پژوهش های کارشناسی ارشد در مورد مطالعه تطبیقی جنبش های ... |
۲ـ۱ـ۵ـ هزارهگرایی و موعودگرایی:
برخلاف مسیحیان و مسلمانان، نکتهای که محور نگرانیهای یهودیان در آخرالزمان را تشکیل می دهد یک چیز است، آن هم مسیح: این که آیا او خواهد آمد؟ اگر قرار به آمدن او باشد، آن زمان کی است؟ آیا یهودیان مومن میتوانند تا حدی به ظهور زودتر او سرعت ببخشند؟ یا اینکه دوره طلایی آخرالزمانی برای آنها زودتر از فردی خاص خواهد رسید؟ آیا خداوند این کار را به واسطه انسان انجام می دهد یا این اتفاق به شکل معجزه آسایی رخ میدهد؟
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اعتقاد یهودیان به آخرالزمان با تجربه منحصر به فرد تاریخی یهودیان پیوند خورده است. تقریباً از قرن هشتم قبل از میلاد، پیامبران مختلف نوید ظهور یک منجی را به یهودیان میداده اند. علت این که فرقههای مختلف در یهودیت دیدگاه های متفاوت و گاهی متناقض نسبت به یهودیت دارند برخورد با منجیان دروغینی است که آنها تجربه کرده اند. معمولاً تبعید و قتل سزای این منجیان دورغین بوده است.
گروهی از یهودیان به افرادی که آنها را نجات داده یا به آنها محبت کرده اند، مانند اسکندر و کوروش، مسیح (منجی) گفتند. گروهی دیگر معتقد اند که مسیح واقعی بین همان مسیحهای کذابی بوده است که به دست خود یهودیان کشته شده است. اما بحث اعتقاد به منجی در بین یهودیان از زمانی جدی شد که یهودیان از حدود سالهای ۱۳۵ بعد از میلاد از اورشلیم به دست پادشاه روم اخراج شدند و پراکندگی از این زمان شروع شد. مسأله خاخامهای یهودی در این باب که چگونه میتوان ارتباط یهودیان در تبعید را با خدا همچنان نگاه داشت مسأله ظهور منجی بود که باید در هالهای از ابهام و شک به آنها ارائه میشد (لنوهارد،۲۰۱۰: ۱۲۵-۱۲۱)(هوربری[۱۴۲]،۱۹۹۸: ۲۷-۲۳).
همچنین مناسک یهودی متمرکز است بر اسطورهی سِفر خروج و داستانهای مربوط به یهودیان در زادگاه باستانیشان. با این وصف، یهودیان تا پیش از وقوع هولوکاست نازی، ( یکی از دو ایام تعطیلی اصلی یهودیان «روشاشانا[۱۴۳]» و دیگری «یوم کیپور[۱۴۴]») برای تبریک گفتن به یکدیگر از جمله «سال بعد در اورشلیم» استفاده میکردند که از جهت نمادین یا پیش گویانه به عنوان نوعی ابزار امید به وقوع آخرالزمان (واقعهای که از نظر آنها وقوعاش به تأخیر افتاده بود) درک و فهم میشد. زمانی که صهیونیستها تغییر شکل دادن وعدهی مسیحیایی رستگاری و تبدیل آن به یک برنامهی عملی در اواخر سدهی نوزدهم را آغاز کردند، رهبران دینی از این برنامه دچار انزجار و نفرت شدند. آنان در واکنش به جریان فوق، این گونه استدلال کردند که انتظار برای صهیون (ارض موعود) یک انتظار و امید الهی و معنوی است که تحقق آن فقط در آخرت و یا پایان جهان امکان پذیر است، زمانی که منجی موعود بازگشته و سرزمین اسرائیل را به مالکان بر حق آن اعطا خواهد کرد. رهبران دینی، به ویژه هاردیمیها، نتیجه گرفتند که تبدیل کردن این تصویر دینی به یک واقعیت سیاسی هم احمقانه است و هم کفرآمیز. برخی از خاخامهای هاردیمی تا آنجا پیش رفتند که صهیونیست ها را کافر و ملحد اعلام کردند (کپل[۱۴۵]،۱۳۷۹: ۱۸۳).
بعد از مخالفتهایی که از طرف دینداران یهودی بعد از شکل گیری دولت ضد صهیونیستی به وجود آمد، هر یک از گروه های مخالف یک نوع پیشگویی را در مورد آینده ارائه میدادند. به شکل کلی می توان ۱۵ میلیون یهودی موجود در جهان را به چهار گروه تقسیم کرد که هر یک از آنها روایتی خاص از آینده و آخرالزمان دارند: ارتدوکسها، محافظه کاران، اصلاح طلبان و نوگرایان.
