کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


 



۲-۲ فرهنگ
فرهنگ ارزشها، ایده ها، نگرش ها و نمادهای آگاهانه و ناآگاهانه ای است که رفتار انسان را شکل می دهد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. واژه فرهنگ همواره منبع سوء تعبیر و اختلاف بوده است. مردم شناسان، فرهنگ را شیوه های زندگی که توسط گروهی از مردم ایجاد می شود و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود؛ می دانند. آنچه در تمام تعاریف فرهنگ مشترک می باشد، آن است که فرهنگ قوانین نانوشته ای است که در بیشتر مواقع به راحتی قابل مشاهده نیست و همین امر کار مدیران را در برقراری ارتباط مؤثر مشکل می کند. با وجود اینکه افزایش ارتباطات تعدادی از گرایشات ملی مانند رنگ، لباس، موسیقی و حتی غذا و نوشیدنی ها را تا حد زیادی مشابه کرده است، و حتی عده ای معتقدند که جهان به سمت نوعی همگون سازی پیش می رود؛ در سمت دیگر گروهی معتقدند که جهان نه تنها به سمت همگون سازی پیش نمی رود، بلکه به سمتی حرکت می کنیم که تضاد، تنوع و گونه های مختلف در آن وجود خواهد داشت.
مفهوم فرهنگ در مباحث آکادمیک در طی ۲۵ سال اخیر بسیار مورد توجه و بحث قرار گرفته است. تعریف اولیه فرهنگ عبارت است از کل پیچیده ای شامل دانش، باور، هنر، اخلاقیات، قانون، رسوم و دیگر قابلیت ها وعاداتی که انسان به عنوان یک عضو جامعه به دست آورده است. صاحب نظران بعدی بیش از ۳۰۰ تعریف را برای فرهنگ شناسایی کرده اند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در بیشتر این تعاریف به فرهنگ به عنوان سرمایه و دارایی های اجتماعی نظر دارند(آینکینز، اتال،[۳۱]۷،۱۹۶۹). فرهنگ را می توان آموخت. فرهنگ می تواند بازتاب الگوهای فکری، نحوه ابراز احساسات، اعمال( هریس [۳۲]،۲۲،۱۹۸۷)، عکس العمل ها(کلوک هان[۳۳]،۸۶،۱۹۵۱)، ارزش ها و ایده های دیگر نظام های معنی دار نمادین باشد. فرهنگ معرف سازمانهای مشترک انگیزشی در میان اعضای جامعه است .
ادوارت برنت تیلور[۳۴] انسان شناس مشهور بریتانیایی در تعریف مشهور خود از فرهنگ این مفهوم را با تمدن مترادف می گیرد و در ارتباط با هم به کار می برد. تیلور فرهنگ را چنین تعریف می کند: فرهنگ یا تمدن، به مفهوم وسیع کلمه در قوم شناسی مجموعه ی پیچیده ای از شناخت، باورها، هنرها، اخلاق، آداب و رسوم و دیگر قابلیت ها یا عاداتی را در بر می گیرد که انسانها به عنوان عضو جامعه کسب می کند. تعریف خوب دیگری توسط دانشمند علوم اجتماعی گیرت هافستد[۳۵] ارائه شد، فرهنگ از برنامه های ذهنی مشترکی تشکیل شده که پاسخهای افراد به محیطشان را مشروط می نماید. این تعریف صریحا بیانگر امکان مشاهده فرهنگ در رفتار روزانه و نحوه واکنش افراد به محیط است. فرهنگ فقط رفتار ظاهری نیست، بلکه در عمق وجود هر یک از ما حکاکی شده است. بر اساس تعاریف گیرت هافستد در سال ۱۹۹۱ شکل زیر را ایجاد می نماید.(شکل شماره۲-۱)
ارثی و اکتسابی خاص افراد
اکتسابی خاص گروه
زیست شناختی جهانی
پایین ترین سطح، ذات بشر، بر مبنای واکنش های زیست شناختی مشترک مثل گرسنگی، میل جنسی، قلمرو گرایی و تولید نسل است که همه ابنای بشر در آن مشترک هستند.
بالاترین سطح، شخصیت، بر مبنای ترکیب ژنتیکی خاص و تجارب شخصی است که هر یک از ما را به وجود منحصر به فردی تبدیل می کند.
سطح میانی فرهنگ بر اساس تجارب مشترکی است که افراد آن را با گروه خاصی از مردم اطراف خویش سهیم هستند. ارزش های فرهنگی، نگرش ها و رفتار، به ما چیزی را ارائه می دهد که در آن با گروه مشخصی از مردم، ولی نه همه آنها، شریک هستیم. این گروه می تواند آن قدر عظیم باشد که جمعیت یک کشور را پوشش دهد. مثل فرهنگ ژاپنی، یا بسیار کوچک باشد.
در سالهای اخیر، بسیاری از سازمانهای تجاری به قدرت فرهنگ در شکل دهی ارزشها و اقدامات افراد پی برده اند و برای بنا نهادن فرهنگ های سازمانی که فعالیت های اعضای مختلف را به ارزشها و موضوعات مشترکی مثل خدمت به مشتری یا تعالی پیوند می زند، سخت کوشیده اند.
۲-۳ مشخصه های فرهنگ
برخی مشخصه های اساسی وجود دارد که در مورد هر فرهنگی صدق می کند:
فرهنگ اشتراکی است: فرهنگ چیزی است که اعضای گروه در آن سهیم هستند و طبیعتا دور از دسترس افراد خارج از گروه است و برنامه ریزی ذهنی مشترکی است که افراد داخل گروه را قادر به تعاملی صمیمی با یکدیگر می کند و این در حالی است که افراد خارج از گروه از آن بی بهره اند.
فرهنگ اکتسابی و دیرپا است: فرهنگ به صورت تصادفی پیش نمی آید و در طول زمان به شکلی نظام مند بنا نهاده می شود.
فرهنگ نفوذ زیادی بر رفتار دارد: رهایی از سلطه فرهنگ برای ما دشوار است، حتی اگر بخواهیم چنین کنیم، برنامه ریزی ذهنی درگیر در این موضوع قوی است.
فرهنگ نظام مند و سازمان یافته است: فرهنگ، تصادفی نیست بلکه یک نظام سازمان یافته از ارزش ها، نگرش ها، باورها و معانی است که به عناصر خود و زمینه محیطی وابسته است.
حجم بزرگی از فرهنگ نامرئی است: آنچه ما از فرهنگ می بینیم در مصنوعات زندگی خلاصه می شود. این موارد شامل فعالیت های بشر همچون زبان، آداب ورسوم، طرز لباس پوشیدن و نیز مصنوعات فیزیکی مانند معماری، هنر و دکوراسیون می شود. با این حال بخش بزرگی از فرهنگ پنهان است. اجزای واضح و مشهود فرهنگ را می توان مشابه قله کوه یخ شناور دانست (سید جوادین ،۶۱۲:۱۳۸۴). حدود ۹۰٪ توده کوههای یخ در زیر سطح آب است و تنها بخش کوچکی از آن دیده می شود.
فرهنگ ممکن است باز یا بسته باشد: فرهنگ های بسته غالبا یکنواخت و مورد توافق همگان و حاکم برجمعیت های همگن هستند. فرهنگ های باز و نسبتا منعطف به واسطه تنوع جمعیتی فرهنگ ها و تشویق آزادی افکار و عمل، غیر منطقی تر نیز می شوند(سی و همکاران ،۵۷:۱۳۸۷).
۲-۴ تنوع فرهنگی
تنوع فرهنگی از جمله مسائل عمده ای است که مدیران حاضر با آن مواجه هستند. متأسفانه بیشتر مدیران به تفاوتهای فرهنگی به عنوان منبع و عامل مؤثر در ایجاد برتری رقابتی بها نمی دهند و با این توصیف که تفاوت فرهنگی مسئله مهمی نیست؛ ما همگی انسان هستیم و تنها عامل سوء تفاهم میان ما اختلاف زبان است؛ اگر بر تفاوتها تمرکز کنیم، از هدف دور می مانیم و … از فکر کردن به تفاوتهای فرهنگی و مهارتهای مورد نیاز برای اداره آن طفره می روند. در حالی که تنوع فرهنگی دارای مزایای بسیاری از جمله موارد زیر است:
از جنبه بازاریابی: توانایی شرکت و افراد را در تأمین و پاسخ دادن به اولویتهای فرهنگی بازارهای محلی افزایش می دهد.
از جنبه کسب منابع: توانایی شرکت را در جذب نیروهایی با زمینه های فکری مختلف بالا می برد.
از حیث هزینه ها: هزینه ناشی از ریزش مدیران غیر بومی را کاهش می دهد.
از حیث حل مسئله: با بهره گیری از تنوع دیدگاه ها، تصمیم گیریهای بهتر و جامعتری گرفته می شود.
از حیث خلاقیت: از طریق تنوع در دیدگاه ها و به دلیل تأکید کمتر بر ضرورت هماهنگی و یکسان سازی عقاید، خلاقیت تقویت می شود.
از حیث انعطاف پذیری نظامها: انعطاف پذیری و قدرت تحمل و پاسخگویی نظام به تقاضاهای متعدد پویایی محیط کنونی را افزایش میدهد.
۲-۵ ضرورت توجه به ایده هوش فرهنگی
عموما افراد تمایل دارند که بر مبنای فرهنگ شان نوعی تقسیم بندی بین خود داشته باشند و عده ای را که با ایشان فرهنگ مشترک دارند ” خودی ” و دیگران را که خارج از آن گروه قرار دارند “غیر خودی ” می دانند. لذا هر آنچه را که در ارتباط با گروه خودی باشد را، متعارف و معمول دانسته و عقیده دارندکه ” می بایست کارها با شیوه ای که ما بدان عمل می کنیم، انجام شوند". در واقع ایشان گرفتار پدیده ” سلطه فرهنگ خودی ” هستند که در نتیجه آن افراد از علائم و شیوه های دیگری که در فرهنگ های بیگانه رواج دارند، غافل می مانند.” سلطه فرهنگ خودی ” فقط تا زمانی خوب عمل می کند که با افرادی مواجه شود که دارای فرضیات و دستور العمل های مشابه و مشترک با فرهنگ خودی باشند. لذا در شرایطی غیر از آن، سلطه فرهنگ خودی موجب سوء تفاهم ها و اختلافات و در نتیجه تعارضات بیشمار می شود(سی و همکاران،۸۷:۱۳۸۷-۸۶). اینک که هفت میلیارد نفر با فرهنگ های متفاوت در یک دهکده- همان دهکده جهانی مشهور که در دهه ۱۹۶۰ توسط مارشال مک لوهان پیش بینی گردید- زندگی می کنند و شرایط به گونه ای شده که وقایعی که در چند هزار مایلی افراد اتفاق می افتد به نظر می رسد که در خیابان مجاور پیش آمده؛(همان منبع، ۲۷) چه باید کرد؟ گروهی از صاحب نظران بر این عقیده اند که کم کم تفاوت های فرهنگی از بین رفته و تبدیل به مسئله ای بی اهمیت می شود(رابینسون ،۳۹:۲۰۰۳). و فرهنگ ها به سوی فرهنگی واحد حرکت می کنند(همگرایی پیدا کرده اند ). اما عده دیگری نیز معتقدند که؛ امروزه نیز فرهنگ و تنوع فرهنگی به صورت نیرویی قوی، توجیه کننده بخش بزرگی از رفتار سازمانی هستند و باید مورد توجه مدیران سازمان ها، علی الخصوص در سازمان های چند ملیتی و بین المللی قرار گیرند. ایشان مدعی اند که:
هرچند شواهدی برای پشتیبانی از نظریه همگرایی فرهنگ ها وجود دارد، شواهدی نیز بر علیه آن موجود است.
حتی اگر همگرایی هم در جریان باشد، سرعت این تغییرات بسیار کم است.
در سراسر جهان شناخت ارزش تنوع در امور بشری فزونی یافته است که این امر در مورد فرهنگ ها نیز می تواند صادق باشد(سی و همکاران ،۵۹:۱۳۸۷-۵۸).
بنابراین مشکل افراد برای اداره بهتر تنوع فرهنگی موجود در جوامع کنونی می تواند به سه جزء پیوند یافته تقسیم شود:
کمبود دانش تفصیلی پیرامون فرهنگ ها، ارزش ها و …
بی بهره گی از چیزی که ” دقت عمل ” نامگذاری شده و اشاره به آن دارد که، فرد نمی تواند موقعیت را همان طور که پیش می رود، تعبیر نماید. دقت عمل وسیله ای برای مشاهده و درک معانی فرهنگی و استفاده از این ادراک به عنوان پایه ای برای اقدام فوری و یادگیری بلند مدت است.
فقدان مهارت های انطباق رفتاری در فرد و اصرار بر ارائه پاسخی که، فرد در کشور خود نیز همان پاسخ را می داد. چنین فردی می بایست، گنجینه ای از رفتارها را پرورش دهد تا خود را قادر به اقدام مناسب و موفق در هر موقعیت میان فرهنگی جدید سازد(همان منبع :۴۸-۴۷ ).
اغلب مواقع لازم است به کمک تمرین و دقت عمل یا به بیانی دیگر، با نوعی توجه اندیشمندانه به اشاراتی که توسط سایر افراد، موقعیت ها و فرهنگ ها عرضه می شود از سلطه فرهنگ خودی خارج شد تا بتوان مهارت های رفتاری جدید را در خصوص تعاملات میان فرهنگی کسب نمود. پس ترکیب این سه جزء پیوند یافته( آگاهی، دقت عمل و مهارت های رفتاری) می تواند الگویی برای انعطاف پذیری و شایستگی میان فرهنگی عرضه نماید که دانشمندان ترکیب فوق را با طرح ایده ” هوش فرهنگی ” بیان نمودند و معتقدند که، فقط افرادی که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند می توانند از دانش لازم برای درک پدیده های میان فرهنگی، دقت عمل برای مشاهده و تعبیر موقعیت های خاص و مهارت انطباق رفتار برای اقدام مناسب و موفق در طیف گسترده ای از موفقیت ها بهره مند باشند(همان منبع: ۵۰- ۴۸).
۲-۶ تعاریف هوش فرهنگی
حدود ۱۲ سال از ارائه و بسط مفاهیم ضمنی تبیین شده در حوزه هوش فرهنگی می گذرد. رد پای مفهوم هوش فرهنگی را می توان در بحث های طرح شده مانند حافظه جهانی میان فرهنگی، شوک فرهنگی، مهارت و دانش چند فرهنگی و شاخص انطباق پذیری فرهنگی جستجو کرد.
مفهوم هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ارلی و انگ[۳۶](۲۰۰۳)، از محققان مدرسه کسب وکار لندن مطرح شد. طبق نظر ارلی و انگ(۲۰۰۳)، هوش فرهنگی یعنی توانایی یک فرد در راستای سازگاری موفقیت آمیز با محیط های فرهنگی جدید که معمولا با بافت فرهنگی خود فرد نا آشناست. همچنین هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخ های صحیح رفتاری به این الگوها تعریف کرده اند. آنها اعتقاد داشتند، در مواجهه با موقعیت های فرهنگی جدید به زحمت می توان علائم و نشانه های آشنایی یافت، که بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست. در این موارد فرد باید با توجه به اطلاعات موجود، یک چارچوب شناختی مشترک تدوین کند، حتی اگر این چارچوب درک کافی از رفتارها و هنجارهای محلی نداشته باشد. تدوین چنین چارچوب هایی تنها از عهده کسانی بر می آید که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند.
ارلی و موساکوفسکی[۳۷](۲۰۰۴ )، هوش فرهنگی را توانایی طبیعی به ظاهر خارجی، که برای تفسیر حرکات و اشارات مبهم نا آشنای افراد به کار می رود، تعریف کرده اند.
پیترسون[۳۸](۲۰۰۴)، هوش فرهنگی را یک قابلیت فردی برای درک تفسیر و اقدام اثر بخش در موقعیت هایی دانست، که از تنوع فرهنگی برخوردارند و با آن دسته از مفاهیم مرتبط با هوش سازگار است، که هوش را بیشتر یک توانایی شناختی می دانند. طبق این تعریف در واقع هوش فرهنگی با تمرکز برقابلیت های خاصی که بر روابط شخصی با کیفیت و اثر بخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه ای دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد.
هوش فرهنگی همچنین بینش های فردی را در بر می گیرد، که برای انطباق با موقعیت ها و تعاملات میان فرهنگی و حضور موفق درگروههای کاری چند فرهنگی مفید است(نائیچی و عباسعلی زاده ،۲۱:۱۳۸۶).
هوش فرهنگی در واقع دیدگاههایی در مورد توانایی فرد برای غلبه بر شرایط چند فرهنگی، به کارگیری توانایی ها در بر همکنش هایی که بین فرهنگ های مختلف روی می دهد و انجام فعالیت ها و کارها در گروه هایی که از لحاظ فرهنگی متفاوت هستند می باشد(آنگ، داین،۲۰۰۸؛ آنگ، داین، و کوه ۲۰۰۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-29] [ 03:09:00 ق.ظ ]




پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند

عاشقی همچو منت نیست خدا می‌داند
( دیوان : ۲۱۱)

عاشق به پاکبازی اش می‌نازد و به معشوق می‌گوید هیچ گاه عاشقی چون من نداشته‌ای.
برای نمونه های بیشتر رجوع کنید به:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۸/۱۰، ۱۳/۲۸، ۱۸/۲۹، ۱۱-۱۰-۶/۳۰، ۱۳-۱۲-۷/۵۹، ۱۶/۶۵، ۱۰/۶۶، ۱۵-۱۱/۶۸، ۱۸/۶۹، ۴/۷۱، ۱۹/۷۱، ۳۰/۷۵، ۷/۷۵، ۶/۱۱۳.
۳-۲-۱۰. عاشق خوار و بی اهمیت است

میان مردمانم خوار کردی عزت من کو

سگ کوی تو بودم روزگاری حرمت من کو
(دیوان :۱۰۵)

میان آشنایان هر چه می‌خواهی بکن با من

ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانه ای باشد
( دیوان :۵۵)

عاشق گاهی به صورت عاجزانه از معشوق در خواست می‌کند که حالا که مرا خوار می‌کنی و می‌رانی هیچ اشکالی ندارد ولی اگر بیگانه ای بود پیش ما مرا خوار نکن .

