از نشانههای سعه صدر، آن است که انسان تحمل شنیدن سخنان مخالفان را داشته باشد و هرگز عقل خود را کامل تصور نکند و سخنان درست و منطقی را حتی از مخالفان خویش پذیرا باشد و البته سعه صدر در مقام تعلیم و تربیت، کار بسیار دشواری است که به راستی ریاضت میطلبد و تا کسی خود در جایگاه معلمی قرار نگیرد، چنین مسئولیتی را درک نمیکند.» (جابانی، ۱۳۶۳: ۷۵ )
کاووس حسن لی، در کتاب پیام اهل دل، اندیشههای اجتماعی و اخلاقی سعدی مینویسد«واژه شکیبایی یا همان «صبر»، جایگاه ویژهای در بین ما ایرانیان دارد به طوری که: «درآموزههای قرآنی و دینی ما قرین حق و زیبایی است و در ادبیاتمان با تعابیری چون«کیمیای بیمانند» و«کیمیای بزرگیها» از آن یاد شده است و به قول سعدی در گلستان «هرکه را صبر نیست، حکمت نیست» (حسن لی،۱۳۷۸: ۹۲)
امرسون نویسنده و متفکر معروف آمریکائی در قرن نوزدهم میگوید سعدی زبان همه ملل و اقوام عالم سخن میگوید و گفتههای او مانند هومر و شکسپیر و سروانتس و مونتنی همیشه تازگی دارد. امرسون کتاب گلستان را یکی از اناجیل و کتب مقدسه دیانتی جهان میداند و معتقد است که دستورهای اخلاقی آن قوانین عمومی و بینالمللی است . . . گلستان در طی قرون متمادی کتاب درسی و قرائتی کلیه مدارس اسلامی بوده و وقتی انگلیسها به هندوستان دست یافتند مأمورین آنها بهترین طریقی که برای دستیابی به روحیات غامض و کیفیت افکار و بینش هندیان مسلمان پیدا کردند، همانا مطالعه در مندرجات گلستان بود… اما بوستان در نظر بنجامین فرانکلین مقامی بسیار شامخ و والا داشته است؛ بطوریکه وقتی جملهای از آن را در جزو موعظههای جرومی تیلار روحانی و واعظ مشهور انگلیسی قرائت کرد، درباره آن گفت این جمله باید قاعدتاً یکی از جملههای مفقود شده اشعار تورات باشد. داستانی که سعدی درباره صبر و قناعت آورده است چنان در افکار مردم قرن هیجدهم مؤثر واقع شده بود که آن را بیگمان از آیات و تأویلات آسمانی میپنداشتند و به زحمت باور میکردند که این افکار حکیمانه زاده اندیشه دانشمند ایرانی و از فارسی به لاتین ترجمه شدهاست» (دشتی، ۱۳۸۱: ۱۸۰)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
انواع صبر را از نظر حوزهی کارکرد معنایی و دلالت بر مفهوم در آثار سعدی به شکل زیر میتوان دسته بندی کرد:
۵-۱-۱٫نتیجه شیرین صبر
سعدی بر این باور است که گرچه صبر تلخ و دشوار است؛ امّا نتایج شیرین به بار میآورد. رسیدن به کعبه مقصود مستلزم تحمل مصایب و تحمل سختیهای فراوانی میباشد که ممکن است در طی طریق با آن مواجه شویم. اگر در طی این راه ناشکیبایی پیشه کنیم ممکن است به بلاهای تازهای دچار گردیم و دردی بر دردها افزوده گردد و بسیار از مقصد دور شویم. توّکُل و صبر بر سختیها و ناملایمات انسان را در راه رسیدن به مقصود و مقصد یاری میکند. کسی که به امید رسیدن به آسانی و گشایش سختیها را تحمل میکند به نتایج شیرین صبر کردن واصل میگردد:
منشــین ترش از گردش ایام که صبر تلخ است و لیکن بـــــــر ِ شیرین دارد
(سعدی، ۱۳۷۴: ۱۲۱)