ارتدوکسها که بسیاری از بنیادگرایان یهودی را نیز شامل میشوند کاملاً به بخشهای کتبی و شفاهی تورات معتقدند و باور دارند که دستورات و احکام آن باید نعل به نعل رعایت شود و آخرالزمان باید کاملاً از نشانه های تورات تفسیر شود و به اعتقاد آنها مسیح خواهد آمد و اسراییل را بازسازی می کند. در زمینه اعتقاد به آخرالزمان ارتدوکسها به دو دستهی هاردیم و ارتدوکس مدرن تقسیمی میشوند. وجه تمایز آنها در اعتقاد به آخرالزمان به نوع موضعگیریشان در برابر دولت اسرائیل ارتباط دارد. ارتدوکسهای مدرن از دولت اسراییل حمایت می کند چون اعتقاد دارند که صهیونیسم، غیر از بعد ضدخاخامیش ابعاد دینی زیادی دارد. اما برخلاف آنها هاردیم رویکردی تشکیکی نسبت به دولت اسراییل دارد و معتقد اند که صهیونیسم نه تنها غیردینی است، بلکه میخواهد در روند ظهور مسیح ( منجی) دخالت کند. کاری که فقط در ارادهی خداوند است. آنان معتقد بودند که اگر صهیونیستها به راه خود ادامه دهند، در این صورت زندگی یهودی از به جا آوردن اصول دینی و یادگیری متون مقدس دینی منحرف خواهد شد و به طرف یک پروژهی سیاسی خارج از کنترل خاخامها سوق پیدا خواهد کرد (لیبمن،۱۹۹۳،۳۶۰-۳۵۹) (میزونسکی،۲۰۰۴: ۹۳).
بیشتر اعضای فرقهی هاردیم میپذیرند که تلاش برای تحمیل هلاخا به بقیهی جامعه بیمعناست و کشور یهود تنها زمانی می تواند یک کشور یهودی بشود که مسیح موعود بیاید. چنین اعتقادی با عقیدهی «پروتستانهای پیشاهزارهباور»، که خودشان را به مثابه بقایای نجات یافته بشر تا هنگام «بازگشت عیسی» تلقی می کنند، تطابق دارد(سولوویتیچیک،۱۹۹۴: ۱۹۹).
اعضای هاردیم معتقد اند از آن جایی که حالت تبعید حالتی تقدیری است، انسان نمیتواند با اقدامات خود باعث برطرف شدن این حالت (یعنی جدایی بین انسان و پروردگار) شوند. برخی از اعضای هاردیم، بنا به همین اعتقاد، حتی حاضر به شناسایی اسرائیل به عنوان زادگاه یهودیان نیستند، هر چند بنا به مصالح عملگرایانه تا حدی خود را با این مقوله سازگار کرده اند. آنان در عوض، خودشان را یهودیان واقعی تلقی می کنند که حالا در درون کشور صهیونیستی این جهان باور اسراییل به حالت تبعید به سر میبرند. (روتون،۱۳۹۱: ۶۰-۵۹)
طبق روش فکری آنها، مشیت الاهی مردم اسرائیل را خارج از حیطهی قوانین طبیعی علیت و موضوع پاداش و کیفر مستمر الهی قرار داده است. در نتیجه، یهودیان متعهد و ملزم اند که یک فرایند اطاعت سیاسی را طی کنند و صبورانه منتظر آمدن مسیح موعود باشند: «اگر خدا نخواهد که خانهای ساخته شود، سازندگان آن خانه راه به جایی نخواهند برد. اگر خدا نخواهد که از شهری حراست کند نگهبانها شب بیهوده پاس خواهند داد.» (بائومل،۲۰۰۶: ۱۶۵) مطابق این دیدگاه، هرگونه تلاش انسان «برای تسریع آخرالزمان» دخالتی در قلمرو الاهی است. بنابراین، از نظر هاردیم تلاش صهیونیسم برای بازگشت به تاریخ شورشی علیه سلطنت الهی بوده است.
بنابراین، واضح است که ضدیت هاردیم با دولت اسرائیل صرفاً به این خاطر نیست که این دولت موجودیتی سیاسی ـ دنیوی است، بلکه مخالفت آن با هر حکومت یهودی است که قبل از مسیح موعود ظهور کند. چنین حکومتی، حتی اگر قرار باشد طبق قانون یهود رفتار کند، « بیحرمتی به تورات» محسوب می شود. در واقع ایده کلی حکومت هلاخایی نوعی تناقضگویی است، چرا که وجود چنین حکومتی، بر اساس تورات، نوعی طغیان علیه یکی از اساسیترین عقاید خود تورات (صبورانه در انتظار ظهور مسیح بودن) است.(کرومر،۱۳۹۰: ۲۱۱-۲۱۰)
زمانی که امیدواری خود را با صراحت در مورد نابودی کشور کافر و متمرد اسرائیل به این شکل بیان می کنند: « خدای جهان….. میداند که چگونه عالمیان را به سعادت و نیکی برساند و موانع ظهور مسیح (اشاره به دولت اسرائیل) را از سر راه بردارد، بدون آن که در اسراییل آسیبی به کسی برسد… او که خانههای اسرائیلیان در مصر را در اختیار دیگران گذاشت و آنهایی را که منتظر رستگاری بودند نجات داد، به هنگام رستگاری در آینده، چیزهای شگفتانگیزی را به ما نشان خواهد داد» (فریدمن، ۱۳۸۹ الف: ۲۱۰).