به سر جان می‌خرم گردی که خیزد از سر راهت

ندارم قدر خاک راه پیشت، قیمت من کو
( دیوان :۱۰۵)

جایی که بود خاک به سد عزت سرم

بیقدرتر از خاک رهم، عزتم نیست
(دیوان :۲۱)

در عاشقانه‌های وحشی بارها دیده می‌شود که معشوق اقرار می‌کند که از خاک راه هم خوارتر و بی ارزش ترم.
از موضوعهای دیگر عشق، بحث معشوق است. معشوق در هر دوره‌ی ادبی به گونه‌ای متفاوت جلوه می‌کند . گاهی دست نیافتنی است، فتنه انگیز است، جفاکار است، بی پروا است، بی اعتنا است، نامهربان است و خونخوار است . که در زیر به طور مفصل به بحث معشوق می‌پردازیم:
۳-۳. معشوق
محبوب و معشوق، ممدوحی خاص است که در شعر صوفیانه جلوه‌ای دیگر دارد و همین امر اشعار عارفانه را از دیگر اشعار ممتاز کرده است « شاعری بزرگ چون حافظ با آن که از مداحی روی گردان نیست تقریباً در همه‌ی غزل‌های خویش محبوب را با ممدوح یکی می‌شمرد و ابیات مدحی خود را در پایان غزل می‌نگارد تا به راحتی بتوان آن چند بیت را حذف کرد، بی آنکه آسیبی به پیکر اصلی غزل وارد آید. راز اصلی موفقیت غزل پردازان بزرگ همین است. هرگز و هرگز در غزل‌های ناب سعدی و حافظ از محبوبی خاص سخن نمی‌رود » ( سجادی، ۱۳۸۰: ۱۴).
وحشی بافقی اغلب غزل‌های عاشقانه خود را در وصف معشوق سروده است. معشوق از دو جنبهی ظاهری و رفتاری در اشعار اغلب شاعران مورد توجه است. پربسامدترین ویژگی ظاهری در دیوان وحشی بافقی همان جلوه‌های زیبایی رخ معشوق است که در دیوان شاعران غزل سرا به وفور به چشم می‌خورد مانند وصف روی زیبا، زلف، چشم، ابرو، قد و بالا، مژگان، لب، دهان، کمر و میان و … این ویژگی‌های ظاهری در قریب به اتفاق غزل‌های وحشی نمود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ق.ظ ]




  • گفتگوها اغلب نقش معرّف آدمها را به عهده دارند؛ گرچه نحوهی بیان این گفتگوها و کلام شخصیتها در بسیاری از لحظات، بسیار ادبی و ظریف است و متناسب با موقعیت اجتماعی افراد نیست. کلام اغلب شخصیتها با نثری مسجع و موزون ادا میشود.
  • چنانکه یکی از ویژگیهای مرسوم فیلمهای «علی حاتمی» است، شخصیت منفی در این فیلمنامه نیز اندک به چشم میخورد. «موسیو ژولی» را به دلیل سودجویی و تملّق و چاپلوسیاش میتوان تنها شخصیت منفی داستان به شمار آورد.

علیرغم نظر فراگیر منتقدان، که «حاتمی» را حامی درباریان و شاهان قاجاری میدانند و او را به توصیف چهرهی نادرست و مثبت شاهان قجر متهم میکنند، در این فیلمنامه میبینیم که از «احمد شاه» چهرهی چندان مطلوبی به نمایش نگذاشته است؛ زیرا با بیتدبیری وی و اطرافیانش، جمع هنرمند در راه رسیدن به مقصود دچار مشکلات جدی شدند.
*« احمد شاه: این بلایی بود که بر سر آن بندگان دلنواز برفت، و با طناب ما، چند هنرمند فرید در ته چاه معلق. »(۱۱۷۸)

  • آدمهای فیلمنامه در میانهای از تیپ و شخصیت در نوسانند. آنها از یک سو بازتاب شخصیتی موسیقایی و هنرمند هستند و از سوی دیگر، برخی ویژگیهای یک تیپ انسانی اعم از استاد، عامی، عاشق، جدی یا جوان جویای نام را نیز دارند. این شخصیتها تاحدودی از ویژگیهای یک شخصیت انسانی و حقیقی دور میشوند و به شخصیت موسیقایی نزدیک میشوند، زیرا قصد نویسنده، شخصیتبخشی به یک هنر بوده است، نه توصیف و خلق یک شخصیت.
  • زبان و گفتگونویسی این فیلمنامه، چنانکه ویژگی زبان فیلمهای «علی حاتمی» است، بر اساس واژگان موجود در تصنیفهای دورهی قاجار شکل میگیرد، که البته در این فیلمنامه با موضوع آن هماهنگی فراوان دارد. به کار بردن واژگان زیبا و ادیبانه و ترکیب آنها در قالب جملات آهنگین، این بار با «دلشدگان» که حکایت عشق است و موسیقی، تناسب و ارتباط قابل توجهی ایجاد کرده است.
      • شخصیتهای داستان به دو گروه ایستا و پویا تقسیم میشوند. جماعت نوازندگان دلشده که برای جاودانه نمودن هنر اصیل خود به فرنگ مسافرت میکنند و در این راه متحمل فداکاری میشوند، شخصیتهای پویا محسوب میشوند. از آنجایی که فیلمنامه حدیث عشق و شیدایی است، شخصیتهایی که مبتلای آن میشوند، به تحول و دگرگونی دچار میشوند. برای مثال «لیلا»، شاهزاده خانم ترک، به دلیل مواجهه با عشق «طاهر»، دچار انقلاب و تحول روحی میشود و جزو شخصیتهای پویا محسوب میشود.

    ( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

*« لیلا: پاریس مرا معالجه نکرده، خودم خودم را معالجه کردم تا پیش از این آواز، چیزی جز شب نبود و تاریکی. روشنی با این آواز آمد که مرا بیدار کرد.» (۱۱۷۸)
۷- شخصیتهای داستان به دو گروه شخصیتهای همه جانبه و شخصیتهای ساده تقسیم میشوند. «استاد دلنواز»، «آقا فرج بوسلیکی»، «طاهرخان بحرنور»، «خسروخان رهاوی»، «ناصرخان دیلمان»، «عیسیخان وزیر» و «موسیو ژولی» از شخصیتهای همه جانبهی داستان هستند، زیرا خواننده به شیوهی مستقیم و غیرمستقیم، وجوه مختلف شخصیتی آنها را درمییابد. باقی شخصیتها از ویژگی سادگی برخوردارند.

  • از نکات مهم در شخصیتپردازی داستان، توجه نویسنده به شخصیتهای زن و مرد داستان و تقابل آنها با یکدیگر است. زنان فیلمنامه، همگی شخصیتهای فرعی درجهی دو به شمار میروند؛ به دلیل آنکه در ارتباط نزدیک با شخصیتهای اصلی مرد قرار دارند و به کمک حضور آنها، به ویژگیهای خصوصی شخصیتهای اصلی پی میبریم. همهی این زنان از نظر شخصیتی، ساده و ایستا هستند و از نظر ویژگیهای شخصی به هم شبیهاند.

