در زمان صفویه نیز بارخواه می بایست با خود پیشکش می برد ؛«همچنین ایلچی میرزا محمد خان والی مازندران پیشکش فراوان گذرانید».( روملو،۴۸۴:۱۳۴۲) «و هم در اثنا ایلچیان ابراهیم خان والی لار از جانب دریا به درگاه خسرو عالی تبار آمده ، به رسم پیشکش متکاثره از نقود و جواهر و اسبان تازی رفتار با افسارهای زرنگار گذرانیدند».(قاضی احمد قمی،۶۳۰،۲:۱۳۶۳) این موضوع در همه دوره های تاریخ ایران اهمیت داشت و پیش از این درباره آن سخن گفته شد. این پیشکش ها گویا شامل دو دسته هدایا می شد یک سری از این هدایا، آن هدایایی بود که فرستاده از جانب پادشاه مخدوم خود به دربار صفوی و شخص شاه تحویل می داد ، و دسته ای دیگر از هدایا، پیشکش هایی بود که خود سفیر شخصا می بایست از جانب خود در روز شرفیابی به پادشاه تقدیم دارد.(اولئاریوس،۵۴۸،۲:۱۳۶۹) ناگفته نماند که بخش مهمی بودجه دربار از محل همین پیشکشهایی بود که بزرگان پایتخت و والیان و حاکمان بطور مداوم برای پادشاه می فرستادند؛«هر ایالت در مواقع و فصول مناسب با توجه به مقتضیات هر استان به عنوان تحفه و هدیه به دربار می فرستد.این هدیه ها را «بارخانه شاه» “Barkhanehchah ” می گویند». (شاردن،۱۲۴۶،۳:۱۳۷۴) ولی پیشکش هایی که سفیران خارجی به دربار ایران می آوردند بیشتر اهمیت سیاسی داشت و معیار ارجی بود که کشور بیگانه برای پادشاه ایران و دربار و مردم او قائل شده بود.برای نمونه هدایایی که «گراندوک هلشتین » برای شاه صفی آورده بود شامل اشیاء زیر می شد:

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-مقداری طلا آلات که ساخت هنرمندانه ای داشتند.
۲- چهل قبضه تپانچه و متعلقات آنها که دسته های آنها که دسته های آنها شاهکاری از هنر بشمار می رفتند.
۳- دو قبضه شمشیر که تیغه آنها از فولاد با روکش کهربا بوده و جلدهای طلا کوب و مرصع داشتند.
۴- چهار شمشیر دیگر با تیغه تیغه فولاد کهربا و طلاکوب.
۵-دو عصا با روکشی از کهربا که روی آنها کاردستی شده بود و جلدهای زیبایی داشتند.
۶-دو شمعدان بسیار زیبا با کارهای دستی که چهار نفر آنها را حمل می نمودند.
۷-دو جعبه کوچک سفید و قهوه ای از کهربا.
۸-یک داروخانه کامل که جعبه ای دارو آن غالبا از طلای خالص ساخته شده در قبضه ای از چوب جنگلی نقره و طلاکوب قرار داشتند.(اولئاریوس،۵۴۸،۲:۱۳۶۹)
در این بین اگر سفیری برای بارخواهی پادشاه به ملک صفوی داخل می شد در امر هدایا ، دربار مهماندار را به نزد آنان می فرستاد تا شخصاً «برای دیدن هدایای که از صندوق ها به در آورده اند باز خواهد گشت».(فیگوئروآ،۲۶۱:۱۳۶۳) گویا در همین رابطه رسم بوده که هدایا در همان روز باریابی در جلوی سفیر به همراه وی حرکت داده شود.«سفیر میل داشت که برای جلوگیری از سرگردانی در روز بار ، مهماندار همه هدایا را تحویل بگیرد و به حضور شاه گسیل دارد. اما وی این پیشنهاد را نپذیرفت و متذکر شد که علی الرسم می بایست اشیای مزبور روز باریابی در جلوی سفیر حرکت داده شود».(فیگوئروا،۲۶۲:۱۳۶۳)
با این حال آن رسم بدوی زمان مغول و تیمور که خان و درباریان او چشم به دست بارخواه دوخته بودند در زمان صفویه به هیچ روی معمول نبود. بلکه برعکس سفیران بیشتر از آنچه که آورده بودند با خود می بردند و آن هم بدون بیم ازآن که مانند دوره مغول و تیمور آدم های خان در همان پایتخت یا کمی دورتر سفیران را لخت کنند که خود این شاهدی بر عدم ثبات کافی بر آن دوران بوده است چنانکه قبلاهم ذکر شد کلاویخو شرح می دهد که سفیران ترک و مصر که در راه رفت و برگشت به دربار تیمور با یکدیگر همسفر بودند شهر سمرقند را ترک کرده هر یک از آنها ثروت قابل ملاحظه ای با خود داشتند.اما این پیشکش ها که خان تیموری داده بود چندان در کف این سفیران دوام نیاورد و قبل از اینکه خاک ملک تیموری را ترک کنند از دستشان درآمد. چرا که در تبریز زمانی که سفیران بدان شهر رسیدند، نوه تیمور که حاکم آنجا بود سفیر مصر را به زندان انداخت و داروغه های او مایملک سفیران و همراهان آنها را گرفتند، و بدین ترتیب آنچه که تیمور داده بود توسط تیمور زاده پس گرفته شد.(کلاویخو،۳۱۷:۱۳۴۴و۳۲۰)
شبیه این اتفاق برای کارپینی در دوره مغول نیز اتفاق افتاده بود بطوری که از جامه هایی که در دربار گیوک خان مغول به کشیش مسیحی و همراهان او هدیه دادند، در همان بیرون چادر آدم های خان تکه هایی از آن را بریدند و بردند.«روز سیم یعنی روز سن بریس، امپراطور به ما نامه مهرو موم شده برای پاپ داده و بما اجازه بازگشت داد. پیش از رفتن ما ، امپراطور ما را نزد مادر خود فرستاد و او به ما یک نیم تنه از پوست روباه داد که پشم آن از بیرون و آستر آن از پارچه پنبه ای بود. دیگر به هر یک از ما یک طاقه پارچه ارغوانی رنگ داد. تاتارهای راهنمای ما از آن پارچه یک پا بریده و دزدیدند و از پارچه پیشخدمت ما به اندازه نیمی از آن را دزدیدند».(کارپینی،۱۰۴:۱۳۶۳)