خاخام کوک، پایه گذار جنبش گوشآمونیم، جزء ارتدوکسهای مدرنی بود که به نحوی از دولت اسرائیل حمایت میکردند و حتی معتقد به یادگیری علوم جدید برای اداره دولت مدرن بودند تا زمینه برای ظهور منجی فراهم شود. اما گروهی تندرو در میان هاردیمیها با نام «نگهبانهای شهر» (ناتوری کارتا[۱۴۶]) که شدیداً مخالف پایهگذاری دولت یهودی بودند بر آن بودند که فقط خداوند است که به وسیله منجی خود می تواند کشور اسرائیل را به حالت اول بازگرداند و هرگونه تلاش یهودیان برای پایهگذاری دولت خود نوعی مداخله در کار خداوند است(کرومر،۱۹۸۶: ۴۰۱).
با این حال، طبق آمارهای موجود، نزدیک به ۱۵ هزار نفر یهودی موعودگرا در اسرائیل زندگی می کنند و نزدیک به ۳۵۰ هزار یهودی موعودگرا در آمریکا. این یهودیان، از نظر شکل رفتار و نوع پوشش تفاوت چندانی با بقیه افراد ندارند. آنها تمام ویژگیهای یهودیان را دارند و مناسک آنها را اجرا می کنند، با این تفاوت که معتقد اند که مسیح همان موعود است که باید منتظر ظهورش بود، البته چندان علاقهای به بیان این بخش از اعتقاد خود ندارند. در میان هاردیمی ها نیز افرادی پیدا میشوند که موعودگرا به این معنی اند؛ یعنی مسیح را قبول دارند. این افراد زمانی که با خانواده برای خوردن غذای شبت دور میز می نشینند، مسیح مهمانی ویژه در کنار میز آنها به حساب می آید و بشقابی را برای او کنار می گذارند.
آنها معتقد اند که مسیح یهودی بوده است، اما اتفاقاتی که بعد از مرگ برای او افتاد به بحث معاندانهای الهیاتی تبدیل شده است. کتابهای تاریخی، به ویژه کتابهایی که در مورد تاریخ مسیح در قرن اول میلادی نوشته شده، تمایل دارند نگاهی ضد یهودی ارائه دهند و با این جدایی که بین مسیحیان و یهودیان ایجاد می کنند، بخشی از تاریخ و یهودیانی را که به مسیح اعتقاد داشته و او را منجی میدانستند و حتی بعد از مرگ او منتظر ظهور وی اند نادیده می گیرند. همچنین، آنها معتقد اند که چون ما یهودی هستیم موظف به عمل و اعتقاد به تورات ایم و یکی از نکاتی که در تورات بر آن تاکید شده ظهور مسیح است. این گروه نیایش های متعددی برای مسیح دارند که قبل از خوردن غذا، قبل از رفتن به سفر، قبل از مسافرت و قبل از خواب باید آن را بخوانند(هایلمن،۱۹۹۲: ۴) (لنوهارد،۲۰۱۰: ۱۳۰)(هوربری،۱۹۹۸: ۷۱). به طور کلی، موعودگرایی در هاردیم عنصری کم رنگ به حساب می آید و در این زمینه آنها بیشتر در مورد فاجعهی ظهور یک مسیح دروغین در قرن هفدهم بحث می کنند.
گرایش هزارهگرایانه در هاردیم را میتوان به دلیل اقلیت بودن یهودیان اروپایی دانست که هاردیم نیز جزیی از آن گروه است. یعنی آنها همواره امید به روزی داشته اند که با ظهور موعود از ظلم و ستمی که بر آنها به عنوان گروه های اقلیت میرود از بین برود و یهودیان در کنار یکدیگر زندگی کنند. البته این گرایش به موعودگرایی نیز با احساس برگزیده بودن میان هاردیمیها ارتباط تنگاتنگ دارد.
۲ـ۱ـ۶ـ خود حق پنداری:
شاید مهمترین ویژگی بنیادگرایی یهودی، که در هاردیم نیز ملموس و مشهود است، احساس خود حق پنداری، برگزینندگی و منحصر به فرد بودن است. آنها خود را به لحاظ کیفی با تمام ملل دیگر متفاوت میدانند. این بینش به طور کامل در نقطهی مقابل ایدئولوژی صهیونیسم کلاسیک قرار دارد. اساس صهیونیسم اعتقادی بود که بنیانگذاران صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم مطرح کردند. صهیونیستها این اعتقاد را، که موجب ترس و تنفر غیریهودیان نسبت به یهودیان نیز شد، به این حقیقت پیوند زدند که یهودیان به روشی غیرعادی زندگی میکردند، از همسایگانشان جدا بودند، در همه جا اقلیت عجیب و غریبی تلقی میشدند و در هیچ جا اکثریت نبودند. اگر یهودیان میتوانستند در جایی کشوری متعلق به خود داشته باشند و در آنجا اکثریت باشند، می توانستند عادی شوند. البته امکان این وجود دارد که در کشورهای دیگر اقلیت یهودی وجود داشته باشد، همچنان که اقلیت آلمانی یا ایرلندی وجود دارد، اما با این کار سامیستیزی متوقف میشد و یهودیان از طریق دولتشان میتوانستند مطابق اصطلاح مشهور صهیونیستها « ملتی باشند مانند ملتهای دیگر» (فریدمن،۱۳۸۹ ب: ۶۵) (هایلمن،۱۹۹۲: ۱۳۶).
