کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب



جستجو


 



 

“شخصیت به وحدت یافتگی تام و تمام یک فرد همراه با ویژگی­های افتراقی مثل هوش و مزاج و رفتار گفته می­ شود.” (شاملو، ۱۳۸۹).

۲-۳- هر کسی شخصیتی دارد

 

هر کسی شخصیتی دارد و شخصیت شما به مشخص کردن میزان موفقیت،خشنودی،و رضایت خاطر در زندگی شما کمک می‌کند. ما درباره ی شخصیت صحیت می‌کنیم بدون اغراق باید بگوییم شخصیت شما یکی از مهمترین نعمت‌های شما است. شخصیت به شما کمک ‌کرده‌است تا زندگی خود را شکل دهید و در آینده نیز همین کار را خواهد کرد.

 

هر چیزی که تا به حال به دست آورده اید هر چیزی که انتظار دارید در شغل خود به دست آورید و حتی وضیت سلامت کلی شما تحت تأثیر شخصیت شما و شخصیت کسانی است که با آن ها در تعامل هستید قرار دارند.شخصیت شما ‌گزینه‌هایی را که در زندگی دارید محدود کرده یا گسترش می‌دهد.تجربیات خاصی را که با دیگران در میان بگذارید یا شما را قادر می‌سازد بیشتر آن ها را با دیگران در بگذارید. شخصیت،برخی افراد را محدود می‌کند و دنیای تجربه را به روی دیگران می‌گشاید.

 

تا به حال چند نفر را به داشتن شخصیت عالی توصیف کرده اید؟معمولأ منظور شما از این توصیف این است که آن فرد صمیمی‌و خوشایند است همنشینی با او خوب است و به راحتی می‌توان با او کنار آمد شما برداشت خود را بر مبنای برداشتی که از شخصیت او دارید می‌گیرید.شما همچنین کسانی را می‌شناسید که آن ها را به داشتن شخصیت وحشتناک توصیف می‌کنید چنین آدم‌هایی شاید متخاصم ،پرخاشگر نامهربان،و ناخوشایند باشند و کنار آمدن با آن ها دشوار باشد . در حالی که شما مشغول قضاوت کردن شخصیت دیگران هستید آن ها نیز درباره شما قضاوت‌های مشابهی می‌کنند.این تصمیمات متقابل زندگی قضاوت کننده و قضاوت شونده را شکل می‌دهند بارها صورت می‌گیرد یعنی هر بار با موقعیتی اجتماعی روبه رو می‌شویم که ایجاب می‌کند تا با افراد تازه ای تعامل کنیم البته تعداد و تنوع موقعیت‌های اجتماعی که دوست دارید در آن ها مشارکت کنید نیز به وسیله شخصیت شما تعیین می‌شوند برای مثال اجتماعی بودن یا خجالتی بودن شما (شولتزو شولتز،ترجمه محمدی،۱۳۸۹).

 

۲-۴- ابعادشخصیت

 

۱٫برون گرایی: این خصیصه شامل ویژگی‌هایی از قبیل تحریک پذیری و مردم آمیزی (میل به برقراری روابط بین فردی)پرحرفی اعتماد به نفس ابراز هیجانات و احساسات به مقدار زیاد می‌باشد.

 

۲٫خوشایندی(مقبولیت):این بعد شخصیت شامل ویژگی‌هایی از قبیل اعتماد نوع دوستی و احترام به خواسته‌ها و نیازهای دیگران مهربانی و محبت سایر رفتار‌های پسندیده اجتماعی می‌باشد.

 

۳٫وظیفه شناسی(وجدان):ویژگی‌های متداول این بعد شخصیت شامل سطح بالای تفکر به همراه کنترل مناسب واکنش‌ها و نیز رفتارهای هدفمند می‌باشد. کسانی که از این بعد از شخصیتشان برجسته باشد اهل سازماندهی پرداختن به جزییات کارها هستند.

 

۴٫تهییج پذیری:کسانی که از این ویژگی در آن ها برجسته باشد از نظر هیجانی بی ثبات مضطرب دمدمی‌مزاج و خجالتی و افسرده هستند.

۵٫آزاد اندیشی: این خصیصه شامل ویژگی‌هایی از قبیل تخیل و بینش است و کسانی که این بعد شخصیت در آن ها قوی باشد معمولأ دارای علایق متنوعی می‌باشند.

 

– عوامل مؤثر در شخصیت

 

– عوامل زیستی شخصیتی

 

این عوامل که معمولأ تحت عنوان مزاج به کار می‌روند آنهایی ست که به ارث می‌رسند مهمترین این عوامل عبارتند از:

 

الف-جنس

 

یکی از عناصر زیستی در تعیین شخصیت نقش دارد جنس است. تفاوت‌های زیستی زن و مرد بسیار متعدد و متفاوت است. این تفاوت‌ها در شکل ظاهری بدن،فیزئولوژی و مخصوصأ غدد درون ریز آشکارا به چشم می‌خورد.

