مطالب با موضوع بررسی تطبیقی تناسخ از دیدگاه ... |
از آنجا که ادیان توحیدی اعتقاد به آخرت و قیامت دارند و این اعتقاد مستلزم معاد است به نظر میرسد که نظریه تناسخ منافی با آنها باشد مخصوصاً در دین اسلام که معاد را به عنوان یکی از اصول دین معرفی میکند. با توجه به قرآن آیات بسیاری با مضامین متعدد و متنوع دال بر رد تناسخ وجود دارند، همین معنای ظاهری بعضی از آیات ممکن است کسانی را که معتقد به تناسخ هستند به این نتیجه برساند که قرآن نیز مروج و موافق با تناسخ است. به همین دلیل ابتدا مضمون چنین آیاتی مورد بررسی قرار میگیرد.
الف- احیا موت، بعث
کلماتی که در آیات فوق الذکر میتوانند مورد استفاده معتقدان به تناسخ قرار بگیرند عبارتند از:
«مرده بودن، زنده شدن، دوباره زنده شدن، خلق شدن، مردن و بازگشتن»
لغات «موت» و «احیاء» با حرف و اوزان مختلفشان لغاتی هستند که معنای مردن و زنده شدن را میدهند. لغات «بدء» و «انشا» نیز دال بر خلق آفرینش و زنده شدن هستند. لغت «بعث» به معنای زنده شدن به کار رفته است. لغت دیگر «اعاده» است که آن نیز با حرف و اوزان مختلف به معنای بازگشت و دوباره زنده شدن به کار رفته است.
مثلاً آیه ۲۸ البقره میفرماید:
« و کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
“شما که مردگان بودید و خدا جانتان بداد و بار دیگرتان میمیراند و باز جانتان میدهد و باز به سوی او برمیگردید چگونه منکر او میشوید".
یا در آیه ۶۴ سوره النمل آمده: « أَمَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ …»
“یا آن که خلق را پدید کند و آن را باز آورد…".
در آیه ۹۸ سوره الاسراء آمده: « ذَلِکَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا وَقَالُواْ أَِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا ءََإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا»
“این است کیفر آن کافران چون به آیات ما کافر شدند و گفتند پس از آن که ما استخوانی پوسیده شدیم از نو بر انگیخته میشویم".
در توضیح لغات موت و احیا که معانی مردن و زنده شدن را در بردارند. علامه طباطبائی میفرمایند:
«مقصود پدید آوردن مومن از صلب کافر و کافر از صلب مؤمن است زیرا در آیه ۱۲۲ سوره انعام « أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ »
“خداوند کافر را مرده و مؤمن را زنده خوانده است و چون حیات مصدر علم، قدرت و ایمان است و موت مصدر کفر، خاری و ذلت است، معانی آیات فوق خروج کافر از مؤمن از کافر است. چنانکه نوح مؤمن بود ولی پسرش کافر محسوب میشد و یا حضرت ابراهیم مؤمن بود در حالی که از کافری چون آزر پدید آمده بود".
مقصود دیگر از چنین آیاتی که مرده بودن و زنده شدن را مطرح میکنند بیان حقیقت وجود انسان نیز هست زیرا انسان قبل از آنکه پا به عرصه دنیا بگذارد، مرده بود. جزء کره زمین محسوب میشد آنگاه به احیا خدا زنده میشود و پس از عمری معین میمیرد و دوباره در برزخ زنده میگردد و با فرا رسیدن روز قیامت باز میمیرد و باز زنده میگردد. با این بیان چنین آیاتی هم چنین دال بر وجود عالم برزخ هستند.
آیاتی که لغت بعث در آنها به کار رفته است دال بر زنده شدن و برانگیخته شدن در روز قیامت هستند. بنابراین وقتی در چنین آیاتی صحبت از دوباره زنده شدن میشود منظور زنده شدن در قیامت و آخرت است که معاد را در بر دارند نه زندگی مجدد دنیوی را.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ب-انشاء، بدء، اعاده
آیاتی که در آنها از آفرینش یا خلقت نو و جدید یا خلقتی دیگر صحبت میشود لغات انشاء و بدء را در بردارد. این لغات به معنی ایجاد خلق برای اولین بار و بدون هیچ الگویی است. خلقتی که پیش از این ایجاد، موجود نبوده است. مانند خلق آدم ابوالبشر از خاک توسط خداوند که قبل از او هیچ انسانی موجود نبوده است و با خلق آدم برای اولین بار موجودی با نام انسان وجود پیدا میکند.