از خصوصیات بارز آنها، مهربانی و محبت بیدریغ به مردان، وفاداری کامل و دلواپسی همیشگی نسبت به آنها میباشد. آنها مورد مهر شدید همسرانشان قرار دارند و در جهت منافع و خواست شوهرانشان، از خود میگذرند؛ چنان که به خاطر علاقه و تصمیم همسرانشان، تحمل رنج دوری و دلواپسی را به جان میخرند. برای مثال در گفتگوی «استاد دلنواز» و همسرش این نکته را مشاهده میکنیم:
* «استاد دلنواز: نوبت هجرانه، موسم عشق و کار، هر سال از عمرم رو به بهای یک روز تندرستی میفروشم.
همسر استاد دلنواز: زیاد به خودتون سخت نگیرین، مثل دیگران قدری به فکر سیر و سیاحت باشین، چیزی کم نمیاد.
استاد دلنواز: رفیقان، سرخوش از شور زندگین، همه که مثل من جان وقفی ندارن.
همسر استاد: پس دیگه لازم نیست، مثل همیشه غم دیگران رو بخوری.
استاد دلنواز: قافلهسالار این کاروان منم. اگه لازم شد، چراغ راهشون باشم، حاضرم شمعآجینم کنن.
همسر استاد دلنواز: زبونم لال، اگر فرنگی به قول خود وفا نکرد، تو ولایت غربت، اسیر و ابیر موندین؟ رفقای عزیزتون، مجال چاره کار نمیدن.
استاد دلنواز: اگر همرهان محب امروز مدعی شدند فردا، خانه را بفروش، آبروی شوهرت رو بخر. (۱۱۷۱)
همچنین در خصوصیات این زنان، دلواپسی زنانهی همیشگی که مبادا با جدایی، از یاد مردان خود بروند و دیگری جایشان را در قلب شوهرانشان تصاحب کند، دیده میشود.
* «همسر آقافرج: زنفرنگیا رو تو شهر فرنگ دیدم، به خودشون عطر و عبیر میزنن، پیرهنشون از تور و حریر و تافتهست، صورتشون عین عروسکه، نرن تو جلدت؟
آقافرج: عروس و عروسک واسه من فرنگیسه و گلچهره و دنبک. (۱۱۶۵)
همچنین در گفتگوهای همسر «خسروخان»، این نگرانی و دلواپسیهای زنانه، همراه با اهمیتی که به موسیقی میدهد، به بهترین و آشکارترین وجه نمایان میشود.
* «همسر خسروخان: این جامهدان، فقط رختها رو از این خونه میبره، یا همه خاطرات رو؟
خسروخان: دلم گرو، برای بردن این چند جامه.
همسر خسروخان: دل باخته رو کی گرو برمیداره؟
خسروخان: صاحب دل، جانم اینجاست، من فقط تنم رو میبرم.
همسر خسروخان: یه بچه گره این جدایی بود، اگر همسر دیگهای داشتین، شاید صاحب فرزند میشدیم.
خسروخان: این برای تو هم ممکن بود.
همسر خسروخان: به هر حال، در طالع زندگی ما دو نفر، بخت فرزند نبود، ناشکر نیستیم، ما صاحب دلبند دیگهای هستیم.
خسروخان: روا نیست، رنجش برای هر دو نفرمون باشه، سرمستیاش فقط برای من.
همسر خسروخان: پیاله دست شماست، منم مست باده توفیقم. ما همدلیم و همنواز. فقط ساز دست شماست.
خسروخان: معنای این سفر برای من و دوستانم یکی نیست. من فقط برای ثبت آنچه داریم نمیرم، باید چنتهام رو پر بکنم از اونچه که اونا دارن.
همسر خسروخان: این بهترین سوغات سفره. این سفر تا قیامت هم طول بکشه، بیتوشه برنگرد. چراغ خونهات روشنه و من و ببری چشم انتظار.
خسروخان: هنوز هم اگه یک کلمه بگی بمون، موندگارم.
همسر خسروخان: بمون، پابند به عهدمون. (۱۱۷۲-۱۱۷۱)
همسر «ناصرخان» به خاطر شیفتگیاش به موسیقی، در ابراز عشق به او پیشقدم میشود:
* همسر ناصرخان: دلم در گرو شعر و موسیقی بود. (۱۱۷۰)
همچنین، دایه که با «طاهرخان» زندگی میکند و نسبت به او حس مادری و وابستگی شدید عاطفی دارد، همواره دلنگران سلامتی «طاهر» است و حتی از فکر تحمل روزهای دور از او رنج میبرد.
* طاهرخان: صندوق تو چی میخواد پیش صندوق من؟
دایه: منم بار سفر رو بستم، من گیسسفید طایفه شماها بودم.
طاهرخان: خب؟
دایه: همه عمرم به دایگی تو و مادرت گذشته، حالا که طاهر میخواد بره، منم میرم پیش عزیز.
طاهر: عزیز که دیگه به تو نیازی نداره.
دایه: تلخیش به همینه، منم که محتاج دایگیام.
طاهر: اگه دلناگرونی میخوای قنداقم کن نه؟
دایه: اگه میتونستم میکردم، پاتو میبستم که نتونی بری سفر، من پیرزن بدبخت رو این آخر عمری خون جگر در به در نکنی. (۱۱۶۷)
مادر «آقافرج» نیز نمونهی یک مادر مسئول در برابر فرزندانش است که سعی میکند در آن واحد، حواسش به همهی فرزندانش باشد.
* آقافرج: شمام که مدام خونه صغرایی، به من میگی برو خونه داداش، همین که پامو میذارم تو پاشنه در، داداش و زنداداش میشن عینهو سگ گدا، اونوقت آقافرج باید گردنشو کج کنه، بیاد بشینه قوقو کنج اتاق تا سفیده بزنه، بره چلویی. اینکه اسباب عیش و عشرت نیست، مال رفع تنهائیه.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:08:00 ق.ظ ]