 

ب- سن

 

ساخت شخصیت هر فرد به همرا افزایش سن او تغییر می‌یابد. همان‌ طور که ‌در مورد اثر جنس در شخصیت اشاره شد عوامل زیستی و عوامل محیطی در اینجا نیز دست به دست هم می‌دهند و در تغییر شخصیت نوجوان مؤثر واقع می‌شوند.

 

ج-عوامل عصبی-غددی

 

در تعیین مزاج هر فرد،نقش غدد درون ریز که عملکرد آن ها را دستگاه عصبی مرکزی هماهنگ می‌کند که از اهمیت خاصی برخوردار است.

 

۲-۵- عوامل اجتماعی شخصیت

 

عوامل اجتماعی مؤثر در شکل گیری شخصیت،ساخت‌هایی را در بر می‌گیرند که از عناصر زیر تشکیل می‌شوند محیط خانواده گروهی که خانواده به آن تعلق دارد و فرهنگی که گروه به آن وابسته است عوامل اجتماعی معمولأ تحت عنوان عوامل نهادی به کار می‌روند و منظور از نهادی بودن آن ها این است که به طور ارادی ذوارد عمل می‌شوند و استمرار دارند.

 

۲-۵-۱- تعلیم و تربیت

 

مجموعه اقداماتی که گروه اجتماعی اتخاذ می‌کند تا کودک با برخی موقعیت‌ها رو به رو می‌شوند و به کمک یادگیری ،شخصیت او شکل بگیرد،اصطلاحأ تعلیم و تربیت در معنای وسیع کلمه نامیده می‌شود.

 

۲-۵-۲- نقش اولیه سال‌های زندگی

 

یکی از نظریه هایی که مکتب روانکاوی ارائه کرده و کمتر مورد اعتراض قرار گرفته اثر بنیادی اولین سال‌های زندگی در رشد و شخصیت است. (گنجی،۱۳۸۶)

 

۲-۶- شکل گیری شخصیت

 

نوزاد همراه با یک رشته ظرفیت‌های بالقوه به دنیا می‌آید. خصوصیات جسمانی مانند رنگ چشم رنگ مو ریخت بدنی و شکل بینی انسان اساسأ در هنگام بسته شدن نطفه تععین می‌شود.هوش و بعضی استعدادهای خاص مانند استعداد موسیقی و هنر نیز تا حدی به وراثت بستگی دارد شواهد روز افزون نشان می‌دهد که ممکن است تفاوت‌های آدمیان از لحاظ پاسخ‌دهی هیجانی نیز امری فطری باشد در یکی از مطالعاتی که با نوزادان کمی‌بعد از تولد آنان صورت گرفته از لحاظ خصوصیاتی مانند میزان فعالیت فراخنای توجه سازگاری تغییرات محیط و خلق و خوی کلی تفاوت‌های پایایی بین آنان دیده شد. ممکن است نوزادان طبعأ فعال بوده توجهش به آسانی از امری منحرف شود و مایل به پذیرش اشیا و افراد جدید باشد. یک نوزاد دیگر ممکن است اغلب اوقات ساکت بوده در انجام فعالیت‌ها تمرکز زیاد نشان ندهد و از هر وضع جدید هراسان شود. این خصوصیات آغازین خلق و خوی در بسیاری از کودکان که مدت بیست سال رشد آنان مورد مطالعه پیگیر قرار داشت پایدار مانده است(روح‌اله‌زاده،۱۳۸۶).

 

۲-۷- مراحل تحول شخصیت

 

۱٫مرحله پیش تولدی (یا مرحله در حول و حوش رویداد زادروز)که در آن تفرد در سطحی به وقوع می‌پیوندد که به زحمت می‌توان آن را روانشناختی دانست.

 

۲٫مرحله پس تولدی یا نخستین دوره‌ کودکی که بلافاصله پس از تولد آغاز می‌شود و واجد وهله‌ی نوزادی یا نوتولدی و مقدمات تمایز آزمودنی و شی و تسلط حسی –حرکتی بر واقعیات برونی نزدیک است(سال اول زندگی).

 

۳٫مرحله یادگیری رمزی یا گذار از نخستین هماهنگی‌ها به کنش نمادی که با غلبه مسئله خود پیروی در ارتباط کلامی‌مشخص می‌گردد(سال دوم و سوم زندگی).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-09-21] [ 04:11:00 ب.ظ ]




 

چینش متداول الکترودها در tDCS به اینگونه است که الکترود “فعال” را روی ناحیه­ای که قصد تاثیر گذاری روی آن وجود دارد و الکترود “مرجع” را در ناحیه ای که کمترین تاثیر عبور جریان بر آن وجود داشته باشد، گذاشته می­ شود. برای مثال، الکترود فعال ممکن است روی قشر حرکتی و الکترود مرجع روی پیشانی ‌نیم‌کره مخالف قرار بگیرد.

 

اگر هر دو الکترود در یک ناحیه قرار بگیرند شدت چگالی جریان در زیرشبکه در مغز مشابه خواهد بود در این صورت تحریک آندی در زیر یک الکترود به تحریک کاتدی زیر الکترود دیگر و برعکس آن اشاره دارد.