آدم با تزویج با حوا سبب تداوم نسل نوع انسان میشود. این تداوم با خلقت اولیه که همان انشاء یا بدء میباشد. به هر حال موجود شدن آدم از طریق بدء و انشاء و موجود شدن فرزندان او به واسطه آدم و حوا سبب زندگی نوع انسان در دنیا و روی زمین میشود. این زندگی تا فرا رسیدن اجل که عمر مقدر هر انسانی را در بردارد تداوم پیدا میکند و پس از آن مرگ فرا میرسد. تن یا بدن آدمی پس از مرگ در قبر قرار میگیرد. روح در زمان وفات چنانکه معنای توفی میرساند به طور کامل توسط موکلان مرگ دریافت و قبض میشود و تا روز قیامت در برزخ و نزد خداوند محفوظ میماند. در قیامت ارواح به بدنهای مخصوص خود که در قبر پوسیدهاند باز میگردند. در این روز است که مسأله اعاده معدوم را که محال میباشد شامل نمیشود بلکه برگشتن و رجوع ارواح آدمیان به ابدان پوسیده در قبر و خلق یعنی به هم پیوستن اجزا و اعضای پوسیده شده و شکل گرفتن مجدد ابدان انسان و قرین شدن آنها با ارواحشان را در بر دارد که همان معاد جسمانی و روحانی است. بدین ترتیب اعاده خلق دوباره آدمیان و انتقال آنها را از خانهای (قبر، برزخ) به خانهای دیگر (قیامت) و جای دادن آنها در دارالقرار را شامل میشود.
علامه طباطبائی درباره اعاده میفرماید:
«صاحب کشاف گفته است که اعاده از قبیل واجب است، واجبی که به هیچ وجه نباید ترک شود برای این که اعاده جزا و کیفر و پاداش است که این بر خدای متعال واجب است.»
پ-نظریه علامه طباطبایی درباره تناسخ
با توجه به مطالب فوق نتیجه میشود که منظور از اعاده و بازگشتن، بازگشت ارواح انسانی به دنیا در بدنهای جدید نیست بلکه بازگشت به سوی خداوند در روز قیامت است و هیچ ربطی به اثبات تناسخ ندارد. علامه طباطبائی مستقیماً در تفسیر چنان آیاتی، تناسخ را رد میکنند و میفرمایند که:
«تناسخ عبارت از این است که بگوییم نفس آدمی بعد از آن که به نوعی کمال استکمال کرده و از بدن جدا شد به بدن دیگری منتقل شود و این فرضیهای است محال چون بدنی که نفس مورد گفتگو میخواهد منتقل به آن شود یا خودش نفس دارد و یا ندارد، اگر نفس داشته باشد مستلزم آن است که یک بدن دارای دو نفس بشود و این همان وحدت کثیر و کثرت واحد است (که محال بودنش روشن است) و اگر نفسی ندارد، مستلزم آن است که چیزی که به فعلیت رسیده، دوباره برگردد و بالقوه شود، مثلاً پیرمرد برگردد و کودک شود، (که محال بودن این نیز روشن است) و هم چنین اگر بگوییم، نفس تکامل یافته یک انسان، بعد از جدایی از بدنش، به گیاه و یا حیوانی منتقل میشود، که این نیز مستلزم بالقوه شدن بالفعل است که بیانش گذشت.» در توضیح مطالب باید گفت فلاسفه اسلامی معتقدند که روح در هنگام شکل گیری جنین بدان میپیوندد. (علامه طباطبائی، ۱۳۶۴،ج۱۵، ص۴۳)
روح در این زمان مانند جنین که انسان کاملی محسوب نمیشود کامل نیست بلکه در تماس با بدن و علاقهای که به آن پیدا میکند، همراه با رشد و تکامل جسم، روح نیز مراحل تکامل را طی می کند. بدین گونه هر بدنی دارای روحی مستقل است و روح و بدن در هماهنگی با یکدیگر رشد میکنند و کمال مییابند.