سعدی میگوید برای رسیدن به میوه شیرین صبر نباید شتاب و بی قراری کرد. بلکه باید این راه را با آرامش و تأنی به سر برد. انگوری که تازه به بار مینشیند، میوه آن ترش مزه است امّا چون ایّامی چند بر او بگذرد شیرین و خوش مزه میشود و این همه از نتایج صبر است:
انگور نـــــو آورده ترش طعــم بــود روزی دو سه صبر کن که شیریـن گردد
(همان:۱۳۹)
او معتقد است،کسی که نتایج شیرین و شکّرین صبر را چشید و به نتایج خوب آن واقف گشت دیگر از ناملایمات زندگی و پستی و بلندیهای آن ناله و شکوه سر نخواهد داد و به امید گشایش و رهایی همه این ناهمواریها را بر خود خواهد پیمود. سعدی در قالب تشبیهات و استعارههایی نتیجه شیرین صبر کردن را برای خوانندهاش ملموستر نشان میدهد. کسی که تلخی و سختیهای جدایی و هجران را کشیده و به وصال روح افزای یار رسیده میداند که صبر بسیار شیرین است و دیگر از چنین وضعیّتی بار دیگر شکایت نخواهد کرد. بیت زیر ضمن اشاره به این موضوع ایهامی نیز در دل خود دارد که اشاره میکند به درخت «صبر» که طعم میوه آن بسیار تلخ است:
من بــعد حکایت نکـنم تلخی هجران کان میوه که از صبر برآمد شـــکری بود
(همان :۵۹۱)
تحــمل چــو زهرت نمــاید نخسـت ولی شهــد گــردد چـــو در طبع رست
به سختی بنـه گفتش، ای خواجه، دل کــس از صــبــر کــردن نــگـردد خجل
(همان :۳۱۲)
۵-۱-۲ . صبر برای استفاده از وقت مناسب
یکی از نکتههای اخلاقی که سعدی به ما میآموزد بحث «صبر و توفیق» است. او بر این باور است که «صبر» در نهایت به «موفقیت» منتهی میگردد. یکی از حکایتهای سعدی در گلستان، باب اوّل اشاره به این موضوع دارد .در این داستان، سعدی حکایت مردی نیک را بیان میکند که توسط مردم آزاری زورمند و دارای جاه و گاه مورد ستم واقع میگردد. مرد دوراندیش در گرفتن انتقام تعجیل نمیکند و مترصد وقت مناسب مینشیند. سرانجام گردش ایّام به کام او میچرخد و مرد ستمگر از جاه و گاه فرو میافتد. مرد با مناسب دیدن وقت انتقام جفایی را که بر او رفته بود تلافی میکند. بدون آنکه محتاج و ملزم به هزینهی زیادی گردد. سعدی در این داستان با نشان دادن بهای صبر خواننده را به دوراندیشی و عدم عجله در تصمیمگیری دعوت میکند.
نــاسزایــی را کــه بــیـنی بــخـت یــار عاقــلان تــسلیــم کـــردند اخــــتیار
چــون نــداری نــاخــن درنــده تــیــز با ددان آن بــه کــه کــم گیری ســــتیز
هــر کــه بــا پــولاد بــازو پـــنجه کرد ساعد مسکــین خــود را رنــجــه کـــرد
بــاش تــا دســتـش بــبــنــدد روزگار پس بــه کـــام دوســتــان مغــزش بر آر»
(همان :۴۶)
مــظلــوم دسـت بستهی مغلوب را بگوی تا چـــشم برقــضــا کــند و صبـر بر جفا
کاین دســت بسته را بگشایـند عـــاقبت وان گشاده بـــــــاز بــبــنــدنـد بر قـفـا
(همان: ۱۰۳۷)
نــفس ظــالـم مــثــال زنــبـــور است که جـهـانـــش ز دســــت مــینـــالــد
صـــبر کــن تــا بــیــــوفــتــد روزی که هــمــه پــای بـر ســرش مــالـــنــد
(همان: ۱۰۵۳ )
۵-۱-۳٫ صبر برای حفظ عزّت نفس
رابطه دیگری که در آثار سعدی باید جستجو کرد رابطه بین« صبر »و «عزّت نفس» است. سعدی صبر و غزّت نفس را بهتر از مال و منال دنیوی به حساب می آورد. جالب این است که سعدی میگوید این موضوع را از بزرگان شنیده و البته هم بسیار شنیده است.