 

الکترودها در tDCS معمولاً ناحیه­ای بین ۳۵ تا ۲۵ سانیمتر فاصله بین شان را تحت تاثیر قرار می‌دهند. بنظر می­رسد استفاده از الکترودهای بزرگ ایمن­تر است چرا که چگالی جریان را روی پوست سر و متعاقباً روی مغز توزیع می‌کنند.

 

برای اجتناب از تحریک همزمان دو ناحیه از مغز یک یا دو الکترود زیر گردن نصب می‌کنند. نگرانیهای ناشی از تحریک ساقه مغز قبل از استفاده از الکترود خارج از سر را باید مد نظر قرار داد.

 

برخلاف انتظار شواهد آزمایشگاهی توصیه می‌کنند که طول مدت و شدت اثرات پس از تحریک وابسته به فاصله بین الکترودهای روی سر و خارج از سر هستند (روفینی[۳۸۸] و همکاران، ۲۰۱۳).

 

قانون بازگرداننده جریان ، موقعیت و اندازه الکترود

 

درک و کنترل دوز درمانی الکتریکی بر اساس شواهد، اساسی و در میزان رفتار و خروجی­های بالینی تعیین کننده است. ساده ترین فرض برای طراحی الگوی دوز tDCS در یک ناحیه، میزانی است که تحریک پذیری آندی را افزایش داده و کاهش تحریک پذیری کاتدی را ایجاد کند و نواحی دیگر تحت تاثیر نباشند. برای این منظور باید موارد زیر را مد نظر قرار داد:

 

چگالی جریان در الکترود

 

تفاوت‌های فردی

 

شارش اثر بخش جریان در نواحی بین دو الکترود برای انتشار جریان

 

چینش الکترود برای تعدیل هدفمند

 

موارد وابسته به موقعیت الکترود، شامل فاصله الکترودها از هم

 

و استفاده احتمالی از الکترود خارج از سر

 

افزایش فاصله بین الکترودها روی سر این انتظار را ایجاد می‌کند که موجب افزایش تعدیل قشری شود، چرا که افزایش این نسبت میزان جریان ورودی به مغز را بیشتر از جریان عبوری[۳۸۹] از پوست می­ کند. اندازه دوز درمانی الکتریکی در دو الکترود را نمی توان جدا و مستقل از هم در نظر گرفت، همچنین که برای نسبت فاصله موقعیت الکترودها از هم نیز چنین است. علاوه بر این، افزایش فاصله الکترودها ممکن است شدت تعدیل عصبی را کاهش دهد، البته وابسته به چینش ویژه و ارزیابی های فیزیولوژیک.

 

شارش جریان در بدن قویاً تحت تاثیر جزئیات اندامی است، چرا که میزان هدایت جریان در بافت‌های مختلف نظیر پوست سر، استخوان جمجمه، عضلات، مایع مغزی نخاعی، و مغز متفاوت است و بر همین اساس پرونده هدایت جریان در مغز جزئیات پیچیده­ای دارد. این بدان معنا است که تعیین چینش و دوز با فرض های ساده پیشین چندان کارآمد نخواهد بود.

 

یک راه حل برای دست یابی به چنین منظوری مدلسازی الگوی هدایت جریان است که می‌تواند وضوح بیشتری در بینش ما نسبت به شارش جریان و همچنین برآورد مدلی بر اساس تفاوت فردی به دست بدهد.

 

اندازه و موقعیت الکترود “بازگرداننده” در توزیع حوزه الکتریکی در داخل مغز تاثیر گذار است. تغییر در موقعیت الکترود بازگرداننده حوزه توزیع جریان الکترود فعال راتغییر می‌دهد. نتایج مدلسازی از یافته های بالینی مبنی بر اثر مستقیم تغیر موقعیت الکترود بازگرداننده یا اندازه آن حمایت می‌کنند. برای مثال جابجایی الکترود از پیشانی مقابل به بازوی مقابل می‌تواند موجب تغییر شارش جریان از نواحی پیش پیشانی به نواحی پشتی مغز گردد. به صورت گسترده تر اما ممکن است نواحی مورد تعدیل به سادگی تنها در زیر ناحیه الکترود فعال قرار نداشته باشند و اثر تحریک به نواحی زیر قشری نیز نفوذ کند (بیکسون[۳۹۰] و همکاران، ۲۰۱۰).

 

جریان مؤثر در تحریک با tDCS

 

شدت جریانی که در اکثر مواقع مورد استفاده قرار ‌می‌گیرد ۱mA است اما در بعضی از مطالعات این میزان تا ۲mA افزایش یافته است. قطبیت عامل مهمی در نتیجه تحریک است چراکه تعیین کننده جهت منطقه مرتبط با سلولهای عصبی تحریک شده ‌می‌باشد. تغییر شدت جریان تزریق شده به وسیله یک عامل معین، موجب تغییر میزان تغیرات در مغز می­ شود و در توزیع فضایی شدت جریان و جهت منطقه شارش جریان، تغییری ایجاد نمی­کند. این تغیر در قطبیت تحریک است که می ­تواند جهت شارش جریان را تغیر دهد.