اما در دوره صفوی گسترگی حضور سفارت ها در کشور که در نتیجه عوامل گوناگونی بود سبب شده بود که گشاده دستی پادشاهان صفوی در برابر سفیران بیگانه ،گاهی با سوء استفاده از سوی برخی از سفارتها مواجه شود. چنانکه کمپفر نقل کرده است که همیشه گروهی از ازبکان و روس ها به نام سفیر پیشکش ناچیزی با خود می آوردند و مدتی را به خرج دربار ایران خوش می گذراندند و کالاهایی را که بدون حق گمرکی وارد کرده بودند در ایران می فروختند و سرانجام با هدایای مهمی ایران را ترک می کردند و هنوز یک گروه نرفته گروه دیگری می آمدند؛«ازبکها از این سفرا خیلی زیاد به دربار ایران می فرستادند و تکلیف آنها این بود که روابط حسنه موجود فیمابین را با حضور خود تحکیم کنند. اما در حقیقت آنها از این سفارت ها چنین منظور داشتند که در خلال هدایای ناچیزی که به همراه می آوردند ( اسب ، شتر، پوست، ریواس) هدایای گرانبهایی دریافت دارند. به خرج دربار ایران بخورند و بخوابند و اجناسی را که بدون عوارض گمرکی وارد کرده اند با سود سرشار بفروشند».(کمپفر،۲۶۵:۱۳۶۰)
با تمام این مقدمات و تشریفاتی که ذکر شد سفیر با احترام به شهر یا پایتخت صفوی وارد می شد. در مقابل دربار صفوی برای سفیر برنامه ای خاص داشت. گویا این شیوه پذیرایی از سفیران از زمان های قدیم مرسوم و معمول بوده است.(شاردن،۱۲۹۹،۳:۱۳۷۴) در اینجا نیز گروهی از طرف دربار برای استقبال و مشایعت سفیر روانه می شدند. در این مورد ، فیگوئرا سفیر پادشاه اسپانیا به محض ورود به شهر از سوی دربار مورد استقبال قرار گرفت؛ «داود خان بفرمان شاه با چند شخصیت عالی مقام به استقبال سفیر آمده بود تا پس از ملاقات وی را تا اقامتگاهش همراهی کند بمحض نزدیک شدن سفیر به سواران، حاکم شهر و حسن بیگ رئیس بیوتات سلطنتی که بسیار مورد علاقه شاه است و مأمور جابجا کردن و پذیرائی از سفیر بود، از گروه سواران جدا شدند و بسوی ما آمدند. پس از ابراز تعارفات و عرض خدمت از طرف اینان ، داودخان نیز پیش آمد و در دست چپ سفیر قرار گرفت و در حالی که بقیه سواران پیشاپیش حرکت می کردند راه شهر را در پیش گرفتیم. بیشتر سواران لباس های زربفت و سیم بفت برتن داشتند و قبضه شمشیرها و خنجرهایشان از طلای ناب مکلل به یاقوت و فیروزه و زمرد بود و پرهای کلاهشان را با منگوله های بسیار گرانبها زینت داده بودند».(فیگوئروا،۲۶۰:۱۳۶۳) استفاده از این مراسم پر تجمل برای یک سفیر چه در بحث استقبال از وی چه در زمان شرفیابی وی به نزد پادشه همگی امری کاملا طبیعی برای به رخ کشیدن این تجملات بوده است.(شاردن،۱۲۹۹،۳:۱۳۷۴)
در همین زمینه رسم دربار ایران به منظور نشان دادن شوکت و شکوه و جلال خود بدین نحو بود که مدتی سفیران را در انتظار تشرف و شرفیابی به حضور پادشاه صفوی، ناشکیبا نگاه می داشتند.و بعد از گذشت زمانی نامعین اجازه شرفیابی به آنان داده می شد.(همان:۱۳۰۰/۳) در طول این مدت سفیر با احترام و عزت خاصی در مکانی که از قبل برای وی مهیا شده بود سکنی می گزید. در مواردی که سفیر جایگاه والایی در نظر دربار صفوی می داشت، شخص پادشاه شخصا برای مکانی به منظور استقرار سفیر دستورات لازم را به درباریان و مسئولین امر صادر می کرد. در همین مورد سندی از این دودمان باقی مانده است که در آن فرمان شاه سلطان حسین به منظور واگذاری منزلی در اصفهان برای فرستاده کشور فرانسه داده است. این فرمان به شرح زیر می باشد: (نسخه اصلی سند در موزه بریتانیا ، به شماره:۱۴/۴۹۳۵)
«حکم جهانمطاع شد آنکه عالیجاه دیوان بیگی و وزیر و کلانتر و عمال خجسته اعمال دارالسلطنه اصفهان بشفقت شاهانه سرافراز گشته بدانند که خانه مرحوم میرزا قوام الدین محمد را بسکنای کاپیتان فرنسس که در اینوقت بدرگاه جهان پناه آمده و مرخص گشته که بدارالسلطنه اصفهان آمده بدستور سایر کاپیتانان در آنجا سکنی نماید شفقت فرموده ایم چون بر مضمون رقم اشرف مطلع کردند و مشارالیه خانه مذکور را به وی دهند که در آنجا سکنی نماید و در هر باب به خوبی که با سایر کاپیتانان فرنگان سلوک می نمایند با مشارالیه به همان دستور سلوک نمایند و از فرموده تخلف نورزند و در عهده شناسند تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه ۱۱۳۰».(بوسه،۳۱۱:۱۳۶۷)
در تشریح این فرمان باید گفت که این منزل که در اصفهان به فرستاده خارجی داده شده بود، درواقع متعلق به آن سری منازلی بود که در تصرف شخص پادشاه بوده است. این منزل متعلق به قوام الدین محمد مرحوم بود که احتمالا جزء منازل بیشماری بود که در اصفهان آن دوره ، در تصرف شاه قرار گرفته بود. این شخص گویا بدلیل اینکه مورد غضب حکومت قرار گرفته بود بخش اعظمی از منازل و دارایی وی توسط حکومت ضبط شده بود. بوسه بیان می دارد که آغاز روند تصاحب منازل بزرگان دربار صفوی ، گویا از زمان شاه عباس اول صورت گرفته است. درواقع این منازل به شاه تعلق داشت که دربار آنها را برای «میهمانان شاه» یعنی فرستادگان خارجی که به خرج حکومت سفر می کردند، و یا تجار و هیأت های مذهبی در نظر گرفته بود.(بوسه،۲۲۶:۱۳۶۷)
