در روز دوشنبه‌ ششم‌ شعبان‌ ۷۲۶ق‌ بار دیگر ابن‌ تیمیه‌ را با برادرش‌ زین‌الدین‌ عبدالرحمان‌ در قلعه دمشق‌ زندانى‌ کردند بنابر نوشته مقریزی‌ سبب‌ صدور فرمان‌ سلطان‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ شمس‌الدین‌ ابن‌ قیم‌ الجوزیه‌ شاگرد بنام‌ ابن‌ تیمیه‌ در شهر قدس‌ در مسأله شفاعت‌ و توسل‌ به‌ انبیاء سخن‌ گفت‌، یعنى‌ به‌ فتوای‌ ابن‌ تیمیه‌ آن‌ را جائز نشمرد و مجرد قصد قبر حضرت‌ را (بدون‌ قصد مسجد آن‌ حضرت‌) منکر شد. مردم‌ بیت‌المقدس‌ از این‌ فتوا ناراحت‌ شدند و به‌ جلال‌الدین‌ محمد قزوینى‌ قاضى‌ القضاه دمشق‌ (د ۷۳۹ق‌) نامه‌ نوشتند، و این‌ خبر به‌ سلطان‌ ملک‌ ناصر بن‌ قلاوون‌ رسید. او مسأله‌ را به‌ شمس‌الدین‌ محمد بن‌ عثمان‌ حریری‌ حنفى‌ (د ۷۲۸ق‌) قاضى‌ القضاه حنفى‌ ارجاع‌ کرد. قاضى‌ القضاه حنفى‌ ابن‌ تیمیه‌ را سخت‌ نکوهش‌ کرد، و این‌ موجب‌ شد که‌ ملک‌ ناصر فرمان‌ دهد که‌ او را به‌ زندان‌ بیاندازند.[۱۱]
در جمادی‌الاخر(۷۲۸ق‌/ آوریل‌ ۱۳۲۸م)‌ کتاب‌ و کاغذ و قلم‌ و دوات‌ را از او گرفتند و از مطالعه‌ منعش‌ کردند، زیرا ابن‌ الاخنائى‌ قاضى‌ القضاه مالکى‌ در قاهره‌ کتابى‌ در رد بر این‌ تیمیه‌ درباره مسأله زیارت‌ نوشت‌. این‌ کتاب‌ به‌ دست‌ ابن‌ تیمیه‌ رسید و ردی‌ بر آن‌ نوشت‌ و او را جاهل‌ خواند. ابن‌ الاخنائى‌ به‌ ملک‌ ناصر شکایت‌ کرد و او فرمان‌ داد که‌ کتاب‌ و دفتر از او باز گیرند. ابن‌ تیمیه‌ در شب‌ دوشنبه‌ ۲۰ ذیقعده همان‌ سال‌ در زندان‌ قلعه دمشق‌ وفات‌ یافت‌. [۱۲]

    1. نظر بزرگان اهل سنت در مورد ابن تیمیّه:

عقاید و افکار ابن تیمیه در میان علما و بزرگان عصر خویش موافقان و مخالفانی را برانگیخت. از شاگردان‌ و مدافعان‌ سرسخت‌ ابن‌ تیمیه‌ مى‌توان‌ ابن‌ کثیر، مؤلف‌ البدایه و النهایه (۷۴۴ق‌) را نام‌ برد که‌ در سراسر کتاب‌ خود به‌ هر مناسبتى‌ از ابن‌ تیمیه‌ دفاع‌ کرده‌ و او را ستوده‌ است‌. او در روز وفات‌ ابن‌ تیمیه‌ به‌ قلعه دمشق‌ رفت‌ و بر سر جسد او نشست‌ و صورتش‌ را باز کرد و بوسید.[۱۳]
یکی دیگر از علمای‌ بزرگ‌ قرن‌ که‌ معاصر ابن‌ تیمیه‌ بوده‌ و از او دفاع‌ کرده‌ و به‌ سبب‌ او در رنج‌ و زحمت‌ افتاده‌است، حافظ و محدث‌ مشهور ابوالحجاج‌ مزی‌ صاحب‌ تهذیب‌ الکمال (از معتبرترین‌ کتب‌ رجال اهل‌ سنت‌) است‌ که‌ در ۷۴۲ق‌ درگذشته‌ است.[۱۴] از شاگردان‌ بنام‌ او احمد بن‌ محمد مری‌ لبلى‌ حنبلى‌ است‌ که‌ به‌ گفته ابن‌ حجر[۱۵] نخست‌ مخالف‌ ابن‌ تیمیه‌ بود، ولى‌ پس‌ از ملاقات‌ با او از دوستان‌ و شاگردان‌ او گردید و مصنفات‌ او را نوشت‌ و در طرفداری‌ از او پافشاری‌ کرد و در رد بر صوفیه‌ و مسأله زیارت‌ سخت‌ از او دفاع‌ کرد تا آنکه‌ عامه‌ و صوفیان‌ بر او شوریدند و قصد کشتن‌ او کردند. سرانجام‌ تقى‌الدین‌ اخنائى‌ قاضى‌ مالکى‌ او را احضار کرد و چندان‌ چوبش‌ زد تا خونین‌ شد، سپس‌ او را وارونه‌ سوار قاطر کردند و در شهر گرداندند.
اما بزرگ‌ترین‌ شاگرد و مدافع‌ ابن‌ تیمیه‌ بى‌شک‌ شمس‌الدین‌ محمد ابن‌ ابى‌ بکر بن‌ ایوب‌، معروف‌ به‌ ابن‌ قیم‌ الجوزیه(۶۹۱-۷۵۱ق‌) است‌ که‌ در همه اقوال‌ و عقاید تابع‌ و حامى‌ بى‌چون‌ و چرای‌ او بود و نشر و بسط عقاید ابن‌ تیمیه‌ را در زمان‌ حیات‌ او و پس‌ از مرگ‌ او بر عهده‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ او را تازیانه‌ زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن‌ تیمیه‌ در قلعه دمشق‌ زندانى‌ کردند. او از ۷۱۲ق‌ تا سال‌ مرگ‌ ابن‌ تیمیه‌ ملازم‌ او بود و با مخالفان‌ او به نزاع پرداخت. از این‌ رو نام‌ او همیشه‌ با نام‌ استادش‌ قرین‌ است.
اما در طرف مقابل، برخى از شخصیّتهاى بزرگ اهل سنّت و معاصر «ابن تیمیّه» نیز، مطالب وى را به نقد کشیده، و عده ای کتابهایى مستقلّ در بطلان آراى او تألیف کردند. [۱۶]
۲-۱٫ انتقاد تند ذهبى از ابن تیمیّه:
«ذهبى» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تیمیّه» در نامه اى خطاب به وى مى نویسد:
«اى بى چاره، آنان که از تو متابعت مى کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودى قرار دارند، نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان کن، و با مقیاس عدالت بسنج.
تا کى سخنان ناشایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخارى، و صحیح مسلم مى شمارى؟ اى کاش احادیث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضى اوقات آنها را تضعیف کرده و بى ارزش مى کنى و یا توجیه نموده و انکار مى کنی.آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانى دست بردارى و توبه کنى؟ بدان که مرگت نزدیک شده است، به خدا قسم گمان نمى کنم تو به یاد مرگ باشى، بلکه کسانى را که به یاد مرگ هستند تحقیر مى کنى! … تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد مى کنى پس با دشمنانت چه خواهى کرد.به خدا سوگند درمیان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان که در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بى عار زیاد به چشم مى خورند.» [۱۷]
۲-۲٫ ابن حجر عسقلانى و نسبت نفاق به ابن تیمیّه:
ابن حجر عسقلانی در الدرر الکامنه درباره وی می آورد:
بزرگان اهل سنّت در رابطه با «ابن تیمیّه» نظریّه هاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند که وى قائل به تجسیم است، زیرا او در کتاب «العقیده الحمویّه» براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است.
و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، که این نیز تنقیص مقام نبوّت، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مى آید، وى را زندیق و بى دین دانسته اند.
و بعضى به جهت سخنان زشتى که در باره امیر مؤمنان(علیه السلام) بیان داشته وى را منافق دانسته اند. [۱۸]
چون وى گفته است: على بن أبی طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولى کسى او را یارى نکرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلکه براى ریاست طلبى بود، اسلام ابوبکر، از اسلام على که در دوران طفولیّت صورت گرفته با ارزش تر است، و همچنین خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى به شمار مى رود.
تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)به على (علیه السلام) فرموده است: جز منافق کسى تو را دشمن نمى دارد.
۲-۳٫ سُبْکى و بدعت گزار دانستن ابن تیمیه:
سُبکى متوفّاى سال ۷۵۶ هجرى، از دانشمندان مشهور اهل سنّت و معاصر ابن تیمیه است؛
که دو کتاب به نامهاى «شفاء السقام فی زیاره خیر الأنام» و «الدرّه المضیّه فی الردّ على ابن تیمیّه» نوشت وی در مورد ابن تیمیه آورده است:
او در پوشش پیروى از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت، و ارکان اسلام را درهم شکست، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت بر خاست، و سخنى گفت که لازمه آن جسمانى بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آنجا که ازلى بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتى از ۷۳ فرقه نیز بیرون رفت. [۱۹]
۲-۴٫ گمراه و گمراه گر شمردن ابن تیمیه از سوی ابن حجر مکی:
ابن حجر مکّى، متوفای ۹۷۴هجری، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و مورد قبول وهّابیّت در باره «ابن تیمیّه» مى نویسد:
خدا اورا خوار و گمراه و کور و کر کرده است، و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعیها، و مالکیها، و حنفیها، بر فساد افکار واقوال او تصریح دارند، اعتراض وى حتى عمر بن خطاب و على بن أبی طالب (علیه السلام) را نیز در بر گرفته است … سخنان «ابن تیمیّه» فاقد ارزش بوده، واو فردى بدعت گذار، گمراه، و گمراه گر و غیر معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید، و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید. [۲۰]
۳٫آثار:
ابن‌ تیمیه‌ مصنفات زیادی داشته اما از تعداد آنها عدد مشخصی در دست نمی باشد. ابن‌ شاکر شمار مصنفات‌ او را تا ۳۰۰ جلد نوشته‌ و فهرست‌ آثار او را در فوات‌ الوفیات‌[۲۱] آورده‌ و افزوده‌ است‌ که‌ فتاوی‌ وی‌ را که‌ در مدت‌ ۷ سال‌ اقامتش‌ در مصر صادر کرده‌ بود، در بیش‌ از ۳۰ مجلد گرد آورده‌اند.ازجمله مهمترین آثار وی می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف)در تفسیر
رساله در تفسیر وکیف یکون. تفسیر سوره الاخلاص. جواب أهل العلم والایمان،تفسیر المعوذتین.
ب)در عقائد:
الایمان، الاستقامه، اقتضاء الصراط المستقیم، الفرقان بین أولیاء الرحمن وأولیاء الشیطان، التوسل والوسیله، الرساله الحمویه،الرساله التدمریه،العقیده الواسطیه، رساله مراتب الاداره،الاحتجاج بالقدر، بیان الهدی من الضلال،الجواب الصحیح،معتقدات اهل الضلال، معارج الوصول،السؤال عن العرش،بیان الفرقه الناجیه، درء تعارض العقل والنقل، منهاج السنه النبویه،ابطال قول الفلاسفه باثبات الجواهر العقلیه، شرح حدیث النزول، نقض المنطق،الرد علی المنطقیین،رفع الملام عن الأئمه الأعلام، الواسطه بین الحق والخلق،
ج)در فقه:
رسالهالقیاس،القواعد، رسالهالحسبه، الأمربالمعروف، العقود، المظالم المشترکه، حقیقهالصیام، قصائد، عقیدتی، القصیده التائیه.
د) سایر مؤلفات:
الاربعین التی رواها شیخ الاسلام بالسند، الاکلیل فی المتشابه والتأویل، التبیان فی نزول القرآن، الرساله الاکملیه، الرساله العرشیه، القاعده المراکشیه، رساله الی اهل البحرین فی رؤیه الکفار ربهم، رساله ایضاح الدلاله فی عموم الرساله، رساله فی أمراض القلوب وشفاؤها.
بخش دوم: زندگینامه ابن قیم

    1. شرح حال:

اِبْن‌ِ قَیّم‌ِ جَوزیّه‌، شمس‌الدین‌ ابوعبدالله‌، محمد بن‌ ابى‌ بکر بن‌ ایوب‌ زُرَعى‌ (۷ صفر ۶۹۱ -۱۳ رجب‌ ۷۵۱ق‌/۲۹ ژانویه ۱۲۹۲-۱۶ سپتامبر ۱۳۵۰م‌) دانشمند حنبلى‌ که‌ به‌ سبب‌ کثرت‌ تألیفات‌ در زمینه‌ های‌ گوناگون‌ شهرت‌ یافته‌ است‌. او را به‌ اعتبار شغل‌ پدرش‌ که‌ قیم‌ (مباشر) مدرسه جوزیه‌ بوده‌ است‌، ابن‌ قیم‌ خوانده‌اند[۲۲]. بدون‌ تردید پدر ابن‌ قیم‌ به‌ دلیل‌ شغلش‌ در مدرسه جوزیه‌ با آراء و آثار حنبلیان‌ آشنا بوده‌ است‌ و احتمال‌ دارد که‌ این‌ آگاهی ها در کودکى‌ به‌ فرزندش‌ رسیده‌ باشد، زیرا او را یکى‌ از استادان‌ ابن‌ قیم‌ دانسته‌اند.
از زندگى‌ ابن‌ قیم‌ و اینکه‌ چگونه‌ به‌ بلوغ‌ فکری‌ رسیده‌ است‌، اطلاعى‌ در دست‌ نیست‌. شاگردان‌ او چون‌ ابن‌ کثیر و ابن‌ رجب‌ که‌ از احوال‌ و آثار وی‌ یاد کرده‌اند، گویا به‌ جزئیات‌ احوال‌ ابن‌ قیم‌ در سالهای‌ کودکى‌ و نوجوانى‌ آشنایى‌ نداشته‌ و بیشتر به‌ هویت‌ و شخصیت‌ دینى‌ و علمى‌ او در روزگار پختگى‌ و بلوغ‌ فکری‌ اشاره‌ کرده‌اند. نوشته‌های‌ خود وی‌ نیز، حتى‌ کلیات‌ زندگى‌ او را در کودکى‌ و نوجوانى‌ روشن‌ نمى‌کند. گویى‌ زندگى‌ فرهنگى‌ او از روزگاری‌ شروع‌ شده‌ که‌ دست‌ ارادت‌ به‌ دامن‌ تقى‌الدین‌ ابن‌ تیمیه‌ (ه م‌) زده‌ بوده‌ است‌. البته‌ این‌ نکته‌ نه‌ بدان‌ معناست‌ که‌ ابن‌ قیم‌ پیش‌ از رسیدن‌ به‌ ابن‌ تیمیه‌ به‌ حیات‌ فکری‌ و فرهنگى‌ دست‌ نیافته‌ است‌، زیرا او بدون‌ تردید در واپسین‌ سالهای‌ سده ۷ و دهه نخست‌ سده ۸ه.ق‌ برخى‌ از علوم‌ عصر را مى‌دانسته‌ و نزد بسیاری‌ از استادان‌ روزگارش‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ مى‌پرداخته‌ است‌. چنانکه‌ نزد ابن‌ ابى‌ الفتح‌ بَعلى‌(۷۰۹ق‌) و مجدالدین‌ تونسى‌ (م ۷۱۸ق‌) کتابهایى‌ در ادب‌ عربى‌ چون‌ ملخّص‌ ابوالبقاء و الفیه ابن‌ مالک‌ و قسمتى‌ از کافیه الشافیه و بخشى‌ از المقرب‌ ابن‌ عصفور را خوانده‌ و نزد مجدالدین‌ حرانى‌ (د ۷۲۹ق) کتابهای‌ فقهى‌ چون‌ مختصر ابوالقاسم‌ حِرَقى‌ و المقنع‌ ابن‌ قدامه‌ را فراگرفته‌ و اصول‌ و کلام‌ را از صفى‌الدین‌ هندی‌ آموخته‌ و نزد او آثاری‌ چون‌ الاربعین‌ و المحصل‌ فخر رازی‌ را خوانده‌ است.‌[۲۳] و نیز از ابن‌ شیرازی‌، ابن‌ مکتوم‌، ابن‌ عبدالدائم‌ (۷۱۸ق‌)، تقى‌الدین‌ سلیمان‌، مطعم‌، شهاب‌الدین‌ نابلسى‌ و فاطمه‌ دختر ابراهیم‌ بن‌ محمد بن‌ جوهر استماع‌ حدیث‌ کرده‌ است و اگر گفته مراغى‌ درست‌ باشد، ابن‌ قیم‌ پیش‌ از رسیدن‌ به‌ ابن‌ تیمیه‌، یعنى‌ قبل‌ از ۷۱۲ق‌ با تصوف‌ نیز آشنا بوده‌ و به‌ مشرب‌ صوفیانه‌ تمایل‌ داشته‌ است. با این همه‌، آنچه‌ از مجموع‌ نوشته‌های‌ ابن‌ قیم‌ و نیز از گفتارهای‌ کوتاه‌ و بلند دیگران‌ درباره او حاصل‌ مى‌آید، این که‌ دانش‌ و آموخته‌های‌ علمى‌ وی‌ آنگاه‌ شکوفا شده‌ و تکمیل‌ گردیده‌ که‌ در اوج‌ جوانى‌، یعنى‌ در ۲۱ سالگى‌ به‌ جمع‌ شاگردان‌ ابن‌ تیمیه‌ پیوسته‌ است‌. در ۷۱۲ق‌ که‌ ابن‌ تیمیه‌ از قاهره‌ به‌ دمشق‌ باز آمد، ابن‌ قیم‌ به‌ او پیوست‌ و مدت‌ ۱۶ سال‌ همراه‌او بود و ازاین‌ همراهى‌ بسیار بهره ‌مند شد.
نقل شده است که‌ ابن‌ قیم‌ به‌ سبب‌ انکار مسافرت‌ به‌ قصد زیارت‌ مقبره خلیل‌الله‌(ع‌) به‌ زندان‌ افتاد. از تاریخ محبوس‌ شدن‌ او به‌ سبب‌ این‌ موضوع‌ اطلاع درستی در دست نیست، اما مسلم‌ مى‌نماید که‌ او این گونه‌ آراء را درباره زیارت‌ قبور پس‌ از آشنایى‌ با ابن‌ تیمیه‌ فراگرفته‌ است‌. بنابراین‌ زندانى‌ شدن‌ او نخستین‌ بار مى‌بایست‌ پیش‌ از ۷۲۶ق‌ روی‌ داده‌ باشد، زیرا در این‌ سال‌ وی‌ بار دیگر همزمان‌ با استادش‌ ابن‌ تیمیه‌ به‌ زندان‌ افتاد.[۲۴] در این‌ نوبت‌، ابن‌ قیم‌ حدود دو سال‌ در قلعه دمشق‌ محبوس‌ بود و هر چند با ابن‌ تیمیه‌ در آن‌ قلعه‌ به‌ سر مى‌برد، ولى‌ محدوده حبس‌ او از استادش‌ جدا بود و در همین‌ زندان‌ بود که‌ ابن‌ قیم‌ به‌ تدبر و تفکر در آیات‌ قرآنى‌ پرداخت. پس‌ از مرگ‌ ابن‌ تیمیه‌، چنان که‌ آثار ابن‌ قیم‌ نشان‌ مى‌دهد تا پایان‌ عمر به‌ او و آراء او وفادار ماند. عده‌ای ابن‌ قیم‌ را رئیس‌ اصحاب‌ ابن‌ تیمیه‌ دانسته‌ و گفته‌اند که‌ ابن‌ تیمیه‌ چون‌ او خلف‌ و پیروی‌ نداشته‌ است‌[۲۵]. خود وی نیز ابن‌ تیمیه‌ را بزرگ‌ترین‌ ناصر اسلام‌ خوانده‌ است.[۲۶]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

علاوه بر این، درباره خصوصیات اخلاقی ابن‌ قیم‌ گفته‌اند که‌ از حسن‌ خلق‌ و مودت‌ بهره‌مند بود، به‌ کسى‌ حقد و حسد نمى‌ورزید ، عابد و خاضع‌ و منیب‌ بود.[۲۷] در اوقات‌ آسودگى‌ به‌ استنساخ‌ نوشته‌های‌ خود و دیگران‌ اهتمام‌ مى‌کرد . و به‌ جمع‌ کردن‌ کتاب‌ علاقه‌ای‌ وافر داشت‌ و کتابخانه‌ای‌ فراهم‌ کرده‌ بود که‌ پس‌ از مرگ‌ او، فرزندانش‌ مدتها آنها را مى‌فروختند.