در نظر هاردیم، ایده عادی شدن یهودیان ایدهای فریبنده است. از منظر آنان، یهودیان ذاتاً غیر طبیعی خلق شده اند ـ آنها برای ماموریتی در این جهان خلق شده اند که آنها را فراتر از هنجارها، قوانین و مقولاتی میبرد که برای مردم دیگر کاربرد دارد. صهیونیسم برای بازگرداندن یهودیان به سرزمین اسرائیل تاسیس شده اما در مورد چرایی این عمل خوب توجیه نشده است ـ صهیونیسم برای عادی کردن مردم نیامده، بلکه وظیفه اش زمینهسازی ادامه نقش ویژه یهودیان به عنوان یاور خدا برای رستگاری جهان است. در این فرایند، انتظار میرود غیریهودیان (شامل عربها و غیرعربها) و در حقیقت همه ملتها، علیه یهودیان بجنگند. در این جنگ، آنها نماد سرپیچی اقوام نابرگزیده از پیام رستگاری قوم برگزیده اند.(لاستیک،۱۳۸۹: ۱۴۱)
چنان که قبلاً اشاره شد، استراتژی هاردیمیها در برخورد با دنیای بیرون از خود همیشه جدایی و انزوا بوده است. این گرایش در مقوله های پزشکی مثل اهدای خون و اعضا نیز بروز پیدا می کند. خاخامهای هاردیمی با مسأله اهداء خون و اعضا و یا دریافت آن بسیار سخت گیرانه برخورد می کنند. آنها معتقد اند که دریافت خون از یک فرد یهودی بیاعتقاد که رژیم غذایی یهودی را رعایت نمیکند جایز نیست، چون این خون می تواند با خود روحیات و خلقیات بد را به بدن فرد هاردیمی انتقال دهد. در مورد انتقال اعضا هم همین دیدگاه وجود دارد. بعد از اعتراضهایی که از طرف این جهان باورها و خاخامهای غیر هاردیمی صورت گرفت ( چون خاخامهای غیر هاردیمی گرفتن خون و اعضای بدن را، چون مایهی نجات جان انسان است، جایز دانستند) به وسیله بعضی از خاخامهای هاردیم مانند شاین برگر[۱۴۷] این رویکرد تعدیل شد و توصیه شد که تا حدّ امکان، یهودی متقی از خون و جوارح یهودی متقی دیگر که رژیم غذایی یهودی را رعایت کرده است استفاده کند و تا جایی که ممکن است در صورت عدم اطمینان از این عمل بپرهیزد (هایلمن،۱۹۹۱: ۲۳۹-۲۴۱).
یکی دیگر از مصادیق خود حق پنداری هاردیم در توجیهی مشهود است که هاردیمی ها برای حمایت از دولت اسرائیل و رهایی از سربازی انجام می دهند. آنها معتقد اند که دولت یهودی اسرائیل به سبب حمایتی که از تلمود و آموزههای آن انجام میدهد، باقی مانده است. نوع گفتمان آنها این گونه است که افراد با تلاش برای حفظ آموزههای تلمودی، به خودشان و حتی نزدیکانشان برای ورود به بهشت کمک می کنند و اگر باران می بارد و یا هوا مناسب است به خاطر تلاش دانش آموزان تلمودی برای مطالعه و یادگیری هر چه بیشتر آموزههای تلمود است. همواره بین اسرائیلیهای این جهان باور و هاردیمیها، به خاطر مزایایی که آنها، به ویژه در رفتن به سربازی، دارند اختلاف وجود دارد. این درحالی است که هاردیمیها این مسأله را با تفسیرهای خاص از تلمود و تأکید بر این امر که مطالعه و اهتمام آنها بر مطالعه تلمود باعث پیروزی اسرائیل در جنگ های مختلف با دشمنان شده است توجیه کرده اند. اعتقادی که توانسته اند دولت اسرائیل را به ژذیرفتنش قانع کنند(بائومل،۲۰۰۶: ۱۷۳).
اعضای هاردیم از مشارکت در دستگاه نظامی اسراییل بیش از مشارکت سیاسی پرهیز می کنند. این مهمترین عاملی است که آنها را از جامعه اسراییل جدا می کند و از طرفی به آنها قدرت میدهد. البته این جدا بودن و خاص بودن همیشه از طرف اسرائیلیها خوشایند نبوده است، چرا که نیروی نظامی نیرویی وحدتبخش و مؤثر برای حفظ تمامیت ملی است و سربازان اسرائیلی که کشته میشوند شهیدان قهرمان معرفی میشوند. بنابراین، هاردیم هیچ گاه از چنین قهرمانانی برخوردار نیست. نیروهای این جهان باور معمولاً هاردیمی ها را مردمانی حاشیهای و غریبه می شناسند. هاردیم انتخاب کرده است که از مردم جدا باشد، چون میترسد از جامعه این جهان باور اسرائیل تاثیر پذیرد. از نظر هاردیم، اگر مرد یا زن جوانی با یهودیان غیردینی فعالیت کند تجربه هولناکی را پشت سرگذاشته است و باید دوباره در دوره های آموزش دینی شرکت کند، چون ایمان او در این شیوه زندگی تحلیل رفته است(لیبمن،۱۹۹۳: ۳۵۲-۳۵۱).