 

داده های پژوهشی که از دامنه وسیعی از بافت‌های مختلف به دست آمده­اند، که البته باید با احتیاط به کار برده شوند. این داده ها برآورد کرده‌اند که میزان هدایت جریان مسیر مخچه-نخاع ۷۹/۱S/m[391] در دمای ۳۷ درجه سانتیگراد و فرکانس ۱۰ هرتز تا ۱۰ کیلو هرتز می‌باشد.این میزان برای قشر خاکستری مغز ۴۰۴/۰ S/m در همان دامنه فرکانسی است. هدایت جریان در جمجمه نقش زیادی در این نوع تحریک دارد که میزان آن ۰۰۵۶/۰ S/m ارزیابی شده است. ‌پاسخ‌گویی‌ مغز نسبت به جمجمه در هدایت جریان ۸۰:۱ است و اخیراًً مطالعات بیشتر نسبت‌های ۴۰:۱ و ۲۰:۱ را پیشنهاد کرده‌اند (روفینی و همکاران، ۲۰۱۳).

 

زمان تحریک با tDCS

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




 

۲-۲۸-۶- اهمیت توسعه فرهنگی و ضرورت آن

 

هدف نهایی توسعه فرهنگی در واقع غرض و منظور اصلی هر نوع توسعه ای است؛یعنی رشد و تعالی انسان،هم در ابعاد مادی و هم در بعد معنوی.البته روشن است که دستیابی ‌به این هدف جز در صورت مناسب بودن بستر زیست انسان،که همانا جامعه است،محقق نمی شود.‌بنابرین‏ در یک الگوی مناسب برای توسعه،باید راهکارهایی برای بهبود شرایط زندگی پیش‌بینی شود.فرهنگ تمامی ابعاد مادی و معنوی جامعه را در بر می‌گیرد.لذا توسعه فرهنگی تمامی شئون زندگی بشر را شامل خواهد شد.(شیرکوند،۱۳۹۱).

 

بستر مناسب توسعه از مسیر تغییر نگرش ها و ارزش ها به دست می‌آید.از این رو،در روند توسعه ایجاد تغییر در این دو مقوله باید در صدر برنامه ها قرار گیرد.البته نباید این امر را دال بر از دست رفتن کامل فرهنگ یک جامعه و جایگزینی آن با فرهنگ یک جامعه و جایگزینی آن با فرهنگی بیگانه قلمداد کرد.باید توجه داشت که توسعه فرهنگی همان طور که از سویی زمینه ساز و علت توسعه ابعاد دیگر جامعه است،در دیگر سو،معلول آن ها نیز می‌باشد(همان منبع).

 

با نگاهی کل نگرانه به فرهنگ به روشنی مشخص است که فرهنگ حوزه ای فرا بخش است که سایر حوزه ها را از جمله سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و نظامی را در خود جای داده است.از این رو،لازم است همه بخش ها و عرصه های سیاسی،اجتماعی و حتی اقتصادی از توسعه فرهنگی تأثیرپذیرند تا خود نیز با بهره مندی از توسعه فرهنگی در مسیر امنیت ملی قرار گیرند.(شیرکوند،۱۳۹۱).با اذعان به اهمیت و ضرورت توسعه فرهنگی به عنوان مبنای امنیت ملی‌وهویت ملی،اینک لازم است برخی از روش ها یا شیوه های توسعه فرهنگی را نام برد.(شیرکوند،۱۳۹۱).

 

۱-سیاست گذاری های فرهنگی‌‌و ترسیم بایدها و نبایدهای فرهنگی در راستای هدایت‌و نظارت بر جامعه.

 

۲-برنامه ریزی فرهنگی به معنای علمی نیازهاوتعیین اقدامات مناسب.

 

۳-آموزش و تعلیم مهارت های فرهنگی با تربیت مدیران‌وکارگزاران عرصه فرهنگ.

 

۴-اطلاع رسانی وبه روز نمودن اطلاعات فرهنگی‌درسطح جامعه.

 

۵-پژوهش فرهنگی به معنای واقعی کلمه تا مرحله تولید علم.(همان منبع).

 