ویژگی بارز انسان تعقل است که به نحو بالقوه در روح موجود میباشد و به تدریج و با سیر صعودی روح این قوه به فعلیت میرسد. از آنجا که فعلیت محض خاص خداوند است پس هیچ روحی به فعلیت محض نخواهد رسید ولی هر روحی به اندازه ظرفیتاش صورت نوعیه انسانی که همان صورت عقلیه است را متحقق می کند.
اگر گناهان انسان زیاد باشد با توجه به مسائل مادون انسانی بیش از مسائل معنوی و انسانی باشد روح خصایل حیوانی را به صورت خصوصیت ویژه خود کسب میکند و به همین دلیل است که گاه خداوند چنین انسانهایی را در همین دنیا عذاب میکند و آنها را با توجه به خصایلی که کسب کردهاند مسخ میکند و به صورت میمون و خوک و سایر حیوانات درمیآورد. لیکن اکثر روحها یا کاملاً گناهکار هستند یا کاملاً بیگناه یا خط وسط این دومی باشند.
این ارواح پس از مرگ به عالم برزخ فرستاده میشوند تا این که در روز قیامت به حساب اعمالشان برسند. همه ارواح چه کاملاً گناهکار، چه کاملاً پاک و چه حد وسط آن دو به هر حال دارای فعالیتهایی که مختص روح انسان است میشوند بنابراین نمیتوانند پس از مرگ بدن دوباره به دنیا باز گردند و در جسم جدیدی حلول کنند زیرا حلول ارواح در بدنهایی که در آغاز زندگی دنیوی قرار دارند و باید مراحل کمال را تا آنجا که عمر مقدرشان اجازه میدهد طی کنند مستلزم این است که خود آن ارواح نیز در مرحله قوه محض باشند و چون تبدیل فعلیت به قوه از لحاظ عقلی و فلسفی محال است پس دخول و حلول روحی که به فعلیت رسیده است، هر چند آن فعلیت کامل و تمام نباشد به بدنی که بالقوه است و نیاز به روحی بالقوه و هماهنگ با خود دارد، محال است.
زیرا چنین حلولی مستلزم نزول روح وسیر قهقرایی او از مرحله فعل به قوه میباشد یعنی از کمالات و مراحل تکاملی که کسب کرده است به مرحله نقص نزول میکند.
هم چنین حلول ارواح انسانی به موجودات پستتر نیز کاملاً محال است زیرا گیاه و حیوان از لحاظ صورت نوعیه در مرحلهای پایینتر از روح انسانی هستند و روح انسان بدان مناسبت که ویژگی تعقل بالقوه را دارا میباشد نمیتواند به اجسام موجوداتی که فاقد این ویژگی هستند تنزل کند. بنابراین منظور از اعاده و بازگشت چیزی جز معاد نمیباشد که به عنوان یکی از اصول ادیان توحیدی و نشانه عدل الهی منافی و متناقض با تناسخ است.
از نظر فلاسفه اسلامی و آیات قرآنی، روح آدمیان پس از مرگ به برزخ میرود در برزخ، بهشت و دوزخ برزخی وجود دارد و ارواح بر حسب اعمالشان در آنها جای میگیرند.
روح کسانی که مرتکب گناه و زشتی شدهاند ولی ذاتاً سعیده هستند طهارت ذاتی خود را باز مییابند و بر عکس روح آنان که ذاتاً شقی هستند حتی اگر اعمال خوب و صالحه انجام داده باشند صورتهای صالحه خود را از دست میدهند و تا روز قیامت و دخول به بهشت یا جهنم آخرتی در برزخ میمانند.
ارواحی که نه سعد و نه شقی هستند و بانقص و ضعف از دنیا رفتهاند حساب کامل اعمالشان به روز قیامت موکول میشود و تا آن روز با توجه به اعمالی که مرتکب شدهاند عرضه بر بهشت یا جهنم برزخی میشوند.
لیکن حکم قطعی اعمال به آنها داده نمیشود و وارد جهنم و بهشت برزخی هم نمیگردند.نکتهای که در اینجا قابل ذکر است اینکه حتی یک روایت در تأئید تناسخ وجود ندارد.
۱-۴-۲-شواهد تجربی
۱-۴-۲-۱-خاطرههای زندگی قبلی
به نظر میرسد که یکی از مهمترین اموری که باعث شده است که در دنیای مدرن، عدهای به نظریه تناسخ روی آوردند، همین مطلب است که:
کسانی مدعی شدهاند که زندگی پیشین خود را بیاد میآورند. و دیگران این را به عنوان دلیلی تجربی بر صحت تناسخ پذیرفتهاند.
خاطره زندگی قبلی به دو صورت پیدا شده است:
یکی این که عدهای هنگامی که تحت هیپنوتیسم قرار میگیرند چنین خاطراتی را بیاد میآورند و دیگر این که گروهی مستقلاً، ادعای چنین خاطراتی میکنند.
در مورد گروه اول به نظر میرسد پاسخی که آقای “کیت اگوستین” داده است کفایت میکند، ایشان میگویند شواهدی توسط فرا روانشناسان گرد آوری شده است که در آنها افرادی هنگامی که تحت هیپنوتیسم هستند خاطرات زندگی قبلی خود را توصیف میکنند و گزارشهای تاریخی درست و صحیحی را ارائه کردهاند.
در پاسخ به اینها باید گفت، که این شواهد با تبیین روش جدیدی به نام “کریپتو منیسا” سازگارتر است البته لازم به ذکر است که این تبیین جدید شاید نتواند تبیین قبلی از آن خاطرات را کاملاً کنار بزند امّا حداقل این کار را میکند که نشان میدهد آن تبیین قبلی (یعنی نظریه تناسخ) تنها توجه ممکن برای این پدیدهها (یعنی خاطرات زندگی) قبلی نیست و همین که احتمال دیگر مطرح شود، استدلال آنها زیر سؤال میرود.
«اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال»
“ملوین هاریس” این پدیده را چنین شرح میدهد:
برای فهم که کریپتومنسیا، ما باید ضمیر ناخودآگاه را به عنوان یک انبار بسیار بزرگ و در هم ریختهای از اطلاعات تصور کنیم این اطلاعات از کتابها، روزنامهها، مجلات و سخنرانیها، تلویزیون و رادیو، مشاهده مستقیم یا حتی از مکالمات جسته و گریختهای که به طور اتفاقی به گوش ما میخورد، آمده است.
تحت اوضاع و شرایط عادی اکثر این اطلاعات، مورد فراخوانی واقع نمیشود امّا گاهی این خاطرات عمیقاً دفن شده، به طور ناخواسته و بدون برنامه ریزی قبلی احیاء میشوند، آنها ممکن است به یک صورت گیج کنندهای ظاهر شوند زیرا خاستگاه آنها کاملاً به فراموشی سپرده شده است.
موارد کثیری وجود دارد که ردّ پای اطلاعات مربوط به سیر قهقرایی زندگی قبلی با تحقیقات بیشتر در چنین عوامل عادی و پیش پا افتادهای یافت شده است، در حقیقت در تمام مواد زندگی پیشین که اطلاعات مربوط به آن تاکنون تحت «هیپنوتیسم» فراخوانده شده است یا چنان شخصی آنطور که فرد توصیف میکند، وجود نداشته و یا ویژگی مورد بحث، میتوانسته است برای افراد اطلاع دهنده که احتمالاً به طور خودآگاه به منبع این اطلاعات توجهی نداشته است معلوم باشد. امّا موارد دیگر آنهایی است که اشخاص بدون این که تحت تأثیر هیچ عامل خارجی قرار گیرند ادعای به یاد آوردن زندگی قبلی خود را میکنند تحقیقات انجام شده در مورد دو مورد خاص مشاهده شده است یکی در بچههای حدوداً کمتر از چهار سال که تعدادشان فراوان است و دیگری در افراد معمولی.
البته همه اینها را نیز میتوان با نظریه «کریپتومنسیا» توجیه کرد امّا از آنجا که ادعا شده بسیار از این موارد مطابق با واقع بوده و قبلاً واقعاً چنین حادثهای رخ داده، به طور مجزا به پاسخ این دو مورد میپردازیم.
درباره مورد اول باز از پاسخ آقای «کیت اگوستین» استفاده میکنیم، وی توضیح میدهد:
“شکل دیگری از خاطرات زندگی پیشین هست که متضمن سیر قهقرایی هیپنوتیسمی نیست و آن مطابق تحقیقات آقای «یان استیونسن» در هند، خاطراتی است که به طور ناخواسته و بدون برنامه ریزی قبلی طی حیات آگاهانه افراد نه تحت هیپنوتیسم به وقوع پیوسته است".
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 05:35:00 ق.ظ ]
|