کــز بــزرگــان شــنـــیــدهام بــسـیار صــبـر درویــش بــه کــه بــذل غــنی
(همان: ۷۷ )
گر چه بی طاقــتم چــو مــور ضــعیـف مــیکـشـم نـفـس و مــیکــشـم بـارت
(همان: ۱۰۱ )
سعدی صبر و قناعت در وقت نیاز را نتیجه ی خرد و تعقل میداند. او توانگری را در قناعت و حفظ شاَن وعزّت نفس میداند، چنان که خواهشگری و بردن نیاز بر در تو نگران را ناشی از حقارت نفس بر میشمارد. او گنج قناعت و کِنج صبررا بر خواهشگری و ابراز نیاز این چنین ترجیح میدهد:
اى قنـــاعت ! توانــــــگرم گـــــردان کـه ورای تـو هــــیچ نعمت نیست
کنج صبـــــر اخـــــــتیار لقمان است هر که را صبر نیست حکمت نیست
(همان:۹۱)
سعدی معتقد است، صبر بر فقر و فاقه بر دراز کردن دست در پیش اربابان بی مروّت ثروت ومکنّت بهتر است. او میگوید که گنج قناعت و حفظ عزت نفس بسی بهتر و برتر از بردن حاجت و نیاز بر در ثروتمندان است.
در حکایت زیر سعدی داستان مردی را پیش میکشد که حاضر است برای حفظ آبرو و نگهداشت عزّت خود درکنج خاموشی و فراموشی بمیرد ولی دست نیاز به طرف ارباب کرم هم دراز نکند. او درخواست نیاز حتی به نزدیکان را رفتن به دوزخ برابر میداند و ترجیح میدهد بمیرد اما تن به ننگ خواهش نیالاید.
«درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و رقعه بر خرقه همی دوخت و تسکین خاطر مسکین را همی گفت» :
کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد. گفت خاموش که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حــــقا که با عقوبت دوزخ برابر است رفتن به پایمـردی همسایه در بهشت
(همان :۹۲)
۵-۱-۴- ارتباط صبر وتحمّل سختیها
انسانهای که به اجبار یا به اختیار بر جسم و جان خود سختی و مشقّت میدهند وبر درد آن صبر میکنند به طور طبیعی در مقابل پیش آمدهای مشابه آن بلا میتوانند مقاومت بیشتری از خود نشان دهند و به آسانی تسلیم محنت و نیستی نگردند. کسانی که بر شهوت پر خوری و تمایل به خوراکیهای اشتها برانگیز با ریاضت دادن به نفس بر آن غالب میگردند به آسانی میتوانند در مقابل گرسنگی در هنگام ناچاری و نداری مقاومت کنند و تسلیم مرگ نشوند. این مضمون در اشعار سعدی به زیبایی پرورانده شده وبه نحو شگفت انگیزی شنونده و خواننده را تحت تاًثیر قرار میدهد. او در گلستان داستان دو درویش را بیان می کند که باهم سفربودند یکی به تن فربه و نیرومند، و دیگری لاغر و ضعیف بود. چون در حین سفر گرفتار شدند و مدتی در محبس ماندند در این مدت آب و غذایی به آن دو نرسید. پس از مدتی مرد فربه و نیرومند تاب گرسنگی و تشنه کامی نیاورد و به مرگ آمد. لیکن مرد لاغر که با گرسنگی خو گرفته بود به راحتی این وضع را تحمل کرد و با صبر و مقاومت بر این محنت فایق شد. آن چه در این جا اهمیّت دارد تاًثیر صبر و بردباری در تحمل شرایط سخت و ناگوار است که البته در پشت آن گشایش و آسایش میرسد که از نتایج صبر است.
دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی، یکی ضعیف بود که هر بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانهای کردند و در به گل برآوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بیگناهند در گشادند قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده. مردم در این عجب ماندند حکیمی گفت خلاف این عجب بودی آن یکی «بسیارخوار» بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد و این دگر «خویشتن دار» بوده است لاجرم بر عادت خویش« صـــــبر» کرد و به سلامت بماند.
[دوشنبه 1400-09-29] [ 05:25:00 ق.ظ ]
|