درواقع شاه عباس برای اینکه علاقه اروپائیان را نسبت به خود و کشورش جلب کند، و راه رفت و آمد را برویشان بگشاید دستور داد تا خانه هایی برای این سفارت ها در اختیارشان قرار داده شود. که گویا از همین نوع خانه ها بوده است. به طور مشروح این عمل شاه عباس در نتیجه درخواست هیأت روحانی اگوستین ها به سرکردگی اسقف اعظم «آنتوان دوگوه آ» Antoin de govaa که از سوی اسقف اعظم شهر گوا بنام «دن الکسیس دومنسز»Don Alexis de mensez به سفارت شاه عباس اول آمده بودند صورت گرفت. چرا که آنها تقاضا داشتند که «یک نمازخانه و یک خانه در اختیار آنها قرار دهد». از این رو شاه عباس درخواست اسقف اعظم را با شادی و شوق پذیرفت و این خانه را در اختیار فرستادگان وی قرار داد، و «هنگامی که معماران و نقاشان به ترمیم و نقاشی و زراندود کردن نماز خانه آنها مشغول بودند گاه گاه خود بدانجا می رفت، و فرمان می داد که در تعمیر و آذین بستن آن هرچه بیشتر بکوشند، و کار را زودتر به پایان ببرند».(شاردن،۱۵۱۵،۴:۱۳۷۴)
اینکه دردوره بعد از اواسط صفوی سفیری در اصفهان اجازه اقامت داشته باشد دارای اهمیت بود چرا که از نیمه اول قرن هفدهم میلادی فرستادگان و سفرای خارجی همیشه در منازل شاهی در اصفهان به سر نمی بردند بلکه آنان در «جلفا» رحل اقامت می گستراندند.(همان، اولئاریوس،۱۳۶۹،۵۳۹:۲) در زمان شاه عباس اول فیگوئروا سفیر اسپانیا اجازه داشت تا در شهر اصفهان اقامت بگزیند و در این زمینه مشکلی نداشت؛«بعد از آنکه سفیر مدتی را در اصفهان توقف کرد به حاکم شهر فرمانی رسید که به موجب آن سفیر می باید به قزوین عزیمت کند. سفیر در حالی که بسیاری از شخصیتهای دیگر شهر مشایعتش می کردند ازاصفهان براه افتاد».(فیگوئروا،۲۳۳:۱۳۶۳) اما در زمان شاه صفی این روند تغییر کرد بنحوی که اولئاریوس زمانی که به ایران و پایتخت صفوی آمد مجبور شد تا در منطقه جلفا اقامت گزیند. محلی که در واقع برای سفرا در نظر گرفته بودند. و سفرای خارجی تماماًٌ در آن مکان مجتمع شده بودند؛«در شهر ازکوچه و خیابانهای زیادی گذشتیم و از میدان بزرگی که قصر سلطنتی در آن واقع است عبور کرده و به شهرکی در خارج از اصفهان بنام جلفا که محل سکونت ارامنه است هدایت شدیم و در چند منزل سکونت نمودیم».(اولئاریوس،۵۳۸،۲:۱۳۶۹) گویا اجازه اقامت در اصفهان تنها برای کشیشان مسیحی و هیأتهای مذهبی داده می شد.(فیگوئروا،۳۶۵:۱۳۶۳) درواقع دلیل این شیوه اقامت گزینی آنان این بود که پس از محدود شدن روابط دوستانه با غیر مسلمانان مسیحی و ارمنی در زمان شاه عباس دوم ، آنان مجبور شدند تا در یک مکان مجزا و شهرکی متعلق به ارامنه قرار بگیرند و از حضور در پایتخت منع شوند مگر برای عده ای خاص با شرایط ویژه.
حضور سفیران بعد از این دوره در شهر اصفهان نشانی از جایگاه بالای این سفیران در نزد حکومت صفوی بود. بطوری که شاردن اجازه داشت در اصفهان اقامت کند و از توجه فوق العاده ای برخوردار بوده است. چرا که در این زمان تنها نمایندگان تام الاختیار شرکت های تجاری و برگزیدگان هیأت های مذهبی اجازه اقامت در پایتخت را داشتند.(بوسه،۲۲۶:۱۳۶۷) اما با وجود همه این عوامل گاهی بنا به برخی شرایط خاص به بعضی از سفارت ها اجازه داده می شد که از جلفا به پایتخت نقل مکان کنند. به نحوی که سفارت اولئاریوس بعد از مدتی که در جلفا حضور داشتند مجبور شدند تا آنجا را به مقصد پایتخت ترک کنند؛«محل اقامت ما در جلفا مناسب نبود، زیرا چندین خانه را در چند کوچه بما واگذار کرده و افراد سفارت پخش و پراکنده شده و سفیران به آنها دسترسی نداشتند و بهمین جهت سفیران بوسیله میهماندار از مقامات ایران خواستار شدند که جای آنها را عوض کنند که این تقاضا مورد موافقت واقع شد و ساختمان وحیاط بزرگی را در داخل شهر بما واگذار کردند.در تمام مدت اقامت در اصفهان بفرمان شاه صفی جیره غذایی کافی برای ما تعیین شده بود».(اولئاریوس،۵۳۸،۲:۱۳۶۹)
با اینکه این سفیران تا این حد مورد توجه و نظر دربار صفوی بودند اما شاید بتوان مدعی شد که با وجود همه این توجهات شاهانه آنان در دربار و کشور ایران به مانند یک زندانی در یک زندان بزرگ چیز دیگری نبودند! بنحوی که شاردن ذکر می کند که در ایران رسم است که سفیران پیش از شرف یابی به حضور شاه اجازه ندارند از خانه ای که در ان ساکنند بیرون شوند، و بنابراین می توان آنان را زندانی دولت نامید.(شاردن،۱۳۰۰،۳:۱۳۷۴) اما این رسوم گویا از منظر ایرانیان و درباریان حکومت نشانی از گرامی داشتن سفیر و حرمت گزاری برای وی تلقی می شده است چرا که از نظر دولت صفوی اگر پس از مدت کوتاهی تشریفات شرفیابی سفیر بحضور شاه فراهم شود سفیر گمان می برد که دولت از پذیرایی وی خسته شده است.(همان جا)
اما این سخن بدین معنا نیست که آنان در جابجایی خود در مضیقه باشند و یا اینکه با آنان برخورد خشنی صورت بگیرد ، بلکه برعکس آنان تا زمانی که تحت حمایت دربار و پادشاه صفوی بودند مورد اکرام و اعزاز دربار قرار می گرفتند. لازم است به سندی اشاره شود که در آن به فرمان شاه عباس دوم سفر و جابجایی را برای هیأت سفارت و صاحب منصبان کرملیت ها در اصفهان را آزاد گذاشته بود. نسخه اصلی این سند در موزه بریتانیا به شماره:۷/۴۹۳۵ موجود است.