یکی از ایرادهایی که این جهانباورها به هاردیم به خاطر تحریم دوره سربازی گرفتند زمانی بود که حزب لیکود میخواست برای انتخابات با هاردیم ائتلاف کند. سوالی که رسانه ها مطرح کردند آن بود که هاردیم چگونه می تواند در عین منع کردن مردان و زنان خود از مشارکتهای نظامی، آن هم در حالی که اسرائیل همواره در معرض تهدید قرار دارد،در موقعیت بالای اداری قرار بگیرد؟! (آنتون،۲۰۰۸: ۱۳۳)
۲ـ۱ـ۷ـ مرزهای بسیار روشن:
یکی از راههای شناخت چگونگی مرزبندی هاردیم با دنیای بیرون خود شناخت مفهوم تبعید و نسبت صهیونیسم با هاردیم است. مفهوم تبعید از منظر دینی در جامعه سنتی صرفاً جغرافیایی و سیاسی نیست. این امر بیشتر بعد دینی دارد، چرا که ماهیت تاریخی یهود را یگانه پایه رابطه میان یهودیان و خدا میداند. برای تعریف این واقعیت تاریخی لازم است توجه بیشتری به معنای هلاخایی آن شود. به هر حال، تعریف واقعیت سیاسی تبعید می تواند ساز و کار انطباق با شرایط منحصر به فرد یهودیان در دو بعد سیاسی و دینی باشد. در واقع، مفهوم تبعید نه تنها شکل مناسبات زندگی روزمره یهودیان معتقد را مشخص و تنظیم می کند، بلکه نسبت آنها را با جامعه غیر یهودی مشخص مینماید.
جنبش صهیونیسم که ماهیتی دنیوی دارد در پی استقرار جامعهای یهودی بود که نه تنها در سطح فنی و تکنیکی، بلکه در سطح ارزشی فرهنگی نیز مدرن است و پیش بینی می شود که در چنین جامعه دموکراتیکی غیریهودیان از تساوی کامل حقوق فردی و دینی برخوردار باشند، و این درست برعکس تبعیض، شکنجه و آزاری است که یهودیان و فرهنگ یهودی در جوامع غیر یهودی از آن رنج بردهاند. هاردیم معتقد است که صهیونیسم مانعی جدی در آرمان تبعید ابدی یهودی ایجاد می کند و انزوای تاریخی یهود را خدشهدار مینماید و در عین حال زمینه ارتباط با غیر یهودیان، آزارندگان یهودیان، را امکان پذیر می کند. با این که هاردیم در مقایسه با گوش آمونیم ارتباط با غیریهودیان را میپذیرد، این ارتباط را در حفظ شرایط تبعید و در صورت لزوم معنا دار میداند، نه زمانی که مرزهای یهودی و غیر یهودی کاملاً برداشته شده است (رازوینسکی،۱۹۸۹: ۹۹-۹۰) (هایلمن،۱۹۹۲: ۶۳).
تمایز رفتاری در گروه هاردیم بسیار چشمگیر است و حضور تفکر بنیادگرایانه را در زندگی روزمرهی اعضای این گروه میتوان مشاهده کرد: از اصرار برای انجام نیایش و رفتن به کلیسا تا رعایت روزهای خاص مانند اعیاد مخصوص. هاردیمی ها از خوردن غذا در مکان های رسمی مانند فرودگاه ملی اسراییل، حتی اگر به شکل پاک مطابق شریعت یهود ارائه شده باشد، امتناع می کنند و در عوض، غذاهایی را که توسط خاخامهای ضد صهیونیست هاردیمی تایید شده باشد ترجیح می دهند. بعضی از آنها حتی از خوردن غذایی که در خانهی پدر و مادر دینی شان تهیه شده نیز، با وجود توهین دردناکی که در این مسأله نهفته است، میپرهیزند (آنتون،۲۰۱۰: ۱۰۹).
از نظر هاردیمی ها طبق این آیات تلمود، (از نظر آنها این آیات کاملاً تمثیلی و کنایی هستند. چون کل کتاب تلمود نمادین است؛ و به شکل تمثیلی ارتباط بین خداوند و اسراییل را توضیح می دهند)، این آیات دستور عمل خداوند در مورد چگونگی برخورد با اسراییل و افراد غیریهودی در دوران تبعید را به یهودیان ارائه میدهد. که به سوگندهای سه گانه معروفند، خداوند فرمان داده است که ۱) یهودیان در تبعید نباید به سرزمین فلسطین بازگردند؛ ۲) یهودیانی که بین ملتهای غیر یهود زندگی می کنند نباید بر عیله آنها شورش کنند ۳) همچنین غیر یهودیان در عوض نباید یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار دهند. (کتوبوت[۱۴۸]، آیات ۱۱۰-۱۱۱) گروهی از هاردیمیها معتقدند که باید به این سوگندها تا زمان ظهور مسیح و بازپسگیری اسرائیل پایبند بود. به همین دلیل، پایبندی به این سوگندها شامل مخالفت با صهیونیسم و دولت اسرائیل نیز می شود. آنها به هیچ وجه به دولت اسرائیل مالیات نمیدهند و مزایای دولتی را نمیپذیرند؛ آنها از این طریق مرز بین خودشان به عنوان یهودیان واقعی با افرادی که صرفاً تظاهر به یهودی بودن می کنند (صهیونیستها) را روشن مینمایند. حتی این مخالفت با افراد در ظاهر یهودی به شکلی بود که بعضی از خاخامهای رادیکال هاردیمی به شکل عمومی از یهودیان میخواستند که برای سلامتی یاسر عرفات که در بستر بیماری افتاده بود دعا کنند. همچنین با بعضی از گروه های مسلمان که طرفدار جدایی فلسطین از اسرائیل بودند همکاری میکردند (کرومر،۱۹۸۸: ۱۵۵-۱۵۱) (فریدمن،۱۹۸۹: ۱۹۱).