چون زمینش را بگسترد و فرمان خود روان ساخت. آدم(ع) را از میان آفریدگان خود برگزید و او نخستین آدمیان بود. در بهشت خود جایش داد و عیش او مهنّا گردانید و به او آموخت، که از چه کارهایى پرهیز کند و گفتش که اگر چنان کارهایى از او سرزند مرتکب معصیت شده است و مقام و منزلتش به خطر افتاده.
ولى آدم به کارى که خداوند از آن نهیش کرده بود، مبادرت ورزید، زیرا علم خدا از پیش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى که آدم توبه نمود خداوند او را به زمین فرستاد تا زمینش را به فرزندان خود آبادان سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجّت و راهنمایى باشد.
خداوند، جان آدم بگرفت. ولى مردم را در امر شناخت خویش که دلیلها و حجتهاى اکید همراه اوست و تا میان مردم و شناخت خود فاصله‏اى نیفتد، به حال خود رها ننمود، بلکه به زبان پیامبرانش، حجتها و دلیلها فرستاد و از ایشان پیمان گرفت. پیامبران قرنى پس از قرنى بیامدند و ودایع رسالت او را به مردم رسانیدند. تا به وجود پیامبر ما محمد (صلى اللّه علیه و آله) حجتش را تمام کرد و دیگر، جاى عذرى براى کسى باقى نگذاشت و هر هشدار و بیم که بود، بر همگان بداد.
خداى تعالى روزیها را مقدّر ساخت. بعضى را فراوان و بعضى را اندک. در کار برخى گشایش داد و بر برخى تنگ گرفت. و تقسیم از روى عدالت بود.
تا هر که را که بخواهد، در سختى و آسانى بیازماید و توانگر و مستمند را در شکرگزارى و شکیبایى امتحان کند. آنگاه آنان را، که فراخ روزى کرده بود، به فقر مبتلا نمود و بر آنان که تندرستى بخشیده بود، آفات و بیماریها برگماشت و شادمانان را غصه‏هاى گلوگیر داد و مدت عمر هر کس مقرر فرمود. برخى را عمر دراز داد و برخى را زندگى کوتاه. برخى را پیش داشت و برخى را واپس انداخت. موجبات مرگ را فراهم نمود. مرگ، عمرها را به پایان رسانید و رشته‏هاى زندگى را بگسست.
خداوندى که داناست به هر رازى که رازدارانش در دل نهان داشته‏اند و به نجواى آنان که آهسته در گوشهاى یکدیگر سخن مى‏گویند و به هر گمان که در خاطرى نهفته است و به هر تصمیم که از روى یقین گرفته شود و به هر نگاه دزدیده و به هر چه در سویداى دلها پنهان است و به هر نادیده که در پرده‏ها مستور است و به سخنانى که گوشها دزدیده مى‏شنوند و به سوراخهایى که موران ضعیف به تابستانها و حشرات و گزندگان به زمستانها در آنها جاى گیرند و به فریاد و فغان زنان فرزند مرده و به صداى نرم پایها و به درون غلاف شکوفه‏ها که میوه در آنها نهان است و به کنام وحوش در درون غارهاى کوهستانها و دره‏ها و به جاى پنهان‏شدن پشه‏گان میان ساقه‏ها و پوست درختان و به آنجا که برگها از شاخه‏ها مى‏رویند و به جایهایى که نطفه‏ها از صلبها در آنها مى‏ریزند و به ابرهایى که بالا گرفته‏اند و به آنجا که به هم در پیوسته‏اند و به ریزش قطره‏هاى باران از ابرهاى متراکم و به هر خاک و خاشاک که گردبادها به دامنهاى خود در زمین مى‏پراکنند و به آنچه بارانها با سیلهاى خود، با خود ببرند و نابود کنند.
خداوندى که آگاه است از فرو رفتن ریشه‏هاى گیاهان در تپه‏هاى ریگ و از آشیانه‏هاى پرندگان در قلل کوهها و از سراییدن مرغان آوازخوان در ظلمت لانه‏ها و از هر چه صدفها از مرواریدها در درون خود پدید آورده‏اند، و آنچه امواج دریاها در خود پرورده‏اند و از آنچه تاریکى شب بر آن پرده افکند یا آفتاب بر آن بتابد و از آنچه پیاپى در پرده‏هاى ظلمت فرو رود و پرتوهاى نور بر آن بتابد و از جاى هر قدم و آواز پنهان هر حرکت و از کلمه‏اى که بر زبان آرند و از هر چه بدان لب بجنبانند و از قرارگاه هر جاندار و از سنگینى هر ذره و از همهمه هر موجود جاندار و از هر ثمرتى که بر درختى است و از هر برگى که از درختى مى‏افتد و از آنجا که آرامید نگاه نطفه است و مقر آن خون لخته یا آن گوشت پاره یا آن جنین نو پدید آمده.
خداوند را از این علم و آگاهى هیچ رنجى نرسد و در حفظ و نگاهدارى آنچه آفریده، کس مانع او نگردد. در راندن کارها و تدبیر کار آفریدگان، ملالت و سستى بر او عارض نشود، بلکه علم اوست که در همه جا نافذ است و او بر شمار آنها احاطه دارد و عدالتش همه را در بر گرفته و با آنکه آنچنانکه شایان اوست او را درنیافته و نشناخته‏اند، فضل او شامل همگان شود.
اى خداوند، تو شایسته زیباترین توصیفهایى و در خور آنى که فراوانت ستایند. اگر کسى آرزو در تو بندد، بهترین کسى هستى که آرزو در او توان بست و اگر به تو امیدوار شوند، بهترین کسى هستى که به او امیدوار توان بود. بارخدایا، مرا نعمت خود چندان ارزانى داشته‏اى که دیگرم نیازى به ستودن دیگرى نیست و جز بر تو ثنا نگویم. کسانى را نستایم، که مرا نومید گردانند و گمان بود که بر من در احسان نگشایند. بارخدایا، تو زبان مرا از ستایش آدمیان نگاه داشتى و از ثناى آفریدگان در امان نهادى. بارخدایا، هرکس سخنى در مدح کسى گوید از ممدوح خود جزایى یا عطایى چشم دارد و من که تو را ثنا مى‏گویم، امیدم آن است، که مرا به اندوخته‏هاى رحمت و گنجینه‏هاى آمرزشت راه بنمایى.
اى خداوند، اینجا که من ایستاده‏ام جاى کسى است که تو را به یکتایى مى‏ستاید و این یکتایى ویژه تو است و بس. و جز تو کسى را شایسته این محامد و مدایح نمى‏شناسد و مرا به تو نیازى است که جز به فضل و رحمت تو جبران آن نشود سختى آن را جز عطا و جود تو از میان نبرد. در این مکان که ایستاده‏ایم خشنودى خود را به ما ارزانى دار و بی‌نیازمان گردان از اینکه دست سؤال جز به درگاه تو دراز کنیم که تو بر هر کارى توانایى.
۴-۲-۱- تحلیل خطبه أشباح
«الَحمَدُللهِ الّذی لا یَفِرُهُ المَنعُ والجُمُود و لا یکدِیِهِ الإعطاء و الجُودِ»
هنگامی که مخاطب آماده شنیدن سخن است تمام توجه و اهتمامش بر اینست که سخنور چگونه کلامش را آغاز می‌کند و اگر کلامش به زیبایی آغاز شود تا پایان سخن او را جذب خود می‌کند امام(ع) نیز به این اصل مخاطب‌شناسی به خوبی آگاه است سخن خود را با زیباترین، دلنشین‌ترین و روان‌ترین الفاظ شروع می‌کند و مخاطب را جذب می‌کند تا کلامش را بپذیرد و ستایش را مخصوص خداوندی می‌داندکه بخشش و منع عطا در جلال و جبروت او تأثیری ندارد و عواطف و احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهد به گونه‌ای که شیفته سخنان مولا(ع) می‌شود.
امام برای آنکه جذابیت و گیرایی متن را افزایش دهد از شگردهای دیگری نیز استفاده میکند از جمله این شگردها می‌توان به تضاد میان کلمات «المنع» و «الاعطاء» و «الجود» و «الجمود» اشاره نمود که این کلمات متضاد، مخاطب را به اندیشه وا می دارد که چگونه کسی ممکن است ببخشد ولی از اموالش کم نشود و چگونه ممکن است کسی از بخشش سرباز زند ولی اموالش افزون نگردد. نمونهای از تناسب لفظ و معنا می توان، به دو کلمه «الجود» و «الجمود» اشاره نمود یعنی آنجا که بیان جود و بخشش است از کلمه «الجود» استفاده می‌شود که در مقایسه با «الجمود» از حرف کمتری برخوردار است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