از ۷۲۸ق‌ که‌ سال‌ رهایى‌ او از زندان‌ قلعه دمشق‌ بوده‌ است‌ تا ۷۳۱ق‌ که‌ به‌ سفر حج‌ رفت‌؛ از احوال‌ او اطلاعى‌ دقیق‌ در دست‌ نیست‌، اما این‌ مقدار دانسته‌ است‌ که‌ حنبلیان‌، او را نماینده صدیق‌ و یار وفادار ابن‌ تیمیه‌ مى‌دانستند و به‌ امامت‌ او در مدرسه جوزیه‌ نماز مى‌گزاردند.شکى‌ نیست‌ که‌ ابن‌ قیم‌ در این‌ سالها به‌ تألیف‌ و تصنیف‌ برخى‌ از آثار خود اهتمام‌ داشته‌ است‌ و نیز عده‌ای‌ از حنبلیان‌ پیرو ابن‌ تیمیه‌ برای‌ روشن‌ نمودن‌ برخى‌ از فتواهای‌ وی‌ نزد او مى‌رفته‌اند. نیز احتمال‌ دارد که‌ در همین‌ سالها مجالس‌ درسى‌ نزد او برپا بوده‌ باشد، ولى‌ گویا اینکه‌ حلقه درس‌ او از ۷۴۳ق‌ رسمیت‌ و عمومیت‌ یافته‌ است‌، زیرا از صفر همان‌ سال‌ او در مقام‌ تدریس‌ در مدرسه صدریه‌ که‌ یکى‌ دیگر از مدارس‌ مهم‌ حنبلیان‌ در دمشق‌ بوده‌ است‌. ظاهراً به‌ هنگام‌ تدریس‌ در مدرس مذکور بوده‌ است‌ که‌ ابن‌ قیم‌ پاره‌ای‌ از فتواهای‌ ابن‌ تیمیه‌ را پى‌ گرفته‌ و عده‌ای‌ از مخالفان‌ را بیدار کرده‌ است‌. چنانکه‌ در نوشته‌ای‌ که‌ پیش‌ از محرم‌ ۷۴۶ ه.ق در خصوص‌ عدم‌ ضرورت‌ وجود محلل‌ در «سبق‌» پرداخته‌ بود.و در آن‌ رأی‌ ابن‌ تیمیه‌ را تأیید کرده‌ بود، تقى‌الدین‌ سبکى‌ احضارش‌ کرد و او را به‌ پذیرش‌ رأی‌ جمهور که‌ بر ضرورت‌ وجود محلل‌ در مسابقه‌ اتفاق‌ داشتند، واداشت.‌[۲۸]
بار دیگر نیز در ۷۵۰ق‌ ابن‌ قیم‌ در مورد طلاق‌ فتوایى‌ داد و در آن‌ نظر ابن‌ تیمیه‌ را اختیار کرد. محتمل‌ است‌ که‌ ابن‌ قیم‌ در این‌ فتوا به‌ انکار وقوع‌ سه‌ طلاق‌ در یک‌ لفظ پرداخته‌ باشد که‌ پیش‌ از او با ابن‌ تیمیه‌ نیز به‌ سبب‌ همین‌ نظر، فقهای‌ شافعى‌ و حنفى‌ مخالفت‌ کرده‌ بودند. به‌ هر حال‌ دراین‌ نوبت‌ باز هم‌ سبکى‌ با او درافتاد. درگیری‌ آنان‌ به‌ درازا کشید تا آنکه‌ امیر سیف‌الدین‌ ابن‌ فضل‌ بَدَوی‌ آن‌ دو را به‌ صلح‌ فراخواند و آشتى‌ داد. [۲۹]
تدریس‌ و تربیت‌ شاگردان‌ در مدرسه صدریه‌ حدود ۸ سال‌ ابن‌ قیم‌ را به‌ خود مشغول‌ داشته‌ است‌. گویا در واپسین‌ سالهای‌ همین‌ دوره‌ به‌ مکه‌ سفری‌ کرده‌[۳۰] و پس‌ از بازگشت‌ از این‌ سفر، ظاهراً بعد از آنکه‌ ایامى‌ را باز در مدرسه مذکور تدریس‌ مى‌کرده‌است‌، درگذشته‌ و در کنار مدفن‌ مادرش‌ در مقبره باب‌ صغیر به‌ خاک‌ سپرده‌ شده‌ است‌.[۳۱]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...