درون جامعه هاردیم نیز افراد بر حسب میزان وفاداری به شیوه سنتی زندگی به طور سلسلهمراتبی طبقه بندی میشوند. مثلاً همان گونه که وفاداری به سنت در شکل ظاهری (لباسهای سنتی، ریش، موهای به اطراف ریخته شده) مشروع تلقی می شود، انزوا طلبی یکی از بهترین نشانه های وفاداری قاطعانه به سنت های اسراییل قدیم است و افرادی که در جامعه هاردیمی این کنش رادیکال را در پیش میگیرند خود را از دیگر اعضای جامعه هادریمی متمایز میدانند. (کرومر،۱۹۸۱: ۱۱۵).
همان طور که ذکر شد، همواره بین یهودیان این جهان باور و طرفداران هاردیم اختلافات جدی وجود داشته است، یکی از مهمترین موارد آن نزاع بر سر آموزشهای تلمودی بین یهودیان است که این جهان باوران با آن مخالف اند، نمونه یا مصداق دیگر آن تعبیر بسیاری از خاخام های هاردیمی در مورد هولوکاست است. آنها معتقد اند که این پدیده کفارهی گناهان نه تنها اینجهان باورها، بلکه همه یهودیان اروپا در کاهش دادن آموزش تلمود مخصوصاً میان کودکان یهودی است (آلموند،۲۰۰۳: ۳۱) (روزنک[۱۴۹]،۱۹۹۳: ۳۸۰)
بنابراین، هویت هاردیم از طرفی با دیدگاه های عام تاریخ شناسی و تاریخ نگاری تعیین می شود و از طرف دیگر جامعه هاردیم موقعیت خود را با احساس دائمی گناه و ضعف در مقابله با واقعیت صهیونیستی توصیف می کند. هاردیم در ابعاد وسیعتر روابط دیالکتیکی خود را با همه جامعه دینی و غیر دینی یهودیان حفظ کرده است.
۲ـ۱ـ۸ـ سازمان مقتدر:
در فضای لیبرال قرن بیستم، اکثر یهودیان در حال جذب شدن در بدنه فرهنگ دنیوی این دوران بودند و یهودیان معمولاً به کشورهای دیگر اروپا یا اکثراً آمریکا مهاجرت می کردند و یهودیان اینجهان باور با گرایش ناسیونالیستی یا جذب صهیونیسم می شدند یا به سوسیالیست های لاادریمسلک تبدیل می شدند. فرد پیشگام که اولین واکنش ها را نسبت به این وضعیت نشان داد حافظ حیم[۱۵۰] بود؛ او کسی بود که تلاش کرد، با اتکا به اصل تلمودی «هریهودی یهودی می ماند حتی اگر گناهکار باشد» اسرائیلیان باقی مانده را به عنوان قوم برگزیده کنار یکدیگر جمع کند و آنها را با رجوع به متن بی خطای شولخان آروخ[۱۵۱] محافظت و راهنمایی کند. به این شیوه، او گروهی از یهودیان منتخب را در مراکز شهری بی نام و نشان برای احیا و حفظ زندگی یهودی در حال انقراض دور هم جمع کرد (هایلمن،۱۹۹۲: ۱۵-۱۱).
هاردیم به لحاظ ساختاری به دو بخش تقسیم می شود: اولی یهودیهای توراتی است که ریشهشان در اروپای شرقی است و هاردیم اشکنازی خوانده میشوند و دیگری شاس[۱۵۲] که آن را هاردیم شرقی میدانند که منشأ آن خاورمیانه است. هاردیم حدود ۱۱ درصد از جمعیت اسرائیل و ۱۳ درصد از جمعیّت یهودیان اسرائیل را تشکیل می دهد.
در واقع، هاردیم اثر خود را تا قبل از این که دولت اسرائیل به شیوهای مدرن شروع به آموزش کند گذاشته بود. این روند مدرنسازی تقریباً از ۱۹۸۰ به بعد آغاز شد و از طرفی هاردیم به دنبال افزایش نفوذ خود در بین گروه های فقیر و مناطق حاشیهای در اطراف شهرهای بزرگ بود تا از این طریق گروه های جوان را به خود جلب کند (کپل، ۱۳۷۵: ۲۲-۲۳)
جنبش هاردیم به شکل معناداری از اوایل دهه نود میلادی توانست در عرصه سیاسی حضور پیدا کند و این به پیش زمینه ها و فعالیتهای آنها از دهۀ ۷۰ میلادی باز میگردد اما با وجود اقلیت بودن این گروه همواره این سئوال وجود داشته که چگونه این گروه نفوذ سیاسی خود را در عرصه سیاسی افزایش داده است و به لحاظ سازمانی چه ویژگیهای داشته که توانسته به موفقیت سیاسی برسد؟ شاید نوع آموزش و شرایط آموزشی مهمترین جواب به این سئوالات باشد. آنها فرزندان گروه خویش را خود آموزش میدادند و این به تداوم تفکر و اندیشهی آنها بسیار کمک میکرد. آنها به شکل خاص بر روی شبکه مشخصی از مدارس نفوذ داشتند و به شکل مستقیم بر مدارس دیگر نیز تأثیر میگذاشتند. این نکته رامیتوان یکی از ویژگیهای سازمانی هاردیم به حساب آورد)(کرومر،۱۳۸۹: ۷۳).