متن این فرمان بدین شرح می باشد که:
«حکم جهانمطاع شد آن که چون حکم شریف نواب گیتی ستان علیین آشیان جد بزرگوارم طاب ثراه و جعل الجنه مثواه و رقم نواب فردوس جایگاه رضوان آرامگاه بتاریخ شهر رجب سنه ۱۰۳۹در باب پادریان عظام فرنگستان که از جانب سلاطین علیشأن فرنگیه بدرگاه معلی آمد شد نمایند صادر گشته که از هر راه و هر طرف که می روند همگی حکام کرام و امراء ذوی الاحترام و داروغگان و عمال قلمرو همایون اعزاز حسابی و احترام تمام بجای آورند.بسلامت گذرانند و از راهی که روند هیچ آفریده مانع و مزاحم نشده گذارند که مرفه الحال روانه شوند و دقیقه از دقایق حرمت و عزت دمی فرو گذاشت نکنند و پادریان پای برهنه کوه کرمیلو که از جانب عالی جناب سلطنت و جلالت مآب سرو سلاطین حشمت و صفت آیین فرنگیه مقدم و مقتدای تابعان ملت مسیحیه حضرت آمده در دارالسلطنه اصفهان توطن دارند رقم نواب خاقان فردوس جایگاه را بنظر آورده استدعای امضاء نواب همایون ما نموده اند چون فیما بین حضرات شاهان عالیشأن فرنگیه و این دودمان مقدس طریقه دوستی و محبت مرعی و مسلوک است و شفقت و مرحمت درباره فرستادگان ایشان خصوصاً پادریان منسوبان بپادشاه والاجاه مشارالیه درجه اعلی دارد مراتب به همان قاعده مقرر دانسته بهر طریقی که در فرمان نواب خاقان رضوان جایگاه با ایشان سلوک می نموده اند حالا نیز سلوک حسابی نموده کمال عزت حسابی و مرحمت بظهور آورند و در عهد شناسند تحریراً فی هو از قرار نوشته وزارت و اقبال پناه عظمت و اجلال دستگاه عالیجاه توفیق آثاری اعتمادالدوله العلیه العالیه الخاقانیه بر طبق رقم سابق که نزد پادریان است.» (بوسه،۲۷۶:۱۳۶۷)
اما گاهی بنا به برخی مسائل ایجاد شده سیاسی ، پیش می آمد که سفیر به مدت چندین سال در مرکز حکومت نگه داشته می شد و پایان سفارت وی مورد تایید قرار نمی گرفت. در اینجا بود که سفیر می بایست مجبور به اقامت اجباری در دربار بشود؛«و همچنین در شهور سنه ثلث و ثمانین و تسعمائه ، دو سال و کسری قبل از این ایلچیانی که از جانب پرتکال پادشاه مقدم آن جماعت میکائیل که از راه هرموز به دارالسلطنه قزوین آمده بودند ، در زمان شاه اسماعیل نیز مرخص نگشتند ، معروض بارگاه فلک اساس گردانیدند که موسم می گذرد و دیگر توقف نمی توانند نمود. حسب الامر اعلی مرخص گشته جواب کتابات گرفته، رعایت ها یافته، روانه شدند».(قاضی احمد قمی،۶۶۷،۲:۱۳۶۳)
این نگاه داشتن سفیران در دربار همگی پشتوانه ای سیاسی با خود همراه داشته بود و مصلحت اندیشی سیاسی سبب می شد که این سفیران مدت ها و همانطور که بیان شد حتی سالیان دراز در انتظار پایان سفارت خود در دربار باقی بمانند و با عوض شدن پادشاه این امر میسر شد. مشابه همین واقعه در زمان شاه عباس دوم رخ داد. بنحوی که بنا به مصلحت سیاسی سفیر پادشاه هند را مدت زیادی در دربار نگاه داشتند. دلیل شاه عباس برای این عمل این بود که، وی می دانست مغولان کبیر در انتظار بازگشت سفیرشان هستند و حتی برای بازگشت وی روز شماری می کنند، چرا که پس از مراجعت وی، آنها به محاصره قندهار بپردازند، اما شاه عباس با متوقف کردن سفیر مغولان کبیر در دربار خود و کج دار و مریز رفتار کردن با وی سبب می شد تا دربار ایران فرصت را نگه داشته تا آماده جنگ با آنان گردد؛«از روی دیگر سفیر هند سه روز پیش از بازگشت به کاری مبادرت ورزید که دربار ایران را در شگفتی و ناراحتی فرو برد چراکه سفیر در مدت اقامت خود چندان که اسب نژاده یافته بود خریده بود تا به هند ببرد. مأموران به وی گفتند پیش از گرفتن اجازه مخصوص نمی تواند اسب ها را از مرز بگذراند، حتی خود تا گذرنامه نگیرد نمی تواند برود ، و مجاز نیست تا آن وقت اسب هایی را که شاه به وی هدیه داده ببرد. سفیر به دستاویز این که سفیران از بند مقررات آزادند این گفته را نشنیده می گرفت و چون دریافت سخنان وی به گوش درباریان ایران باد است شبی از سر ناچاری به رغم آنان دستور داد همه شصت هفتاد اسب ممتازی را که خریده بود پی کنند. این کار مخصوصا تا زمانی که اسب ها جان نداده بودند در نظر همگان بسی زشت و ناهموار جلوه کرد».(شاردن،۱۳۰۲،۳:۱۳۷۴) در واقع این وقفه در پذیرش سفیر و یا نگه داشتن آنها در دربار بدین سبب بوده است که منتظر فراهم شدن فرصت مناسب است و شاید هم می خواستند که سفرا را بهتر بشناسند.(دولاواله،۱۷۸:۱۳۷۰)
گویا سفیری خارجی که به دربار می آمد و به شرفیابی پادشاه نائل می گشت، می بایست قسمتی از آداب و رسوم ملیت خود را حفظ کند و از سویی دیگر بایستی که به رسوم دربار ایران رفتار کند. از این جهت ایشان می توانستند لباس رسمی مملکت خود را پوشیده داشته باشند و برای همین بایستی لباس مخصوص خود را بپوشد و سپس در، بار حاضر شود. فیگوئروا نقل می کند که وقتی که به دربار صفوی برای ملاقات شاه رفته است بدلیل بر تن داشتن لباس تشریفاتی مخصوص خسته شده است. چرا که این لباس؛ لباس خاص مردم اسپانیا بوده که در روز تولد یا عروسی پادشاه خود بر تن می کردند و از طرفی نیز بدلیل ویژگی های خاص زیبایی شناختی این لباس، در محضر پادشاه ایران نیز همان را پوشیده تا به نوعی احترام متقابل خود را به وی نشان دهد.(فیگوئروا،۲۶۴:۱۳۶۳)
