نمونهای مینوی که اسوه و الگوی آن است، بدو ارزانی میشود. انسان همه چیز را از روی نمونهای از پیش پرداخته، میسازد. نه تنها، شهر او پرستشگاهش نمونههای مینوی دارند؛ بلکه این حکم در مورد سرتاسر سرزمینی هم که آن جا خلقت ساکن است، صدق میکند ساکن شدن در کشوری تازه ناشناخته و نا آباد معادل است با نوعی عمل.» (الیاده، ۱۳۷۹: ۲۵)
حماسهی ملی ما شاهنامه با اسطورهی آفرینش آغاز شده است گذشته از حماسهی ملی ما بنمایهی آفرینش را در حماسهی هندوان نیز میتوانیم ببینم و شاید زیباترین سرود آفرینش را در ریگ ودا بیابیم.
آن هنگام نه نیستی بود و نه هستی
نه هوایی (جوی) بود و نه آسمانی که از آن برتر است
چه پنهان بود، در کجا؟ در ظل حمایت کی؟ آیا آب ژرف بیپایانی وجود داشت؟
آن هنگام نه مرگ بود و نه زندگی جاویدی، نه نشانهای از شب و روز؛
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 04:20:00 ق.ظ ]
|