گرچه دهه ۸۴- ۱۹۷۴ به خصوص شاهد این است که گوش آمونیوم[۱۵۳] خود را قهرمان یهودی کردن دوبارهی اسرائیل معرفی می کند، اما هاردیمیها پس از این تاریخ، آشکارترین عامل این جریان بوده اند. هنگام برگزاری انتخابات سال ۱۹۸۸ که شاهد نخستین پیشروی سه حزب وابسته هاردیم بود، بیگمان آرای آنها از طرف ارتدکسهای سنتی و نیز مردم شهرهای بزرگی چون نتیوت جمعآوری شده بود که در آنها یهودیان محروم جمعیت کثیری را تشکیل میدادند. از طرف دیگر، این پیروزی به رشد طبیعی جمعیت ارتدکس، به لطف خانوادههای پراولاد آنها (هاردیمیها) که در کنترل شبکه آموزشی آنها قرار داشت، ارتباط دارد.
در بیت المقدس هاردیم پیوسته تسلط خود را گسترش میداد، چه در محلههای قدیمی و چه در شهرهای اطراف که بیشتر استراحتگاه افرادی است که در مراکز شهری کار می کنند. از هر چهار یهودی یک نفر آنها هاردیمی است و در ۱۹۸۸ احزاب دینی در اینجا از ۳۰ درصد آرا بیشتر شد. هنگامی که آنها در محلهای مستقر میشوند، چهرهی خارجی آن را کاملاً دگرگون میسازند. بعضی از محلهها که بیست سال پیش محلهای غیر دینی بودند اکنون به گتوهای دینی مبدل شده اند. (هایلمن،۱۹۹۱: ۱۹۸)
نتایج انتخابات کنست[۱۵۴] دوازدهم، در اول نوامبر ۱۹۸۸ هاردیم را به عنوان یک قدرت تاثیرگذار وارد جامعه مدنی می کند. با این همه، این روند قدرت یابی به شکل خزنده صورت گرفت و اگر به ارقام مراجعه کنیم، هیچ شواهدی حاکی از هجوم ناگهانی آنها نیست: ۳/۱۵ درصد آرا و ۱۸ کرسی از ۱۲۰ کرسی کنست. ولی پشت این مجموعه یک دگرگونی عمیق دینی ترسیم می شود. صهیونیستهای حزب ملی ـ دینی که دو سوم این آرا را تا آغاز سالهای دهۀ هشتاد از آن خود کرده بودند اینک تنها ۸/۲۶ درصد آرا را در اختیار دارند. در عوض، احزاب هاردیم از یک سوم به ۲/۷۳ درصد این بلوک صعود کرده اند. چون ائتلاف بزرگ جناح چپ به سرکردگی حزب کارگر و جناح راست به سرکردگی لیکود، اکثریت مطلق را در دست ندارند، ناگزیر اند به جست و جوی حمایت احزاب هاردیم برای حکومت کردن برآیند (لیبمن،۱۹۹۳: ۲۵۶).
این احزاب حمایت خود را به بهای گزافی معامله می کنند. آنها بدون به رسمیت شناختن مشروعیت دولت اسرائیل، حمایت خود را در قبال تعهدهای بسیار مهم حکومت میفروشند، و این به آنها نخست اجازه میدهد که تسلط خود را بر تودههای پیوسته روز افزون پیروان خویش تحکیم بخشند و سپس امکان میدهد کمکهای متعددی برای موسسههای آموزشی و دینی، و مسکن برای مستاجران دینی خود جمع آوری کنند. (کپل،۱۳۷۵: ۲۸۱-۲۸۰)
هاردیم علاقهای ندارند که در عمل تمامی حاکمیت را در دولتی که مشروعیت آن را قبول ندارند، به اجرا درآورند. آنها با در کنترل داشتن کمیسیونهای پارلمانی و کابینههای وزارتی، با وارد کردن پارهای از اعضای خود در حکومت، فرایند یهودی کردن دوباره از پایین را با امکانات بیشتر دنبال می کنند. آنان مخارج این فرایند را برعهدهی مالیات پردازان اسرائیلی قرار می دهند و ضمانتهای حقوقی را برای برگشتناپذیر ساختن آن، متعدد میسازند.
خاخام شلیتا[۱۵۵] ( از رهبران معنوی هاردیم) محور اقدام یهودی کردن از پایین خود را بر رعایت اکید فرمانهای تلمودی استوار ساخت. او کوشید تا بسیاری از عادات قدیمی را احیا کند و شبکه ای از مدارس و تعلیمات کامل اجتماعی برای کودکان تشکیل داد تا آنها را از محیط فراگیری غیریهودی و بیتوجه به فرمانها جدا سازد. روشن کردن شمعها برای عید حنوکا[۱۵۶]، حمل تفیلین[۱۵۷] و غیره همه ضروریاتی آمرانهاست که هاردیم آن را انتشار میدهد(لیبمن،۱۹۹۳: ۲۶۰) (روزنک،۱۹۹۳: ۳۸۶).
هر سال خاخام شلیتا تبلیغاتی به راه می اندازد و هدف مخصوصی را برای یهودی کردن دوباره تعیین می کند. مثلاً در سال ۱۹۷۲: او کمیتهای برای هفتاد و یک نهاد ایجاد کرد، نهادهایی با این هدف که در اولین فرصت هفتاد و یک نهاد جدید توراتی پایهریزی کند. در سال ۱۹۸۰ او تبلیغاتی به راه انداخت که از کودکان میخواست تا با به کار بستن آیهی « قلب پدران را توسط پسران بازآور» والدین خود را به راه یهودیت بازآورند. او به سود زاد ولد تبلیغ میکرد و مراکز تنظیم خانواده را با تکیه بر آیهی « رشد کنید و متعدد سازید» محکوم مینمود (هایلمن،۱۹۹۲: ۱۳۳-۱۳۴).
حال این سؤال به وجود می آید که افکار عمومی در اسرائیل تا چه حد این شرایط را تحمل می کند. افکار عمومی در اسراییل به دو دلیل هاردیم را تحمل می کند، یکی این که آنها را اقلیتی نسبتاً کوچک در اسرائیل میداند، دوم این که هاردیم کاملاً گتومانند باقی مانده است؛ بنابراین، افکار عمومی آنها را به راحتی فراموش می کند. البته مدتی است که جمعیت گروه هاردیم در حال رشد است و این امر توجه افکار عمومی را به آنها متوجه کرده است. البته این را نیز باید گفت که ساختار خاص سیاسی اسراییل شدیداً نیازمند حمایت هاردیم در انتخاب خود است چون این گروه اجتماع تاثیرگذاری در جامعه اسرائیل به حساب می آید.
۲ـ۱ـ۹ـ الزامهای رفتاری:
یکی از مسائل مورد اعتراض هاردیم حضور سیاستمداران زن در عرصه سیاسی و انتخاب آنها است. هاردیمیها زنان یهودی را که در عرصه سیاسی فعالیت می کنند جادوگر یا فاحشه میخوانند. این موقعیت و شرایط نه به معنای محدود کردن حقوق زنان، بلکه به حاشیه راندن مطلق زنان است. با رجوع به کتابهای ابتدایی که تا حدی تحت تاثیر آموزه های تلمودی نوشته شده است میبینیم بر این مسأله تاکید شده است که مرد نباید میان دو زن یا سگ یا خوک حرکت کند. تمام پسر بچههای هاردیمی بین سن ده تا دوازده سالگی این قوانین را مطالعه می کنند و ملزم به رعایت آنها هستند. زنان از رانندگی اتوبوس و اتومبیل کاملاً منع میشوند. آنها فقط زمانی که مردی وجود ندارد میتوانند از ماشینهای شخصی استفاده کنند. در محلههای هاردیمی رانندگان زن بسیار اندک اند و اگر زنی پوشش نامناسب داشته باشد مورد توهین و آزار و اذیت قرار میگیرد (هایلمن،۱۹۹۱: ۲۶۱-۲۶۰).
این نگاه ضد زن هم در کتب دینی یهودی کاملاً قابل مشاهده است. در مورد ماهیت رفتاری زنان و این که زنان باید چگونه رفتار کنند، صحبت شده است. اما پیشفرضی که در این متون در مورد زنان وجود دارد آن است که چون مردان نسبت به زنان گرایش بیشتری به رابطه جنسی دارند، اگر برای رفع نیاز خود سراغ فاحشهها بروند چندان جای تعجب ندارد. با همین پیش فرض، برای زنی که از برقراری ارتباط جنسی با همسرش امتناع کند مجازات و تنبیه در نظر گرفته شده است. به همین دلیل، مرد آیندهنگر موظف است که قبل از ازدواج همسر خود را ملاقات کند، در حالی که برای زن چنین لزومی وجود ندارد و حتی مرد می تواند با یک واسطه یا وکیل، زن را به همسری خود در بیاورد بدون آن که او را ملاقات کرده باشد ( آلموند،۲۰۰۳: ۴۵-۴۰)
اما نکته دیگری که در این زمینه باید به آن اشاره کرد وضعیت زنان در اقتصاد هاردیم است. چون همان طور که گفته شده است، بسیاری از مردان در این اجتماع به فعالیتهایی مشغول اند که درآمدزایی ندارد و به تحصیل علوم دینی مشغول اند (یشیوا= سطح مقدماتی و کولل= سطح پیشرفته) شدیداً به کمک زنان برای حمایت از خانواده نیازمند اند. البته این تنها زمانی نیست که مردان به زنان نیازمند اند، اما این وابستگی هیچ وقت به اندازه امروز نبوده است. به راستی کل زیرساخت اقتصادی هاردیم به کار زنان وابسته و نیازمند است. آنان با کار به عنوان معلم در مدارس دینی دخترانه به دستگاه اجتماعی هاردیم کمک می کنند. آنها همچنین می توانند به عنوان کارمند و فروشنده در محله های هاردیم کار کنند(فریدمن، ۱۳۸۹ ب: ۲۳۲-۲۳۳).
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 02:19:00 ق.ظ ]
|