با توجه به تعاریف مطرح شده فرهنگ سیاست گذاری‎وبرنامه ریزی‌وطراحی اقدامات و فعالیت ها در حوزه مدیریت فرهنگی می باید همواره بعد زیرین فرهنگ را مورد توجه قرار دهد.زیرا هر گونه برنامه ریزی در این حوزه بدون توجه بعد معنوی فرهنگ اثربخش نخواهد بود(رامشک،۱۳۸۸).از سوی دیگر اثرات ابعاد معنوی فرهنگ از طریق: محصولات، آثار،فعالیت ها و مصرف فرهنگی در قالب سطح مشهود آن می توان مورد ارزیابی قرار داد.‌بنابرین‏ برای بهبود آثار سیاست ها و اقدامات فرهنگی توجه متعادل به هر دو بعد فرهنگ الزامی است. علاوه بر این هر گونه برنامه ریزی در حوزه فرهنگ باید به کمال رسیدن استعدادها و شایستگی های انسان در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی را مورد توجه قرار دهد(همان منبع). از این حیث می باید میان برنامه ریزی فرهنگی وبرنامه ریزی در حوزه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ارتباطی زنده وپویا طراحی نمود تا از مجرای امکان استفاده از ظرفیت های متقابل در راستای توسعه همه جانبه جامعه وکشور فراهم شود(رامشک،۱۳۸۸).این امر نشان می‌دهد اولا برنامه ریزی در حوزه فرهنگ،گستره ی بیشتری را در مقایسه با دیگر حوزه ها در بر می‌گیرد.ثانیاً در طراحی برنامه ها و اقدامات مرتبط با سطح شهود فرهنگ همواره باید این تعاملات در نظر گرفته شود.فرهنگ در بسیاری از موارد نه تنها راه رسیدن به اهداف دیگر توسعه است،حتی مهم‌تر از آن، بنیاد هویتی و معنایی تمامی آرزوها و اهداف زندگی نیز هست.(دکوئیار)[۷۰]زیرا فرهنگ است که تعیین می‌کند اعضای آن فرهنگ،رابطه شان را با محیط و مردم درون و بیرون فرهنگشان چگونه تنظیم و حفظ کنند.فرهنگ است که معین می‌سازد،چگونه اطلاعات دریافتی از محیط ،روش تفسیر و روش مورد استفاده آن را درک کرده و به کار بریم.به عبارت دقیق تر ،فرهنگ واقعیات را برایمان معنا می‌کند.(تری یاندیس[۷۱]،۱۳۷۸ : ۷۴ – ۷۷ ) .

 

فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگی دو مفهوم بسیار مهم در برنامه ریزی ملی در دوره های اخیر،مفاهیم فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگی است،مفهوم فرهنگ توسعه ناظر است به مشکل اقتصادی توسعه اقتصادی-اجتماعی جوامع و توسعه فرهنگی یعنی فراهم آوردن شرایط و امکاناتی برای آحاد افراد جامعه تا به شاخص های رشد فرهنگی جامعه عمل بپوشانند.توسعه فرهنگی یعنی ارتقاء و اعتلای زندگی فرهنگی در جامعه،یعنی دستیابی به ارزش‌های متعالی فرهنگی (همان منبع). در مقوله فرهنگ توسعه فرهنگ هدف نیست آنچه هدف و غایت برنامه و فعالیت است،توسعه و مشخصه‌ های توسعه یعنی تولید،بهره وری ،بالا رفتن درآمد سرانه و رشد اقتصادی جامعه است(تری یاندیس،۱۳۷۸ : ۷۴ – ۷۷).اما در رویکرد توسعه فرهنگی توسعه انسانی و داشتن انسان‌های پویا سرزنده،آگاه،درست کردار،ارزشگرا و …..اهداف اصلی توسعه قرار می گیرند.مفهوم توسعه فرهنگی مفهوم تازه ای از فرهنگ را در بر دارد که اهمیت کمتراز مفهوم تازه توسعه نیست.به محض اینکه فرهنگ را یک عامل و عامل اساسی در فراگرد توسعه شناختیم باید همچون خود توسعه آن را موضوعی مربوط به تمامی جامعه بدانیم،وارد کردن جنبه فرهنگی در توسعه به معنی گسترش دادن توسعه تا آن اندازه است که تمامی انسان را در بر می‌گیرد(همان منبع).از سوی دیگر فرهنگ را جنبه ای از توسعه دانستن به معنی گشودن فرهنگ به روی همگان است.اصول توسعه فرهنگی:

 

۱٫ آموزش نقش بزرگی در سرعت بخشیدن به گردش چرخه فرهنگی و ایجاد تعادل فرهنگی برعهده دارد.

 

۲٫ به عنوان مثال توسعه زمانی تحقق می‌یابد که علم به فرهنگ تبدیل شود.علوم و فنون در درجه اول دستاورد فرهنگ خاصی هستند.فرهنگ سرچشمه‌ی شناخته شده علمی است و دستاوردهای علمی به نوبه خود بر فرهنگ تاثیر می‌گذارد و آن را متحول می‌کنند.

 

۳٫ هرچه سرعت چرخه فرهنگی بیشتر باشد،آن فرهنگ غنی تر می‌گردد.در این راه وسایل ارتباط جمعی باید تقویت گردند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:55:00 ق.ظ ]




 

چن و همکاران[۸۹]۲ همچنین بحث ‌می‌کنند سرمایه انسانی به عنوان مبنای سرمایه فکری، اشاره به عواملی نظیر دانش، مهارت، قابلیت و طرز تلقی کارکنان دارد که منتج به بهبود عملکرد می­ شود. به علاوه این دانش و مهارت، در ذهن کارکنان جای دارد، بدین معنی که ذهن آن ها حامل دانش و مهارت است. اگر دانش کارکنان توسط سازمان به کار گرفته نشود، دانش و مهارت آن ها نمی­تواند فعال شود، یا به صورت ارزش بازاری درآید. اگرچه در یک سازمان یادگیرنده، کارکنان به عنوان مهمترین دارایی در نظر گرفته می­شوند، با این وجود آن ها در تملک سازمان نیستند. اما هنوز یک بحث داغ این است که آیا دانش جدید ایجاد شده توسط کارکنان متعلق به سازمان است یا خیر. برای مثال، یک برنامه­ریز نرم­افزار یک شرکت که در تعطیلات آخر هفته در منزل یک برنامه تدوین می­ کند، آیا شرکت هنوز می ­تواند ادعا کند که این برنامه متعلق به آن است؟