کلمات متضاد «المَنع» و «الاعطا» و «الجود» و «الجمود» که موسیقی آن را افزایش داده است و همچنین میان «الجود» و «الجمود» جناس مضارع وجود دارد یعنی دو لفظ متجانس در حروف و هیأت موافق هستند اما در تعداد حروف با هم اختلاف دارند.
«إذَ کُلُّ مُعطٍ مُنتَقِصٌ سِواءُ وَ کُلِّ مانِعٍ مَذمُومُ ما خلاءُ» در این عبارت صامت «م» هفت بار تکرار شده است که موسیقی آن را افزایش داده است.
«هو المَنّانُ بفوائدِ الِنعَم و عوائدِ المَزِیدِ وَ القِسَمِ عِیالُهُ الخَلائقُ ضَمِنَ أرزاقَهُم وَ قَدَّرَ أقواتهم» در این عبارت بندگان خداوند به خانواده او تشبیه شدند همانگونه که مسئول خانواده رزق و روزی افراد خانوار را تأمین می‌کند خداوند نیز ضامن تأمین معاش بندگان خود می‌باشد و هیچ‌گاه آنها را بی‌روزی رها نمی‌سازد و از نوع تشبیه بلیغ می‌باشد و مراد از این تصویر شناخت بهتر خداوند و شکرگذاری از نعمت‌های اوست.
«الأوَّلُ الّذِی لَم یَکُن لَهُ قَبلٌ فَیَکُونَ شَیءٌ قَبلَهُ والاخِرُ الذی لَیسَ لَهُ بَعدٌ شَیءٌ بَعدَهُ فَیکونَ شَیءٌ بَعدَهُ و الرّادعُ أناسِیَّ الأبصار عَن أن تَنالَهُ أو تُدرِکَهُ»
میان «الأوَّل» و «الآخر» و «قبل» و «بَعد» تضاد و تقابل وجود دارد که سبب موسیقی افزایی متن می‌شود امام علی(ع) مضمون کلام خود و قدرت ادبی بی‌نظیر خود را مدیون قرآن است و تحت تأثیر شدید در برابر قرآن است ما این مفهوم را به گونه‌ای دیگر در قرآن می‌خوانیم.
«هُوَ الاَوَّلُ و الاخِرُ وَ الظّاهِرُ و البَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ»(حدید: ۳) اول و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست. در عبارت «الرّادعُ أناسِیَ الأبصار» مجاز مرسل به علاقه جزئیه است بدین سان که مردمک چشم را ذکر می‌کنند اما منظورش خود انسان است علت استفاده از جزء «أناسی» به جای خود انسان بیانگر آن است که عجز انسان را از درک اقدس الهی نشان دهد.
«وَ لَو وَهَب ما تَنَفَّسَت عَنهُ مَعادِنُ الجِبالِ وَ ضَحِکَت عَنهَ أصدافُ البِحارِ مِن فِلزِِّ اللّجَینِ وَ العِقیان وَ نُثارَهِ الدُّرِّ وَ حَصِیدِ المَرجانِ»
«ضَحَکَت عَنهُ اصدافُ البحار» یعنی دهان باز کند و شکافته شود آن گاه که غنچه شکفته می‌شود ضَحَکَ - فتح ضاد- می‌گویند فرد خندان را به آن دلیل ضاحک می‌نامند که دهان خویش را می‌گشاید واژه «ضَحَکَ» حقیقتی لغوی در معنای شگفتن است به خاطر کثرت استعمال آن در بین مردم برای خندیدن به این معنی به صورت عرفی عام در آمده است مجاز از نوع اطلاق اسم حقیقت عرفی بر مجاز عرفی است. (خاقانی،۱۳۹۰: ۱۸۴) از موارد دیگری که در این عبارتها توجه مخاطب را به خود متوجه می‌سازد و به صورت ناخودآگاه در وی تأثیر می‌گذارد استفاده از اشیائی است که ارتباط نزدیکی با هم دارند و در یک مجموعه قرار می‌گیرد از قبیل لجین، عقیان، در، مرجان می‌باشد چون این اشیاء از گرانبهاترین و ارزشمندترین جواهرات موجود در زمین می‌باشد و حضرت می‌خواهد این مطلب را برساند که اگر خداوند ارزشمندترین چیزها را ببخشد خللی در بخشش او ایجاد نمی‌کند. در این عبارت معادن کوه‌ها و صدفهای دریا چون انسانی تصویر شده است که معدن‌های کوه‌ها چون انسان عاقلی نفس نفس می‌زنند و صدفهای دریا چون انسان می‌خندید که به صورت استعاره مکنیه در قالب تشخیص آمده است همانطور که قبلاً ذکر شده تشخیص همان جانبخشی و شخصیت دادن به موجودات بی‌جان می‌باشد که این شخصیت داده به معادن و صدفهای دریا عبارت را زیباتر جلوه داده است.
«فانظُر أیَها السَّائلُ فَما دَلّکَ القُرآنُ عَلَیه مِن صِفَتِهِ فائتَمَّ بِهِ وَ استَضِیءُ بِنُورِ هِدایَتِهِ»
کاربرد واژه‌ها در القای حالت، معنا و خیال تأثیر بسزایی دارد و واژه‌های که با بافت کلام هماهنگ است یعنی از نظر معنا بامعنای نهایی متن همسو است از زیبایی‌شناسی متن برخوردارست می‌بینیم در این عبارت حضرت برای آنکه شخصی را که سوال بی‌مورد و نادرستی پرسیده تا شاید علم حضرت را مورد آزمایش قرار دهد یا شک و تردیدی با این سوال در دیگران ایجاد کند، تحقیر کند با لفظ «سائل» مورد خطاب قرار داده است بی‌آنکه اسم شخص را بیان کند گویی حضرت خواسته با این نوع خطاب کردن خشم خود را از این سوال او نشان دهد مخاطب خود را سرزنش و تحقیر‌کند بدون آنکه واژه پست و سخیفی به کار ببرد.
«و اعلَم أنَّ الراسخین فی العلمِ هُمُ الذِّینَ أغناهُم عَن اقتِحام السُّدَدّ المَضروبَهِ دونَ الغُیُوبِ الإقرارُ بِجُملَهِ ما جَهلُوا تَفسِیرَهُ مِن الغَیبِ المَحجُوبِ» این عبارت در مورد اشخاصی است که در علم و دانش خود ثابت قدم هستند و اینان به عدم شناخت خود از عالم غیب اعتراف دارند.
میان دو لفظ «مَحجُوب» و «غیوب» سجع مطرف اتحاد لفظ پایانی هر قرینه باهمتای خود در روی است و کاربرد سجع نقش بسیار مهمی در ایجاد موسیقی در کلام امیرالمؤمنین(ع) ایفاء می‌کند و از موارد جالب این عبارت استفاده از دو کلمه «غیب» و «محجوب» می‌باشد که به یک معنا هستند غیب به معنای چیزی که ناپیدا است و صفتی که برای آن استفاده شده است کلمه محجوب می‌باشد که این کلمه هم به معنا پنهان و چیزی که در حجاب است می‌باشد. (قیم، ۱۳۷۸: ذیل حجب) که نمونه‌ای از هماهنگی بیان لفظ و معنا می‌باشد.
«هُوَ القادِرُ الّذِی إذا ارتَمَتِ الأَوهَامُ لِتُدرِکَ مُنقَطَعَ قُدرَتِهِ وَ حَاوَل الفِکر المُبَرَّأَ مِن خَطَراتِ الوَساوِسٍ أن یَقَعَ عَلیه فِی عَمِیقَاتِ غُیُوبِ مَلَکوتِهِ»
در این عبارت اوهام و فکر چون تیری مانند شده است که پرتاب می‌شود و به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است همانگونه که انسان دوست دارد ناشناخته‌ها را بشناسد و برای شناختن آن نیاز به اندیشیدن دارد و این مسیر نیز پوشیده و از خارهای شک و تردید است حضرت این اوهام را چون تیری تصویر می‌کند که می‌خواهد به هدفش برسد اما از شناخت و رسیدن به هدف باز می‌ماند. به صورت استعاره مکنیه به کار برده شده است و همچنین در این تصویر، واژه «غیب» در وسعت و عظمت و عدم پی بردن به آن به «دریا» تصویر شده است که مراد از این تصویر بیان عظمت و جلال و قدرت خداوند است مولوی نیز به تقلید از مولا(ع) چنین آورده است.
ای دلت پیوسته با دریای غیب ای به قاف مکرمَت عنقای غیب (چمن خواه، ۱۳۸۴: ۱۴۲)
نمونه‌ای دیگر از انتخاب و گزینش زیبای کلمات استفاده از کلمات جمع می‌باشد که این جمع آوردن کلمات چون «خطرات» «وساوس» و «عمیقات» با معانی نهفته در این عبارت تناسب دارد از آنجایی که شناخت خداوند دارای مسیر پیچ در پیچ و خطرات فراوانی است و همواره احتمال لغزش و گمراهی وجود دارد از این کلمات استفاده شده است؛ چون کلمه «وساوس» برای آنکه نهایت خطر موجود را نشان دهد «وسوسه» را به صورت جمع به کار برده است.
«لا نَدَّ لک کاَّنَّهُ لَم یَسمَع تَبَرُّأ التّابِعین مِن المتبوعین تاالله إن کنّا لفی ضلالٍ مُبین» در این عبارت به این نکته اشاره دارد اگر کسی بخواهد خداوند را چون اشیاء و موجوداتی که خداوند آفریده است توصیف و تشبیه کند در واقع شناختی از ذات خداوند ندارد و به گمراهی و ضلالت رفته است در عبارت تالله … ارتباط لفظ و معنا وجود دارد حرف «فی» به معنای فرو رفتن می‌باشد و حرف «فی» با مصوت کسره (ـِ) که لب به هنگام تلفظ آن رو به پایین متمایل است هماهنگی دارد تکرار مصوت کسره (ـِ) به صورت تنوین‌دار در «ضلالٍ» و «مبین» بیانگر این نکته است بت‌پرستان در گمراهی آشکاری غرق شده‌اند و ادغام لام در میم «ل» و «م» به این گمراهی آنان شدت می‌بخشد. تکرار صامت‌های «ت» و «م» موسیقی این عبارت را افزایش داده است.
«وَ إنّکَ أنت اللهُ الّذی لَم تَتَناهُ فِی العُقُولِ فَتکوُنَ فِی مَهَبِّ فِکرِها مُکَیفاً» در این عبارت در مورد توصیف خداوند است که در عقلها نمی‌گنجد و حضرت این عظمت خداوند را که فکر و اندیشه راهی برای رسیدن به شناخت آن نمی‌یابد به صورت استعاره مکنیه در قالب « مَهَبِّ فِکرِها» به صورت زیبایی بیان نمودند در این عبارت فکر به باد تصویر شده است مراد از این تصویر معقول به محسوس سرعت و قدرت فکر است.
«قَدَّرَ ما خَلَقَ فأحکَمَ تَقدِیرُهُ وَ دبَّرَهُ فَألطَفَ تَدبِیرَهُ وَ وَجَّهَهُ لِوِجهَتِهِ فَلَم یَتَعَدَّ حدُودَ مَنزِلَتِهِ وَ لَم یَقصُر دونَ الانتِهاء اِلی غایَتِهِ وَ لَم یَستَصِعِب إذاُمِرَ بالمُضِیِّ عَلَی إرادَتِهِ»
تکرار حرف «ف» که از حروف عطف محسوب می‌باشد از نمونه‌های تناسب میان لفظ و معنا می‌باشد از آنجایی که حرف «ف» ترتیب امور را نشان می‌دهد هر کدام از فعل‌ها به ترتیب وجودی قرار گرفته‌اند به طوری که ابتدا خداوند خلق نمود سپس تقدیر آنان براساس بزرگواری مشخص نموده و هماهنگی آوائی بین «تقدیر، تدبیر و وجهته و منزلته و غایته و ارادته» وجود دارد که در قالب سجع بیان شده است و تکرار مصوت کوتاه فتحه (ـَ) با توجه به جایگاه آن که دربالای کلمه قرار دارد و لب به هنگام تلفظ آن رو به بالا متمایل است. (فرا،بیتا: ۱۳) که دلیل بر عظمت و بزرگی خداوند است گویا تکرار این مصوتها عظمت و بزرگی خداوند را در خلقت و تدبیر آفرینش بیشتر جلوه می‌دهد.
«وَ جَعَلَ شَمسَها آیَه مُبصِرهًً لِنهارها وَ قَمَرَها آیَهً مَمحُوَّهً مِن لَیلِها» در این عبارت میان واژه‌ها «شمس»، «قمر»، «لیل» و «قهار» مراعات نظیر وجود دارد که گردآوردن دو یا چند چیز متناسب است به طور کلی صنایع بدیع اعم از لفظی و معنوی به رنگ‌آمیزی و تزیین سخن می‌پردازد. رنگ‌آمیزی و تزیین موجب زیبایی سخن می‌شود البته باید یادآور شویم که آرایه‌های که به قصد صنعتگری صرف به کار برده می‌شوند تأثیری در زیبایی نداشته و سبب تکلف و زشتی نیز می‌شوند.
«ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوَّها فَلَکها وَ ناطَ بِها زِینَتَها مِن خَفِیَاتِ دَراریهَا وَ مصابیحِ کَواکبِها وَ رَمَی مُستَرِقِی السَّمعِ بِثَواقِبِ شُهُبها وَ أجراها عَلَی اذلالِ تَسخیرها من حجابتِ ثابتهِا وَ مَسِیر سائرِها و هُبُوطِها و صُعُودِها وَ نُحُوسِهَا و سُعُودِها» این عبارت در مورد آفرینش آسمان و زیبایی آن سخن می‌گوید چنان به زیبایی آسمان را توصیف می‌کند که جز با اندیشه بسیار نمی‌توان علت این زیبایی را دریافت ستارگان آسمان در درخشندگی و زیبایی به در و مروارید مانند شده‌اند مراد از این تصویر محسوس به محسوس بیان شده است و در تصویری دیگر ستارگان آسمان به چراغ تشبیه شده است و هدف از این تصویر محسوس به محسوس نیز بیان زیبایی آسمان است و می‌بینیم هر دو طرف تشبیه حسی و قابل لمس می‌باشد تا بتواند ذهن مخاطب را برای توصیف و شناخت زیبایی هر چه تمام‌تر آفریده‌های خداوند به تفکر وا دارد و میان «کوکب» و «فلکها» و «شهب» و «هبوط» و «سعود» مراعات نظیر وجود دارد.
و میان موصوف و صفت‌های ثابتها و و سائرها و هبوطها و صعودها و نحوس‌ها و سعودها چنان پیوستگی و هماهنگی وجود دارد که گویی موصوف و صفت یکی هستند و جدایی میان آنها قابل تصویر نیست که خود نیز از نمونه‌های عالی گزینش الفاظ و درست کنار هم قرار دادن الفاظ است.
«وَ أشعَرَ قُلُوبَهُم تَوَاضُعَ إخباتِ السَّکینهِوَ فَتَحَ لَهُم أبواباً ذُلُلاً إلَی تَمَاجِیدِهِ وَ نَصَبَ لَهُم مَناراً واضِحهً عَلَی أعلَام تَوحِیدهِ لَم تُثقِلهُم مُوصِرَاتُ الآثامِ و لَم تَرتَحِلهُمَ عقُبَ اللَّیَالِی و الآیَامِ وَ لَم تَرمِ الشَّکوکُ بِنَوازِعِهِا عَزِیمَۀ إیمانِهِم»
«اشعر قلوبهم تواضع» استعاره زیبایی نهفته است همانگونه که لباس انسان را در بر می‌گیرد و عیب و نقص او را می‌پوشاند و سبب زیبا شدن و محفوظ ماندن انسان می‌شود تواضع نیز ابزاری برای پوشاندن عیب و نقص می‌باشد زیرا ممکن است انسان به زشتی‌ها اخلاقی مبتلا باشد اما با داشتن تواضع و فروتنی این عیب‌ها را بپوشاند که به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است.
و در عبارت «لم ترم الشکوک» نیز استعاره مکنیه‌ای ۶نهفته است همانگونه که شک و تردید سبب ویرانی و از بین رفتن ایمان است تیر نیز سبب نابودی و از بین رفتن موجودات زنده می‌باشد شک به تیر تصویر شده است و مراد از این تصویر معقول به محسوس نشان دادن خطر هر دو می‌باشد.
در عبارت «وَ لم تَرتَحِلهَم عقُب اللَّیالِی و الأیَّام» تغییرات به گذشت زمان و روزگار نسبت داده شده است که مجاز عقلی از نوع اسناد به زمان می‌باشد و در تعریف مجاز عقلی می‌توان گفت اسناد فعل یا آنچه به معنای فعل است چون اسم فاعل اسم مفعول و مصدر به چیزی غیر از آنچه که در ظاهر حال متکلم برای آن چیز است. و از نکته‌های این عبارت می‌توان به تکرار حرف جازمه لم که به معنی سه بار تکرار شده است اشاره نمود یعنی هرگز بار گناه فرشتگان سنگینی نمی‌کند و گذشت زمان آنها را تغییر نمی‌دهد و شک نیز در آنها راه نخواهد یافت.
«وَ منهُم مَن هَوَ فِی خَللقِ الغَمامِ الدُّلَّحِ و فِی عِظَمِ الجبِالِ الشُّمُخِ وَ فِی قَترَهِ الظَّلامِ الأیهَمِ» در این عبارت فرشتگان به ابرهای پرآب و کوه‌های عظیم تشبیه شده است که وجه شبه در مشبه به بیشتر جلوه‌گراست. چون انسانها هیچ تصویر ذهنی از فرشته‌ها در ذهن خود ندارند حضرت از تصاویری استفاده می‌کند که در ذهن مخاطب معنای بزرگی و عظمت دارد از جمله کلمات «دُلَح» که به معنای ابر پر آب (قیم، ۱۳۷۸: ذیل لح) «شُمُخ» به معنای بزرگ و «أیهم» که به معنای تاریکی محض می‌باشد استفاده شده است تا با کاربرد این کلمات ذهن را به شناخت بهتر فرشتگان نزدیک سازد و از عوامل دیگری که در این عبارت عواطف و احساسات مخاطب را درگیر می‌کند و او را به سر ذوق و اشتیاق می‌آورد کاربرد کلمه «دلح» می‌باشد چون عرب‌ها در سرزمین کم بارانی زندگی می‌کردند شیفته آب و سرسبزی بودند و حضرت از این میل آنها آگاه است و برای جذب مخاطب از این شیوه استفاده می‌کند .
«قَد ذاقُوا حَلاوَهَ مَعرِفَتِهِ وَ ضَربُوا بالکَأسِ الرَّویَهِ مِن مَحَبَّتهِ تمکنت من سویداء قلوبهم»
از آنجایی که بالاترین فقر و نداری همان جهل و نادانی است که انسان را به ورطه بدبختی و هلاکت می‌کشاند و در آن لذت و شیرینی وجود ندارد معرفت و کسب دانش به شیرینی مانند شده است چون سبب نجات و رستگاری آدمی می‌شود و این امر به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است و استفاده از کلمه سویداء در اینجا با معنای عبارت هماهنگی کامل دارد. زیرا سویدا به معنای عمق دل و جان می باشد.یعنی میتوانند به پوشیده ترین مسائل شناخت پیدا کرد. (قیم، ۱۳۷۸: ذیل سوی) یعنی فرشتگان با تمام وجود خداوند را دوست دارند و محبت و عشق الهی از وجودشان سرچشمه می‌گیرد و از کلمه‌های چون ضمیر و نفس وجود استفاده نشده است.
«وَ لَم تَجِفَّ لِطُولِ المُناجاهِ أسَلاتُ ألسِنَتِهُم وَ لا مَلَکَتهُمُ الأشغالُ فَتَنقَطعَ بِهَمسِ الجُؤارِ إلَیهِ أصواتُهُم وَ لَم تَختَلِف فِی مَقاوِمِ الطَّاعَهِ مَناکِبُهُم»
شخص ادیب محصولی از جامعه خود می‌باشد بعضی آداب و رسوم و فرهنگ جامعه او را می‌پروراند و افکار او را شکل می‌دهد و به صورت ناخودآگاه در باورها و عملکرد او تأثیر می‌گذارد و شخص ادیب نیز با فعالیت هنری خود بر جامعه تأثیر می‌گذارد و سبب رشد و شکوفایی جامعه خود می‌شود و یکی از لوازمی که شخص ادیب به کار می‌بندد کنایه است مولا(ع) نیز برای رسیدن به مقصود خود از آن استفاده می‌کند. ایشان قصد داشتند در این عبارت «وَ لَم تَجِفَّ لِطُولِ المُناجاهِ أسَلاتُ ألسِنَتِهُم» عدم ناتوانی و رنجوری فرشتگان را در عبادت خداوند در قالب کنایه بیان کند یعنی فرشتگان جسمی ندارند که زبانشان در عبادت خداوند خشک شود. در این عبارت کنایه از پایداری و استواری فرشتگان در اطاعت و فرمانبرداری خداوند است. و همچنین«لَم تَختَلِف فِی مَقاوِمِ الطَّاعَهِ مَناکِبُهُم» کنایه از پایداری و استواری فرشتگان در اطلاعت و فرمانبرداری است.
«و لا تَعد و علی عزیمَهِ جِدِّهِم بَلادَهُ الغفلات و لا تَنتَضِلُ فِس هِمَمِهِم خدائعُ الشَّهَواتِ» در این عبارت در مورد فرشتگان سخن می‌گوید که هرگز فریفته نیرنگ شهوات نمی‌شوند و فراموشی نیز در آنها راه ندارد و خدعه و نیرنگ به تیرهای تصویر شده است که با کاربرد فعل «نضل» که به معنای رقابت برای مسابقه تیراندازی است. (قیم، ۱۳۷۸: ذیل نضل) به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است.
«کَبَسَ الأرضَ عَلَی مَورِ أمواجٍ مُستَفحِلَهٍ ولُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَهٍ تلتَطِمُ أوَاذِیّ أمواجِهَا وتصطَفِقُ مُتَقاذِفاتُ أثباجِها و تَرغُو زبدَ کالفُحُول عِندَ هِیاجَها» در این عبارت موج‌های بلندی که بهم می‌خورند و از یکدیگر پیشی می‌گیرند و گاه یکدیگر را دفع می‌کنند و از این برخورد آنها کف پدید می‌آید به حیوان نرمست که از شدت درگیری و خستگی کف بر لب آورده است تشبیه شده است که مراد از این تصویر محسوس به محسوس نشان دادن شدت و خروش امواج می‌باشد از نوع تشبیه مرسل است که ابزار تشبیه در آن ذکر شده است و از قدرت اربابان سخن این می‌باشد که برای تثبیت امری در ذهن مخاطب از تصاویر آشنا که در محیط آن روزگار وجود داشته «چون حیوان نرمست» استفاده می‌کنند تا شنونده آن را به خوبی درک کند. حضرت(ع) به خوبی به چینش واژه‌ها آگاه است و کلمات را بدون تفکر کنار هم قرار نمی‌دهد آنگاه که حضرت(ع) از موج‌های دریا و شدت و خروش آن و برخورد امواج با یکدیگر سخن می‌گوید به اقتضای معنی الفاظی چون مستَفحِلَهٍ، تصطفق، متقاذفات دارای خشونت و سختی است که گویی این صحنه را به ناخودآگاه در ذهن مخاطب بیشتر جلوه‌گر می‌کند مخاطب را با خود همراه می‌سازد تا گوش دل به کلام ایشان بسپارد.
«فَخَضَعَ جِمَاحُ المَاءَ المُتَلاطِمِ لِثقِل حَملِها وسَکَنَ هَیجُ ارتِمَائهِ إذ وَ طِئَتهُ بِکَلکَلِهَا وَ ذَلَّ مُستَخذِیاً إذا تَمَعَّکَت عَلَیهِ بِکَوَاهِلِها» حضرت در این عبارت نیز آب‌های ناآرام و سرکش را که به شدت به یکدیگر می‌خورند و اندک، اندک از سرکشی آنها کاسته می‌شود به حیوانی تشبیه کرده که آرام گرفته و دست از سرکشی شسته است و مطیع صاحب خود گشته است و ما آن را به صورت استعاره مکنیه در عبارت «خضع جماح الماء» شاهد هستیم. «وَرَدَّت مِن نَخوَهِ بَأوِهِ وَاعتِلائهِ و شُمُوخِ أنفِهِ و سُمُوِّ غُلَوائهِ» برای کثرت تلاطم آب و تراکم امواج آن استفاده شده است که حسی است و مستعارمنه افتخار و تکبر است که عقلی و جامع یعنی استیلای مفرط نیز عقلی است. (خاقانی، ۱۳۹۰: ۱۰۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:08:00 ق.ظ ]