مجالس باری که به افتخار سفیران برگزار می شد در نقاط مختلف و کاخ های پایتخت به فراخور حال پادشاه برگزار می شد.اما اغلب این بارها در کاخ هایی برگزار می شد که در مجاورت آن حیاط و باغ بزرگی بود چراکه سفرا بتوانند با اسب داخل آن باغ شوند و هدایای خود را بحضور پادشاه صفوی عرضه کنند.(اولئاریوس،۶۰۷،۲:۱۳۶۹)
یکی از مکان هایی که پادشاهان صفوی سفرا را در آن بحضور می پذیرفتند کاخ باغ سعات آباد بود. و در آن به سان دیدن از هدایایی که این سفرا با خود می آوردند اقدام می نمودند. (اسکندر بیگ منشی ترکمان،۱۵۵۳،۳:۱۳۷۷) اما اغلب شاهان صفوی سفرا را در «تالار دیوان خانه» که تالار بزرگی در کاخ بود بحضور می پذیرفتند.(اولئاریوس،۶۰۷،۲:۱۳۶۹) قبل از شرفیابی سفیر را مدتی در انتظار تشرف باقی می گذاشتند تا دربار از قصد و هدف سفیر از سفارت و همچنین مفاد و مضمون جوابی که باید در قبال سفارت به وی داده شوند، آمادگی کسب کنند. به طور مثال سفیر هند در زمان شاه عباس دوم ، که با هشت هزار تن ، و چهار هزار اسب و هشت هزار چهار پای بارکش به ایران آمده بودند مدت نه ماه در انتظار صدور فرمان شرفیابی از طرف شاه ایران قرار گرفتند درحالی که در تمام این مدت هزینه او و همراهانش بر عهده دربار ایران بود.(شاردن،۱۳۰۰،۳:۱۳۷۴) از آنجا که یکی از ارکان دربار ایران بر پایه عوامل سعد و نحس می گردید ، حتی برای تعیین زمان شرفیابی سفیر نیز بایستی زمان سعد ونحس آن مشخص می شد . در این بین نقش منجمان بسیار چشمگیر بود. اما در اغلب موارد پادشاه صفوی در یکی از روزهای ماه نو سفیر را به صورت رسمی بحضور می پذیرفت؛ و خود این در صورتی بود که ستاره شناسان زمان مساعدتر دیگری را برای لحظه بار سفیر مشخص نکرده باشند.(کمپفر،۲۴۵:۱۳۶۰)
بعد از طی این تشریفات ، سفیر در روز شرفیابی در دربار حاضر می شد. و در حالی که دربار به کمال جلال و شکوه آراسته شده وی وارد می شد.(شاردن،۱۳۰۰،۳:۱۳۷۴) موقعی که سفیران به آستانه تالار می رسیدند دو نفر از رجال بزرگ ، قورچی باشی و دیوان بیگی به استقبال آنها می آمدند و دست هر یک را می گرفتند و به طرف شاه می بردند. گرفتن دست علاوه بر اینکه به منزله احترام گذاشتن زیاد به سفیران خارجی است ، به خاطر آنست که از طرفی نیز رعایت ایمنی پادشاه نیز گردد و مانع از بروز حوادثی نظیر آنچه در موقع شرفیابی ایلچی ترک به حضور شاه عباس روی داد بشوند.(اولئاریوس،۵۵۱،۲:۱۳۶۹) بعد از آن سفیر به شاه نزدیک می شد و کلاه خود را از سر بر می داشت و سپس در جلوی پادشاه تعظیم می نمود و زانو برزمین می نهاد و با دست راست احترامی تمام نسبت به پادشاه ابراز می داشت، سپس همان دست را بر دهان می برد و می بوسید و بعد از آن مجدد با همان دست قبای شاه را لمس می نمود و می بوسید.(فیگوئروا،۲۶۵:۱۳۶۳) گویا رسم دست بوسی در دربار صفوی برای سفرا اجرا نمی شد چرا که اولئاریوس در سفرنامه خود قید می کند که؛« شاه ایران بر خلاف تزار روسیه اجازه نمی دهد کسی دست او را ببوسد و معمولا خارجی ها اگر بخواهند ارادت خود را نشان دهند می توانند بر زانوهای پادشاه و ایرانی ها بر پای شاه بوسه زنند».(اولئاریوس،۵۵۱،۲:۱۳۶۹)
بعد از اینکه سفیران این معانقه رسمی را به پایان می رساندند نوبت به دادن نامه و یا استوار نامه خود به پادشاه صفوی می رسید. بدین منظور فراش باشی با اشاره شاه جلوی سفیران می آمد و از آنها ؛« نام آنها و اینکه از طرف چه کسی اعزام شده و چه حرفی دارند » را سوال می کرد.(همان جا) گرچه این امر غریب به نظر می رسد چرا که دربار پیشاپیش از مقصود سفر سفیر در ابتدای ورود وی مطلع بودند اما گویا این رویه اجرا می شده است. نکته ای که در این بین بایستی به آن اشاره نمود این است که از آنجا که اکثر مکالمات در دربار به زبان ترکی ادا می شد و زبان رایج دربار ترکی بود،(فیگوئروا،۲۶۳:۱۳۶۳) بنابراین هر سفارت که به ایران می آمد دارای یک مترجم بود تا بتواند به راحتی مقاصد و اهداف خود را به دربار منتقل نماید و این جزئی از لوازم بار یک سفیر بود که مترجم به همراه داشته باشد. در این زمینه صاحب عالم آرای عباسی می نویسد که در زمان شاه عباس؛ «در این سال ایلچی بزرگ معتبر که از امراء معتبر آن سلسله رفیعه بود از راه دریا و دشت خزر به دربند شیروان آمده متعاقب موکب همایون از اردبیل به دارالسلطنه قزوین رسید و او نیز در میدان سعادت، سعادت بساط بوسی دریافت و به توسط مترجمان از جانب پادشاه خود اظهار نیازمندی و اتحاد بیش از پیش نمود…».(اسکندربیگ منشی ترکمان،۱۵۵۴،۲:۱۳۷۷) و چون سفیر در نزد شاه قرار می گرفت مترجم وی کنار او بود. و هر دو با اتفاق در جلوی شاه می رفتند و با شاه صحبت می نمودند.(اولئاریوس،۵۵۲،۲:۱۳۶۹) سفیر موظف بود که که در جواب پادشاه از جملات و کلمات کوتاه استفاده نماید چراکه در حضور شاه بایستی از نطق طولانی پرهیز می نمودند؛« پس از آنکه سفیر به اقتضای مقام و وقت، پاسخ های کوتاه داد به اشاره شاه بسوی دفتر کار رفت».(فیگوئروا،۲۶۵:۱۳۶۳) و این رسم از رسوم کهن درباری در ایران محسوب می شود که پیش تر ها ذکر آن گفته شد.
بعد از این گفتگوی کوتاه که بین سفیر و پادشاه انجام می شد سفیر، نامه و یا همان استوارنامه خود را تقدیم پادشاه می نمود. گویا رسم دربار صفوی این چنین بوده است که حتما بایستی این نامه که سفیر از جانب پادشاه مخدوم خود به دربار صفوی می آورده بود، در قوطی از جنس طلا بوده باشد و در غیر اینصورت وزیران هرگز آن نامه را قبول نمی کردند و به نظر پادشاه نمی رساندند. چرا که اگر این چنین نبود حمل بر جعلی و ساختگی بودن نامه می نمودند و به آن وقعی نمی نهادند.(شاردن،۱۳۰۳،۳:۱۳۷۴) برای این کار وزیر اعظم بر می خاست و استوار نامه را می گرفت و به شاه تقدیم می نمود و سفیران نیز سپس به جایی که برای آنان در مجلس مشخص کرده بودند باز می گشتند. بررسی و ترجمه این نامه و دادن جواب مقتضی به آن در همان مجلس داده نمی شد بلکه ؛« واقعه نویس یا منشی حضور شاه به سفیران اظهار داشت که شاه دستور داده است که استوارنامه و مطالب گراندوک ترجمه گردد و فرصت دیگری اجازه شرفیابی داده خواهد شد ».(اولئاریوس،۵۵۲،۲:۱۳۶۹)
در کنار همه این ها گویا رسم دربار صفوی این چنین بوده است که پس از بار یافتن هر سفیر به حضور پادشاه کلیه اسناد و درخواست های او در مجلس ضیافتی که وزیراعظم به افتخار او تشکیل می داده است ، با دقت مورد مطالعه و مذاکره قرار می گرفته است. و اگر در جلسه اول مذاکرات به توافق نمی رسیدند در جلسه بعدی گفتگو ، با حضور مهماندار اعظم و مترجم و یا منشی سفیر بحث را ادامه می دادند تا به نتیجه برسند. و تا این مقدمات پایان نمی پذیرفت و نتیجه گفتگوها حاصل نمی شد دربار جواب رسمی به سفارت سفیر نمی داد، و در نتیجه سفیر اجازه مرخص شدن از دربار و کشور را نداشت.(شاردن،۱۳۰۲،۳:۱۳۷۴) بعد از اینکه سفیر نامه و استوارنامه خود را تقدیم پادشاه می نمود به مکانی که برای او درنظر گرفته شده بود می نشست. جایگاهی که برای سفیر در نظر می گرفتند بنا به نوع سفارت و شخص سفیر و اهمیت کشور مبدأ متفاوت بود. بنحوی که در زمان شاه عباس دوم وی توجه شایانی نسبت به سفیر سوئد در برابر سایر سفرا قائل شد و حتی او را در جایگاه صاحب منصبان درباری و دولتی صفوی جای داد؛ «در مهمترین و رسمی ترین پذیرایی ها یعنی در پذیرایی نوروز ، از سفیر سوئد خواسته شد که بین صاحب منصبان دولتی جای بگیرد زیرا شاه سفیر سوئد را از بین سفرای فرنگ بیش از همه گرامی می داشت. چون او نه تنها راه طولانی تری را طی کرده به سفری پر رنج تر تن داده بود تا با شاه ایران قراردادی برای جنگ با ترک ها منعقد کند و همچنین مناسبات بازرگانی برقرار نماید بلکه شخصا نیز تاثیری بسیار نیکو در شاه به جای گذارده بود. شخصیت سیاسی و نظامی وی و همچنین طرز معاشرت او در دربار چنان بود که گفتی او را برای این سمت خلق کرده اند؛ در حالی که سفرای دیگر یا از زمره روحانیون بودند یا از جمله کسانی که کار سفارت پیشه آنها نیست و تخصصی در این حرفه ندارند».(کمپفر،۲۵۶:۱۳۶۰)
با این توصیف کاملا مشخص می شود که سفرا به چه دلایل محبوب برای پادشاه بودند. نکته ابتدایی در این امر به شخصیت و روحیات شخص شاه برمی گشت، و اینکه حکومت وی با چه دیپلماسی سیاسی در صحنه قدرت قصد بروز داشته است. در این زمان به دلیل توجه غالب به امور نظامی و دیپلماسی جنگ با قدرت های متخاصم؛ زمانی که سفیری برای کمک به ضربه زدن به دشمن مشترک دست یاری دراز می کند، شاه ایران دست او را به گرمی می فشارد و حتی وی را در مراسم بار دهی سایر سفرا از دیگران برتر می شمارد. که نوع شخصیت و سلوک سفیر نیز بر این امر مزید بر علت بوده است.
در مجلسی که به واسطه بار سفیر داده می شد، پادشاه با لباسی از پارچه زربفت ولی عادی و معمولی حضور می یافت و تنها اختلافی که با لباس دیگران داشت آن بود که روی مندیل و دستار شاه یک جواهر درشت و یک پر قرار داشت.(اولئاریوس،۵۵۰،۲:۱۳۶۹) فیگوئروا کلاه پادشاه را اینطور وصف می کند که کلاهی را که وی در مجلس بار سفرا پوشیده بود؛ «کلاهی کاملا عادی با حاشیه ای از ابریشم سبز و صورتی بر سر داشت. این کلاه روی کلاه دیگری قرار گرفته بود که طبق سنن دینی ایرانیان، اشخاص عالی مقام و مردان جنگی که آنها را قزلباش می گویند برسر می گذارند. این کلاه ها از نوعی ماهوت کلفت قرمز رنگ با آستر پنبه ای ساخته شده اند… چین خوردگی ها یا تَرَک های این کلاه نباید از دوازده کمتر یا بیشتر باشد و این نشانه مذهب صوفیان است ».(فیگوئروا،۲۶۷:۱۳۶۳) شمشیر شاه نیز با لباس او هماهنگ بوده و با جلدی از طلا و جواهرنشان چشم سفرا را به خود خیره می ساخته است و عقب سرپادشاه نیز تیر و کمان مخصوص وی را روی زمین قرار می دادند.(اولئاریوس،۵۵۱،۲:۱۳۶۹) درهمین حین بود که هدایایی که سفرا با خود به دربار آورده بودند را تقدیم پادشاه می نمودند؛«سفیر هند معادل چهار میلیون هدیه برای شاه و وزیران آورده بود . نیمی از این مبلغ پول و نیم دیگر پارچه و جواهر بود».(شاردن،۱۳۰۱،۳:۱۳۷۴) هدایا در یک صف طویل از برابر پادشاه عبور داده می شد بنحوی که یکی از یساولان مواظب بود تا هدایا به آهستگی از جلوی پادشاه عبور داده شود؛ تا اینکه ایشان بتوانند هدایا را با دقت مشاهده نمایند . کمپفر مسافت گذشتن صف هدایا بران را ، از هفتاد قدمی پادشاه ذکر می کند.(کمپفر،۲۷۰:۱۳۶۰)
با آن که زمان برگزاری بارها متفاوت بوده است ، مجالسی که برای رسیدگی به امور کشور و یا تاج گذاری تشکیل می شد غالباً در صبح بوده است و در مجموع دو تا سه ساعت بیشتر به طول نمی انجامیده است. ولی باری که برای پذیرفتن سفیران خارجی تشکیل می شد طولانی تر بود و گاهی تا شش ساعت به طول می انجامیده است و این سری بارها با صرف ناهار و یا شام و شنیدن موسیقی و شعر و دیدن رقص و نمایش همراه بوده است. به همین خاطر در مجلس بار سفرا پس از تشریفات بیان شده نوبت به مراسم صرف غذا می رسید.(کمپفر،۵۱:۱۳۶۰)
در سرتاسر تالار بار سُفره هایی به منظور پذیرایی از سفیران و میهمانان پادشاه انداخته می شد.این وظیفه بر عهده چند پسر جوان بود که دارای موهای بلند و لباسی زربفت بودند. آنان وظیفه داشتند تا در کف مجلس جلوی شاه و دیگر حاضران سُفره بزرگ را بگسترانند. این سفره ها از جنس ابریشم بوده که به گلدوزی هایی زرین مزین گشته بود.(فیگوئروا،۲۷۲:۱۳۶۳) بعد از آن نوبت به خدمت سفره چی باشی می رسید که درواقع رئیس کسانی بود که مسئول گستردن سفره بودند. (انصاری مستوفی الممالک،۲۴۸:۱۳۸۵)
درمورد صرف غذا و ترتیب و کیفیت آن نیز نوعی سلسله مراتب بر اساس مقام و جایگاه افراد حاضر در بار برگزار می گردید؛ بنحوی که ، نخست غذاها را درون بشقاب در مقابل پادشاه قرار می دادند و سپس برای سفیران و میهمانان و بعد از آن بترتیب مقام برای خان ها و افرادی که افتخار صرف غذا در حضور پادشاه را کسب کرده بودند ، داده می شد.(اولئاریوس،۵۵۲،۲:۱۳۶۹) حتی مقدار غذا و کیفیت نوع غذا در نظر حکومت ، بیان کننده طرز تفکری خاص در منظر سفیر بوده است. به طور مثال در زمان شاه عباس که درواقع اوج قدرت صفویان بوده است ، وی در مجلس بار و پذیرایی که به مناسبت حضور سفرا و بخصوص هیأت سفارت پادشاه اسپانیا و شخص فیگوئروا داده بود، از اطعمه و اشربه برای پذیرایی از میهمانان خود استفاده نموده بود. اما گویا این پذیرایی به شکل کاملا ساده و بدور از تجمل شاهانه برگزار شده است. فیگوئروا نقل می کند که؛ « صرف غذا بسیار ساده و بی تجمل و خالی از تکلف بود و بیشتر به زندگانی مقتصدانه و محجوب توأم با قناعت اسپارت ها شباهت داشت تا گشاده دستی زیاده از حد ایرانیان که در سنن و آداب زندگانی فقیرانه بدوی اعراب مستهلک شده است. زیرا همه غذاهای سر سفره عبارت بوداز چند بشقاب بزرگ انباشته از پلو مخلوط با گوشت گوسفند و پرندگان و مقداری آلوچه و ترب سیاه برای پیش غذا. بی شک شاه با صرفه جویی که در این شام بعمل آورده بود می خواست گرایش خود را به جنگاوری و زندگانی سربازی به میهمانان نشان دهد».(فیگوئروا،۲۷۲:۱۳۶۳) درمجلس صرف غذا بنا به عادت ایرانیان موسیقی نیز نواخته می شد وبه همراه آن رقص یا نمایشات هنری نیز اجرا می گردید.(اولئاریوس،۵۵۳،۲:۱۳۶۹)
گاهی اوقات بارهای خاص پادشاه صفوی که در آن سفیران و بزرگان حکومتی را به نزد خود فرا می خواند، تا پاسی از شب ادامه می یافت. و گاهی هم نیمه شب با صرف غذای در محل پذیرایی به اتمام می رسید بدین خاطر به فرمان پادشاه برای مشایعت سفیر عده ای مأمور می شدند تا وی را به منزلی که برای او تهیه دیده بودند هدایت و به نوعی اسکورت نمایند.(فیگوئروا،۲۷۳:۱۳۶۳) پس از همه این مقدمات به اشاره پادشاه وزیر اعظم از جای بر می خاست و پس از زمین بوسی مجلس را با خطابه ای می گشود و آنچه را که باید به آگاهی پادشاه برسد می رسانید.هم چنین اعلام پایان مجلس که دعای کوتاهی به جان پادشاه بود و حضار آنرا با «الله الله» پاسخ می گفتند با او بود. اولئاریوس این وظیفه را بر عهده فراش باشی دربار دانسته است و می گوید که ؛«پس از صرف غذا آفتابه و لگن طلایی را آورده و میهمانان دست های خود را شستند و سفره را برچیدند. در این موقع فراش باشی بزبان ترکی فریاد زد:” سفره حقنه، شاه دولتنه، غازیلر قوتنه الله دیلم ، الله الله ” یعنی خدایا به سفره شاه برکت بده ، دارایی و شوکت شاه را بیفزای ، قدرت سپاهیان او را زیاد کن، خدایا از تو می خواهیم ، خدایا خدایا. بلافاصله همه حضار فریاد کشیدند :” الله الله ” بعد همگی حضار یک به یک از جای برخاسته و پس از تعظیم در مقابل شاه از تالار خارج شدند».(اولئاریوس،۱۳۶۹،۵۵۳:۲) با خاتمه مراسم پذیرایی و صرف غذا ، شرفیابی سفیر در نخستین مرحله خود به پایان می رسید. درواقع بعد از این شرفیابی اولیه بود که ، سفیر تحت حمایت پادشاه ایران قرار می گرفت و درواقع پس از آن در تمام طول اقامت سفیر در پایتخت، شخص او و دارو ندارش تحت حمایت حکومت قرار می گرفت.(کمپفر،۲۴۵:۱۳۶۰)
در کنار این شرفیابی عمومی که پادشاه صفوی برای سفرا می داد گاهی اتفاق می افتاد که برای ایجاد روابط صمیمانه با اروپائیان ساکن در دربار ، پادشاه به آنان اجازه شرفیابی خصوصی و محرمانه را می داد که در آن فقط چند نفر از ندیمان و خاصان شاه حضور داشتند. این نوع شرفیابی خصوصی دیگر در تالار دیوانخانه که تالار بزرگ قصر و محل بار سفرا بود برگزار نمی شد بلکه محل آن در یکی دیگر از تالارهای قصر سلطنتی صورت می گرفت. مدت این ملاقات نیز نسبت به باریابی عمومی سفرا و بزرگان صفوی کمتر بوده است. در اینجا نیز سفرا مجبور بودند مدتی را به انتظار شرفیابی بگذرانند و سپس به همراه مترجم خود بحضور شاه نائل می شدند.(اولئاریوس،۵۵۵،۲:۱۳۶۹)
نکته ای که در اینجا بایستی خاطر نشان کرد این است که ، به همان نحوی که سفرا برای پادشاه هدایایی می آوردند پادشاه صفوی نیز به آنها متقابلا هدایایی می داد. که در واقع این هدایا به نام رسم «خلعت دادن» پادشاه به سفیر تعبیر می شد. این خلعت جایگاه والایی در منظر نظام درباری صفوی داشت. درواقع بخشیدن خلعت از طرف پادشاه به کسی واقعه بسیار مهمی بود. در این بین خلعت پادشاه به کسی داده می شد که شاه بخواهد از خدمات وی ابراز رضایت کند.(کمپفر،۸۰:۱۳۶۰) و یا اینکه با نوع خلعتی که به هر فرد خاص می دهد، جایگاه و منزلت او را مشخص کند برای همین بود که هر زمانی که شاه می خواست به سفیر یا فردی از بزرگان درباری خلعت عطا کند ، پیش از آن می اندیشید که هر کدام در خور چه مایه خلعتی هستند.(شاردن،۱۳۰۳،۳:۱۳۷۴) این خلعت برای کسی که آن را از پادشاه صفوی دریافت می کرد آن چنان حائز اهمیت بود که اکثر اوقات والیان و وزرا و سایر صاحب منصبان دولتی برای گرفتن آن مجبور بودند تا بطور پنهانی اقدام به دادن رشوه نمایند و به قول معروف سر کیسه را شل نمایند و سبیل وزیر اعظم را، مبنی بر استمالت آنان در زمینه گرفتن خلعت از پادشاه چرب کنند؛ چرا که این خلعت با تمام هزینه کردن های آنان، چون از طرف پادشاه بود بنابراین دارنده آن خلعت از دیگران ممتاز می گردید و مورد احترام و رعب زیردستان قرار می گرفت.(کمپفر،۸۰:۱۳۶۰)
خلعتی که پادشاه به سفیر ارزانی می داشت نشانه اعزاز و احترامی بود که دربار برای سفیر قائل بود؛ قاضی احمد قمی در اثر خود در مورد این مطلب نقل می کند که در زمان شاه طهماسب؛ «و هم در این سال حاجم خان والی خوارزم که به زیور حسب و حلیه نسب و قدم خاندان شرف دودمان آراسته بود فرزند خود محمد قلی سلطان را به پایه سریر اعلی فرستاد. شاه عالم پناه شاهزاده های عالی منزلت و امرا و ارکان دولت را به استقبال تا بیدستان فرستاده وی را به اعزاز و احترام بدرگاه شهریار گردون غلام آوردند. شاه جم جاه خلعت های زر دوز و تاج و کمر شمشیر و اسب و استر و زر به مشارالیه شفقت فرمود».(قاضی احمد قمی،۵۹۱،۱:۱۳۵۹) شاردن در زمان شاه عباس دوم خلعت کامل را شامل؛ «یک رأس اسب با زین و برگ ، شمشیر ، خنجر، دو دست لباس کامل یکی تابستانی و دیگری زمستانی» معرفی می نماید. اما بایستی توجه نمود که در اینجا نیز به مانند سایر قسمت ها که اشاره شد، این جایگاه سفیر بود که تعیین می نمود تا چه مقدار از این خلعت به او

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...