 

سرمایه انسانی سبب شده است که سازمان­ها تا حد زیادی به دانش و مهارت­ های کارکنان­شان برای ایجاد درآمد و رشد و همچنین، بهبود کارایی و بهره ­وری متکی شوند.(وست و فالن، ۱۹۹۹)[۹۰] منافع قابل­توجهی را ‌می‌توان از اطلاعات بیشتر درباره سرمایه انسانی به دست آورد و بر اساس این اطلاعات ‌می‌توان منابع انسانی را به طور موثرتری در درون سازمان­ها تخصیص داد و شکاف­های مهارتی و توانایی‌های منابع انسانی را به آسانی تشخیص داد. به علاوه، سرمایه انسانی تسهیل­کننده تهیه اطلاعات جامع­تر برای سرمایه ­گذاران یا سرمایه ­گذاران بالقوه است.(لانک[۹۱]،۱۹۹۷) با وجود اهمیت روزافزون سرمایه انسانی، اکثر سازمان­ها هنوز طبق روال سنتی، پولی را که برای توسعه منابع انسانی صرف ‌می‌کنند در صورت حساب­های مالی به عنوان یک قلم هزینه، نه یک سرمایه ­گذاری گزارش ‌می‌کنند.(جانسن[۹۲]،۱۹۹۸) ‌بنابرین‏، یک پی آمد مهم رویه ­های گزارش­دهی مدیریت سنتی این است که، شرکت­ها ممکن است راغب به کاهش سرمایه ­گذاری در زمینه آموزش و توسعه منابع انسانی­شان شوند.

 

۲-۲-۴-۲) سرمایه ساختاری (سازمانی)

 

یوندت[۹۳] سرمایه انسانی را به عنوان دانش نهادی شده متعلق به یک سازمان می­داند که در پایگاه ­های داده ذخیره می­ شود. اغلب از آن به عنوان سرمایه ساختاری یاد ‌می‌کنند. با این وجود یوندت ترجیح داده است که اصطلاح سرمایه سازمانی را به کار ببرد؛ چرا که معتقد است سرمایه سازمانی به طور واضح­تری بیان می­ کند که این دانش واقعاً متعلق به سازمان است. سرمایه ساختاری شامل همه ذخایر غیرانسانی دانش است که در برگیرنده پایگاه ­های داده، نمودارهای سازمانی، دستورالعمل­های اجرایی فرآیندها، استراتژی­ها و برنامه ­های اجرایی سازمان ‌می‌باشد. روس و همکاران معتقدند، سرمایه ساختاری عبارت است از هر آنچه که در شرکت باقی می­ماند پس از آنکه کارکنان به هنگام شب به خانه می‌روند، به عقیده آن ها سرمایه ساختاری در برگیرنده سرمایه سازمانی، نظیر دارایی فکری، نوآوری، فرآیندها و دارایی فرهنگی و نیز سرمایه نوسازی و توسعه، نظیر حق ثبت محصولات و تلاش­ های آموزشی ‌می‌باشد.(روس و دیگران، ۱۹۹۷)[۹۴] همچنین، بروکینگ معتقد است که سرمایه ساختاری شامل دارایی­ های زیرساختاری مثل تکنولوژی، فرآیندها و روش­های کاری و نیز دارایی فکری مثل دانش فنی، مارک­های تجاری و حق ثبت محصولات می­ شود(بروکینگ، ۱۹۹۶) به علاوه طبق نظر استوارت سرمایه ساختاری عبارت از دانش موجود در تکنولوژی اطلاعات، حق ثبت محصولات، طرح­ها و مارک­های تجاری است.(استوارت،۱۹۹۷) به باور چن و همکاران، سرمایه ساختاری به سیستم ساختار و رویه ­های جاری کسب و کار یک سازمان اشاره دارد. از دیدگاه آن ها، سرمایه ساختاری به طور واضح­تر می ­تواند به صورت فرهنگ سازمانی، یادگیری سازمانی، فرایند عملیاتی و سیستم اطلاعاتی طبقه ­بندی شود.(چن و ‌همکاران، ۲۰۰۴) طبق نظر بونتیس اگر یک سازمان دارای سیستم­ها و رویه ­های کاری ضعیف باشد، سرمایه فکری به حداکثر توانایی بالقوه­اش دست نخواهد یافت. درحالی­که سازمان­هایی با سرمایه ساختاری قوی دارای یک فرهنگ حمایتی خواهند شد که به افراد امکان می­دهد تا دست به کارهای جدید بزنند، با شکست روبرو شوند و یاد بگیرند. همچنین سرمایه ساختاری می ­تواند به کارکنان پشتیبانی برای تحقق عملکرد بهینه و همچنین عملکرد کسب و کار سازمان کمک کند. سرمایه ساختاری تابعی از سرمایه انسانی است، چرا که سرمایه انسانی یک عامل تعیین­کننده شکل سازمانی است. از طرف دیگر، سرمایه ساختاری به مجرد اینکه تحت تأثیر سرمایه انسانی قرار گیرد، به طور آشکار و مستقل از سرمایه انسانی ایجاد می­ شود. برای مثال، ساختار سازمانی و فرهنگ سازمانی به طور مستقل می ­توانند اثرات بنیادی داشته باشند. ‌بنابرین‏ سرمایه ساختاری و سرمایه انسانی در تعامل با یکدیگر به سازمان­ها کمک ‌می‌کنند که به طور هماهنگ سرمایه مشتریان را شکل و توسعه داده و به کار گیرند.(چن و همکاران،۲۰۰۴)

 

۲-۲-۴-۳) سرمایه ارتباطی (مشتری)

 

بروکینگ در بخش دارایی­ های بازار به مشتریان، وفاداری آن ها و کانال­های توزیع که مرتبط با سرمایه مشتری هستند، اشاره می­ کند.(بروکینگ، ۱۹۹۶)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ق.ظ ]




 

بند سوم )شورای عمومی[۴۸]

 

هر آنچه در مرحله استیناف به دست آمده همگی به شورای عمومی تسلیم می شود که نسبت به آن شور و مداقه صورت گیرد و جز در صورتی که به اتفاق آرا این شورا گزارش هیات مذکور را رد کند آن را تصویب و تأیید می کند.شورای عمومی یک مرجع تصمیم گیری رسمی و مستقل است و توصیه های هیات های نخستین هیچ گونه اثری بر نظم و تصمیم او ندارد مگر اینکه خود او آن ها را بپذیرد و قبول نماید. همین که گزارش هیات رسیدگی مورد قبول و تصویب شورای عمومی قرار گرفت همه طرفها از نظر حقوقی موظف خواهند بود که آن محترم شمرده و یافته های آن را اجرا کنند.قصور و تخلف از نظر شورا می‌تواند به اقدامات تلافی آمیز منتهی شود[۴۹].البته اگر شورا با این عمل موافقت نماید.علی الاصول، اقدام تلافی جویانه در حوزه همان موافقتنامه‌یا ترتیبات تعرفه ای خواهد بود که اقدامات تخلف آمیز اولیه در رابطه با آن انجام یافته است. اما در مقررات سازمان تجارت جهانی صراحتا پیش‌بینی نشده که اگر با توجه به اوضاع و احوال خاص قضیه، تلافی جویانه در رابطه با ترتیبات تعرفه ای مربوط نابجا و نامتناسب باشد، آیا اقدامات متقابل تلافی آمیز هم مجاز است یا خیر[۵۰].

 

گفتار سوم : نقش موافقت نامه تریپس در سازمان تجارت جهانی

 

کنوانسیون برن و پاریس گرچه قادر بودند تا سطح معینی از حمایت از مالیکت فکری را برای مالکان آثار فکری تضمین نمایند، اما زمانی که مسئله جهانی شدن به طور جدی مطرح شد و پا به عرصه گذاشت، اقتصاد جهانی شاهد یک تغییر مهیج شد. دانش و تکنولوژی در دسترس قرار داشت و به راحتی توسط افراد و شرکت ها، که عمدتاً کشورهای با درآمد کم بوده و هیچ انگیزهای برای بهبود نظام مالکیت فکریشان نداشتند، کپی برداری می شد. اگرچه این روند برای کشورهای در حال توسعه بسیار مفید بود، تعادل تجاری کشورهای آمریکا، ژاپن و اتحادیه اروپا را به هم می زد. این کشورها می‌دانستند که کنوانسیون برن و پاریس به قدر کافی در حمایت ازآثار فکری مؤثر نیستند، چه آن ها یک سیستم اجرایی قوی نداشتند و تنها یک مکانیزم حل اختلاف اختیاری داشته که بر طبق ماده ۲۹ این دو کنوانسیون، می بایست در حضور دیوان دادگستری بین‌المللی اقامه شود.‌بنابرین‏، در دوره بین‌المللی، تنها مکانیزم اجرایی که تحت موافقت نامه‌های متعدد مرتبط با مالکیت فکری وجود داشت، دادگاه‌های استیناف دیوان دادگستری بین‌المللی[۵۱] بود و بیش تر کشوها نسبت ‌به این شروط از حق رزرو[۵۲] استفاده می‌کردند. بیش تر کشورها از این مکانیزم اجرایی ناراضی بودند. و این امر مورد نارضایتی بیش تر کشورهای توسعه یافته، مثل آمریکا و اتحادیه اروپا، واقع گشت. در دهه ۱۹۸۰، آمریکا حقوق تجارت خود را، به منظور اختصاص دادن یکسری استراتژی های مرتبط با ضمانت اجراها، دوباره شکل داد. این امر در حقیقت برای مقابله با آن دسته از کشورهایی که ضمانت اجراهای کم و غیر کافی برای مالکیت فکری در نظر داشتند، صورت گرفته شد. در سال ۱۹۸۴، آمریکا قانون تجارت ۱۹۷۴ خود را اصلاح و در بخش ۳۰۱، زیر عنوان«رویه های تجاری» مالکیت فکری را گنجاند. قانون رقابت و تجارت جامع ۱۹۸۸، پیامد اصلاحیه ۱۹۸۴ بود. این قانون اخیر، بیش از ۳۰۱ رویه را تقویت کرده و بعد از آن به ۳۰۱ قاعده[۵۳] یا استثنا[۵۴] معروف شدند[۵۵]. در حقیقت، این مقررات، اداره تجارت آمریکا را نسبت به بررسی این که حقوق مالکیت فکری توسط دیگر کشورها نقض شده است یا نه ملزم می کرد و بعد از آن، آن اداره می بایست درباره جبران خسارت کشورهای نقض کننده وارد مذاکره شود. سرانجام اگر جبران خسارت به نتیجه نمی رسید و کشور نقض کننده حاضر به جبران خسارت نمی شد، آمریکا تحریم های تجاری خود را تحمیل می کرد.‌بنابرین‏، چنانچه کشورها مطابق قوانین مالکیت فکری آمریکا عمل نمی کردند، دیر یا زود، شاهد اقدامات تلافی جویانه[۵۶] آمریکا بودند.

 

باری، گنجاندن حقوق مالکیت فکری در چارچوب گات، با قرار دادن این موضوع در دستور کار کنفرانس وزیران در پونتا دل است آغاز گردید. نشست وزیران در پونتادل است، در سپتامبر ۱۹۸۶، که درآن مالکیت فکری دستور کار جلسه قرار گرفت، آغاز برای مذاکرات تجاری در دور اروگوئه[۵۷]و[۵۸] بود. در حقیقت، دور مذاکرات چند جانبه تجاری، که با نشست وزیران در شهر پونتا دل است در ۲۵ سپتامبر ۱۹۸۶ برگزار گردید، با نشست وزیران در ۱۵ آپریل ۱۹۹۴ به پایان رسید.[۵۹]و[۶۰] آمریکا با حمایت اروپا، کانادا و ژاپن درصدد گنجاندن مالکیت فکری در این دور از مذاکرات بود. در آپریل ۱۹۹۴، دور اروگوئه در مراکش به پایان رسد و بیش از صد کشور سند نهایی این دور از مذاکرات را امضا کردند. در این دور، مسائل بسیاری از تجارت جهانی مورد بحث قرار گرفت که مهم ترین آن ها «جنبه‌های تجاری حقوق مالکیت فکری»[۶۱](در ضمیمه ۱c) و تأسيس «سازمان تجارت جهانی»[۶۲]بودند.

 

در آن دوران، کشورهای کم تر توسعه یافته به شدت نگران تحریم های تجاری یک طرفه از جانب کنگره آمریکا، بودند، زیرا کنگره آمریکا، قانون تجارت و رقابت را در سال ۱۹۸۸ وضع کرده بود تا ابزاری باشد در جهت تحریم تجاری آن دسته از کشورهایی که سطح غیر کافی از مالکیت فکری را فراهم کرده بودند.

 

اصل رفتار ملی خصیصه مشترک موافقت نامه های بین‌المللی می‌باشد، که پیش از تریپس در وایپو تأسيس شده بود.

 

اصل دولت کامله الوداد[۶۳] که قبل از تریپس در موافقت نامه های وایپو ذکری از آن نشده بود، هر یک از اعضای عضو تریپس را ملزم می‌سازد تا هر گونه مزایا و مصونیت های مرتبط با مالکیت فکری را که به یک تبعه کشوری اعطا ‌کرده‌است، به تبعه تمام کشورهای عضو اعطا کند.[۶۴] پیش از تریپس، اصل دولت کامله الوداد در هیچ یک از موافقت نامه های مرتبط با مالکیت فکری وجود نداشت، عمدتاً ‌به این دلیل که به نظر نمی رسید که یک کشور مزایایی بیش تر از آنچه به تابعان خود اعطا ‌کرده‌است به تابعان دیگر کشورها اعطا کند. با این همه، آمریکا در اوایل سال ۱۹۹۰، برخی از موافقت نامه هایی را مورد مذاکره قرار می‌داد که به نظر می رسید به تبعه خود حقوقی را اعطا می کرد و تبعه کشورهای امضا کننده آن موافقت نامه با آمریکا از آن حقوق بی بهره بودند. بخش پژوهش آمریکا، دو اصل رفتار ملی و دولت کامله الوداد را به عنوان اصول بنیادین موافقت نامه تریپس تشخیص و به رسمیت شناخته‌اند[۶۵].

 

بند اول : اهم دست آوردهای تریپس

 

۱- حمایت از حقوق مالکیت فکری در جامع ترین مفهوم آن

 

۲- حمایت بدون تبعیض از اتباع داخلی و خارجی از یکسو وهمچنین از اتباع هر یک ازکشورهای عضو نسبت به یکدیگر در کشورهای عضو دیگر از سوی دیگر

 

۳- ابقا موافقت نامه‌های بین‌المللی پیشین در خصوص مالکیت فکری نظیر کنوانسیون پاریس وبرن و رم

 

۴- وضع روش‌های جبران مدنی و کیفری و گمرکی برای حمایت از دارندگان حقوق مالکیت فکری

 

مبحث سوم: دلایل اقامه دعوی آمریکا علیه چین و شرح اجمالی مشاجره

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:12:00 ق.ظ ]