منبع : نگارنده ، ۱۳۹۲
نمودار ۴ -۷ - سنجش توسعه یافتگی در عملیات موریس
منبع : نگارنده ، ۱۳۹۲
۴ -۵-۲- عملیات تاپسیس
۴-۵-۲-۱- چگونگی عملیات تاپسیس
عملیات تاپسیس یکی دیگر از روش های سنجش توسعه یافتگی است . بر خلاف روش های دیگر که شاخص ها وزن برابر دارند ، در حالیکه در واقعیت این مسأله صدق نمی کند و سهم بعضی از شاخص ها بیشتر است ؛ دراین روش به شاخص ها وزن می دهند و شاخص هایی که وزن بیشتری دارند سهم بیشتری را در توسعه یافتگی می گیرند . این روش دارای پنج گام می باشد که عبارت است از :
گام اول - شاخص های مورد نظر را نوشته و میزان وجود آنها در منطقه مورد مطالعه نوشته می شود .
گام دوم – شاخص ها باید استاندارد سازی شوند . اعداد هر ستون به توان ۲رسیده با هم جمع می شود و جذر از آن گرفته می شود سپس استاندارد سازی صورت می گیرد .
Rij= xij ⁄ √ ∑k=1 x2 kj
Rij =xij ⁄ ∑(xij)2
سپس اعداد هر ستون را در وزن آنها ضرب می کنیم .مجموع وزن به شاخص ها باید ۱ باشد .
گام سوم - الف ) راه حل ایده آل A* را که همان بالاترین عدد در هر ستون است ، را می نویسیم .
ب ) عکس راه حل ایده آل A را که همان پایین ترین عدد در هر ستون است ، نیز نوشته می شود .
گام چهارم – االف ) با بهره گرفتن از فرمول زیر تفاوت از راه حل ایده آل را محاسبه می کنیم . ( اعداد هر ستون از ایده آل آن کم شده و به توان ۲ می رسد )
۱⁄۲ Si*=[∑(rj-rij)2
ب )سپس با بهره گرفتن از فرمول زیر اعداد هر سطر را باهم جمع کرده و جذر آن را می گیریم .
+rij)2۱⁄۲ S’i=[∑(rj
گام پنچم – در نهایت طبق فرمول زیر ci* میزان توسعه یافتگی هر دهستان را مشخص می نماییم .
Ci*=s’I ⁄ (si*+s’i)
۴-۵-۲-۲- عملیات تاپسیس در شهرستان ورامین به تفکیک دهستان
در این عملیات هم ۸ دهستان مورد مطالعه را بررسی کردیم و شاخص های ما در ۵ شاخص ، که مهمترین شاخص ها با توجه به بررسی های بعمل آمده می باشند و برای سنجش توسعه یافتگی یک منطقه از ضروریات به حساب می آیند ، خلاصه شده اند؛که عبارت است از : ۱- نرخ باسوادی ۲- نرخ اشتغال ۳- روستاهای دارای خانه بهداشت ۴- عملکرد گندم در واحد سطح ۵- نرخ روستاهای دارای حمل و نقل عمومی . (جداول ر تا ط – ۱۴-۲۱)

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در جدول ۴-۸- با توجه به محاسبات صورت گرفته بر روی شاخص ها و نتایج حاصل از آن در جدول زیر می توان به این نتیجه رسیدکه بهنام پازوکی جنوبی دارای سطح بالای توسعه یافتگی و بهنام عرب جنوبی دارای کمترین سطح از توسعه یافتگی است . در جدول ۴- ۱۰ - میزان ci* که همان میزان توسعه یافتگی است نشان داده شده است . (جدول ظ – ۲۲)
جدول ۴-۱۰ - سنجش توسعه یافتگی در عملیات تاپسییس

 

دهستان
بهنام سوخته جنوبی
عسگریه
بهنام عرب جنوبی
بهنام وسط جنوبی
قشلاق جیتو
ولی آباد
بهنام پازوکی جنوبی
بهنام وسط شمالی

 

ci*
۰.۳
۰.۶
۰.۰۹
۰.۰۴
۰.۸
۰.۶
۰.۹
۰.۱

 

منبع : نگارنده ، ۱۳۹۲
نمودار ۴ – ۸- سنجش توسعه یافتگی در عملیات تاپسییس
منبع : نگارنده ، ۱۳۹۲
۴-۵-۳- عملیات تاکسونومی
۴-۵-۳-۱- چگونگی عملیات تاکسونومی
تکنیک مورد بحث دارای چندین مرحله عملیاتی است و ازآن جائیکه در عمل کمتر با فضای یک بعدی سر و کار داریم یعنی کمتر اتفاق می افتد که طبقه بندی را بر اساس یک شاخص و یا خصوصیت واحد انجام دهیم، به ارائه فضای تاکسونومیک چند بعدی می پردازیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:08:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم